به گزارش خبرگزاری حوزه از مشهد، گلبهار، شهرستانی است که روزگاری حتی یک طلبه نداشت، حالا به یکی از قطبهای فعالیت فرهنگی خراسان رضوی تبدیل شده است. یکی از بانوان طلبهای که نقش پررنگی در این تحول داشت، خانم مریم کلهجاهی است؛ وی از سال ۱۳۹۲ وارد این شهر شد؛ مرکز فعالیتهای خود را مصلای امام زینالعابدین(ع) محله غدیر قرار داد و امروز شبکهای متشکل از صدها مادر و دختر را مدیریت میکند.
داستان او از آنجا شروع شد که دوستانش گفتند «گلبهار فضای قرآنی ندارد» و او تصمیم گرفت این خلأ را پر کند. در ادامه متن کامل گفتوگوی خبرگزاری حوزه را با این بانوی فعال مسجدی میخوانید:
خانم کلهجاهی، وقتی وارد شهرستان گلبهار شدید، فعالیت از کجا شروع کردید؟
من اصلاً استان خراسان رو نمیشناختم. سال ۱۳۹۲ با فرزندم به گلبهار آمدم. دوستانم گفته بودند، شهر فضای قرآنی ندارد. رفتم اداره تبلیغات و بهزیستی، همه جا را پیدا کردم. اولین مهدکودک قرآنی شهرستان را راهاندازی کردم.
بعد دیدم شهر کلاً مبلّغ ندارد. خودم فارغالتحصیل حوزه بودم و با مکتب نرجس همکاری میکردم. به دو سه نفر از خانمهای آنجا گفتم بیاید گلبهار، نیاز به مبلّغ داریم. دو نفرشان به فاصله یک ماه آمدند و ساکن شدند. یکی از آنها امروز با گروه زندان کار میکند.
ظاهراً مراسم اعتکاف شهرستان گلبهار از هفتادنفر به هزارنفر معتکف و دویست خادم رسیده است؛ این اتفاق بزرگ چگونه رقم خورد؟
اولین سال فعالیت در این زمینه، هفتاد، هشتادنفر معتکف داشتیم. مسئولان بیشتر به فکر پذیرایی بودند تا کارهای فرهنگی ولی ما طلبه و مربی وارد اعتکاف کردیم. شروع کردم به شبکهسازی در گروهها، محلهها، روضهها و سخنرانان و روحانیون فعال را شناسایی و دعوت به همکاری میکردم.
امسال هزارنفر معتکف و دویستنفر خادم و تیم اجرایی قوی داشتیم که نهصدنفر آنها دختران مقطع متوسطه تحصیلی بودند؛ اگر جلوی ثبتنام را نمیگرفتیم، تعدادشان تا دوهزار نفر میرسید. مساجد زیرساخت لازم برای برگزاری اعتکاف را نداشتند و غالبا بیرون از مسجد سرویس بهداشتی داشتند.
نقطه عطف فعالیتهای شما همزمان با ایام اغتشاشات سال ۱۴۰۱، بود، چه اتفاقی افتاد و چطور توانستید آن دختران فریبخورده را با خود همراه کنید؟
یک شب با همسر امام جمعه تماس گرفتم و بر اساس خبری که شنیده بودم، از وی پرسیدم که برخی میگویند اغتشاشگران به خانه شما حمله کردند؟! گفت: «نه، ما خانه هستیم و یک تعدادی دختر اینجا آمدند و به زعم خود پناه آوردند.»
خودم را به سرعت به آنجا رساندم؛ دیدم حدود ۱۴دختر آنجا هستند. بعضیهایشان را میشناختم؛ ترسیده بودند؛ شروع کردم به صحبت کردن با آنها و متوجه شدم که بسیاری از آنها واقعاً از سر بیاطلاعی به خیابان آمده بودند.
در همان جلسه با یکی دیگر از بانوان طلبه تصمیم گرفتیم که روی افکار و دیدگاه این دختران کار کنیم و مثل فرزند خودمان نسبت به آنها دلسوزشان باشیم؛ با همان جمع محدود دختران، کار را شروع کردیم و امروز شبکهای از صدها دختر داریم.
من در کلاسهای قرآن از اول شرط و شروط نمیگذاشتم و نمیگفتم حتماً باید باحجاب باشند. ورود همه مدل دختر آزاد بود. دو قرآنآموز داشتم که به آنها میگفتم «قرآنآموزهای اخراجی» با هر تیپهای عجیبی و غریبی سر کلاس حاضر میشدند.
همانها امروز تزئینات و دکور مراسمات فرهنگی و دینی را انجام میدهند. شاید اصلاً به گروه خونیشان نمیخورد که فعالیت فرهنگی کنند، اما از تخصص خودشان استفاده میکنیم.
اولین مناسبت بعد از اغتشاشات، ولادت حضرت زینب(س) بود، لذا یک جشن بزرگ گرفتیم و از مدارس خواستیم تا این برنامه را اجرا کنند.
فراخوان دادیم و از آنجا ارتباط ما شروع شد؛ صدنفر مادر آمدند؛ همسرم که خودش فعال فرهنگی است، پیشنهاد داد که با توجه به گسترش پیدا کردن کار، یک تشکیلاتی شکل بدهیم و کار را به صورت سازماندهی شده پیش ببریم.
با افرادی که اعلام آمادگی کرده بودند، جلسه گذاشتیم و بر اساس تخصص و توانایی افراد، هفت کارگروه تشکیل دادیم؛ آشپزی، پذیرایی، مالی، پشتیبانی، انتظامات، رسانه و خادمی.
دخترخانمها اعتراض کردند که این گروه دخترانه است، چرا مادرها در این تشکلها بیشتر از ما مسئولیت دارند؛ بنابراین کارگروهها را به خود بچهها سپردیم.
یعنی شما فقط آنها را پشتیبانی میکردید؟
بله، هر چیزی که لازم بود برایشان تهیه کردیم؛ آیپد، میکروفون و... گرفتیم. یک دورهای در مشهد برگزار شد که در آن شرکت کردند و طراحی پوستر و پادکست را یاد گرفتند. امروز به قدری مهارت پیدا کردهاند که تنها برای ما کار نمیکنند بلکه در مراسمات مختلف از این ظریف استفاده میشود.
تیم انتظامات هم همینطور؛ لباس برای عزاداری، لباس مناسب ولادت، پرچم، حمایل و بیسیم دارند و جزو منظمترین تیمهای انتظامات شهر شدهاند.
از همین بچهها یکی گروه تعزیهخوانی شکل گرفت که تا بهحال دوبار تعزیه اجرا کردند و همین دختران نقشهای مختلف را بازی میکنند.
برای شکلگیری چنین مجموعه موفقی چه مشکلات و چالشهایی را پشت سر گذاشتید؟
ابتدای کار احساس کردم، مادرانی که وارد مجموعه میشوند، طرز برخورد و تعامل با دختران را بلد نیستند. بهعنوان مثال یکبار دختری سیگار کشیده بود و یکی از مادرها که متوجه این موضوع شده بود به طرز بدی آنها را تهدید میکرد و دنبال مقصر میگشت. آن دختر حسابی ترسیده بود؛ به او گفتم هنوز معلوم نیست چه اتفاقی افتاده، شما همه را متوجه این داستان کردید!
به همین دلیل دوسال پیاپی دوره مربیگری کودک و نوجوان برگزار کردیم. از مشهد مقدس مدرس میآوردیم تا به آنها آموزش بدهند که چطور باید با بچهها کار کنند.
بعضی جاها به خاطر مباحث سیاسی، موانع زیادی برای کار فرهنگی ایجاد میشد. علیه ما شبنامه پخش میکردند، صورتجلسه ما را به ادارات مختلف میبردند. تا جاییکه یکسال در مسجد ممنوعالمنبر شدم اما پس از مدتی مشخص شد که ماجرا از چه قرار بوده، مجدد به من اجازه فعالیت دادند.
