یکشنبه ۲۵ آذر ۱۴۰۳ |۱۳ جمادی‌الثانی ۱۴۴۶ | Dec 15, 2024

حجت‌الاسلام والمسلمین سید عبدالله بهاء‌الدینی فرزند مرجع فقید و عارف، مرحوم آیت‌الله العظمی بهاء‌الدینی در آستانه سالروز رحلت این عالم ربانی در گفت‌وگو با مرکز خبر حوزه گوشه‌ای از حالات معنوی این مرجع فقید را تشریح کرد.

مرحوم والد،‌ در انتخاب چگونگی تحصیل به ما اختیار می‌داد، اما به فهم و تفهم در دروس تاکید زیادی می‌کردند. خاطرم هست ایشان در دیداری که با طلاب و دانشجویان در حسینیه داشتند، سفارش اکیدی می‌کردند که دروس خود را به گونه‌ای فرا بگیرید که آن را سال بعد تدریس کنید. البته خود ایشان همین روش‌را در دوران تحصیل انجام داده‌بودند‌.

مرحوم والد می‌فرمود: حدود نود سال قبل، به مکتب‌خانه می‌رفتم و نزد مرحوم آخوند ملا غلام‌حسین صفایی ادبیات را فرا می‌گرفت. آقا می‌گفتند: مرحوم شیخ ابوالقاسم کبیر قمی، به مجلس درس آمده و سؤالات ادبیات را از من می‌پرسیدند و من نیز پاسخ می‌دادم. تعبیر مرحوم والد این‌گونه بود که مرحوم قمی، سر به سر ما می‌گذاشتند. همچنین ایشان می‌گفتند؛‌مرحوم شیخ عبد‌الکریم حائری، مؤسس حوزه علمیه قم، روزی سؤالی از من پرسید. وقتی پاسخ آن را گفتم، مرحوم شیخ خیلی از جواب سؤال، لذت بردند و فرمود: ما پاسخ را متوجه نشدیم! درواقع مرحوم شیخ، چون از جواب، لذت برده‌بود، از این جهت خواسته بود که پاسخ‌را دوباره بشنود.

آن‌گونه که مرحوم والد می‌گفتند؛ از ابتدا تحت عنایات مرحوم شیخ عبدالکریم حائری و مرحوم شیخ ابو‌القاسم قمی بودند. و در درس خارج مرحوم شیخ عبد‌الکریم نیز از قسمت رکوع مبحث صلاة حضور داشتند.

ایشان در فیضیه حجره‌ای داشتند که قبلا آن حجره در اختیار پدر ایشان قرار داشت. می‌گفت؛ چند سالی که در فیضیه بودم، یک سال به طور کامل به‌خاطر مشغله تحصیل و تدریس نتوانستم به منزل مراجعه کنم،‌لذا والدین و اخوی‌های ایشان برای دیدار آیت‌الله بهاء‌الدینی به فیضیه می‌رفتند.

 عده‌ای از رفقا نزد من آمده و از من دعوت کردند که باهم به زیارت ثامن‌الحجج امام‌ علی‌ابن موسی‌الرضا(ع)‌برویم و گفتند؛ یک دکتر و مبلغ چهارصد تومان نیز برای هزینه رفت و آمد در اختیار ما قرار دارد،‌ آقا نیز موافقت می‌کنند.

ماجرای زیارت امام رضا(ع)

در مسیر رفتن به مشهد و در شهر ری، رئیس نظام وظیفه بعد‌از دیدن شناسنامه ایشان و تطبیق دادن تاریخ تولد شمسی و قمری،‌دچار اشتباه شد و فکر می‌کند مرحوم والد مشمول است و لذا ایشان نه می‌تواند مشهد بروند و نه می‌توانند به قم برگردند.

در آن زمان مرحوم آیت‌الله بافقی در ری حضور داشتند و مرحوم والد تصمیم گرفت با مرحوم بافقی مشورتی نماید، تا چاره‌اندیشی شود.

مرحوم بافقی به این نتیجه می‌رسند که ایشان صبح زود فردا از بیراهه، از شهر ری خارج شده و خود را به بعد‌از کهریزک برسانند، تا مواجه با مأموران رژیم نشوند. با این تدبیر مرحوم والد به قم برگشتند و سفر مشهد ایشان لغو شد.

