خبرگزاری حوزه | گفتوگوی میان آقایان کاشانی و اردستانی درباره مظلومیت حضرت زهرا (س) این روزها نقل محافل و مجالس فراوانی شده.
جناب آقای سلیمانی اردستانی صاحب نظریات شاذی است که بیش آنکه به باورهای شیعه و حتی اهل سنت نزدیک باشد به عقاید وهابیت نزدیک است و حتی در مواردی پا را از آن هم فراتر نهاده و گاه از دایره اسلام خارج میشود؛ به عنوان مثال در جایی میگوید: «تنها امامت امام علی (ع) را کار کردهام. باقی امامان را هم کار نکردهام!!»
در جایی نسبت به سوالی پاسخ داده: «بارها عرض کردهام در این باره کار تخصصی انجام ندادهام و اطلاعات من در اینباره همان اطلاعات متعارف است. تنها چیزی که به صورت قطعی میدانم در این زمینه به چیزی فراتر از ظن و گمان دست نخواهیم یافت.»
نسبت به شهادت حضرت زهرا (س) قائل به عدم رنج و شهادت حضرت بوده و معتقد است «خانه فاطمه زهرا (س) دری نداشته» بخواهند آتش بزنند، حتی در میان مناظره تلاش بر ایجاد شبهات جدید و بیارتباط با بحث اصلی داشت که میتوان به ادعای باطل مسمومیت امام جواد (ع) به دست همسر بهدلیل اختلاف شخصی و حسادت اشاره کرد.[۱]
در این مجال درصدد تبیین پوچی افکار جناب اردستانی یا رد این عقاید نیستیم. از این جهت که این مواضع پروژهای چندوجهی است و او یک بازیگر در این عرصه {که باید نظر قطعی داشت و مراکز و نهادهای امنیتی و نظارتی باید نظر بدهند} یا وی به طور ناآگاه در این ورطه افتاده هم نمیخواهیم گفتگو کنیم، بلکه قصد داریم گذری ارتباطاتی و از دریچه علوم رسانهای ـ اجتماعی به این اتفاق داشته باشیم.
این اتفاق و گفتوگوهایی که در باب مسائلی از این دست هستند را از چند منظر میتوان مورد بررسی قرار داد. یکی از وجوهی که برخی از منتقدان به این امر در حال برجستهسازی آن هستند، نگاه از دریچه عادی سازی امر قدسی و تابوشکنی امور اعتقادی و مقدس است.
برخی از کارشناسان این مسئله را با مفهوم «پنجره گفتمان» توضیح میدهند و معتقدند که مخالفان شیعه با تمسک به این اتفاقات و ماجراهایی از این دست به دنبال قبح شکنی از تابوشکنی نسبت به امور دارای قداست هستند.
جوزف پی. اورتون[۲]، پژوهشگر و معاون ارشد سابق مرکز سیاستگذاری عمومی اندیشکده مکیناک[۳] در دهه ۱۹۹۰ میلادی به دنبال مدلی برای درک چگونگی تغییر ایدهها در جامعه در طول زمان و تأثیر آنها بر سیاست بود. زیرا قاعده اصلی این است که سیاستمداران در حمایت از ایدههای سیاسی محدود هستند و معمولاً فقط سیاستهایی را میتوانند دنبال کنند که به طور گسترده در سراسر جامعه به عنوان گزینههای سیاسیِ مشروع پذیرفته شدهاند؛ این سیاستها در چارچوب پنجره گفتمان قرار دارند که بعدها به «پنجره اورتون»[۴] نیز مشهور شد.
پنجره گفتمان، محدوده موضوعهایی را روشن میکند که برای اکثریت مردم یک جغرافیای خاص در یک زمان معین قابل قبول به شمار میروند. نکته کلیدی درباره این پنجره آن است که محدوده مسائل و موضوعات آن در گذر زمان تغییر میکند و با عنوان «تغییر تدریجی ارزشها و هنجارهای اجتماعی» از آن یاد میشود.
