به گزارش خبرگزاری حوزه، جشنهای ۲۵۰۰ ساله شاهنشاهی ایران با نام رسمی «دو هزار و پانصدمین سال بنیانگذاری شاهنشاهی ایران به دست کورش بزرگ» نام مجموعه جشنهایی است که بهمناسبت دو هزار و پانصد سال تاریخ مدون شاهنشاهی ایران و در زمان سلطنت محمدرضا شاه پهلوی از تاریخ ۱۲ تا ۱۶ اکتبر ۱۹۷۱ (برابر با سه شنبه ۲۰ مهر تا شنبه ۲۴ مهر ۱۳۵۰) در تخت جمشید برگزار شد. در این جشنها سران حکومتی و پادشاهان ۴۰ کشور جهان شرکت کردند.این جشن در سال ۱۹۸۰ به عنوان مجللترین و یکی از پرهزینهترین جشنهای مهمانی در طول تاریخ بشر، جزو رکوردهای گینس ثبت شد.
طرح اولیه برگزاری جشنها و ردپای رژیم صهیونیستی
جشنهای ۲۵۰۰ ساله شاهنشاهی هر چند در سال ۱۳۵۰ برگزار گردید، ولی پیشنهاد برپایی آن مربوط به دهه ۳۰ شمسی است. پیشنهاد برپایی این جشنها ابتدا از طرف شجاعالدین شفا مشاور فرهنگی دربار در سال ۱۳۳۷ مطرح شد.روز ۲۹ آذر ۱۳۳۷ شجاعالدین شفا در مصاحبهای اعلام کرد: «به فرمان شاه مراسم یادبود دوهزار و پانصد سال بنیانگذاری شاهنشاهی ایران به دست کوروش بزرگ برگزار خواهد شد.» برخی نیز معتقدند دستور اولیهی برگزاری جشنهای ۲۵۰۰ ساله در سال ۱۳۳۶ و در پی توصیهی دوستان روانشناس آمریکایی شاه صادر شد.به هر حال در اولین گزارش برنامهها در اسفند سال ۱۳۳۷ چنین میخوانیم:
«در آذرماه گذشته به فرمان مطاع شاهنشاه مقرر گردید به مناسبت فرارسیدن دو هزار و پانصدمین سال سلطنت کوروش بزرگ... آیین یادبود این خاطره پرافتخار تاریخی برگزار گردد و از همان وقت... وزارت دربار شاهنشاهی مسئول سرپرستی اجرای برنامهها و مراسم شد...» در اوایل دههی ۱۳۴۰ (۱۹۶۰ میلادی) زمانی که اسدالله علم نخستوزیر وقت، برای توسعهی جهانگردی در ایران از دولت اسرائیل درخواست تهیه طرحی را داشت، «تدی کولک»رئیس اتحادیه توریستی رژیم صهیونیستی و شهردار بعدی اورشلیم (بیتالمقدس) به ریاست کمیسیون برنامهریزی برای این امر برگزیده شد. «کولک» توصیه کرد که دولت ایران ضمن تأسیس هتلها، جادههای جدید و وسایل نقلیه مدرن در تخت جمشید (به عنوان نماد تمدن ایرانی)، باید واقعهی مهمی نیز در آنجا برگزار کند تا نظر خارجیان را به این مکان و تسهیلات جدید آن جلب نماید. «کولک» بعدها اعتراف کرد که هرگز تصور نمیکرد اسرافکاری که در جشنهای بیست و پنجمین قرن بنیانگذاری امپراتوری ایران پیش آمد همان است که او توصیه کرد.بنابراین علاوه بر توصیهی آمریکاییها، رژیم صهیونیستی نیز در این تصمیم سهم عمدهای داشت.
این مراسم با هزینههای سرسامآور از خزانه ملی ایران تأمین میشد، نه تنها دستاورد ملموسی در عرصه مناسبات بینالمللی برای کشور به ارمغان نیاورد، بلکه موجبات بازخواست و انتقادات گسترده از سوی جامعه جهانی و رسانههای خارجی را فراهم آورد.
یکی از برجستهترین پرسشهایی که در محافل بینالمللی مطرح شد، این بود که چگونه حکومت ایران در شرایطی که بخشهای وسیعی از کشور از ابتداییترین امکانات زندگی از قبیل آب آشامیدنی، برق، گاز و زیرساختهای اساسی محروم بودند و محرومیتهای آموزشی و معیشتی بیداد میکرد، چنین هزینه گزافی را صرف مراسم نمایشی و خودنمایی میکند؟با این وجود، این جشن با همۀ انتقادات و هزینههای سرسامآور برگزار شد و میزبان شمار زیادی از مهمانان داخلی و خارجی در تخت جمشید گردید. این رویداد در نهایت به نمادی از شکاف عمیق بین حکومت و مردم تبدیل شد و در تاریخ ایران به عنوان نمونهای از اسراف و بیتوجهی به نیازهای واقعی جامعه به ثبت رسید.
استفاده از طلا و جواهر آستان قدس رضوی برای تاج شاهنشاهی
آیتالله احمد صابری همدانی در کتاب خاطرات خود که توسط مرکز اسناد انقلاب اسلامی چاپ و منتشر شده در اینباره میگوید: در سال ۱۳۵۱، و در آستانه اخراجم از استانبول برای اولین بار جشنهای ۲۵۰۰ ساله در ایران جریان پیدا کرد. ما اطلاع و اخبار این جشنها را از طریق روزنامههای ترکیه میخواندیم. هزینه و مخارج این جشنها سرسامآور و به نظر من در تاریخ ساسانیان و خلفای عباسی هم نظیر نداشته و دیده نشده است. حساسیت و واکنش فوقالعاده حضرت امام را نیز همین ولخرجیها و حیف و میل بیتالمال برانگیخت. از جمله اخبار تعجبآور جشنهای ۲۵۰۰ ساله این بود که خیاط فرانسوی فرح دیبا، حدود سی بار مسیر پاریس و تهران را با هواپیما برای پرو لباس مخصوص ملکه میپیماید. برای تهیه ریش و سبیلهای سربازان و نامهرسانهای دوران هخامنشی و ساسانی، هزاران دلار و چند سال وقت صرف شده بود. غذاهای مخصوص این ضیافت در سوئد و سوئیس تهیه میگردید و با هواپیما به ایران آورده میشد.
درباره تاجی که شاه در این جشن بر سر گذاشت، ذکر این نکته کافی است که من در بازدیدی که قبلا از موزهی آستان قدس رضوی کرده بودم، طلا و جواهر و مرواریدهای فراوانی دیده و یادداشت کرده بودم که در سفر بعدی نشانی از آنها ندیدم. وقتی از مسؤولین موزه پرسیدم که آن همه جواهر و سنگ قیمتی چه شد؟ گفتند همه را برای استفاده در تاج شاه بردند. آن وقت دیدم که در گوشهای، پردهای که با مرواریدهای مصنوعی تزیین شده بود، آویزان کردهاند و در کنارش نوشتهاند: «اهدایی فرح پهلوی به آستان قدس به مناسبت جشنهای ۲۵۰۰ ساله.» یک قیچی طلایی نیز که بعدا برای افتتاح خط راه آهن تهران مشهد مورد استفاده قرار گرفت از هدایای رژیم به موزه بود که در برابر تاراج آن همه جواهر و طلا و مروارید، خودنمایی میکرد.
دستگیری و زندانی نمودن مخالفان قبل از جشن
یکی از مسایلی که مورد تأکید مخالفان بود این نکته بود که شاه، اصولاً این جشنها را برای مردم ایران برگزار نکرده بود، بلکه نظرش معطوف به رهبران کشورهای دیگر بود و فقط آنها میهمانان شاه بودند. برخلاف ادعای محمدرضا پهلوی که جشن های ۲۵۰۰ ساله را متعلق به مردم ایران دانسته بود عملا از ورود مردم به این جشن ها جلوگیری شد.
قبل از برگزاری جشنها رژیم چون احتمال واکنشهای گسترده مردمی را میداد دستور بازداشت، توقیف و زندانی کردن بسیاری را داده بود، موضوعی که از چشم رسانههای خارجی پنهان نماند؛ به عنوان مثال روزنامه لوموند در شماره ۱۲ اکتبر (۲۰ مهر) در این باره نوشت: «صدها نفر و به گفته برخیها هزاران نفر برای مدت جشنها توقیف و زندانی شدهاند و یا در معرض اقامت اجباری قرار گرفتند. دانشگاهها و مدارس متوسطه تعطیل شدند تا به هنگام جشنها اعتصاب نکنند. تمام وزارتخانهها و تمام بناهای دولتی و تعداد بسیاری از شخصیتها تحت حفاظت نیروهای انتظامی واقع گردیدند. والدین و خویشاوندان جوانان رزمندهای که پنهان شدهاند و یا به عملیات پارتیزانی پیوستهاند، به عنوان گروگان - تکرار میکنیم به عنوان گروگان- بازداشت شدند.». اما این اقدامات امنیتی نیز نتوانست جلوی اعتراضات اقشار مختلف مردمی را بگیرد. به طوری که از ماهها قبل از برگزاری جشنها دانشجویان اعتصاب و اعتراضات زیادی به این موضوع داشتند.
یکی از مواردی که به شدت در این زمینه مورد انتقاد قرار میگرفت، کنار گذاشته شدن هر کالا یا خدمت ایرانی و استفاده از کالاها و خدمتکاران خارجی بود، به طوری که در بین غذاهای ضیافت شام اصلی به استثنای خاویار ایرانی، هیچ محصولی از ایران وجود نداشت. لذا این برداشت وجود داشت که ایرانیان نهتنها از این جشنها کنار گذاشته شده بودند، بلکه در این ماجرا تحقیر هم شده بودند. به نظر میآمد که شاه مردم خود و هر چیز متعلق به آنان را در خور معیارهای اشرافی به شمار نمیآورد. اشرافیتی که برای او بسیار اهمیت داشت و مایل بود بدان شناخته شود.
اندیشمندان ایرانی نیز از مدتها قبل دریافته بودند که شاه بیش از آنکه خواستار مقبولیت در بین مردم خودش باشد، در پی کسب محبوبیت در میان رهبران خارجی به ویژه رؤسای جمهور آمریکا است. در بازار نیز صحبتهایی دهان به دهان میگشت که این جشن و مخارج کمرشکن آن اقتصاد را نابود کرده است، مالیاتها زیاد شده، حتی کارمندان دولت هم از گرانی کرایه منزل و بالا رفتن قیمتها ناراضیاند. دولت فریاد میزند که مخارج جشنها را خودش تأمین کرده، در صورتی که واقعیت چیز دیگری را نشان می داد؛ بار اصلی این هزینه ها بر روی دوش مردم بود.مردم به شیوههای مختلف به این جشن ها اعتراض کردند. انتشار نامههای بدون امضا، شعارنویسی روی دیوارهای اماکن عمومی و... از جمله این اقدامات بود.
در رابطه با ترکیب اجتماعی منتقدان و مخالفان برگزاری جشنها، ساواک در گزارش خود آورده است: «دسته مخالف که در واقع ترکیبی از قاطبه اجتماع است روی ملاحظات عدیده اصولا برداشت های دولتی و از جمله تصمیم به برگزاری جشن ها را با دیدی مخالف و نهایت بی تفاوت برانداز میکنند. این دسته که اکثرا در شرایط زیستی نامناسب نیز بسر میبرند متاسفانه از جهت برخورد مستقیم با پارهای تبعیضات، اجحافات و ندانم کاری مصادر امور، وضع بد خیابانها و کوچههای جنوب شهر تهران، سرعت در مرمت بعضی مسیرهای معین بدون توجه به میزان هزینه آنها و همچنین تاثیرپذیری غیر مستقیم از تبلیغات مسموم، در قبال کلیه تظاهرات دستگاههای مسئول حالتی بهانه جو و در واقع مریضگونه دارند. کارمندان، اصناف و پیشهوران، کارگران، معلمین، روحانیون قشری مسلک و دانشجویان کم بضاعت اجزای خاص این طبقه هستند.»
روزنامه لوموند با «اندوهبار» خواندن جشنهای ۲۵۰۰ ساله برای مردم ایران نوشت: «به یقین این اجتماع که از لحاظ زرق و برق داستانهای هزار و یک شب را به خاطر میآورد، برای همهکس فرحبخش نبود. آری! این جشنهای سلطنتی برای مردم ایران غمانگیز و اندوهبار بود. در جریان تدارک و انجام آنها صدها میلیون دلار از حاصل دسترنج مردم میهن بر باد رفت و خود مردم در معرض چنان ستمگریهایی واقع شدند که تصور آن هم دشوار است. وقتی رژیمهای استبدادی جشن میگیرند حاصل آن برای مردم جز این نیست.»
هزینه های نجومی برای شوآف اعلیحضرت
اسدالله علم وزیر دربار طی مصاحبهای با روزنامه اطلاعات جمع مخارج جشنها را اعلام کرد:
هزینه پذیرایی از کلیه سران کشورها و میهمانان داخلی و خارجی و خبرنگاران و ایرانشناسان ۱۸٫۱۲ میلیون تومان معادل ۲٫۳ میلیون دلار
هزینه ساختمان اقامتگاه سران و دهکده توریستی ۴۷٫۱۸ میلیون تومان معادل ۶٫۳ میلیون دلار
هزینه رژه و تجهیزات افراد ۱٫۶ میلیون تومان معادل ۲۰۰ هزار دلار
هزینه انتشار کتب در داخل و خارج کشور ۱۴ میلیون تومان
هزینه خرید اتومبیل که بعداً فروخته میشود ۵ میلیون تومان
خبرنگاران خارجی و فیلمبرداران با هزینه خود به ایران مسافرت کرده بودند و در ایران فقط تسهیلات لازم در اختیارشان گذاشته شد.
هزینه برگزاری جشنها و ساخت تأسیسات جانبی و بناها معادل حدود ۱۲۰۰ میلیون تا ۳۰۰۰ میلیون تومان (معادل حدود ۲۲۰ میلیون دلار با نرخ سال ۱۳۵۰) از سوی منابع مختلف ذکر شده است. البته رقم هزینه شده برای این مراسم به گفته عبدالرضا انصاری که مسوول مستقیم برگزاری جشن بود نزدیک به دویست میلیون تومان بود که ۶۰ میلیون آن از محل کمک بخش خصوصی، ۵۰ میلیون از محل کمک دولتی و بقیه از محل ذخیره دفتر برگزاری جشنهای شاهنشاهی ایران تأمین شد. این در حالیست که ژان لوروریه هزینه جشنها و پروژههای عمرانی مرتبط را پانصد میلیون دلار و ویلیام شوکراس، سیصد میلیون دلار برآورد کردند.
«۴۷ کیلومتر ابریشم، ۱۸ تن غذا، ۱۸۰ پیشخدمت، ۱۲ هزار بطری ویسکی، ۲۵ هزار بطری شراب، ۶۰ هزار سرباز، ۲۵۰ لیموزین ضدگلوله، ۳۶ هزار تخممرغ و شش هزار سرباز با اونیفورم تاریخی» آماری است که نوه علی امینی، نخستوزیر دوران پهلوی دوم در مستندی به نام «انحطاط و سقوط: مهمانی بزرگ شاه» از جشنهای ۲۵۰۰ ساله شاهنشاهی میدهد؛ جشنهای بزرگی که شاه با برگزاری آن قصد داشت تا ورود کشور خود را به دنیای مدرن در گوش سران جهان فریاد بزند و با تکرار واژه «تمدن بزرگ» به جهانیان القا کند که ایران دیگر نه آن کشور عقبافتاده دوران قاجار که تمدنی به وسعت دوران باستان خویش است؛ ادعایی که حسن امینی آن را در مستند خود و با اشارههای سلسلهوار از سوی طیفهای دخیل و مخالف این جشن به شدت به چالش میکشد و در یکسوم آغازین اثر خود با برشمردن اشتباهات بزرگ محمدرضا شاه در طول دوران حکومتش، زمینه را برای نگاهی انتقادی به برگزاری این جشنها فراهم میسازد.
عبدالرضا انصاری در روایتش از وضعیت نابسامان تخت جمشید پیش از برگزاری این جشنها میگوید: «این بیابان پر از مار و عقرب بود. اصلاً ما گفتیم پذیرایی در شیراز را بهتر است حذف کنیم. آقای علم گفتند که دعوتنامهها رفته، نمیشود به هم بزنیم... چیزی که به فکر من رسید این بود که یک کاری کنیم اینجا جای امنی باشد. از سی کیلومتری تخت جمشید سمپاشی کردند و یک کامیون پر از مار و عقرب از آنجا جمع کردند.» وی همچنین درباره وضعیت جاده منتهی به تخت جمشید و نیز ناآگاهی مسئولان کمیته برگزاری جشنها از آن به امینی میگوید: «رفتیم به طرف تخت جمشید؛ یک جاده دوخطه، پر از آسفالتهای از بین رفته تا رسیدیم به تخت جمشید. تخت جمشید آن موقع تا چشم کار میکرد، بیابان بود، هیچی نبود آنجا، یکدفعه همه متوجه شدند که چقدر ما از مرحله پرتیم...»
بودجه دو سال سوئیس را در دو روز خرج کردند
بودجه جشنهای ۲۵۰۰ ساله یکی از نکات مورد ابهام این مراسم و هنوز بعد از گذشت ۴۵ سال مورد مناقشه طیفهای موافق و مخالف است. حسن امینی در این باره نیز از مصاحبهشوندگان میپرسد و همانگونه که انتظار میرود هر کدام نظری متفاوت دارند؛ اما آنچه از تمام این روایات برمیآید این است که به هر روی بودجه هنگفتی برای این ماجرا صرف شده است، بودجهای که امینی نیز در مستند خویش سعی دارد به مخاطب بفهماند اگر در راه معیشت مردم صرف میشد، شاید ایران به لحاظ تاریخی مسیری متفاوت را میپیمود. مارسل هودر، پیشخدمت حاضر در این مراسم میگوید: «بودجه دو سال سوئیس را ظرف دو روز خرج کردند...»
الیزابت انتبی، گزارشگری که از فرانسه به این جشنها اعزام شده بود، یکی دیگر از شاهدان است. وی با کلامی که خالی از طعن هم نیست در این باره به امینی میگوید: «در بیابان درخت کاشتند. نقل بود که ۵۰ هزار پرنده وارد کردند. تعداد باورنکردنی پرنده آنجا بود؛ ولی متأسفانه ظرف سه روز مردند؛ چون تحمل آن آب و هوا را نداشتند.»مایکل هودر، پیشخدمت، در روایتی دیگر از وضعیت تهیه یخ در این جشنها میگوید: «روزهای متمادی یک هواپیمای بزرگ، کلی یخ میآورد. یک قالب بزرگ یخ میآورد وسط بیابان، بزرگ به اندازه یک گاراژ و ما به بیابان میرفتیم تا خودمان را با آن خنک کنیم. فقط من روز آخر متوجه شدم که باید این قالب یخ را برای سطلهای یخ شراب سفید خرد کنیم.»
روایات دیگر «مهمانی بزرگ شاه» نیز با اندکی تفاوت از همین طیفاند و هر کدام به نوعی تصویرگر تلاشی مضحکاند برای امکانپذیر کردن شرایط بیابانی بیآب و علف به میعادگاهی برای اجلاس سران کشورهای جهان؛ تصویری که به هر روی نمیتوان از رد پای ناظر سوم یا همان کارگردان در آن چشم پوشید، حتی وقتی به نظر میرسد شاهدان در حال تمجید از آن هستند، مثل وقتی کاترین لکومته درباره زمین گلف این جشنها میگوید: «یک زمین گلف درست کرده بودند با بونکر و چمن و آبگیر. فوقالعاده بود. دور تا دور ما بیابان بیآب و علف بود. من هرگز تصور نمیکردم که آنها بتوانند آشپزخانهای با نانوایی در چنان جایی دایر کنند و یک سردخانه! متعجب شده بودم.»
واکنش امام خمینی (ره)
در حالی که شاه و دارودسته اش با پول ملت فقیر و محروم ایران، به عیش و نوش مشغولند و در کنار سران و دیکتاتورهای دیگر کشورها غرق مستی و بی خبریند، امام خمینی در خانۀ مسکونی محقرش، در جوار بارگاه ملکوتی امیرالمومنین حضرت علی بن ابیطالب علیه السلام در نجف اشرف، خون دل می خورد.
امام خمینی در ششم خرداد سال۱۳۵۰ ضمن سخنرانی کوبنده ای، جنایات پادشاهان را برشمرده، اظهار داشت: «ما جشن ۲۵۰۰ ساله را نمی خواهیم. ما گرسنه هستیم. گرسنگی مسلمان ها را حل کنید. جشن نگیرید. روی مرده ها، جشن نگیرید. سرمایه های مردم و مسلمین بیچاره را صرف این می کنند و از بودجه مملکت، ده ها میلیون خرج یک چنین ملعبه و مضحکه ای می کنند؛ برای چه؟» امام در بخش دیگری از سخنان خود می فرمایند:آقا به هوش بیایید؛ نجف را بیدار کنید. اعتراض کنید. اگر صدتا تلگراف از نجف برود که با کمال ادب، آقای کذا و کذا ـ «اعلیٰ کذا» ـ با کمال ادب برود که آقا این گرسنه ها را سیر کنید؛ این مقدار خرجی که برای این امور می خواهی بکنی خرج این ملت بیچارۀ گرسنه بکن؛ خرج این ورشکسته های بیچاره بکن که بعضی شان فرار کردند از ایران؛ در همین جا هستند، در نمی دانم جاهای دیگر هم بعضی. اگر یکصد تا تلگراف از اینجا، از علمای اینجا، از فضلای اینجا، از طلاب اینجا برود، احتمال تأثیر دارد لکن کو که یک همچو چیزی بشود؟
زمانی که صدای اعتراض امام خمینی از نجف بلند شد و چند روزنامه خارجی نیز مطالبی برضد این جشن نوشتند، بلندپایگان رژیم، مخصوصاً شاه و علم، شروع به دفاع از جشن کردند. اسدالله علم برای این که به این مراسم حالت مذهبی بدهد، در مصاحبه ای چنین اعلام کرد: «از پولی که مردم به طیب خاطر برای برگزاری این آیین باشکوه پرداخته بودند، مبلغی هم زیاد آمده که اعلیحضرت همایونی امر فرموده اند آن را صرف ساختن یک مسجد بزرگ و باشکوه اسلامی کنیم»!
منابع:
مرکز اسناد انقلاب اسلامی
آخرین سفر شاه،ترجمهٔ عبدالرضا هوشهنگ مهدوی
وبگاه تاریخ ایرانی
تاریخ شفاهی بنیاد مطالعات ایران
مرکز بررسی اسناد تاریخی










نظر شما