آیت‌الله بهاء‌الدینی می‌گفتند: بعد از این که به قم برگشتم، مدتی نگذشت که یکی از اهل علم به من گفت: شما به عتبات می‌آئید؟ گفتم بله. آیت الله بهاء الدینی می‌فرمود: در‌حالی‌که گذرنامه نیز نداشتم از طریق مرز خسروی به عتبات عالیات مشرف شدم.

مرحوم والد بعد‌از ورود به عراق، در مدرسه آخوند خراسانی ساکن می‌شوند و در درس بزرگان نجف همچون آیات عظام، مرحوم میرزای نائینی، آقا رضا عراقی و سید ابو‌الحسن اصفهانی شرکت ‌کردند. خود ایشان نقل می‌کرد که در نجف اشرف در درس مرحوم میرزای نائینی شرکت می‌کردم. بعضا از من سؤال می‌شد، شما از درس میرزای نائینی استفاده می‌کنید؟ گفتم: بله. مرحوم والد می‌گفت: در نجف اشرف این‌گونه عنوان می‌شد؛‌فضلای طراز اول در درس مرحوم میرزای نائینی شرکت می‌کنند.

آیت‌الله بهاء الدینی می‌فرمود: مرحوم آیت‌الله سید ابو‌الحسن اصفهانی کسی را نزدم فرستاده و درخواست نمودند به طور دائم در نجف بمانم. ایشان هم فی‌نفسه مایل بودند که در نجف ساکن شوند. لذا وقتی به ایران آمده تا مقدمات هجرت دائم خود را به نجف اشرف فراهم سازند؛ مشکلاتی اتفاق افتاد که مرحوم والد نتوانستند به نجف هجرت کنند و در قم در درس مرحوم حاج شیخ عبد‌الکریم حائری شرکت کردند.

*اگر توکل نباشد نتیجه نیست

آیت الله بهاء الدینی بعد‌از نقل قضیه مشهد و سفر به عتبات عالیات نتیجه گرفتند و می‌گفتند: در سفر مشهد با این‌که پول؛‌دکتر و سائر وسائل آسایشی فراهم بود، به نتیجه نرسید. اما سفر عتبات عالیات بدون هیچ‌گونه مقدمه‌ای انجام شد. ایشان می‌خواست بفرماید،‌ اگر اتکا به خدا نباشد هیچ کاری به نتیجه نخواهد رسید.

*رفاقت با امام خمینی

حضرت امام از رفقای مرحوم والد بودند و حتی در برخی مواقع به منزل پدری آیت‌الله بهاء الدینی رفت و آمد می‌کردند. مرحوم والد نقل می‌کرد:‌در زمان کشف حجاب، شبی در فیضیه با طلاب از جمله حضرت امام جلسه‌ای در این خصوص برگزار کردیم. افراد شرکت‌کننده در جلسه به شدت از این مسأله ناراحت بودند و می‌گفتند؛ امروز فرمانداری مثلا از بازاری‌ها می‌خواهد با زنان کشف حجاب کرده در جشن‌ها شرکت کنند؛‌فردا از دیگر قشر‌ها چنین درخواستی خواهد کرد...

یکی از نکات اخلاقی ایشان این بود که هیچ‌وقت فرصتی را برای مطالعه از دست نمی‌داد. در قدیم، قم به این گستردگی نبود و همین خیابان‌ فعلی که منزل مرحوم والد قرار دارد، درواقع کنار شهر قم محسوب می‌شد. ایشان می‌گفت: من برای رفتن به درس از مرکز شهر عبور نمی‌کردم. بلکه از حاشیه شهر می‌رفتم. چون‌در مسیر مشغول مطالعه بودم؛ ممکن بود آشنایانی در مسیر به من برخورد کنند و من متوجه آن‌ها نباشم و شائبه بی‌اعتنایی پیش نیاید، لذا از حاشیه شهر برای رفتن به محل درس استفاده می‌کردم.

* رابطه معنوی بین آیت‌الله بها‌ء الدینی و شهید صیاد شیرازی

شهید صیاد شیرازی در دوران جنگ و در زمانی که فرمانده نیروی زمینی بود، با آن مشغله کاری، هروقت فرصت می‌کرد نزد مرحوم والد می‌آمد. خاطرم هست برای تشییع پیکر شهید صیاد شیرازی به تهران رفته بودم. وقتی به خانواده شهید صیاد اطلاع دادند که فرزند آیت‌الله بهاء الدینی برای عرض تسلیت آمده است، آمد و تشکر کرد و همچنین از قول همسر شهیدش نقل می‌کرد: «هر گرفتاری که برای من پیش بیاید، وقتی به نزد آیت‌الله بهاء الدینی در قم می‌روم، حتی اگر ایشان صحبتی هم نفرمایند، دیدار ایشان برای من آرام‌بخش است.»

شهید صیاد شیرازی چندین سال در ماه مبارک رمضان، همراه با پرسنل دفتر خود که حدودا سی‌نفر بودند،‌ برای افطاری نزد آیت‌الله بهاء الدینی می‌آمدند.

غروبی که قرار بود، برای افطار حاضر شوند، دونفر از پرسنل،‌ همه امکانات افطار را با خود می‌آوردند و موقع افطار نیز شهید صیاد شیرازی به اتفاق همکاران می‌آمدند.

برنامه این دیدار معمولا این‌گونه بود، با اذان مغرب نماز‌جماعت اقامه می‌شد و بعد‌هم افطار صرف می‌شد و در ادامه مرحوم والد سخنرانی می‌کردند و بعد شهید صیاد شیرازی به اتفاق همکاران به مسجد مقدس جمکران می‌رفتند.

شهید صیاد معمولا در این جلسات برای زیر‌دستان خود چای می‌ریخت. حتی از سربازان حاضر در جلسه پذیرایی می‌کرد. چنین رفتاری از شهید صیاد شیرازی باعث می‌شد که همکاران و حتی سربازان وظیفه حاضر نبودند از او جدا شوند.

روزی به شهید صیاد شیرازی گفتم، آیت‌الله بهاء الدینی در روستای خور آباد در مسیر کاشان که اهالی آن از ارادتمندان مرحوم والد هستند، در حال ساختن مسجدی می‌باشند.

یادم هست که زمان جنگ بود و شهید صیاد شیرازی برای سخنرانی در مجلس شهدا به روستای فردو دعوت شده بود. همراهان شهید صیاد به من گفتند: صیاد شیرازی با این‌که وقت کمی داشت، موقع رفتن به مجلس شهداء،‌ به این روستا رفته و در مسجد در حال ساخت آن دو رکعت نماز می‌خوانند.

منزل مرحوم والد همین منزل فعلی است و ایشان با کم‌ترین امکانات در این مکان زندگی‌می‌کردند و به هیچ وجه گلایه نمی‌کردند.

این پول را بگیر!

یکی از اهالی محله می‌گفت: جوانی از این محله ازدواج کرده‌بود. بعد دو‌سه روز مراسم جشن عروسی،‌والدین و خانواده عروس به‌عنوان میهمانی به منزل تازه‌داماد وارد می‌شوند و این در حالی بود که جوان تازه‌داماد هیچ پولی در اختیار نداشت تا غذایی تهیه کند. ناچار از خانه بیرون آمده تا از مغازه‌ای به‌صورت نسیه، غذایی بخرد. در همین حال آیت‌الله بهاء الدینی،‌ جوان را می‌بیند و بدون مقدمه می‌فرماید: این پول را بگیر! این درحالی بود که اصلا مرحوم والد به‌ظاهر خبر نداشتند.

جوان دیگری که از ارادتمندان مرحوم والد بود نقل می‌کند؛ در جوانی در باغات اطراف امام‌زاده علی‌بن جعفر(ع)، مشغول قمار بودیم، وقتی آیت‌الله بهاء الدینی،‌برای زیارت امام‌زاده از مسیر کنار باغ تشریف می‌بردند من به رفقا گفتم به احترام این سید بلند شوید. رفقا هم بلند شده و بعد ‌از سلام کردن،‌ به آقا احترام می‌گذاشتند. بعد‌از رفتن ایشان دوباره سر قمار می‌نشستیم. ولی بعدها بواسطه همین منش و اخلاق آن مرحوم همه چیز را کنار گذاشتیم این شخص در زمان نقل این قصه به من می‌گفت:‌این احترامی که آقا الآن به من ابراز می‌کنند، همین احترام‌را آن زمان به من ابراز می‌کردند.