وی موضوعات و مسائل موجود را به طور تقریبی در شش دسته میداند:
- غیرقابلتصور (unthinkable)
- رادیکال (radical)
- قابلقبول / قابل بحث (acceptable)
- معقول (sensible)
- محبوب (popular)
- سیاست عمومی (policy)

از نظر اورتون، ایدهها تنها زمانی میتوانند در عرصه عمومی به طور جدی مورد بحث قرار گیرند که در محدوده این پنجره قرار داشته باشند و این پنجره دامنه سیاستهایی را مشخص میکند که یک سیاستمدار بدون اینکه بیش از حد افراطی یا رادیکال به نظر آید میتواند پیشنهاد دهد تا سمتهای دولتی در آن زمان را با توجه به جو افکار عمومی حفظ کند.
بنابر نظر اورتون سیاستهای غیرقابل قبول و از نظر سیاسی نامحبوب باید قبل از آنکه به قانون تبدیل شوند، به سیاستهای قابل قبول تبدیل شوند. ایده اورتون پس از مرگ او در یک سانحه هوایی در سال ۲۰۰۳، توسط همکارش «جوزف لمن» علاوهبر علوم سیاسی در حوزه مسائل اجتماعی و غیر آن نیز پیگیری شد و به طیف وسیعی از ایدههایی معطوف شد که از نظر فرهنگی و سیاسی در حاشیه جریان اصلی قرار دارند. لمن این ایده را در ارائهای در مورد «قدرت حمایت مداوم و پیگیر» مطرح کرد.
برخی با استناد به نظریههایی مانند «پنجره گفتمان» و مانند آن که مطرح شدن مطالب رادیکال و تابوشکن مقدمه عادیسازی فرایندی معین است، هیچ اثر دیگری جز شکستن زشتی تخریب و توهین به مفاهیم عِلوی و اموری قدسی برای گفتوگوهایی از این دست قائل نیستند.
دسته دوم اما معتقدند این مباحثهها و مناظرهها باعث میشود «مارپیچ سکوت» رسانههای فراگیر و جریان رسانهای قدرتمند گفتوشنودهای یکطرفه بشکند و صاحبان رسانهها و سکوهای ارسال کنندة صرف، کمی از عرش کبریایی خودهمهچیزدانی و ناچیزانگاری مخاطب پایین آمده و اندکی مجبور به پاسخگویی درباره حرفها و کنشهای خویش بشوند.
«نظریه مارپیچ سکوت»[۵] یک نظریه علوم سیاسی و ارتباطات جمعی است که توسط روزنامهنگار، جامعهشناس و دانشمند علوم سیاسی آلمانی الیزابت نوئل نیومن[۶] ارائه شده است و بیان میدارد چگونه افکار عمومی در نتیجه تعامل میان افراد و محیط اجتماعی تغییر کرده و تحت تاثیر عمیق رسانهها شکل میگیرد و در نتیجه گروه یا اجتماعی، برخی از اعضا را به دلیل عقاید متفاوتشان منزوی یا طرد میکند.
این نظریه بر اساس چند ادعای مرتبط با هم استوار است؛
- مردم از فشار گروهی و در نتیجه انزوا میترسند و دوست ندارند در یک موضوع درگروه اقلیت باشند
- مردم برای فرار از طعن، تمسخر و یا طرد حاصل از انزوا، سکوت میکنند
- مردم در روابط و ارتباطات روزمره، متاثر از ذهنیتهای دریافتی به این ارزیابی میرسند که درگروه اقلیت هستند یا اکثریت

مارپیچ سکوت تلاش دارد چگونگی پنهان و مسکوت ماندن سایر نظرات موجود در جامعه را در سایه نشر آرا و عقاید مورد تایید و تبلیغ رسانههای جمعی به عنوان عقاید غالب و مسلط بیان نماید.
بنابر این نظریه، وقتی حمایت میانفردی از یک عقیده و تفکر به مرور ضعیف میشود؛ تعداد افرادی که آشکارا عقیده و تفکر موجود را بیان نمیکنند یا به تفکر القایی رسانهها متمایل میشوند، افزایش پیدا میکند. روند تزایدی گرایش به عقیده مورد نظر رسانهها به شکلگیری «سکوتی مارپیچی» و فزاینده در جامعه منجر میشود و مردم تحت تاثیر تصویری که امپراتوری رسانهای ساخته، دست از باورهای خود شسته یا از ترس انزوا و عدم پذیریش وادار به سکوت میشوند.
جدا از غلبه گفتمانی حجت الاسلام کاشانی و قدرت استدلال و منطق ایشان که به آرامش نسبی جامعه کمک شایانی کرد، مطرح شدن حرفهایی از سنخ مطالب جناب اردستانی از سوی برخی از منتقدان با نقدهای جدی همراه است و معتقدند این امر یعنی رسمیت بخشیدن به شبهات. دسته دیگری نیز برخلاف موافقان معتقدند مارپیچ سکوت رسانههای اجتماعی به کمک اقداماتی از این دست تشدید شده و راه گسترش هرچه بیشتر باطل را هموار میکند.
با فرض پذیرش سازمان یافته بودن و کارگردانی پنهان پدیدههایی همچون اردستانی با هدف تولید جریانهای انحرافی جدید در دل شیعه، چه مطرح شدن این حرفها از باب پنجره گفتمان باشد و جریانهایی هدفمند به دنبال هنجارشکنی باشند یا از باب تشدید مارپیچ سکوت و یا شکستن این مارپیچ باید توجه داشت که راهبرد شیعه در مواجهه با روایت باطل سکوت و همراهی منجر به تایید خواسته یا ناخواسته نیست؛ بلکه یکی از راهبردهای اصلی مکتب اهل بیت (ع) و شاگردان این مکتب در طول تاریخ «راهبرد صدف» و تبدیل تهدید به فرصت و آسیب به قوت است؛ همچنانکه صدف با موجودات مهاجم خارجی و هرچه که به حریم خصوصی و داخلی آن هجمه کند، مواجههای هوشمندانه و پیوسته دارد و ثمره این مبارزه مستمر مرواریدی گرانبهاست، شیعه نیز در طول تاریخ از تمامی فرصتها بهترین استفاده را داشته و بهویژه در مناظرات و مباحثات علمی اتقان و حقانیت گفتمان خویش را به اثبات رسانده و آن را گسترش داده است.
حتی اگر بپذیریم که جناب اردستانی خواسته یا ناخواسته در عرصه کارگردانی شده توسط دشمن نقش ایفا میکند و مصاحبههای او با شبکههای معاند و وهابی جزو نقشه از پیش تعیین شده است و حتی دعوت از علمای شیعه برای گفتگو و التهاب فضای عمومی جامعه با این کار نیز جرئی از این بازی است، اما نباید فراموش کرد که این تهدید در دل خود فرصتی بزرگ را به همراه دارد و به قول سردار شهید و عزیزمان حاج قاسم عزیز فرصتی که در دل تهدیدهاست در خود فرصتها نیست. از همین رو این نقشه میتواند بهترین فرصت برای روشنگری درباره حق و حقیقت و خاکمال کردن چهره کریه باطل باشد.
نکته کلیدی که باید به آن توجه کرد رعایت آداب گفتگو چه در حین مناظره که حجت الاسلام کاشانی به خوبی این ادب و بزرگمنشی را به نمایش گذاشت و چه بعد از آن و توسط طرفداران جبهه حق که اینجا باید مراقب بود اجازه نداد دشمن با ایجاد فضایی عاطفی و دعواهای ساختگی حیدری ـ نعمتی برد را تبدیل به باخت نماید که برخی از این تلاشها را در همین چندروز مشاهده کردیم.
علی قهرمانی
پی نوشت ها:










نظر شما