با همه فراز و نشیبها اما ما محور مسجد را از دست ندادیم؛ برای فعالیت گروه میتوانستیم به دیگر مکانهای فرهنگی و مردمی برویم ولی ایستادیم و امروز راحت حرفهای انقلابی میزنیم.
چرا تا این اندازه بر فعالیت مسجدمحور تأکید دارید؟
معتقدم که اگر ما را از در مسجد بیرون کردند باید از پنجره وارد شویم؛ چراکه امام(ره) فرمود «مسجد سنگر است»؛ امام خمینی(ره) کسی بود که در بهکار بردن واژگان و تعابیر مختلف، دقت ویژهای داشت. امروز ما در جنگ تمامعیار فرهنگی هستیم؛ انقلاب اسلامی تمام معادلات تمدن مادی جهان را به هم ریخته است.
هیچ کجا جامعیت مسجد را ندارد؛ نه فرهنگسرا، نه مجتمع فرهنگی، نه حسینیه. دولتها عوض میشوند، بودجهها کم و زیاد و حتی قطع میشوند اما مسجد میماند.
در ماه مبارک رمضان امسال، ۱۵مسجد را برای اجرای برنامههایمان، انتخاب و فعال کردیم. چهار، پنج طرح دانشآموزی دخترانه را به جای سالنهای آموزش و پرورش، در مساجد برگزار کردیم. ما کار خود را میکنیم، چه حمایت بشویم، چه نشویم. مهم این است که مسجد، اصل و محور باشد و کار ادامه پیدا کند.
در حوزه اقتصادی چه فعالیتهایی داشتهاید؟
سال ۹۳ بود که تصمیم گرفتیم برای کسبه بیکار محله، کاری کنیم؛ اول بازار مجازی راه انداختیم. برای جذب عضویت در کانال، جایزه گذاشتیم و کمکم تعداد اعضاء به هفتهزار نفر رسید.
سپس در مهدکودک نمایشگاه راهاندازی کردیم؛ اعضای محترم شورای شهر را دعوت کردیم؛ به کسبه باحجاب بُن هدیه دادیم. در مرحله بعد سراغ سولههای نمایشگاهی رفتیم؛ انحصار آنجا را شکستیم و برای بانوان کارآفرین، از آن فضا استفاده کردیم.
آیا در زمینه صلح و سازش، تسهیل ازدواج و دیگر فعالیتهای اجتماعی، تجربهای دارید؟
بله، مواردی در این زمینهها داشتهایم؛ مثلا یک خانمی از همسرش جدا شده بود؛ از لج همسر سابقش در گروه ازدواج، دنبال همسر میگشت، چند ماه دنبالش بودیم تا اینکه پیدایش کردیم.
خانم و آقا هر کدام به دروغ میگفتند که طرف مقابل ازدواج کرده است؛ مرد به مدرسه آمده بود تا فرزندانش را ببیند اما مادر بچهها اجازه دیدار نمیداد؛ پس از اینکه با او تماس گرفتم، متوجه شدم که همان خانمی است که در گروه ازدواج، فرم پر کرده بود.
مدتی با او صحبت کردم و سوءتفاهامات و اختلافات برطرف شد و امروز چند ماهی است که با هم زندگی میکنند.
یک داماد نیشابوری، یک عروس از خراسان جنوبی هم داشتیم که سر رسم و رسومات به مرحله اختلاف رسیده بودند؛ برای تهیه جهیزیه فقط یک قلم رختخواب را به مبلغ پنجاهمیلیون تومان خریده بودند. آقا به مناسبت تولد، کادوی ۲۵ میلیونی خریده بود و برای مراسم عروسی هم میخواست کفش ۱۸میلیونی بخرد؛ خلاصه که این چشم روی همچشمیها باعث شده بود به داماد فشار بیاید و قرص اعصاب مصرف کند؛ خانوادهاش فکر میکردند که او دیوانه شده است. مشکل آنها هم الحمدلله با گفتوگوی طرفینی حل شد.
انتهای پیام/










نظر شما