*توبه کن

شخصی که در محل وجهه خوبی نداشت روزی از اعیاد که جلسه عمومی برقرار بود، این شخص نیز خدمت آقا آمده بود. مرحوم والد در حضور جمع به این شخص گفته بودند: «فلانی توبه کن» این شخص نیز خجالت کشید و گفت:‌آقا من توبه کردم. مرحوم والد گفتند:‌ نه! توبه واقعی کن. بعد‌ از آقا خداحافظی می‌کند و خارج می‌شود، بعداز چند روز من را دید و از آقا گلایه کرد که چرا در حضور جمع به او گفته‌اند که «توبه کن»

من به او گفتم تو قدر خودت را بدان! من خودم شاهدم کسانی که پنجاه سال در حوزه زانو زده‌اند،‌ وقتی از آقا نصیحت یا راهنمایی درخواست می‌کنند،‌ آقا سکوت می‌کنند. اما وقتی به تو می‌فرماید، توبه کن، لابد در تو چیزی دیده که چنین سفارشی به تو نموده است. این‌را که شنید آرام شد و از من تشکر کرد.

*صبور در مقابل مصیبت

تنها برادر بنده به نام سید حمید در سال 1359 به رحمت الهی رفت،‌مرحوم والد به ایشان خیلی علاقه داشتند. اخلاق منحصر بفردی داشت، پدرم نقل می‌کردند؛‌ ‌سید حمید وقتی از بازار برمی‌گشت،‌جوراب کهنه مرا از پای من در‌ می‌آورد و خودش می‌پوشید جوراب سالم خود را به پای من می‌کرد. خاطرم هست وقتی برادرم بعد ‌از نماز مغرب و عشاء به رحمت خدا رفت، من بدون مقدمه رحلت برادرم را به مرحوم والد اطلاع دادم. ایشان مثل کوه ایستاده بودند. حضرت امام راحل، به مرحوم والد فرموده بود: «این مصائب رحلت فرزند برای شما حل شده است.»

مرحوم والده ما هم نقل می‌کرد: اگر ما ناراحتی خود را از رحلت سید حمید ابراز و اظهار می‌کردیم،‌می‌دانستیم که این ناراحتی ما به آقا منعکس خواهد شد و آقا ممکن است حالت انفعالی پیدا کند. آن‌وقت ما نیز از ناراحتی آقا، ناراحت می‌شدیم.

لذا مادرم می‌گفت: از خدا و ائمه(ع)‌خواستم که قضیه رحلت سید‌حمید در خاطر خودم،‌ «کأن‌لم یکن» باشد که مبادا از ناراحتی ما، آقا نیز ناراحت شوند.

در نتیجه همین‌طور هم شد. لذا مادرم تا وقتی که مرحوم والد زنده بودند، به بالای پشت‌بام می‌رفت و سلامی به حضرت معصومه‌(س)‌می‌داد و سر قبر فرزند و والدین خود نمی‌رفت تا این‌که آیت‌الله بهاء الدینی به رحمت خدا رفت. بعد‌از چهار ماه و چند روز از رحلت مرحوم والد، مادرم نیز که پشتوانه خود را از دست داده بود،‌به رحمت ایزدی پیوست.

والده ما مطیع آقا بود. تمام اموال خود و ارثی که از پدرش به او رسیده‌بود، در اختیار آیت‌الله بهاء الدینی قرار می‌داد.

گفتنی است دوشنبه هفدهم بهمن مصادف با سیزدهم ربیع‌الاول سالروز رحلت جانگداز مرحوم آیت‌الله العظمی بهاء‌الدینی به تاریخ قمری می‌باشد که تاریخ شمسی آن 28 تیر 1376 است.

ارسال نظر

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha