جمعه ۲۸ آذر ۱۴۰۴ - ۱۵:۳۰
اشعار  | غربت امام زمان (عج)

حوزه/ مجموعه‌ای از اشعار برگزیده با محوریت اهل‌بیت علیهم‌السلام به ساحت امام زمان (عج) تقدیم می شود. این اشعار با مضامینی چون توبه، انتظار، غربت امام زمان(عج)، مصائب اهل‌بیت و شوق دیدار، از شاعران آیینی معاصر گردآوری شده‌اند.

به گزارش خبرگزاری حوزه، مجموعه‌ای از اشعار برگزیده با محوریت اهل بیت علیهم‌السلام در دسترس مخاطبان قرار دارد.

چشم آلوده ی ما لایق دیدار تو نیس
بین ما مدعیان هیچ کسی یار تو نیست

گنهم پشت گنه قلب تو را خون کرده
دیگر این عبد گنهکار گرفتار تو نیست

حاصل معصیت ما شده تبعید شما
این همه ظلم که کردیم سزاوار تو نیست

ندبه وعهد که خواندیم همه لغلغه بود
در عمل هیچ کسی طالب گفتار تو نیست

شرط دیدار تو چشمان بری از گنه است
بی سبب نیست کسی لایق دیدار تو نیست

یوسف مصر وجودی، همه ما مشتریت
لعنت حق به هر آن کس که خریدار تو نیست

شهر آلوده کجا منزل دلدار کجا
کس در این شهر ریاکار هوادار تو نیست

عبد آلوده به درگاه تو راهی نبرد
هر خطاکار که شایسته ی دربار تو نیست

ای طبیب همه برگرد مداوامان کن
وای بر آن که اسیر غم و بیمار تو نیست

متوقع شده ایم از کرم و جود شما
کس ندیدیم در این دهر بدهکار تو نیست

دیدن چهره ی تو چشم دگر می خواهد
گریه و اشک فراوان سحر می خواهد

«حاج مجتبی قاسمی»
________________________________________________________

بیا که زینب کبری تو را صدا می‌زد
سر بریده‌ی آقا تو را صدا می‌زد

تو و غریبی و زاری! خدا مرا بکشد
به آن غمی که تو داری خدا مرا بکشد

چرا به گوشه ی صحرا نموده‌ای منزل؟
مگر که خانه نداری؟ خدا مرا بکشد

برای معصیت بی شمار من... آقا
همیشه اشک تو جاری، خدا مرا بکشد

میان روضه می‌آیی ولی منِ غافل
ز دیدن تو فراری... خدا مرا بکشد

شنیده‌ام که کسی با سر برادر گفت:
چرا به نیزه سواری؟ خدا مرا بکشد

کسی ندیده به بزم شراب و تشت طلا
سر بریده‌ی قاری، خدا مرا بکشد

هنوز سوز صدایی غریب می‌آید
صدای قاری شیب الخضیب می‌آید
___________________________________

چه انتظار عجیبی! چه انتظار عجیبی!
تو بین منتظران هم، عزیز من چه غریبی!

عجیب تر که چه آسان نبودنت شده عادت!
چه کودکانه سپردم دلم به قصه قسمت!

چه بی خیال نشستم، نه کوششی نه وفایی!
فقط نشسته و گفتم: «خدا کند که بیایی!»
____________________________________

ساعات عمر من همگی غرق غم گذشت
دست مرا بگیر که آب از سرم گذشت

مانند مرده ای متحرک شدم بیا
بی تو تمام زندگی‏ام در عدم گذشت

میخواستم که وقف تو باشم تمام عمر
دنیا خلاف آنچه که میخواستم گذشت

دنیا که هیچ، جرعه‏ی آبی که خورده ام
از راه حلق تشنه‏ی من مثل سم گذشت

مولا! شمار درد دلم بی نهایت است
تعداد درد من به خدا از رقم گذشت

بعدازتوهیچ رنگ تغزل ندیده ام
ازخیر شعر گفتن حتی قلم گذشت

تا کی غروب جمعه ببینم که مادرم
یک گوشه بغض کرده که این جمعه هم گذشت

حالا برای لحظه ای آرام می شوم
ساعات خوب زندگی ام در حرم گذشت

سیّدحمیدرضا برقعی
_____________________________________

خدا مرا ز غم عشق تو جدا نکند
مرا جدا ز غم عشق تو خدا نکند

گرانبهاست غم عشق یوسف زهرا
خدا به هر دل نا قابلی عطا نکند

چه می شود به گدا وعده وصال دهی
اگر چه وعده خوبان گهی وفا نکند

دعا برای فرج، خود ز ما طلب کردی
چرا حبیب به محبوب خود دعا نکند؟

منم گدای تو و دست من به دامانت
کریم رد ز در خانه اش، گدا نکند
___________________________________

دلم ز غصه گرفته چرا نمی آیی
چرا به رهگذر این گدا نمی آیی

درون رهگذر عشق تو گدا هستم
چرا به رهگذر این گدا نمی آیی

به کربلای دلم هر شبی شب جمعه است
مگر شب جمعه بکربلا نمی آیی

اخبار مرتبط

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha