دوشنبه ۱۷ آذر ۱۴۰۴ - ۱۹:۰۰
آیا دین محصول فرهنگ و جغرافیا است؟

حوزه/ اگر به زندگی انبیاء عظام بنگریم همه آنان بدون استثناء علیه جامعه و اعتقادات باطل جامعه‌ی خود قیام می‌کردند و پس از مدتی با روشن‌گری خود، عده زیادی از همان مردم، با همان آیین نادرست را با خود همراه می‌کردند.

به گزارش خبرگزاری حوزه، حقیقت‌جویی انسان مرز نمی‌شناسد؛ عقل و فطرت، او را فراتر از جغرافیا به راه می‌برد.

شبهه: دین و اعتقادات، از بطن جامعه برخواسته است و دین حاصل جبر مرزهای جغرافیایی است؛ به این معنا که انسان در هر مکانی باشد، دین همان منطقه را اخذ می‌کند.

پاسخ: انسان موجودی عاقل، متفکر و حقیقت‌جوست؛ به این معنا که او در برخورد با محیط پیرامون خود، از خود سوالات متعددی می‌پرسد و هر چه رشد کرده و عقل او شکوفا می‌شود، این سوالات نیز عمیق‌تر و پربارتر می‌شوند.

یکی از مهم‌ترین دغده‌های بشر از ابتدای خلقت تا به حال، فهم درست هستی و چرایی وجود است؛ این‌که از کجا آمده است، آمدنش بهر چه بوده و به کجا می‌رود.

این سه سوال از اساسی‌ترین سوالات بشر هستند که از قدیم الایام ذهن او را به خود مشغول کرده و آدمی همیشه کوشیده است پاسخی مناسب و تسکین‌بخش برای آن‌ها بیابد و تا به آن‌ها پاسخ مناسب ندهد، هرگز به آرامش نخواهد رسید.

علم فلسفه نیز به همین خاطر بنا نهاده شد، چون متکفل تفکر و تعقل آدمی است؛ فلسفه علمی آزاد است که تلاش می‌کند هستی را آن‌گونه که هست بشناسد. در این علم گفته می‌شود تنها برهان قابل قبول است و هر سخنی که دلیل و برهان نداشته باشد، از درجه اعتبار ساقط است؛ برهان، نیز نتیجه دو مقدمه یقینی است که خود نیز یقینی خواهد بود.

لذا اگر آدمی به دنبال حقیقت باشد، و هر چیزی را با دلیل و برهان بپذیرد، هرگز دچار اوهام و خرافات نمی‌شود؛ انسان نباید پای‌بند تعصب و آداب و رسوم جامعه باشد، باید پا را فراتر نهاده و آن‌ها را با قوه عقل خود بسنجد و اگر مناسب دید قبول کند و اگر مخالف عقل و فطرت او بود، آن‌ها را کنار بگذارد.

برخی چنین القا می‌کنند که دین و اعتقادات، از بطن جامعه برخواسته است و دین را حاصل جبر مرزهای جغرافیایی می‌دانند؛ به این معنا که می‌گویند انسان در هر مکانی باشد، دین همان منطقه را اخذ می‌کند.

این سخن کاملا نادرست است و به هیچ وجه قابل قبول نیست، زیرا اولا: آدمی آزاد و مختار است و هرگز جامعه و محیط، اختیار او را سلب نمی‌کنند و نمی‌توانند ذهن فعال بشر را متوقف کنند، حال ممکن است این مطلب راجع به انسان‌هایی که از لحاظ فکری در حدی نیستند که بتوانند خوب بیاندیشند و تصمیم بگیرند، درست باشد، اما هرگز کلیت ندارد و در مورد تمام انسان‌ها جاری نیست. ثانیا: خلاف آن در بسیاری از موارد رخ داده است، و واقع شدن این موارد، فرضیه را باطل می‌کند.

اگر به زندگی انبیاء عظام بنگریم همه آنان بدون استثناء علیه جامعه و اعتقادات باطل جامعه‌ی خود قیام می‌کردند و پس از مدتی با روشن‌گری خود، عده زیادی از همان مردم، با همان آیین نادرست را با خود همراه می‌کردند.

وجود نازنین پیامبر رحمت حضرت محمد مصطفی (صلی‌الله‌علیه‌وآله) نیز چنین وضعیتی داشته است، حضرت در میان قومی بزرگ شد که به جز عده‌ای محدود، همه مردم بت‌پرست و مشرک بودند، اما ایشان حتی قبل از بعثت که حدود ۴۰ سال به طول انجامید، هرگز مشرک نشد و هرگز آیین آن‌ها را تبعیت نکرد و بعد از بعثت نیز به شدت با آن‌ها مبارزه کرد و توانست در مدتی بسیار کم، عده زیادی از مردم همان جامعه را با خود همراه کند و بعد از ۲۳ سال تمام مظاهر شرک و بت‌پرستی را از آن سرزمین پاک کند و آیینی جدید و برگرفته از عقل و خرد بنا کند.

در زمان کنونی نیز می‌بینیم بسیاری از مردم اروپا و آمریکا که در محیطی پر از فساد و تباهی رشد کرده‌اند، موفق شده‌اند بر علیه آیین و مقدسات خود قیام کرده و مسلمان شوند و مذهب تشیع را برای خود برگزینند، شاید بتوان گفت: حدود ۳۰ یا ۴۰ سال قبل در اروپا، از اسلام به عنوان دینی وارداتی یاد می‌شد، ولی در حال حاضر در بسیاری از کشورهای اروپایی از اسلام و مسلمانان، به عنوان یکی از ادیان مهم کشور یاد می‌شود؛ یعنی مردمی که تمام اجداد آن‌ها اروپایی و مسیحی بوده‌اند به دین مبین اسلام گرویده و آیین قبلی خود را رها کرده‌اند. آن‌ها هرگز به کشورهای مسلمان مهاجرت نکرده‌اند تا کسی ادعا کند، اسلام آنان به خاطر تماس با جامعه مسلمان بوده است؛ آنان تنها در سرزمین خود بوده‌اند و با این حال دین خود را تغییر داه‌اند.

بنابراین با توجه با این دو مطلب هرگز نمی‌توان این فرضیه را پذیرفت که دین به خاطر جبر تاریخ است.

زیرا اولا: جامعه هرگز اختیار آدمی را سلب نمی‌کند.

ثانیا: در سراسر دنیا مردمی را می‌بینیم که با این‌که در محیطی نامناسب رشد یافته، و ابتدا پیرو آیین دیگری بوده‌اند، موفق شده‌اند علیه همان رفتار نادرست قیام کرده و دین و آیین خود را تغییر دهند.

این مثال‌ها خود دلیلی روشن بر باطل بودن و نادرست بودن این فرضیه اجتماعی است.

منبع: معاونت تبلیغ حوزه‌های علمیه

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha