سه‌شنبه ۱۱ آذر ۱۴۰۴ - ۰۹:۱۱
میرزا کوچک‌خان، مشروطه‌خواهی که برای شرع از مشروطه جدا شد!

حوزه/ میرزا کوچک‌خان، چهره‌ای ماندگار در تاریخ ایران، که با ایمان و پایبندی به اصول خود، تا پایان زندگی مسیر عدالت و آزادی را پی گرفت.

به گزارش خبرگزاری حوزه، به مناسبت یازدهم آذرماه، سالروز شهادت میرزا کوچک‌خان جنگلی، مردی که تنهایی و استقامتش در دل جنگل‌ها ماندگار شد، نگاهی کوتاه داریم به چند خاطره از زندگی و مبارزاتش که تقدیم شما مخاطبان فرهیخته می شود.

ادای حق الناس در زمان سختی

یکی از سران جنگل می‌گفت: گاهی روزها می‌گذشت و به این عده هشت‌صد نفری غذایی نمی‌رسید. یک‌بار در بازرسی خانه‌های محل به سه خُم بزرگ برخوردیم که مملو از مغز گردو و کشمش بود.

احتمال دادم که این کالاها ممکن است مربوط به آذوقه زمستانی صاحب‌خانه باشد یا انباری متعلق به شخص کاسبی است که به فروش سالیانه خواهد رسانید. در هر حال آنچه برای ما از همه لازم‌تر به نظر می‌رسید این بود که همه آن را خالی و بین مجاهدین قسمت کنیم. وقتی میرزا قضیه را شنید به ما سپرد و تأکید کرد که قیمت کالاها را حتماً به صاحبش بپردازیم.

____________________________________________________________________

دوری از مشروطه برای پاسداری از شریعت

میرزا کوچک‌خان فقط در آغاز با مشروطه همراه شد، اما بعد از فتح تهران وقتی از مجاهدین برخی کارهای خلاف شرع دید، از آن‌ها فاصله گرفت.

اعتراضش را به سردار محیی هم گفت، اما تغییری ایجاد نشد و میرزا حتی در تنگ‌دستی کمکشان را نپذیرفت. پیش‌تر هم در مسیر فتح تهران به‌دلیل همین رفتارها با قهر به رشت برگشته بود و تنها پس از تعهد رئیس کمیته مجاهدین مبنی بر ترک این کارها بازگشت؛ ولی در نهایت کاملاً از آن جریان جدا شد.

___________________________________________________________________

پایان تلخ دکتر حشمت پس از خیانت به عهد

دکتر حشمت فرمانده نیروهای جنگلی در لاهیجان بود. چندسال جنگ و گریز خسته‌اش کرده بود. از یک طرف بیست هزار نیروی قزاق دنبالشان بودند، هواپیماهای انگلیسی هم هر روز چند نوبت مجاهدین را شخم می‌زدند. مقامات نظامی دولت به دکتر پیام فرستادند که ما مسلمانیم و به ریختن خون هم‌کیش‌مان راضی نیستیم. پشت قرآنی را به‌علامت تأمین مهر کردند و سوگند یاد کردند که در صورت تسلیم، از نظر جان و مال مصون از هر نوع تعرض خواهد بود و به‌علاوه امکان دارد آینده درخشانی نیز در انتظارش باشد. در نهایت دکتر حشمت با نیروهایش تسلیم شد.

میرزا همین که خبر تسلیم‌شدن دکتر را شنید گفت: «انالله و انا الیه راجعون»

دکتر حشمت بعد از دستگیری بازداشت شد و مورد اهانت‌های زیادی قرار گرفت و بعد از چند روز به‌دست قوای دولتی اعدام شد.

_________________________________________________________________

کمک جنگلی‌ها به مردم تهران در دوران قحطی

در تهران قحطی به‌وجود آمد. طبقات بی‌بضاعت از علف‌ها و لاشه حیوانات تغذیه می‌کردند. برنج و گندم و جو نایاب شده بود. دولت دستور داد یک نوع آشی به نام «دم‌پخت» در معابر فروخته شود. هر کسی این آش را می‌خورد ورم می‌کرد و پس از چند روز می‌مُرد. بعدها معلوم شد کاسب‌های تهران لاشه حیوانات مرده را در آش می‌ریختند.

دولت هم که به‌خاطر هرج‌ومرج به‌وجود آمده و بی لیاقتی هیچ کار مفیدی انجام نمی‌داد. در همین موقع جنگلی‌ها دویست خروار برنج از گیلان به تهران فرستادند و از آنجا که دولت را صادق نمی دانستند، این محموله را به معتمدین محلات تهران تحویل دادند و نیز و تعهد کردند ماهیانه ده هزار تومان برای کمک به مردم قحطی‌زده پایتخت بپردازند.

________________________________________________________________

مظلومیت میرزا کوچک‌خان در زمان حیات

روزی یکی از زن‌های طالش صفوف هشت‌صد نفری مسلحین را شکافت و تا جایی که اقامتگاه میرزا بود پیش رفت. و در آنجا همه رؤسا و زعما جنگل را با دقت نگریست و وقتی میرزا را شناخت به او چنین گفت: «من آمده‌ام به شما بگویم اگر می‌خواستی اسم دَرکُنی،‌ درکردی و اگر می‌خواستی به جاه‌ و جلال برسی،‌ رسیدی. دیگر بس است و راضی نشو از این به بعد خون این جوان‌ها ریخته شود. آن‌ها را بفرست تا به خانواده‌های‌شان ملحق شودند.»

میرزا از گفته‌های این زن خیلی ناراحت شد و متأثر گشت. بعد از دقایقی به او گفت می‌دانی افراد این جمعیت تماماً گرسنه و تشنه‌اند. زن فوراً رفت و چند مشک دوغ آورد و تاحدی عطش جمعیت رفع شد.

میرزا بعدها در آخرین نامه‌اش گفته بود: «افسوس می‌خورم که مردم ایران مُرده‌پرستند و هنوز قدر این جمعیت را نشناخته‌اند. البته بعد از محو ما خواهند فهمید که بوده‌ایم و چه می‌خواسته‌ایم و چه کرده‌ایم. اکنون منتظرند روزگاری را ببینند که از جمعیت ما اثری در میان نباشد اما وقتی از افکارشان نتایج تلخ مشاهده کردند آن‌وقت است که ندامت حاصل خواهند نمود و منزلت ما را خواهند دریافت.

________________________________________________________________

تنهایی مظلومانه میرزا کوچک‌خان

از افسران سپاه جنگل بود. جلوی میرزا را گرفت. گفت: «آقامیرزا این همه عقب‌نشینی برای چی؟ چرا دستور مقاومت نمی‌دهی‌؟ سربازانم هم گرسنه‌اند و روحیه‌شان از عقب‌نشینیِ مداوم متزلزل شده. این وضع برای ما غیرقابل تحمل است.

میرزا مثل پدری مهربان، دلداری‌اش داد و به او گفت: «جنگ با قوای دولت به مصلحت نیست. این یک نحو برادرکُشی است و باید حتی‌المقدور از این عمل پرهیز کرد…» میرزا برای سربازان هم سخنرانی کرد و دلیل عقب‌نشینی» برای‌شان گفت. ولی آن‌ها خسته بودند و بریده بودند. سپاه حق دیگر توان ایستادگی نداشت، میرزا به مولایش امام حسین (ع) اقتدا کرد. شب عاشورای سال ۶۰ هجری داشت دوباره تکرار می شد، او یاران را جمع کرد و این چنین گفت:

«رفقا آن‌طور که من فهمیده‌ام مقصدم دولت و نیروی تعقیب‌کنده ما دستگیری شخص من است و بنابراین مایل نیستم شما برای خاطر من در زحمت و رنج باشید و اجازه می‌دهم که به میل خودتان هرجا که می‌خواهید بروید امیدوارم یک‌بار دیگر موفق شوم که لذت دیدارتان را درک نمایم.»

خیلی‌ها آمدند تا با میرزا خداحافظی کنند. میرزا هم با چشم‌های اشک‌آلود از آن‌ها خداحافظی کرد و به یکایک آن‌ها خرجی داد.

از جمعیت هشت‌صد نفره فقط هشت نفر با میرزا باقی‌ ماندند.

____________________________________________________________

سر بریده میرزا کوچک‌خان، همچون اربابش حسین

نیروهای میرزا کوچک‌خان پراکنده شدند. حدود بیست هزار نیروی قزاق به‌علاوه نیروهای روسی و انگلیسی به دنبالش بودند. او راه خلخال را در پیش گرفت تا با خان‌های آنجا متحد شود ولی برف و طوفان امان نمی داد. هر دو از راهپیمایی طولانی در برف بی حال شده بودند.

میرزا چند بار کوشید تا رفیقش را که رضایت نمی‌داد او را تنها بگذارد از منطقه خطر برهاند. میرزا، هوشنگ را که در حال یخ‌زدن بود به دوش گرفت و چندقدمی برد. ولی بی‌رمق و بی‌طاقت بود. زانویش از فرط خستگی و سرما، سست شده بود. بعد از ساعت‌ها پیکر میرزا و همراهش در حال احتضار توسط مردم منطقه در میان برفها پیدا شد.

شمر سر امام حسین را برید و به عنوان تحفه برای یزید فرستاد. میرزا هم که با الهام از قیام امام حسین، قیامش را آغاز کرده بود، در نهایت هم همچون مولایش امام حسین قیام را به پایان برد. به دستور خان طالش سر میرزا را بریدند و به عنوان تحفه برای رضاخان فرستادند.

میرزا در روز یازده آذر ۱۳۰۰ هجری شمسی به‌شهادت رسید.

__________________________________________________________

منبع: کتاب سردار جنگل، ابراهیم فخرایی

اخبار مرتبط

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha