شنبه ۳ آبان ۱۴۰۴ - ۱۳:۲۴
گزارشی خواندنی از طلبه‌های "آتش‌به‌اختیار" گیلانی

حوزه/ پژوهش‌محوری و گفت‌وگوی چهره به چهره، شاه‌بیت فعالیت جامعه حوزوی «منار» در استان گیلان بوده است؛ حرکتی خودجوش که می‌کوشد تا دیوارهای بلند شبهه را با پل گفت‌وگو فرو بریزد.

به گزارش خبرگزاری حوزه، «جامعه حوزوی مِنار» به عنوان جمعی خودجوش و دانش‌بنیان، با هدف پاسخگویی به مسائل اجتماعی و فرهنگی جامعه شکل گرفت. این گروه با تکیه بر پژوهش‌های میدانی و با استفاده از ظرفیت‌های حوزوی، گام در مسیر گفت‌وگوی مستقیم با مردم نهاده است.

حوزه‌نیوز گفت‌وگویی با اعضای این گروه داشته تا به بررسی ابعاد مختلف این تجربه، چگونگی اجرای آن در فضای عمومی، و دستاوردهای این طرح نوآورانه بپردازد.

این گفت‌وگو روشنگر رویکردی است که در آن طلاب و روحانیون، دین را نه در فضای بسته که در عرصه‌های اجتماعی و در تعامل مستقیم با مردم به میدان می‌آورند و مایه امیدواری است که این تجربه، سرآغاز حرکتی گسترده‌تر در راستای تبیین معارف دینی و پاسخگویی به شبهات و دغدغه‌های جامعه و الهام‌بخش همگان در نقش‌آفرینی فعال‌تر در عرصه فرهنگ و معنویت باشد.

* خدمت حجج اسلام رهنما، توتچی، شوقی و عبداللهی عرض خیرمقدم داریم و از حضورتان در خبرگزاری رسمی حوزه سپاسگزاریم.

ابتدا اجازه بدهید صحبت را با پرسشی از حاج آقای رهنما، به عنوان مسئول گروه «جامعه حوزوی منار» آغاز کنیم.

لطفاً بفرمایید اساساً این گروه بر چه اساسی و با چه هدف و ایده‌ای شکل گرفت؟ و همچنین اعضای گروه شامل چه طیفی از افراد هستند؛ آیا تنها برادران حوزوی هستند یا بانوان طلبه نیز در آن حضور دارند؟

پاسخ حجت‌الاسلام رهنما:

بسم‌الله الرحمن الرحیم.

بسیار ممنونم از فرصتی که در اختیار ما و دوستانمان قرار دادید.

«جامعه حوزوی منار» در پاسخ به یک مسئله شکل گرفت. یعنی پیدایش آن، متناسب با یک دغدغه و معضل اجتماعی و فرهنگی در جامعه پیرامون ما بود. به این منظور، عده‌ای از دوستان فاضل و دغدغه‌مند که در مجامع علمی، حوزه و دانشگاه فعالیت دارند یا از مدیران مدارس علمیه قم هستند، دور هم جمع شدند.

هدف آنان، رصد مسئله‌های مهم اجتماعی و فرهنگی در بوم خودشان بود. از آنجایی که طلبه باید پاسخگوی مسائل فرهنگی، اجتماعی و دینی پیرامون خود باشد، این گروه یک سلسله پژوهش‌های میدانی مبتنی بر آمار و ارقام را متمرکز بر برخی از این مسائل اجتماعی انجام دادند. در این پژوهش‌ها، یک رتبه‌بندی انجام شد و به چند کلان‌مسئله که منجر به چالش‌های مختلف اجتماعی می‌شوند، دست یافتند.

سپس سعی کردند پاسخی دانش‌بنیان و مبتنی بر پژوهش برای این مسائل ارائه دهند. برای این کار، کارگروه‌هایی تشکیل شد و در عرصه ارتباط و تعامل با مردم که یکی از بسترهای اصلی فعالیت «منار» است با استفاده از یافته‌های خود درباره مسائل، وارد گفت‌وگو با مردم شدند.

یعنی در حقیقت، هدف این بود که با تمرکز بر حل مسئله از طریق یک «مدل اجتماعی» و با بهره‌گیری از فناوری‌های اجتماعی و ارتباط با مردم، مسائل را با توده‌ی مردم به اشتراک گذاشته شود. سپس، از طریق گفت‌وگو و با مشارکت خود مردم و هدایتی که مبتنی بر پژوهش‌های انجام‌شده بود، جامعه به نقطه‌ی مطلوب هدایت شود.

سعی شد این مدل به‌صورت نمادین در متن و فضای عمومی جامعه قرار گیرد تا هم روحانیت دیده شود و هم تمرینی برای ارتباط با مردم صورت پذیرد. این طرح در نهایت عملیاتی شد و یک هسته‌ی اولیه متشکل از فضلای حوزوی، «جامعه حوزوی منار» را تأسیس کردند.

سپس جمعی از طلاب جوان که خود در مسیر رشد علمی و فکری هستند و عهده‌دار سنگرهای علمی می‌باشند، به این جمع پیوستند. این گروه که در ابتدا حدود شصت تا هفتاد نفر بودند، در عرصه‌های مختلف به عنوان مبلغ، پژوهشگر و فعال رسانه‌ای، به عنوان پیاده‌نظام این جریان عمل کرده و کار را در میدان پیش برده‌اند.

گام اول ما، فعالیت در بخش برادران بود که به دلیل اقتضائات موجود، کار از این بخش آغاز شد؛ اما به تدریج، این حرکت در حوزه‌ی بانوان نیز شاخه‌هایی خواهد داشت و طلاب، فعالان فرهنگی جوان دانشجو و حوزوی بیشتری به آن ملحق خواهند شد.

حضورم پشت این تریبون، به دلیل پیشینه‌ای است که در رسانه دیده شده، اما باید تأکید کرد که تمام فعالیت‌های ما رسانه‌ای نیست. ما یک حضور اجتماعی و تبلیغی داشته‌ایم و در کنار آن، یک جریان رسانه‌ای در حال رشد از ما پشتیبانی می‌کند. همچنین، یک جریان تربیتی دانش‌آموزی در حال تولید طراحی و برنامه‌ی عملیاتی است که به زودی در فضای حوزه‌ی علمیه فعال خواهد شد.

تبیین مسئله و ایجاد دغدغه در طلاب جوان، از دیگر اهداف ماست و دوستان ما فعالیت‌هایی را در دست دارند. الگویی تحت عنوان «مرکز رشد» در حال طراحی است که با طلاب و فعالان فرهنگی در ارتباط خواهد بود. این ایده که در حال حاضر در جمع شصت-هفتاد نفره‌ی ما منحصر نماند و در نشست‌های نخبگانی با فعالان فرهنگی و نیز در جریان مطالبه‌گری از مسئولین فرهنگی و اجتماعی، به شکل‌های مختلفی ظهور و بروز خواهد یافت.

گزارشی خواندنی از مدل تبلیغی طلبه‌های "آتش به اختیار" گیلانی

نکته‌ی عمده این است که ما به دلیل خاستگاه حوزوی خود، متولی صیانت و اقامه‌ی جریان دین هستیم. بنابراین، هدف اصلی ما این است که دین را در عرصه‌های اجتماعی و فرهنگی و در قالب‌های مختلف به میدان بیاوریم، پاسخگوی مسائل باشیم و پاسخ‌های دینی را استخراج کنیم.

طبیعتاً بخشی از این فعالیت‌ها نیز متناسب با حوزه‌ی بانوان خواهد بود که در آینده و در ارتباط با حوزه‌های علمیه‌ی خواهران، فعال خواهد شد؛ اما در حال حاضر، به دلیل اینکه در ابتدای راه هستیم و کار در مرحله‌ی بداهه قرار دارد، این بخش هنوز به صورت منظم و منضبط ساختاریافته نیست.

تیزر تبلیغاتی گروه جامعه حوزوی منار

* با توجه به فرمایشات حاج آقای رهنما درباره لزوم پاسخگویی طلاب به مسائل پیرامونی و اشاره به شروع هسته‌های گفت‌وگو در میادین عمومی به عنوان یک طرح ابتکاری و خلاقانه که با نیازهای امروز جامعه بسیار همسو است سوال بنده از شما این است:

آیا در این زمینه از الگو یا تجربه‌ی گروه‌های دیگر اعم از حوزوی یا غیرحوزوی که فعالیت‌های تبلیغی داشته‌اند، استفاده کردید؟ و اساساً کار شما از چه مرحله‌ای به شکل اجرایی وارد فاز میدانی شد؟

پاسخ حجت‌الاسلام شوقی:

بسم الله الرحمن الرحیم.

ما از ابتدای شروع این طرح یعنی حدود سه سال پیش پیگیر بودیم تا با طلاب و عزیزانی که پیش‌تر تجربه‌ای در این زمینه داشتند، گفت‌وگو و تبادل نظر کنیم؛ اما در واقعیت، در آن زمان با الگوهای موفق و شناخته‌شده‌ای که بتوان از تجربه‌هایشان بهره برد، چندان مواجه نشدیم و گفت‌وگوهایی هم انجام دادیم، اما حداقل در آن مقطع، احساس کردیم آنچه باید یعنی دستاورد و تجربه‌ی عملی قابل اتکاوجود نداشت. فضای کار تا حدی خلأ داشت و من حس کردم آنچه نیاز بود در اختیار نبود و بخش عمده‌ی کار، جنبه‌ی ابتکاری و خودجوش به خود گرفت.

گزارشی خواندنی از مدل تبلیغی طلبه‌های "آتش به اختیار" گیلانی

روش گفت‌وگو، مدل صحبت کردن و شیوه‌ی شروع کار، حاصل ابتکار همان دوستان بود و البته برآمده از تجربه‌ی شخصی همان نیروها و طلب‌هایی که پیش‌تر، فضای کار را به صورت خودجوش و «آتش به اختیار» آزموده بودند؛ اما رفته‌رفته با گذشت زمان، در سال دوم و سوم، متوجه شدیم هسته‌های مشابهی در استان‌های دیگر نیز فعال شده‌اند که پیشینه داشته‌اند؛ مانند الگوی «چهارباغ» در اصفهان. به گمانم، آنها تقریباً همزمان با ما کار را آغاز کرده بودند، اما در آن زمان ما به عنوان یک الگوی برجسته و شناخته‌شده با آنها مواجه نشده بودیم.

تقریباً اخباری از آنها شنیده بودم و فکر می‌کنم همزمان با ما شروع کرده بودند؛ اما از سال دوم و سوم به بعد که تجربه‌ی ما نیز بیشتر شد، برخی از دوستان ما با برخی از این مجموعه‌ها ارتباط گرفتند و انتقال تجربه‌هایی بینمان صورت گرفت. ولی در اوایل کار، هیچ الگوی جدی و مشخصی در دسترس نبود.

* در گزارش‌هایتان بر موضوع «تبیین» بسیار تأکید داشتید، که ناظر به فرمایش مقام معظم رهبری است مبنی بر این که «امروز مهم‌ترین جهاد، جهاد تبیین است». با توجه به شرایط کنونی کشور و پمپاژ یأس و ناامیدی از سوی دشمنان، این حضور طلاب فاضل در میادین عمومی اعم از پیاده‌رو، پارک و اماکن مختلف و گفت‌وگو با اقشار مختلف مردم، به ویژه قشر موسوم به «خاکستری» که دغدغه‌های متنوعی دارند، چه تجربه‌ای برای شخص شما داشت؟ و در مواجهه با افراد چه خانم و چه آقا که به شما مراجعه می‌کردند، چگونه بحث را آغاز می‌کردید؟ آیا موضوع را بر اساس اولویت‌های خود فرد انتخاب می‌کردید یا خودتان موضوعی را طرح می‌نمودید؟ در واقع، بیشتر مایلم درباره شیوه اجرای کار توضیحاتی را بشنوم.

پاسخ حجت‌الاسلام توتچی:

بسم الله الرحمن الرحیم.

خدمتتان عرض کنم که از واژه مناسب و دقیقی استفاده کردید: «تبیین». هنگامی که اسناد و بیانات مقام معظم رهبری را از سال ۱۳۹۵ تاکنون بررسی می‌کنیم در دیدارهای مختلف با ائمه جمعه، نمایندگان مجلس، مردم قم و دانشجویان می‌بینیم که ایشان بر این مفهوم تأکید فراوانی داشته‌اند.

نکته محوری در بیانات ایشان این است: «بروید و با مردم گفت‌وگو کنید، حتی اگر با نظر شما مخالف باشند.» این روش، در حقیقت، سنت نبوی است. پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) نیز به فرمان الهی با همین نگاه وارد عرصه شدند؛ آنجا که خداوند متعال خطاب به رسول‌اش فرمود: «به میدان برو، با مردم سخن بگو و با آنان گفت‌وگو کن.» این همان گشایشی است که باید ایجاد شود.

ما با همین نگاه وارد فضای گفت‌وگو با مردم شدیم. شخصاً معتقدم اگرچه مبلغین، طلبه‌ها و روحانیون معظم، فضاهای تبلیغی مانند منبر و سخنرانی را دارند، اما حضور در فضای عمومی و گفت‌وگوی مستقیم با مردم حتی اگر با نظرتان مخالف باشند یا شما را نپذیرند خود موجب رشد طلبه می‌شود. پیش از هر چیز، طلبه در این عرصه توانمند می‌شود، مهارت‌های ارتباطی‌اش ارتقا می‌یابد و مهم‌تر از آن، توانایی شنیدن حرف مردم را در خود تقویت می‌کند.

در چنین فضایی، که طبیعتاً با اجرای گفت‌وگو با اقشار مختلف مردم مواجه می‌شوید، ما با طیف گسترده‌ای از افراد روبه‌رو بودیم: از نوجوانان و جوانان هفده‌ ساله تا سالمندان هشتادساله و خانواده‌هایی با ترکیب‌های گوناگون.

در این فضای گفت‌وگو، آنچه معمولاً تجربه کردیم و پرسیدید که چگونه مواجهه را آغاز می‌کنیم بخشی از آن به مهارت‌های فردی طلبه‌های گروه ما در «منار» بازمی‌گردد. دوستان ما در این مجموعه، علاوه بر آموزش‌هایی که پیش از عملیات تبلیغی می‌بینند، مهارت‌ها و توانمندی‌هایی را در طول این سال‌ها کسب کرده و می‌آموزند که چگونه وارد فضای گفت‌وگو با مردم شوند.

فرض کنید من به عنوان یک طلبه به خانواده‌ای یا فردی آقا یا خانمی مراجعه می‌کنم که در برخورد اول واکنش مثبتی ندارد، حتی گارد می‌گیرد و می‌گوید: «اصلاً من از شما متنفرم، با شما حرفی ندارم.»

در اینجا چه باید بکنم؟

آیا باید بگویم «پس شما بروید» و صحنه را ترک کنم؟

خیر؛ من آمده‌ام تا دقیقاً همین فضا را به سمت گفت‌وگو هدایت کنم.

ما در مواجهاتمان چنین مواردی داشتیم. دوستان ما به سراغ افرادی می‌رفتند که در نگاه اول تمایلی به گفت‌وگو نداشتند. با بهره‌گیری از مهارت‌های ارتباطی، به تدریج فضای گفتمانی مثبتی ایجاد می‌کردند و پس از چند دقیقه، فضای سرد و بی‌تفاوت به صمیمیتی تبدیل می‌شد که فرد مقابل، در محیطی امن و آرام، شروع به گفت‌وگو می‌کرد. گاهی این گفت‌وگو که قرار بود در پنج دقیقه شکل بگیرد تا چهل‌پنج دقیقه به طول می‌انجامید. این‌ها از جمله مسائلی است که در میدان کار با آن روبرو می‌شویم.

به نظر من و اینجا توصیه‌ای دارم به عزیزانی که این گفت‌وگو را می‌شنوند یا می‌خوانند که جایگاه برای فعالیت تبلیغیِ عملیاتی و میدانی، یعنی کار در «کف میدان» بسیار فراهم است.

گزارشی خواندنی از مدل تبلیغی طلبه‌های "آتش به اختیار" گیلانی

این تصور که اگر وارد این فضاها شویم، نتیجه‌ی خوبی نخواهد داشت و فقط با چالش مواجه خواهیم شد، کاملاً نادرست است. برخی ممکن است بگویند که احتمالاً به ما اهانت خواهد شد؛ اما باید در نظر داشت که ما که مقاممان از پیامبر مکرم اسلام (ص) بالاتر نیست؛ ایشان در راه تبلیغ با توهین‌های بسیاری روبرو شدند، همانطور که همه می‌دانیم.

وقتی من به عنوان یک طلبه وارد میدان می‌شوم و با مردم گفت‌وگو می‌کنم، در عمل با استقبال خوبی مواجه می‌شوم و اتفاقات مثبتی رخ می‌دهد.

به عنوان مثال، واکنش‌های مردم پس از جنگ تحمیلی ۱۲ روزه در همان میدان و در تعامل مستقیم، بسیار خوب و ارتباط ساز بود. فضایی ایجاد می‌شود که در آن شما درمی‌یابید مردم، بسیار جلوتر از تصورات ذهنی ما هستند. این گفت‌وگوها حس خوشایندی به انسان می‌دهد.

یک گمان غلط وجود دارد، در حالی که وقتی ما با مردم روبه‌رو می‌شویم، می‌بینیم بسیاری از آنان ارادت قلبی به روحانیت دارند، اما از برخی مسائل ناراضی هستند. مشکلات و سختی‌های زندگی بر آنان تأثیر گذاشته و بخشی از این نارضایتی نیز ناشی از القائات رسانه‌هاست که بی‌تأثیر نیست.

در فضای ذهنیِ ایجادشده توسط بمباران رسانه‌ای، مخاطب، روحانیت را فردی دست‌نیافتنی تصور می‌کند؛ اما وقتی با شما مواجه می‌شود، می‌بیند که چنین نیست. او درمی‌یابد که شما نیز مشکلاتی دارید و می‌خواهد دغدغه‌هایش را با شما در میان بگذارد. در این شرایط، شما را امین خود می‌داند و اینجا است که شما باید نکات و درخواست‌های مردم را به حاکمیت و نظام منتقل کنید تا بگویید: «مسئله‌ای وجود دارد.»

به نظر من، حضرت آقا در بیانات خود خطاب به ائمه‌ی جمعه نیز بر همین موضوع تأکید کردند که «بروید با مردم صحبت کنید». طبیعتاً وقتی یک امام جمعه‌ی محترم در یک شهرستان وارد این عرصه شود و این کار را آغاز کند، طلبه‌ها نیز همراه او خواهند شد و ورود پیدا می‌کنند. این اقدام، نیاز مردم را برطرف می‌کند و آنان، روحانیت را در دسترس خود می‌بینند. این اتفاق، رویدادی مبارک و پربرکت خواهد بود.

* حضور مستقیم روحانیت در میان مردم و گفت‌وگوی بی‌واسطه با آنان، کدام یک از کارویژه‌های اصلی روحانیت را محقق می‌سازد؟

این پرسش را با توجه به تأکید مقام معظم رهبری بر «حوزه پیشرو» و «سلامت» و لزوم درک مستقیم مشکلات مردم مطرح می‌کنم و اگر بصورت تجربی چالشی داشتید برای این موضوع بیان بفرمایید.

پاسخ حجت الاسلام عبداللهی

بسم‌الله الرحمن االرحیم

ما در این مسیر، تصمیم به ورود به گفت‌وگوهای اجتماعی که یک عقبه فکری نیز داشت و در این سه سال اجرا شده است، گرفتیم.

ما خود گفت‌وگو را به‌عنوان بخشی از راه‌حل می‌دیدیم.

نگاه کنید، انقلاب اسلامی در این سال ها برکات بسیار زیادی داشته، اما طیف زیادی از روحانیت در عرصه‌های مختلف به کار گرفته شدند و این علاوه بر محسناتی که داشت، معایبی نیز به همراه داشت.

مواجهه رودررو و مستقیم با مردم که یکی از ابزارهای مهم انتقال پیام دین به مردم است و از طرفی شنیدن حرف مردم و دانستن مسائل آنان و سپس راهکار دادن برای حل مسئله، واقعاً یکی از راه‌حل‌های مهمی بود که احساس کردیم شاید دچار آسیب شده است.

ما گفت‌وگو را در زمانی انتخاب کردیم که یکی از پرچالش‌ترین زمان‌ها برای حضور روحانیت با همین لباس، شکل و نوع مواجهه در طول تاریخ معاصر بود. چه زمانی؟ دقیقاً بعد از فتنه سال ۱۴۰۱ و در کجا؟ در نقطه‌ای پرآسیبی که شاید بتوان گفت پرآسیب‌ترین نقطه استان گیلان بود. وقتی در طول این سال‌ها رصد می‌کردیم، می‌دیدیم که استان گیلان با حداقل‌ها در شعائر و مظاهر دینداری و سبک زندگی مردم، دست‌کم با چالش‌های جدی مواجه است.

طلاب با فضل حوزه علمیه قم این جرئت و جسارت را به خرج دادند که با توجه به اندوخته‌ای که در همین حوزه مبارکه قم به دست آورده‌اند، به این راه‌حل یعنی گفت‌وگو تمسک بجویند؛ با وجود اینکه ممانعت‌های زیادی هم از لحاظ فکری و هم از لحاظ امنیتی و توهمات مختلف وجود داشت.

گزارشی خواندنی از مدل تبلیغی طلبه‌های "آتش به اختیار" گیلانی

حضور در آن نقطه پرآسیب شهر رشت که هم محل حضور مهمانان و گردشگران زیادی است و هم محل حضور خود مردم، با ساعت‌های مختلف و زیست متفاوت یعنی میدان شهدای سرپل ذهاب (معروف به میدان شهرداری رشت) که اصلاً زیست متفاوتی در ساعات مختلف دارد، نشان می‌دهد که یک طلبه خود را ملزم می‌داند که در قبال جامعه پاسخگو باشد.

در آن شرایط سخت، در جایی که واقعاً به او نیاز است حاضر می‌شود. ما آنجا را بعد از آن فتنه انتخاب کردیم و حتی به سراغ مردم رفتیم. برخلاف مدل‌های دیگر که صندلی و میز می‌گذارند و مردم به سراغشان می‌آیند، ما این کار را نکردیم. با اینکه دو کلبه ثابت برای مواجهه و گفت‌وگوی رودررو با مردم داشتیم، اما تمام طلبه‌های ما دو به دو خود به سمت مردم می‌رفتند و با توجه به آموزش‌هایی که دیده بودند، گفت‌وگو را صورت می‌دادند.

حضور طلبه‌ها در عرصه میدان مرکز شهر، حضوری کاملاً پرمسئولیت و پرجسارت بود و انتخاب مخاطب نیز هوشمندانه.

این گفت‌وگو چند هدف داشت: یکی اینکه خود طلبه وارد میدان شود و خود را محک بزند، و از طرفی گوش شنوایی برای خواسته‌های مردم باشد. همان‌طور که خداوند متعال در مورد پیامبر مکرم اسلام می‌فرماید و بعضی‌ها این را به نکوهش برای پیامبر می‌گفتند که «پیامبر گوش است» - بله، ولی خداوند متعال همین گوش بودن را برای پیامبر ویژگی مثبتی می‌دانست و ما طلبه‌هایمان واقعاً در بسیاری از مواقع، سنگ صبوری برای شنیدن درد دل مردم بودند؛ حالا این در فضای مختلف و سنین مختلف بود که عمده آن‌ها در مسائل خانواده بود.

* شما بازخوردها را مستقیم می‌گرفتید؟

بله، رودررو. مشکلات فرهنگی، اقتصادی و خانوادگی بود. بسیاری از مردم در مواجهه با ما، مشکلات خانوادگی و اختلافات بین بچه‌ها، خانواده، پدر و مادرها، و بزرگترها را مطرح می‌کردند.

بزرگترین مشکل‌ها، مسائل مربوط به نهادها و سازمان‌ها بود؛ توقعات و مطالباتی که داشتند. همان‌طور که آقای توتچی گفت، بارها شنیدیم مردم با «توپ پر» می‌آمدند، اما در نهایت انتظار داشتند که این طلبه حرفشان را بشنود و مشکلشان را حل کند. حتی گاهی پیغام می‌دادند که حرفشان را به مسئولین یا مستقیم به رهبری برسانید.

مردم، فارغ از ظاهر و سبک زندگیشان، به‌وضوح انتظار داشتند روحانیت در میدان حاضر شود. آن‌ها می‌خواستند همان‌گونه که روحانیت در مدیریت کلان کشور نقش دارد، در دل جامعه و برای حل مسائل روزمره، به‌ویژه در حوزه خانواده، نیز حاضر باشد، بشنود و راهکار بدهد به‌خصوص در مسائل مربوط به تربیت و زیست خانوادگی.

به نظرم، یکی از هنرهای خوب این طلبه‌ها چون بحث ما الگودهی به سایر گروه‌های طلبگی است که در این عرصه جهادی کار می‌کنند این است که واقعاً باید از بعضی از لایه‌های عادی که تا الان برای خودمان ساخته‌ایم، بیرون بیاییم.

البته این نیاز به حمایت‌هایی دارد؛ یعنی بزرگترهای گروه‌ها باید جرئت و جسارت به خود بدهند و از طرفی محتوای قوی آماده کنند. باید مرتباً روزبه‌روز خود را به‌روز کنند. ما در تمام این سه‌سال، هر روز که بچه‌ها در میدان حاضر می‌شدند، همان روز یا فردایش یک جلسه دو ساعته تبادل تجربه داشتند که بسیار موفق و مؤثر بود. غیر از این، جلسات پیشینه آموزش در مهارت‌های مختلف و محتوای آماده شده داشتیم.

به نظرم، ما به‌عنوان روحانیت باید «گفت‌وگو» را به‌عنوان یکی از راهکارهای حل مسئله مردم ببینیم. روحانیت به‌عنوان متکفل حداقل امر دین مردم، واجب است که در بین مردم حاضر شود و بشنود و از طرفی هم می‌تواند راهکار بدهد حالا چه برای مشکلات اجتماعی و چه برای مشکلات خانوادگی و حتی ممکن است فردی هم باشد.

* در اجرای این طرح و پیش از شروع کار و برای راه‌اندازی آن، آیا همکاری یا هم‌افزایی با نهادهای تبلیغی مانند سازمان تبلیغات اسلامی، یا مراکز علمی و نخبگان داشتید؟ همچنین، با توجه به ارزیابی‌های اجمالی و ثمراتی که از کار در کف میدان به دست آوردید، آیا این نتایج به دست مسئولین استان، یا امام جمعه یا سایر مسئولان، می‌رسید و آیا بخشی از این مباحث توسط آنان ترتیب اثر داده می‌شد؟

پاسخ حجت‌الاسلام رهنما:

بله، ببینید در لایه گفتمانی، چون ایده، ایده نوآورانه و خلاقانه‌ای بود، عمدتاً همراهی‌های خوبی داشتیم. وقتی این مسئله را طرح می‌کردیم، بسیاری با رغبت در صحنه حاضر می‌شدند و گاهی همراهی می‌کردند.

به خاطر دارم مثلاً فرمانده سپاه استان با لباس رسمی، دو ساعت در وسط میدان شهرداری حاضر شد، صحنه را از نزدیک دید و با طلبه‌های ما گفت‌وگو کرد. به مرور، مسئولین مختلف حوزوی و نهادهای تبلیغی نیز می‌آمدند و وضعیت را مشاهده می‌کردند. عمدتاً همسویی گفتمانی خوبی در این زمینه داشتیم.

اما وقتی همین موضوع در مقیاس سازمانی مطرح می‌شد، این همراهی‌ها بسیار کُند و محدود می‌شد. متأسفانه بوروکراسی اداری باعث شد این کار عملاً با یک نوع غربت جهادی در صحنه پیش برود؛ در حالی که از نظر گفتمانی، همه به دنبال راهکاری برای باز کردن قفل ارتباط با مردم بودند، بویژه با توجه به آسیب‌های اجتماعی و به‌هم‌ریختگی‌های موجود. همه دنبال این بودند که چگونه می‌شود با اقشار خاکستری یا حتی سیاه، گفت‌وگو را آغاز کرد و با طراحی درست، به نتیجه موفقیت‌آمیزی در صحنه گفت‌وگو دست یافت و یک رضایت نسبی ایجاد کرد.

گزارشی خواندنی از مدل تبلیغی طلبه‌های "آتش به اختیار" گیلانی

این یک چالش برای ما بود و به نظر می‌رسد متولیان امر در سطح ملی باید برای چنین کارهایی ظرفیت‌سازی کنند. به همین منظور، ما در این سه سال با همکاری دوستان، تجربیات را ثبت و تبادل کردیم، سعی در مدل‌سازی این کار و تبدیل آن به یک الگو داشتیم و تحلیل راهبردی ارائه دادیم.

دوستان ما دو سند تهیه کردند:

یک: گزارش راهبردی مختصر برای مسئولین منطقه‌ای که آن منطقه (بوم) را توضیح می‌دهد، مخاطب و نوع مواجهه را تشریح می‌کند، موضوعات پژوهش و گفت‌وگو را بیان می‌نماید و چالش‌ها و پیشنهادات و راهکارهایی ارائه می‌دهد. این گزارش در اختیار مسئولین امر قرار می‌گیرد تا آنان را برای ظرفیت‌سازی در منطقه‌شان یاری کند و برایشان تصمیم‌ساز باشد.

گزارش دوم، یک گزارش راهبردی ملی است که دوستان ما تهیه کردند تا این الگوی زیست تبلیغی طلبه را به یک مدل قابل ارائه در سطح کشور تبدیل کنند.

به عنوان مثال، این گزارش‌ها به آیت الله اعرافی، مدیر حوزه های علمیه، حجت الاسلام والمسلمین قمی، رئیس سازمان تبلیغات اسلامی، سردار رادان و دیگر مسئولان مرتبط ارائه خواهد شد. این افراد و نهادها، مخاطبان و خریداران اصلی چنین تجربیاتی هستند.

هدف اصلی ما این است که این مدل را به گفت‌وگو بگذاریم و به یک الگوی کاربردی تبدیل کنیم. ما به دنبال معرفی یک «فناوری اجتماعی» برای مداخله روحانیت در نقاط بحرانی و چالش‌برانگیز هستیم؛ به گونه‌ای که بتواند به موفقیت عملی منجر شود.

ان‌شاءالله این دو گزارش، هم به مسئولان ملی و هم به مسئولان منطقه‌ای ارائه خواهد شد. در این گزارش‌ها، موفقیت‌ها، چالش‌ها و ظرفیت‌های این طرح، به طور کامل و از منظر تجربه سه‌ساله، تبیین شده است.

* با توجه به سطح بالای سواد و جمعیت دانشگاهی در استان شما، کدام گروه سنی یا اجتماعی چالش‌های بیشتری برای ارتباط ایجاد کرد و نیازمند مهارت‌های روانشناختی و جامعه‌شناختی پیشرفته‌تری بود؟ چه مشکلاتی داشتید و تجربیات و راهکارهای الهام‌بخشی از این مواجهه کسب کردید؟

پاسخ حجت الاسلام شوقی:

به نظر من، اهمیت یادگیری «زبان عمومی مردم» از دیرباز در حوزه احساس می‌شده است. این آگاهی وجود داشته که ما باید از فضای منطقی و خشک فقه و اصول که گفتمان رایج بین طلاب است، فراتر رویم و مهارت جدیدی برای صحبت کردن با مردم کسب کنیم تا هم زبان ما را بفهمند و هم ما کلام آنان را درک کنیم.

اما این دغدغه قدیمی، اکنون با مواجهه روحانیون با نسل‌های جدیدی موسوم به «دهه هشتادی» و «دهه نودی»، ابعاد تازه‌ای یافته و لزوم این یادگیری بسیار افزایش یافته است.

معمولاً اگر کسی از دبیرستان وارد حوزه شود، به دلیل ارتباط با همسالانش، زبان آن قشر و نسل را راحت‌تر درک می‌کند؛ اما وقتی وارد حوزه می‌شود، به دلیل اهمیت فضای معنوی و علمی حاکم، گاه به طلبه‌ها تأکید می‌شود که باید در این فضا تنفس کنند و گفتمانشان در این اتمسفر شکل بگیرد. ناگهان طلبه‌ای که ده-پانزده سال تنها در فضای درسی و کتابی حوزه بوده، مانند کسی است که از غاری بیرون آمده باشد. چنین فردی چگونه می‌خواهد گفتگو کند؟ چگونه می‌خواهد درک کند و مفاهیم را به دیگران منتقل نماید؟ این چالشی است که گاه در بین طلبه‌ها می‌بینیم، البته در گروه ما کمتر بود.

شاید یکی از راهکارها، پیش بردن همزمانِ «تبلیغ» و «درس خواندن» است. یعنی علم‌آموزی طلبه صرفاً در فضای علمی، تهذیبی و معنوی حوزه محصور نباشد و پس از ده-پانزده سال ناگهان او را به جامعه پرتاب نکنیم، بلکه به‌تدریج و گام‌به‌گام این اتفاق بیفتد.

گزارشی خواندنی از مدل تبلیغی طلبه‌های "آتش به اختیار" گیلانی

برای درک اهمیت این موضوع، مثالی برایتان بزنم: به یاد دارم برای خدمت در حرم امام رضا (ع) رفته بودم. در آنجا نسل‌های مختلفی حضور داشتند؛ از نوجوانان دهه هفتادی و هشتادی تا بزرگسالان دهه چهل و پنجاه. یکی از همان نوجوانان به من گفت: «آقا سید؛ چرا این کار را انجام می‌دهی؟» و همزمان با نشان دادن شستِ دست تأیید کرد. او هیچ برداشت بدی نداشت و کاملاً با آن نماد و زبان آشنا بود؛ اما اگر بیست سال پیش یکی از بزرگسالان دهه چهل یا پنجاه ما این حرکت را می‌دید، شاید برداشت کاملاً متفاوتی می‌کرد.

حالا این مسئله را هم بگوییم: هرکدام از رفقای طلبه‌ی ما، وقتی گامی به جلو برمی‌دارند و اهمیت این موضوع را درک می‌کنند، با چالش جدیدی مواجه می‌شوند. می‌گویند: «خب، حالا من باید سعی کنم زبان مردم و زبان عموم را یاد بگیرم»؛ اما وقتی وارد این فضا می‌شوند، با چالش تازه‌ای روبه‌رو می‌شوند: از آنجا که از یک فضای بسته آمده‌اند و هنر گفت‌وگو را ندارند، وقتی ناگهان وارد فضای گفت‌وگو می‌شوند، شیوه‌ی صحبت‌شان ناخوشایند به نظر می‌رسد.

گاهی از اصطلاحات خاصی استفاده می‌کنند تا مخاطب را جذب کنند، اما می‌بینند که تأثیر مورد انتظار را ندارد. اینجا همان مسئله‌ای است که در علم بلاغت خواندیم و به «ذوق سلیم» نیاز دارد. اگر این مسیر به‌تدریج و گام‌به‌گام طی شود و طلبه از فضای عمومی جامعه فاصله نگیرد، این مشکلات پیش نمی‌آید؛ اما اگر هنوز با همان تفکر سنتی پیش برویم مثلاً اگر در خانواده‌ی خودمان، خانمی با حجاب شل‌تر وجود دارد و پس از دو سه بار تذکر، تغییری در رفتارش ایجاد نکرد و روسریش را جلوتر نکشید، و ما نتیجه بگیریم که باید قطع ارتباط کنیم، طبیعی است که چنین طلبه‌ای هرگز توانایی گفت‌وگو با مردم را پیدا نخواهد کرد و در فضای بسته‌ی خودش باقی می‌ماند و چه‌بسا دچار انفعال می‌شود.

بنابراین، در دوره‌های آموزشی ما در حوزه، فقط به یادگیری اصطلاحات عربی بسنده نمی‌شد. بلکه مثلاً یک دوره «قرنطینه»ی زبانی در نظر گرفته می‌شد که در آن فضا باید با یکدیگر به عربی گفت‌وگو می‌کردیم. این یک جور تمرین عملی بود. بعداً وقتی با یک مخاطب عرب‌زبان صحبت می‌کردیم، می‌دیدیم که گفت‌وگو چقدر تأثیرگذار شده و طرف مقابل چقدر شیفته‌ی صحبت می‌شود.

در گفت‌وگو با مردم نیز لازم است طلبه، این فضای گفت‌وگویی را هم در زندگی عادی خود و هم در تعامل با دوستانش تجربه و تمرین کند، البته مراقب باشد که از طرف دیگر بوم نیفتد!

تیزر تبلیغاتی گروه جامعه حوزوی منار

* بزرگ‌ترین چالشی که در مواجهه با افراد داشتید، مربوط به چه گروه‌هایی بود؟ مثلاً آیا دانشگاهیان چالش‌برانگیزتر بودند؟

پاسخ حجت الاسلام شوقی:

یکی از تجربه‌های جالب، گزارش رفقایی بود که از قم به رشت می‌آمدند. آن‌ها می‌گفتند: «ما در قم، تیکه ها (کنایه‌ها یا انتقادات تند) بیشتری نسبت به رشت می‌شنویم.» شاید در نگاه اول خلاف این تصور باشد، اما چالش عمده‌ی ما برخلاف تصور اولیه در گفت‌وگوها عمدتاً با افراد سن‌بالاتر بود.

یعنی من احساس می‌کنم جوان‌ها، با اینکه شاید در ابتدا کمی مقاومت نشان دهند، اما زودتر اقناع می‌شوند و منطقی‌تر جلو می‌آیند؛ اما کسی که سنش بالاتر است، به‌خاطر مشکلاتی که حس کرده و تجربه‌هایی که داشته، گاهی ذهن منطقی بسته‌تر می‌شود و بر اساس تجربه‌های پیشین خود با شما گفت‌وگو می‌کند. در نتیجه، شما در گفت‌وگو با او با چالش بسیار بیشتری مواجه خواهید شد تا با یک جوان.

البته در مورد جوانان هم خاطره‌ای دارم: در همین شهر، گروهی از جوانان مثلاً هجده‌ساله خودشان آمدند سراغ من؛ من به سمت آنان نرفته بودم؛ اما در مقابل، گفت‌وگو با بزرگ‌ترها همان‌طور که گفتم واقعاً آدم را خسته می‌کردند. هر چقدر گفت‌وگو می‌کردم، گفت‌وگو با آنان دشواری‌های خاص خودش را داشت.

یعنی در گفت‌وگو با جوانان، اگر گفت‌وگوی منطقی ارائه می‌کردیم، به نتیجه می‌رسید؛ اما در گفت‌وگو با بزرگ‌ترها اینطور نبود.

* گروه شما در طول این سه سال چطور هم از نظر کمی و هم کیفی و به روزرسانی محتواها خودش را تقویت کرده و ایده هایش را توسعه داده است؟

پاسخ حجت‌الاسلام توتچی:

از سال ۱۴۰۱، با درک ضرورت پرداختن به مسائل خانواده، کار بر روی «طرح خانواده پیش‌رو» آغاز شد. این طرح به چالش‌های اساسی مانند طلاق، تاخیر در ازدواج، فرزندآوری و سایر مشکلات خانواده‌ها می‌پردازد. در این راستا، پژوهش‌هایی انجام و آمارهای دقیق و واقع‌بینی گردآوری شد تا بتوان در گفتگو با مردم از آنها استفاده کرد.

بمباران رسانه‌ای و هجمه اطلاعاتی موجود، ذهن مردم را جهت‌دهی کرده و باعث سوگیری فکری می‌شود. در چنین فضایی، وقتی با مردم گفتگو می‌شود، مشاهده می‌گردد که آنان آمار دقیقی در اختیار ندارند. بنابراین، وقتی با ارائه آمار رسمی و مستند با آنها روبرو می‌شویم، متوجه تضاد بین ادعاهایشان و واقعیت‌های آماری می‌گردند.

گزارشی خواندنی از مدل تبلیغی طلبه‌های "آتش به اختیار" گیلانی

اینکه محتوا چطور روزآمد بشود؟

هنگام گفتگو با مردم، با دغدغه‌های متنوعی روبرو می‌شویم:

افراد مسن‌تر: بیشتر نگران مسائل اقتصادی و معیشتی هستند.

خانواده‌ها: دغدغه اصلی‌شان مراقبت از فرزندان و مسائل و آسیب‌های اجتماعی مرتبط است.

در این فضا، مردم نه برای مشاوره‌های تخصصی (مانند حقوقی)، بلکه با انبوهی از سوالات در حوزه‌های مختلف اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی به سراغ ما می‌آیند. این امر ایجاب می‌کند که مبلغ و طلبه، توانمندی و تسلط نسبی در همه این حوزه‌ها داشته باشد تا بتواند فضای گفتگو را مدیریت کند.

هدف گفتگو اقناع کامل نیست، بلکه شنیدن است.

بخش مهمی از گفتگو، صرفاً ایجاد فضای تعامل و شنیدن حرف مردم است. مردم سال‌هاست که فقط شنونده سخنرانی‌های یک‌طرفه بوده‌اند و اکنون از اینکه کسی حرفشان را می‌شنود، استقبال می‌کنند. این شنیدن، خود جذابیت ایجاد می‌کند و مردم به تدریج جذب شده و برای گفتگو پیشقدم می‌شوند.

با وجود گذشت بیش از چهار دهه از انقلاب، اینگونه گفتگوهای میدانی با مردم، کم‌سابقه است. این نشان می‌دهد حوزه‌های علمیه (اعم از معاونت‌های تبلیغ، آموزش و پژوهش) در تبدیل طلاب به «ظرفیت‌های میدانی» که بتوانند در عرصه عمومی حاضر شوند، کوتاهی کرده‌اند.

اینکه کا با هم لباسی ها خود در لژنه های علمی بنشینیم و در کف میدان نروید فایده ای نخواهد داشت.

انتقاد از عدم حضور در عرصه عمومی:

حوزه‌های علمیه ایران هزاران طلبه دارد؛ پس چرا باید گروه‌های تبلیغی از قم به استان‌هایی مانند گیلان اعزام شوند، در حالی که آنجا نیز طلاب توانمند بومی وجود دارند؟

ما عرصه را خالی کرده‌ایم. به عنوان مثال، در «باغ کتاب تهران» که جوانان زیادی در آن حاضر می‌شوند، با وجود نمازخانه‌های مجلل، امام جماعتی برای حضور دائم و ایجاد ارتباط وجود ندارد. وقتی طلبه‌ها به چنین مکان‌هایی می‌روند، مردم تعجب می‌کنند، چون ندیده‌اند طلبه در آن فضاها حاضر شود.

برخی طلاب به دلیل مسائل تهذیبی و اخلاقی، حضور در فضاهای عمومی پرچالش را دشوار می‌یابند و ممکن است احساس ناراحتی کنند یا با مشکلاتی مواجه شوند.

منظور من این است که من، به عنوان یک مبلغ، باید آنقدر توانمند باشم که وقتی برای گفت‌وگو با مردم می‌روم، مطمئن باشید آن‌ها مرا پس نمی‌زنند. موضوع این‌گونه نیست. به معنای واقعی کلمه، مردم هنوز هم ارادت زیادی به روحانیت دارند. مشکل، «ذهنیت‌های غلط» است که با همین کارِ گفت‌وگو اصلاح می‌شود.

اگر ما عقب‌نشینی کنیم، در حجره‌های خود در قم بنشینیم و برای گفت‌وگو به میان مردم نرویم، اگر با مردم برخورد منفی داشته باشیم و اگر مسئولان و ما مدام عقب‌نشینی کنیم و حتی با دوستان و بستگان خود نیز ارتباط نداشته باشیم، طبیعتاً این مشکلات نه تنها ادامه پیدا می‌کند، بلکه به نظر من از شرایط فعلی هم بدتر خواهد شد.

* با توجه به حضوری که در میان مردم داشتید و از نزدیک با شرایط آنان آشنا بودید، بزرگ‌ترین مشکلات و نیازهایی که مردم با آنها روبه‌رو بودند، در چه حوزه‌هایی بود؟

اولویت اصلی مراجعه‌کنندگان، مسائل خانواده بود یا مسائل فراتر از آن؟ همچنین، علاوه بر کمک مستقیمی که خودتان ارائه می‌دادید، آیا افرادی را برای پیگیری تخصصی‌تر مشکلاتشان به مراکز مشاوره یا نهادهای دیگر معرفی می‌کردید؟

پاسخ حجت‌الاسلام عبداللهی:

در ابتدا نکته ای که باید به آن اشاره کنم این است که ما در مواجهه با مردم، برای اینکه چالش ها را به حداقل برسانیم یکی از کارهای اصلی ما تقسیم وظایف بین گروههای مبلغی بود.

ما برای هر طلبه های، بر اساس تواناییهایش، موضوعات خاصی را تعریف می‌کردیم. به عنوان مثال، در سال اول، شش موضوع در حوزه آسیب‌های اجتماعی را در دستور کار قرار دادیم، اما همه گروهها همه موضوعات را پوشش نمی دادند. به طور مشخص، موضوعاتی مانند «مقابله با اعتیاد» فقط به دو گروه تبلیغی سپرده میشد که مهارت و تخصص لازم برای گفتگو در این زمینه را داشتند.

از دیگر موضوعات محوری ما، که از چالش‌های اساسی استان گیلان محسوب می‌شد، می‌توان به «کاهش نرخ ازدواج»، «افزایش طلاق» و «کاهش رشد جمعیت» اشاره کرد. هر گروه تبلیغی، دو موضوع را انتخاب می‌کرد و بر همان اساس با مردم گفتگو می‌کرد. اگر گفتگو در یک موضوع به نتیجه نمی‌رسید، به صورت کنترل‌شده به موضوع بعدی هدایت میشد تا از ایجاد چالش غیرضروری جلوگیری شود.

گزارشی خواندنی از مدل تبلیغی طلبه‌های "آتش به اختیار" گیلانی

نکته مهم دیگر در هدفگذاری ما، ایجاد «تلنگر فکری» در مخاطب بود. ما می‌خواستیم این انحصار ذهنی را بشکنیم که مردم فقط از یک مجرای خاص (مانند رسانه های معاند) اطلاعات دریافت می‌کنند.

استان گیلان، استانی با ویژگی‌های فرهنگی خاص و دسترسی گسترده به رسانه های مختلف است. بنابراین، مبلغان ما با داده‌ها و آمار دقیق و ملموس درباره موضوعاتی مانند «تأثیر کاهش ازدواج بر خانواده» مجهز می‌شدند تا در گفتگوهای حدوداً بیست دقیقه ای، بتوانند این نگاه را به چالش بکشند و نقش منابع اطلاعاتی جایگزین را پررنگ کنند. هدف اصلی ما این بود که این تلنگر ذهنی را به مخاطب بزنیم که مسیر دریافت اطلاعاتش، منحصر به روایتی که دشمن ارائه می‌دهد نیست؛ بلکه ما از سوی دیگر، با اطلاعات درست و داده‌های معتبر در اختیارش قرار داریم.

در پاسخ به این سوال که بیشترین خواسته و چالش مردم چه بود؟ باید بگویم مسائل اقتصادی پررنگترین موضوع بود. در کنار آن، دغدغه درباره آینده و مسائل اجتماعی نیز بسیار مطرح می‌شد؛ اما ما خود را موظف می‌دانستیم ذهن مردم را به این سمت سامان دهیم که ریشه بسیاری از مشکلات به فرهنگ آن برمی‌گردد حتی در مسئله اقتصادی، به «فرهنگ اقتصادی» و «الگوی مصرف» برمی‌گردد. اینکه یک خانوار چگونه هزینه میکند، چگونه از انرژی استفاده میکند، همه به حوزه فرهنگ مرتبط است و یک مبلغ می‌تواند این پرسش‌ها را در ذهن مردم ایجاد کند.

حتی گاهی مسئولان استانی از ما درخواست می‌کردند که مشکلات مردم را مستقیماً به آنها منتقل کنیم. به عنوان مثال، ما شکایات مردم از برخی ادارات مانند «آب» را جمع‌آوری می‌کردیم و با ذکر نام و شماره تماس افراد، به معاونت استانداری تحویل می‌دادیم.

روحانیت به طور کلی به عنوان نماینده حاکمیت و بخشی از بدنه آن است و خود را واسطه‌ای بین مردم و مسئولان می‌دانیم؛ حتی اگر مستقیم مسئول نباشیم. در مواقعی مانند جنگ، مردم از ما می‌خواستند به مسئولان بفهمانیم که با وجود فشار اقتصادی، پشت آنها ایستاده اند.

حتی در جنگ ۱۲ روزه بسیاری از جوانها مرد و زن تقاضا می‌کردند و می گفتند به مسئولین بگویید فکر نکنند ما پشت آنها را خالی کرده ایم .

در شب پایانی جنگ، ساختمانی را در استانه اشرفیه هدف قرار داد که در آن یکی از دانشمندان هسته ای ما به نام شهید صدیقی صابر به همراه خانواده ساکن بودند و به شهادت رساندند در این حادثه، یک کودک، یک پیرمرد و یک پیرزن و حتی یک رهگذر به شهادت رسیدند.

هجده نفر از یک خانواده و دوازده نفر از خانواده دیگر در این حادثه شهید شدند. ماشینی که آسیب دیده بود را به میدان شهرداری آوردند. رهگذران، گردشگران و حتی کسانی که اهل آن منطقه یا استان نبودند، با دیدن این صحنه متحیر و منزجر از جنایت رژیم صهیونیستی می‌شدند. به‌ویژه خانم‌ها، هم انزجار خود را از این جنایت ابراز می‌کردند و هم عرق مقدس ملی و دفاع از ناموس در آنها کاملاً مشهود بود. آنها بارها می‌گفتند: «ما پای کار هستیم.»

مردم بارها در این چند روز می پرسیدند: «چرا به ما اجازه نمی‌دهید بمب هسته‌ای داشته باشیم؟» معنای این سوال این بود که مردم به این باور رسیده بودند که دستیابی به یک سطح خاص از قدرت (هسته ای) می‌تواند یک بازدارندگی کامل ایجاد کند. این تلقی در بین مردم شکل گرفته بود که چنین قدرتی می‌تواند امنیت فوق‌العاده‌ای به ارمغان آورد، بنابراین خواستار حرکت به سمت ساخت آن بودند.

مردم حتی مشکلات عادی سازمانی و قضایی خود را نیز با طلبه‌ها در میان می‌گذاشتند. به نظر من، حضور طلبه‌ها در عرصه اجتماع آثار باورنکردنی دارد. این حضور می‌تواند بسیاری از مسیرهای به‌ظاهر بن‌بست را ساده کرده و به حل مشکلات کمک کند.

* فعالیت شما از سال ۱۴۰۱ شروع شد. آیا این کار، یک برنامه مقطعی بود یا تاکنون تداوم داشته است؟ آیا در حال حاضر نیز طلبه‌ها از قم برای مأموریت به استان گیلان می‌آیند؟

پاسخ حجت‌الاسلام رهنما:

وقتی ما وارد فضای میدان شدیم، با یک محیط فرهنگی مین‌گذاری‌شده برای روحانیت مواجه بودیم. قبل از شروع در ساعات مختلف، میدان را رصد می‌کردیم و آن چیزی که چندان جالب نبود، این بود که در روزهای متوالی و ساعات مختلف، روحانیت معمّم را در آن صحنه غائب می‌دیدیم؛ یعنی آن فضا، محیطی بسیار ناامن برای روحانیت تلقی می‌شد.

اما وقتی طلبه‌های خودمان را که در سال‌های اول بسیاری از آنها غیرمعمم بودند، مانند طلبه‌های جوان سطح دو به صحنه می‌بردیم، اتفاق جالبی رخ می‌داد. این جوانان غیرمعمم، در کنار یک روحانی معمم، وارد گفتگو با مردم می‌شدند.

پس از شکل‌گیری گفتگوها، این جوانان اغلب بازخورد می‌دادند که اگر بدون عمامه و عبا در صحنه حاضر شویم، مردم کمتر ما را به رسمیت می‌شناسند. یعنی رغبت و تمایل مردم برای گفتگو با کسانی که نماد روحانیت را دارند، به‌طور محسوسی بیشتر بود.

جالب‌تر اینکه، همین حضور در میدان، باعث شد رغبت بسیاری از همین بچه‌ها برای معمّم شدن افزایش یابد. در سال‌های دوم و سوم، شاهد افزایش آمار «معمم‌های پایدار» بودیم کسانی که به‌دلیل کارآمدی عملکرد روحانیت در صحنه، رغبت پیدا کرده‌بودند به‌صورت مستمر ملبس شوند.

مسئله اصلی اینجاست: اگر می‌خواهیم هویت طلاب را غنی‌سازی کنیم که یک چالش جدی است به‌جای هزینه کردن بیش از حد روی نظریه‌پردازی، باید بر «امتداد اجتماعی کارآمدی روحانیت در صحنه» سرمایه‌گذاری کنیم.

باید عملاً به یک طلبه نشان دهیم که چگونه با کار عالمانه می‌تواند نبض مردم را به دست بگیرد، وارد یک صحنه چالشی شود و سرافرازانه از آن بیرون بیاید. این‌گونه است که هویت طلبگی را با «کارآمد نشان دادن عملکرد طلبه» غنی می‌سازیم و در نهایت، جامعه روحانیت استقرار بیشتری خواهد یافت.

نکتۀ دیگری که به نظرم رسید و نباید فراموش شود، مربوط به مشاهدات ما در صحنۀ میدان شهرداری رشت طی ده روز اقامتمان، مقارن با ایام محرم است. در آنجا مراسم مختلفی از جمله نماز ظهر عاشورا، نماز جمعه و هیئت های حسینی را از نزدیک می‌دیدیم.

گزارشی خواندنی از مدل تبلیغی طلبه‌های "آتش به اختیار" گیلانی

عرض می‌کنم که برنامه‌های متنوع فرهنگی به شکلی دردناک، قشری از بدنهٔ جامعه را نادیده گرفته‌اند؛ قشری که در طراحی‌ها و برنامه‌ریزی‌های مسئولان فرهنگی، بدون متولی رها شده‌اند. اینها کسانی هستند که از نظر زبان و ادبیات گفتگو، شبیه به قشر رسمی حاضر در نماز جمعه یا نماز ظهر عاشورا نیستند، اما در عین حال، از زیرساخت‌های دینی، عرق ملی و پیوند فرهنگی با بدنهٔ مومن جامعه برخوردارند.

این زیرساخت‌ها وجود دارد، هرچند که ممکن است ظواهرشان شبیه به ظواهر رسمی پذیرفته‌شده ٔ دینی و حاکمیتی نباشد یا برای تعامل و گفتگو نیاز به فضای دیگری داشته باشند. ما شاهدیم که شعائر فرهنگی از سوی حاکمیت، عموماً با زبانی رسمی ارائه می‌شود. مثلاً در میدان شهرداری رشت، حدود دو هزار نفر در نماز ظهر عاشورا شرکت می‌کنند، اما مشاهدات ما نشان میداد تعداد کسانی که می‌توانستند پیوندی قوی با مسائل ملی و دینی برقرار کنند، تقریباً پنج برابر این عدد بود.

با این حال، نه ادبیات و مفاهیم مناسب برای آنها تولید شده، نه جرئت و جسارت مواجهه با آنها وجود دارد، و نه خودباوری لازم در میان متولیان امر دیده میشود که مثلاً یک روحانی بتواند با این «قشر خاکستری» وارد گفتگو شود. وقتی ما خودمان وارد گفتگو می‌شدیم، به رقمی قابل‌توجه از این دست می‌رسیدیم. این قشر خاکستری، مانند آبی هستند که اگر مسیر زهکشی و هدایت مناسبی نداشته باشد، ممکن است در جهت اهداف دشمن یا تقویت آسیب‌های اجتماعی مصادره شود.

ما وقتی با این طیف مواجه می‌شدیم، احساس می‌کردیم که می‌توان آنها را جذب کرد و به جریان اصلی بازگرداند، اما در عمل می دیدیم که اینها کاملاً رها شده‌اند. در حالی که ده‌ها مراسم تعظیم شعائر در آنجا برگزار می‌شد، هیچیک از مسئولان فرهنگی احساس نمی‌کردند که فرزندانی از این ملت هستند که به پیام خاص خود نیاز دارند و ما باید برای آنها پیام ویژه‌ای تولید کنیم. اگر اینها به مجامع رسمی ما نمی‌آیند، به این معنا نیست که در تقابل با ما قرار دارند؛ بلکه فقط رها شده‌اند.

مثلاً ما در صحنه، یک گفتگوی آزاد و داغ گذاشته بودیم که حدود سیصد تا چهارصد نفر در آن مشارکت می‌کردند. در ابتدا، یک طلبه موافق و یک طلبه مخالف صحنه را به وجود آورده بودند و مردم احساس خودمانی بودن می‌کردند. ناگهان جوانی با موتور آمد و حتی پیاده هم نشد، وسط برنامه گفتگو را شروع کرد و با اطلاعاتی غلط از دورۀ پهلوی دفاع کرد و از دوران جدید انتقاد کرد. سپس دختر جوانی که شاید از نظر ظاهری مطابق معیارهای رسمی نبود، به صحنه آمد و میکروفون را گرفت و گفت: «من به نمایندگی از کسانی که حجاب ندارند می‌خواهم صحبت کنم.»

ما در آن لحظه با خود فکر می‌کردیم که الآن چه می‌خواهد بگوید، اما او اینگونه توضیح داد: «ما مسائلی در کشورمان داریم. شاید یک مدتی ما طرد شدیم و به حاشیه رانده شدیم، ولی ما مسائلی در کشور داریم که ما می دانیم و آقامون که چطور می‌خواهیم این مسائل را حل کنیم.»

گزارشی خواندنی از مدل تبلیغی طلبه‌های "آتش به اختیار" گیلانی

این نوع بیان و این واژه ها در شرایط رسمی و حاکمیتی از چنین جوانهایی صادر نمیشود، چرا که بستر بیان آن را ندارند. جالب بود که افراد متنوعی از این دست به صحنه آمدند.

پس از پایان آن گفتگو، همان جوان موتورسوار با حالتی تشکرآمیز پیش مجری برنامه که روحانی بود، آمد و گفت: «آقا، خیلی ممنون که اجازه دادید حرفم را بزنم.»

مشخص بود که او حتی اصرار خاصی روی حرفهایش نداشت، اما تا به حال، جمع خودمانی و فضایی را تجربه نکرده بود که بتواند در آن آزادانه صحبت کند، بدون اینکه با واکنش تندی مواجه شود؛ فضایی که تضارب آراء در آن جریان داشته باشد. وقتی این فضا را تجربه کرد، آمد و از همان روحانی که نماد همان حاکمیتی بود که نقدش می‌کرد به‌طور ویژه تشکر کرد و یک ارتباط عاطفی با او برقرار کرد.

حتی در صحنه‌ای پرهیاهو و پرحاشیه مانند یک «گفتگوی داغ» در میدان شهرداری که ممکن است هر سخنی گفته شود وقتی در پشت صحنه جمعیت را نگاه می‌کردیم، دو خانم میانسال را دیدیم که با لهجهٔ گیلکی خود به هم می‌گفتند: «آقا، اینا رو ببینید! اینا آخوندای جدیدن. ببین چجور بلدن با مردم حرف بزنن! اجازه میدن مردم حرف بزنن!»

یعنی از زوایای مختلف، لایه‌های مختلفی از روایت در حال شکل‌گیری بود. به نظر من، اگر رسانه می‌توانست این صحنه‌ها را به‌خوبی بازتاب دهد، اثرگذاری عمیقی داشت. یکی از چالش‌های ما در صحنه این بود که نمی‌توانستیم اهمیت بازتاب این رویدادها را به مسئولین گوشزد کنیم.

* تجربیاتتان را تا چه اندازه توانسته‌اید مستند کنید؟ آیا آن‌ها را در قالب کتاب، فیلم مستند یا حتی انیمیشن ارائه داده‌اید؟

پاسخ حجت‌الاسلام رهنما:

در سال اول، احساس می‌کردیم می‌توانیم پیاممان را به نهادهای مسئول برسانیم. شاید این کوتاهی از ما بود که نتوانستیم ارتباط مؤثری برقرار کنیم. نهادهایی مانند حوزه هنری، سازمان تبلیغات و دیگر مجموعه‌ها امکانات تصویری و نوشتاری را به صحنه می‌آورند. ما یک «پیوست رسانه ای» نوشته بودیم و از مسئولین درخواست می‌کردیم که برای پوشش این رویدادها، امکاناتی مانند دوربین و... را در اختیار ما بگذارند. با صدا و سیما نیز وارد گفتگو شدیم، اما متأسفانه چندان موفق نبودیم.

در سال دوم به این نتیجه رسیدیم که باید این الگو را حداقل به‌شکل آماتوری و در گام‌های ابتدایی، خودمان بازتولید و منتشر کنیم. بالغ بر دویست یادداشت و روایت صحنه نوشته شد. در سال دوم برای دوستان کلاس گذاشتیم تا «روایتگری صحنه» را بیاموزند. یک کانال تشکیل دادیم که دوستان تجربیات خود را به اشتراک می‌گذاشتند و ایرادات رفع می‌شد. یک گروه رسانه‌ای تشکیل دادیم، فیلم‌هایی تولید کردیم، صحنه‌ها را خودمان روایت و در گروه‌ها منتشر کردیم. با مجموعه‌های رسانه‌ای بومی استان و حوزوی نیز تعاملاتی داشتیم مثل صدای حوزه مثل خبرگزاری حوزه مثل خبرگزاری رسا تعاملاتی کردیم تا بخشی از این صحنه‌ها را منعکس کنند.

ما در قالب‌های مختلف، مستقیماً با حدود هفت هزار نفر در صحنه تعامل داشتیم در قالب های مختلف و حدود پانزده هزار نفر دیگر نیز ما را می‌دیدند لبخند روحانیت، لبخند مردم و مواجههٔ عزتمندانهٔ یک روحانی را مشاهده می‌کردند.

دوست داشتیم این تصویر را به دویست یا پانصد هزار نفر برسانیم. در این زمینه تحرکاتی داشتیم و حاصل این تلاشها را در اختیار شما قرار می‌دهیم تا در صورت امکان از آنها استفاده کنید.

به نظرم می‌رسد دستگاههای تبلیغی ما آن «آرایش میدانی» لازم را برای روایت درست این صحنه‌ها ندارند. یکی از چالش‌های اصلی ما این بود که در مرحلهٔ گفتار و گفتمان همراهی بالایی داشتیم، اما وقتی پای عمل و حضور در صحنه به میان می‌آمد، این همراهی کمرنگ می‌شد. بسیاری از صحنه‌هایی که مکتوب کرده‌ایم، ای کاش فیلم داشتند و ای کاش به محصولی تصویری تبدیل می شدند.

پیام اصلی ما از این نشست این است: مجموعه هایی که باید پشتیبان چنین جریان‌هایی باشند، باید چابک‌تر شوند و آرایش عملیاتی و حمایتی به خود بگیرند. ما خود در حال رشد هستیم؛ ما توانسته‌ایم یک استودیوی کوچک تهیه و امکانات تصویربرداریمان را تقویت کنیم. یعنی هم روی محتوا و هم روی قالب کار می‌کنیم، اما برای پیشرفت بیشتر، نیاز جدی به حمایت داریم.

با تشکر از صحبت‌های صمیمانه و دغدغه‌مندانه شما عزیزان، در پایان اگر نکته و خاطره ای است بفرمایید.

- حجت الاسلام توتچی:

خاطره مواجهه با جوانان در حاشیه

میخواهم با یک خاطره این گفتگو را به پایان ببرم. در گوشه‌ای از میدان شهدای سرپل ذهاب یا شهرداری رشت طیف خاصی از جوانان جمع می‌شدند که شاید در فضای فکری فرهنگی مذهبی جامعهٔ ما جایی نداشتند و کسی آنها را نمی‌دید. شاید حتی مسئولان یا نیروهای امنیتی نیز از کنار آنها می‌گذشتند.

در اولین سال فعالیت، از یکی از دوستانم که معمولاً در گفتگوها یک طلبهٔ بدون لباس و یک طلبه ملبس روحانیت همراهمان بود خواستیم تا با آنها صحبت کند. به او گفتند: «بیا با این جمع صحبت کن. باور نمیکنی، حال و هوای خودشان را دارند.» صریح بگویم، در همانجا مواد مصرف می‌کردند. من یکی از آنها را صدا زدم و گفتم: «می‌تونیم باهات حرف بزنم؟» او پاسخ داد: «کجا میشینی؟» و من روی همان لبهٔ باغچه، کنار آنها که شش هفت نفر بودند نشستم.

ما تا دو ساعت با آنها گفتگو کردیم و چه گفتگوی جذابی بود! من احساس کردم که خود من، به عنوان یک روحانی، در قبال این بچه‌ها مدیونم چون آنها دیده نشدند .

آنها می‌گفتند: «حاج آقا، اگر امروز در مرز با اسرائیل باشیم، خاک آنجا را با جان خود پس می‌گیریم. اینجوری در مورد ما فکر نکنید. ما اینجا نشسته ایم، اما عشق به وطن در خونمان است.»

مردم حرفهایی به ما زدند که با اطمینان می‌گویم در هیچ مصاحبهٔ رسمی‌ای شنیده نمی‌شود. گاهی من در برابر بصیرت برخی از این افراد که شاید از روی ظاهرشان قضاوتشان می‌کردیم احساس شرمندگی می‌کردم.

- حجت الاسلام شوقی:

وقتی یک گفتگو همه پیش داوری ها را شکست

در میدان شهرداری رشت، طی یکی از گفت‌وگوها، دو دختر دانشجو را دیدم که کنار هم نشسته بودند. یکی از آنها سرش پایین بود و سیگاری در دست داشت. از نگاه و حالت بدنشان فهمیدم که دربارهٔ ما — که با ظاهر روحانی حاضر شده بودیم — با هم صحبت می‌کنند و گویا نگران بودند که بخواهیم آنها را از کاری که می‌کنند نهی کنیم.

اگرچه مردد بودیم، چون می‌دانستیم جامعهٔ متدین رشت ممکن است از صحبت کردن ما با یک خانم بی‌حجاب و سیگاری خوشش نیاید، اما در نهایت دل را به دریا زدیم و به سمت آنها رفتیم.

در آن روزها که فضای جنگ ۱۲ روزه بر منطقه حاکم بود آنها در مسائل سیاسی کاملاً با ما هم نظر بودند، اگرچه در ابتدا در موضوعات فرهنگی، اقتصادی و حجاب اختلاف نظر داشتند؛ اما در جریان گفتگو به وجه اشتراکی رسیدیم آن خانم سیگارش را خاموش کرد و حتی روسری‌اش را روی سرش گذاشت بدون اینکه من کوچکترین صحبت مستقیمی دربارهٔ حجاب یا نهی از منکر کرده باشم.

گزارشی خواندنی از مدل تبلیغی طلبه‌های "آتش به اختیار" گیلانی

این تجربه به من ثابت کرد که ما در فضای رشت، به امامان جماعتی نیاز داریم که حاضر باشند در چنین میدان‌هایی حاضر شوند و با مردم، در هر شرایطی که هستند، گفتگوی صمیمانه داشته باشند.

وقتی ما به صورت گروهی بیست‌نفره یا بیشتر برای برنامه‌ای حاضر می‌شویم، تا حدی حالت تصنعی به خود می‌گیرد؛ اما در نقطهٔ مقابل، امام جماعتی که قصد دارد در مسجد محله فعالیت کند، اگر حتی با ماشین تا دم مسجد بیاید، اما در خیابان‌های پایین‌تر، خریدهایش را از همان مردم محل انجام دهد و در میانشان حاضر شود، تأثیرش کاملاً متفاوت و عمیق‌تر خواهد بود.

یک بار فیلم ژاپنی قدیمی به نام «ریش‌قرمز» دیدم. در آن فیلم که مربوط به دوران قدیم است، شخصیت اصلی یک پزشک است. بر اساس فرهنگ ژاپن و لباس خاصی که آن پزشک می‌پوشید، یک روز از خودش پرسید: «چرا من باید این لباس را بپوشم؟» اما دقیقاً در همان روز، وقتی با همان لباس از خانه بیرون آمد، با صحنه‌ای روبرو شد: خانمی در کنار آقایی که حالش بد بود، ایستاده بود. آن خانم با دیدن لباس او فریاد زد: آقای دکتر! لطفاً بیایید و کمکش کنید و او توانست آن مرد را نجات دهد.

این نشان می‌دهد که همین «لباس پوشیدن» و «حضور فیزیکی» در جامعه، باعث می‌شود که مردم در موقعیت‌های اورژانسی خودشان به سمت شما بیایند و درخواست کمک کنند.

در تجربهٔ شخصی ما، وقتی در میان مردم حاضر می‌شدیم، علاوه بر مواردی مانند طلاق و ازدواج که ما سراغ آن‌ها می‌رفتیم، یا بحث‌های اقتصادی که مطرح می‌کردیم، جذاب‌تر از آن، مواردی بودند که خود مردم به اختیار خود پیشقدم می‌شدند: مشکلات تربیتی با فرزندشان را مطرح می‌کردند، یا مسائل خانوادگی خود را بازگو می‌کردند. این موارد کاملاً خارج از فضای سناریوی از پیش تعیین‌شدهٔ ما بود.

بنابراین، این مدل حضور روحانیت در شهر رشت، توانست این خلأ را پر کند. منظورم این نیست که حتماً باید همه‌جا با لباس خاص حاضر شد، اما این حضور باید متناسب با فضای جامعه و خانواده باشد. به عنوان مثال، در همین شهر، شما

در ایام عادی، کمتر می‌توان طلبه‌های معمّم را در میان مردم و خانه‌ها مشاهده کرد؛ اما در مناسبت‌هایی مانند روز قدس، با نگاه به راهپیمایی یا حرم فیضیه قم، در این مراسم، جمعیت پرشماری از طلاب و روحانیون به چشم می‌خورد. این شیوه از حضور، تا حدی تصنعی به نظر می‌رسد و از اصالت و طبیعی بودن فاصله دارد.

گفت‌وگو و تنظیم: سید مهدی موسوی - سمیرا گل‌کار

فیلم کامل گفت‌وگو با مبلغان جامعه حوزوی منار

اخبار مرتبط

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

نظرات

  • دوست IR ۲۱:۲۶ - ۱۴۰۴/۰۸/۰۳
    این حرکت ها باید دائمی باشه نه موقتی!!! دو روز میاید بعد جمع میکنید میرید! جهاد تبیین که موقتی نیست
  • فیض الله IR ۰۴:۲۱ - ۱۴۰۴/۰۸/۰۴
    چرا در مورد ربا که حداقل هفت آیه برای کراهت اون در قرآن آمده و آن را هفتاد بار زنا با محارم در حرم خدا میداند چیزی نمیگید!!!؟؟؟
  • علی رفیعی چهارده IR ۰۶:۴۰ - ۱۴۰۴/۰۸/۰۴
    بنظر اینجانب که تجاربی در تعلیم وتربیت دارم حضور روحانیت معظم خصوصا طلاب جوان تحصیل کرده وآشنا به مسائل روز در داخل مردم ومصاحبه ودادن پاسخ به مسائل در جمع چه برای زنان ومردان وچه افراد با حجاب وبد حجاب ودادن پاسخهای مستدل وعلمی و....باعث گرایش آنان به روحانیت میشود روحانی محترم اگر علم ودانش روز دارد باید مخاطب داشته باشد وآنها را ارشاد کند ویندوز که روانی به سمت جذب مخاط قشر جوان برود و....بسیار عالی است طبیب دوار همین است و...
  • جلیل بندقیری IR ۰۹:۳۸ - ۱۴۰۴/۰۸/۰۴
    به نظر من ابتدا باید جهاد اقتصادی و مبارزه با پولشویی و توسعه زیرساخت و تغییر اساسی در مورد روسای ناکارآمد و فاقد برنامه و رانت باران باشد و بعد همه چیز به خودی خود درست میشود
  • احمد IR ۰۹:۴۲ - ۱۴۰۴/۰۸/۰۴
    این طلاب کاری کردند که سال‌ها باید انجام می‌شد اما نشد: رویکرد "شنیدن" به جای "گفتن" یک‌طرفه / تعامل با همه اقشار بدون قضاوت ظاهری این طلاب ثابت کردند مردم نه تنها روحانیت را پس نمی‌زنند، بلکه مشتاق شنیده شدن هستند. آن "قشر خاکستری" که متولی ندارد، در واقع گنجینه‌ای از ظرفیت‌های ناشناخته است. وقتی روحانیت با صداقت به میان مردم می‌آید، حتی مخالفان هم احترام می‌گذارند. مشکل در "فاصله" است نه در "مخالفت". این تجربه باید الگو شود برای سایر استان‌ها. فقط امیدوارم این حرکت دائمی باشد، نه موقتی.
    • دوست‌محمدی GB ۱۰:۲۵ - ۱۴۰۴/۰۸/۰۴
      بله درسته
    • رضا هستم IR ۱۰:۲۹ - ۱۴۰۴/۰۸/۰۵
      درود درود درود...کاملأ درست فرمودید....بهترین مسیر حقیقت و عدالت اجتماعی و فرهنگی و سیاسی و تمدنی هست...و بهترین راه گفتمان هست...
  • رضا IR ۱۱:۲۷ - ۱۴۰۴/۰۸/۰۴
    خداوند یا ورتان باشد انشا الله این حرکت دنبال شو د وموقتی نبآشد چه اگر موقتی ونمایشی باشد ضرر آن بیشتر خواهد بود.
  • حمید IR ۱۱:۳۹ - ۱۴۰۴/۰۸/۰۴
    با درود وسلام از طلبه های آتش به اختیار در خواست دارم که در خصوص مسائل اقتصادی و امور کشوری به مسئولین تذکر داده و امر به معروف نمایند که مردم در مواجه با این مشکلات عدیده با بي حجابی واکنش نشان ندهند .
  • ناشناس IR ۱۲:۱۵ - ۱۴۰۴/۰۸/۰۴
    ازنظر فرهنگی واجتماعی حرکت درست وبجایی است چون روحانیون هم ازجنس مردم واقشار جامعه هستند نه تافته جدا بافته واین صمیمیت ایجاد کرده
  • خدیجه شکاری نیری IR ۱۰:۱۴ - ۱۴۰۴/۰۸/۰۵
    سلام خسته نباشید پیشنهاد من این است:این برنامه درتمام استانها ادامه یابد خیلی عالی است وباعث رابطه مستقیم مردم وروحانیون می شود وحذف فاصله بین مردم وروحانیت است وبه اشعاعییه دین باوری ،هم کمک می کند وخدا کمک کند به اغازگران این برنامه ی دینی وفرهنگی
  • معلم IR ۱۰:۱۹ - ۱۴۰۴/۰۸/۰۵
    روحانیت درهمه اماکن خوب ومطلوب به عنوان طبیبان روحانی بایدحضورسازنده تروراهنمایی کننده تر وارشادگونه جذاب داشته باشند نه.... دراماکن مختلف ونامطلوب درهرزمینه ای به تبدیل آنهابه مکان سازنده وپرنشاط ومعنوی وروحانی وارامش بخش کمک کنند برای همه اقشاربرنامه جذاب وآرامش بخش وپرنشاط گروهی داشته باشند بابرخوردخوب وعلمی وروحانی خودبرمحبوبیت وآرامش وامنیت کارها وافرادبکشندتاسعادت دنیوی واخروی همگان حاصل شود باحداقل امکانات بیشترین سازندگی افرادباساده برقرار...
  • یا حسین IR ۱۶:۳۱ - ۱۴۰۴/۰۸/۰۵
    واقعا کار خوبیست ادامه بدهید.خدا قوت برادران.
  • رها IR ۱۳:۴۴ - ۱۴۰۴/۰۸/۰۶
    درود بر شما........لطفا این کار خدا پسندانه را ترویج دهید......خدا خیرتان دهد....