یکشنبه ۲۵ آذر ۱۴۰۳ |۱۳ جمادی‌الثانی ۱۴۴۶ | Dec 15, 2024

خبرگزاری حوزه/ اثر حجت الاسلام مهدی عبداللهی با عنوان «کمال نهایی انسان و راه تحصیل آن از دیدگاه فیلسوفان اسلامی» در همایش کتاب سال حوزه، حائز رتبه برگزیده شد، گپ و گفت خبرنگار خبرگزاری حوزه با این محقق و پژوهشگر در خصوص ویژگی‌های این اثر ارزشمند را در ذیل می‌‌خوانیم.

لطفا درباره کتاب برگزیده‌تان در جشنواره کتاب سال حوزه، توضیح دهید.

اصل این کتاب، پایان‌نامه کارشناسی ارشد بنده در موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی‌(ره) بود که با مقداری اصلاحات، توسط انتشارات مؤسسه به چاپ رسید.

در این کتاب «کمال نهایی انسان» از منظر سه مکتب فلسفه اسلامی (فلسفه مشاء، اشراق و حکمت متعالیه)، البته از زبان مهم‌ترین متفکران این سه مکتب، یعنی ابن‌سینا، شیخ اشراق و ملاصدرا مورد بررسی قرار گرفته است و در ادامه به‌اجمال نسبت دیدگاه ملاصدرا را با مفاد آیات و روایات را مورد مطالعه قرار داده‌ایم، و در نهایت در آخرین فصل کتاب به عوامل مثبت و منفی در تحصیل کمال نهایی انسان از دیدگاه ملاصدرا اشاره کرده‌ایم.

هدف اصلی این اثر طرح دیدگاه ملاصدراست، اما برای اینکه دیدگاه ملاصدرا به خوبی طرح شود، آشنایی با دیدگاه فیلسوفان پیش از وی ضروری به نظر می‌رسد. اطلاع از دیدگاه پیشینیان ما را متوجه این امر می‌کند که ملاصدرا چه کاری افزون بر دیدگاه‌های پیشین انجام داده، و چگونه آنها را تکمیل نموده است. به همین جهت، ابتدا دیدگاه ابن سینا و شیخ اشراق را مطرح کرده‌ایم.

طبق دیدگاه شیخ اشراق و ابن سینا، نقطه اوج کمال انسان این است که به عقل فعال برسد و اتصال با عقل فعال پیدا کند. ملاصدرا دو قدم این بحث را جلوتر برده است، و در نهایت به دیدگاه رایج عرفا می‌رسد که فناء فی‌الله است.

هنر ملاصدار این است که آن دیدگاه عرفانی را فلسفی و برهانی کرده و با مبانی هستی‌ شناختی و انسان‌شناختی تبیین کرده است. به همین جهت، ما مبانی فلسفی ملاصدرا را در دو مرحله در این نوشتار تبیین کرده‌ایم تا نشان دهیم که ملاصدرا بر پایه کدام دیدگاه‌های فلسفی خویش کلام عرفا را برهانی کرده است. اصلی‌ترین بخش کتاب تبیین دیدگاه رفیع ملاصدراست که بالاتر از دیدگاه رایج فلاسفه است. بخش آخر کتاب نیز راه رسیدن به این نقطه نهایی است که با استفاده از کلام ایشان تبیین شده است.

*اگر بنا باشد ماحصل کتاب را برای مخاطب بیان کنید و «کمال نهایی» را که عنوان جالب توجهی هم هست توضیح دهید چه می‌فرمایید؟

برای روشن شدن مسأله، ابتدا لازم است توضیح مقدماتی درباره عنوان داده شود؛ یعنی کمال نهایی تعریف شود. هر انسانی آگاهانه یا نیمه‌آگاهانه افق و قله‌ای در برابر خود می‌بیند و امور خود را در زندگی برای رسیدن به آن افق، شکل می‌دهد. همه مکاتبی که برای انسان نسخه می‌پیچند، با لحاظ یک چنین هدفی است. و به طور کلی، اصل فعل برای رسیدن به یک هدفی است، هر فعل که شما انجام می‌دهید برای رسیدن به یک هدفی می‌باشد. هر باید و نبایدی و هر انجام فعلی، پشت سرش یک لحاظ هدفی وجود دارد.

خود این اهداف، گاهی طولی است، یعنی یک هدف برای رسیدن به هدف دیگر می‌باشد و به همین ترتیب، اهداف دیگر که یک به یک برای رسیدن به هدف دیگری قرار دارد. اما در نهایت به یک هدف نهایی منتهی می‌شویم که هدف مقصود اصلی و با لذات، آن هدف نهایی است سایر اموری که در جریان رسیدن به آن هدف انجام می‌گیرد، مقدمه‌ای برای رسیدن به آن هدف است که نقطه اوج و قله می‌باشد که آن نقطه اوج، کمال نهایی انسان است.

البته مکاتب الهی و بشری و ادیان مختلف، تصاویر مختلفی از کمال نهایی انسان دارند که این بسته به این است که چه تفسیری از آن کمال نهایی و چه تفسیری از اصل هستی و خلقت داشته باشند.

این‌که هستی را فقط هستی مادی بدانند یا ساحت ازلی و ابدی هم برای خلقت قائل باشند، آیا جهان‌بینی‌شان الهی باشد یا الحادی؟ انسان را منحصر به حیات مادی ما بین تولد و مرگ بدانند یا استمرار وجودی برای انسان قائل باشند؟ همه اینها بر تصویر مکاتب از کمال نهایی انسان تاثیر می‌گذارد.

اما در هر صورت، هر مکتبی که برای انسان‌ها دستور العملی دارد و نسخه‌ای را ارائه می‌دهد، تصویری از آن هدف و غایت نهایی دارد که همه دستورات هم بر مبنای آن تنظیم شده است؛ ما در این کتاب، دیدگاه ملاصدرا را درباره کمال نهایی انسان به تصویر کشیده،‌ این نکته را مطرح کرده‌ایم که ایشان چه نقطه‌ی اوجی را برای انسان مشخص می‌نماید و حقیقت آن نقطه اوج چیست؟

به‌اجمال باید عرض کنم همان‌طور که گفتم، تصویری که هر متفکری از کمال نهایی انسان ارائه می‌دهد، برآمده از هستی‌شناسی و انسان‌شناسی اوست. ملاصدرا هم به لحاظ هستی‌شناختی، جهان‌بینی الهی دارد؛ نکته مهمی که در دیدگاه ایشان وجود دارد این است که ایشان معتقد است، «معلول»، عین ربط به علت هستی بخش خودش می‌باشد، یعنی هیچ کس در عالم، چیزی از خودش ندارند، بلکه عین فقر به خداوند متعال است؛ به عبارت دیگر عین ربط، عین نیاز و عین وابستگی به خداوند متعال است.

این مسئله از آیات قرآن کریم نیز قابل استفاده است، به‌نظر می‌رسد آیه شریفه «یا أیّها الناس انتم الفقراء الی الله» (فاطر، آیه 15) چنین مفادی دارد. کسانی‌که با ادبیات عرب آشنا هستند، می‌دانند که اصل در جمله اسمیه این است که خبر آن نکره باشد، و اگر گوینده خبر را معرفه آورد، باید هدف خاصی داشته باشد. یکی از اهداف و موارد معرفه آمدن خبر، حصر است، یعنی اگر گوینده بخواهد سخنش بیانگر انحصار باشد، خبر را معرفه می‌آورد. به عنوان مثال اگر بگویی: «علیٍ عالمٌ» معنایش این است که عالم دانشمند است، اما اگر گفتیم: «علی العالم» بدین معناست که تنها علی عالم است. البته در این خبر را معرفه می‌آورد. به عنوان مثال اگر بگویی: «علیٍ عالمٌ» معنایش این است که عالم دانشمند است، اما اگر گفتیم: «علی العالم» بدین معناست که تنها علی عالم است. البته در اینجا این حصر ادعایی است. حال اگر در این آیه خداوند فرموده بود: «أنتم فقراء إلی الله» معنایش این است که ای مردم شما محتاج خدا هستید، اما خبر را معرفه آورده، فرموده است: «أنتم الفقراء إلی الله» یعنی شما فقط فقیر هستید، یعنی هیچ حیثیت دیگری در مقابل خدا ندارد، تنها فقر و نیازمندی و وابستگی هستید.

ملاصدرا با استدلال عقلی این نظریه را ـ‌که به نظریه «عین الربط بودن معلول به علت هستی‌بخش» معروف است‌ـ اثبات کرده، به این نتیجه می‌رسد که همه هستی و از جمله انسان عین ربط به خداوند متعال هستند.

اما با اثبات این مسأله سؤال مهمی مطرح می‌شود، و آن این است که اگر حقیقت ما چیزی جز فقر و نیاز به خداوند متعالی نیست، چرا وقتی ما به خودمان مراجعه می‌کنیم، چنین چیزی نمی‌یابیم، بلکه اصلاً در اعلب اوقات زندگی‌مان، توجهی به خداوند نداریم، چه برسد به این‌که خودمان را عین ربط به خداوند بیابیم.

پاسخ به این پرسش نیز در کتاب آمده است، اما من از آن می‌گذرم و به قسمت اصلی دیدگاه ملاصدرا اشاره می‌کنم.

از منظر ملاصدرا کمال نهایی انسان به این است که انسان حقیقت خود را که همان عین ربط و فقر به خداوند متعال است، به علم حضوری درک کند. این همان چیزی است که عرفای اسلامی از آن با عنوان «فنای فی الله» یاد می‌کنند. ملاصدرا در واقع این دیدگاه عرفانی را تفسیر فلسفی می‌کند. فنای‌ فی‌الله این است که انسان واقعیتِ عین ربط بودن خود به خداوند را که با عقل اثبات می‌شود، در اثر سیر و سلوک به علم حضوری هم دریافت کند.

برای روشن‌تر شدن بحث باید اشاره کنیم که یکی از تقسیمات مهم علم در فلسفه، تقسیم به علم حضوری و حصولی است. در علم حصولی که اکثریت علم‌های ما نیز از این نوع است، معلوم، خارج از حیطه وجودی عالم قرار دارد و عالم از طریق صورت ذهنی از آن معلوم آگاهی پیدا می‌کند، مثل علم ما به اشیاء پیرامونی.

اما دسته دیگری از علم نیز وجود دارد که در آن خودِ معلوم نزد عالِم حاضر است، نه صورت‌ ذهنی آن. مثل این که وقتی کسی دچار شکستگی استخوان می‌شود، واقعیت درد استخوان خود را می‌یابد. (البته به همراه این علم حضوری، تصویری ذهنی نیز از این علم خود دارد.)

فنای فی الله، به معنای از بین رفتن نیست، معدوم شدن که کمال نیست، بلکه مقصود از فنا این است که انسان عین‌ ربط بودن و فقر محضش به خداوند را به چشم دل و به علم حضوری درک کند و انسان، حقیقت خودش را به علم حضوری و کشف و شهود دریافت کند.

* راه‌های رسیدن به این مرتبت چیست؟

در فصل آخر این کتاب همین مسئله را بحث کرده‌ایم. اولین و مهم‌ترین عامل در مسیر تکامل، تعبد به شرع مقدس است؛ فرد باید متشرع بوده، پیرو دین مبین اسلام باشد. اما غیر از این دستورالعمل‌های عمومی که برای همه مسلمین هست، برخی عوامل دیگر از جمله، «تفکر» خیلی مهمند. ملاصدرا در چندین جا روایتی از پیامبر‌(ص) نقل می‌کنند که ایشان به امیرالمومنین‌(ع) فرمودند: وقتی دیدی مردم با اعمال ظاهری به خداوند تقرب می‌جویند، تو با تفکر پیش برو تا از همه جلو بیافتی. معلوم می‌شود فوائد «تفکر»، بیشتر از «اعمال ظاهری» است. افزون بر «تفکر»، «علم» و «محبت الهی» از دیگر عوامل مهم رسیدن به کمال نهایی انسان هستند.

اما مهم‌ترین موانع در نقطه مقابل این‌ها قرار دارند که عبارتند از «جهل»، «گناه» و «عدم محبت».

*جمع کردن این مجموعه معارف در یک کتاب احتمالا باید کار سختی باشد؟

بله، این کار از چند جهت دشوار بود. اول این‌که کار جدیدی بود. این مسأله جای تعجب هم دارد، زیرا با این‌که دغدغه اصلی ملاصدرا کمال نهایی انسان است، بنده در جستجوهای خود حتی یک مقاله در این موضوع پیدا نکردم.

جهت دوم این‌که برخلاف بسیاری از موضوعات مهم دیگر، ملاصدرا به طور مستقل از این موضوع بحث نکرده است، بلکه در جای‌جای کتاب‌های فیلسوفی مثل ملاصدرا که آثار فراوانی هم دارد، پراکنده است. از این رو، بنده برای دست‌یابی به دیدگاه‌های ملاصدرا باید همه آثار ملاصدرا را به‌طور کامل می‌دیدم. البته از اواسط نگارش کتاب تا انتها، نرم‌افزار کتابخانه حکمت اسلامی نیز خیلی برای حقیر راه‌گشا بود. این نرم‌افزار از تولیدات مرکز تحقیقات کامپیوتری علوم اسلامی نور می‌باشد که واقعاً خدمات زیادی به پژوهشگران علوم اسلامی ارائه کرده است و جای دارد در این گفتگو نیز از زحمات همه دست‌اندرکاران این مرکز تشکر نمایم.

*درباره موضوع خود کتاب و عقبه آن، از جهات مختلف اگر نکته‌ای هست بفرمایید.

اصل موضوع یک دغدغه انسانی است، زیرا هر انسانی به مقتضای عاقل و متفکر بودنش یک «چرا»یی در برابر خود قرار می‌دهد. غیر از پرسش از علت پدید آورنده خود، یک چرایی نیز درباره کمال نهاییِ بودنش برای وی مطرح می‌گردد.

از سوی دیگر، برای ما مسلمانان که هر روز پنج بار نیت قربة ‌الی‌الله در نماز‌هایمان می‌کنیم، قاعدتا این سوال پیش می‌آید که این «قرب به خدا» چیست. کتاب حاضر در واقع، پاسخ فلسفی به پرسش از حقیقت قرب الهی است. به‌خصوص اگر توچه کنیم که در اینجا تفسیرهای نادرستی مثل قرب مکانی و .... از قرب نیز وجود دارد، اهمیت مسأله دوچندان می‌شود.

از طرف دیگر تبیین کمال نهایی انسان در علوم انسانی هم تاثیرات قابل توجهی دارد. اگر بخواهیم علوم انسانی اسلامی داشته باشیم، باید هدف‌گذاری‌های این علوم، مطابق اهداف الهی و برنامه اسلامی باشد و اگر چنین نباشد، این علوم انسانی نمی‌تواند در جهت این اهداف و برنامه‌های دینی باشد و مطابق چنین الگویی نمی‌توان توقع داشت که علوم انسانی به ایجاد و احیای جامعه اسلامی کمکی نماید. در واقع کمال نهایی انسان، یکی از مبانی فلسفی علوم انسانی را تأمین می‌کند و اگر علوم انسانی بی‌توجه به این مبنای معرفتی شکل گرفته باشد، نمی تواند در شکل‌گیری جامعه اسلامی مفید باشد.

*دلیل انتخاب ملاصدرا در این میان چه بود؟

ملاصدرا به‌طور کلی در فلسفه اسلامی، یک نقطه‌ی عطف و نقطه‌ی اوج است به‌طوری که خود او تصریح می‌کند که من فلسفه را به عرش عرفان رساندم. از سوی دیگر، در خصوص این موضوع نیز وی موضوعیت دارد، زیرا تصریح می‌کند که مسئله اصلی من، کمال نهایی انسان است؛ پس به نظر من انتخاب ملاصدرا موجه بوده است.

*در تألیف این کتاب، به آن نکته هم توجه داشتید که تا به حال کار پژوهشی چندانی در باب آثار و آراء ملاصدرا انجام نشده است؟ چون بحث نیازشناسی خیلی در این حوزه مهم است.

در ابتدا دغدغه ذهنی من این بود که بناست به کجا برویم و به کجا برسیم، ولی در کنار آن مسئله علوم انسانی در جامعه ما هم بود که تلاش کردم به بهتر شدن و یاری رساندن فکری به این فضا کمکی کرده باشم.

*کتاب برای چه نوع مخاطبی نوشته شده، مخاطب حرفه‌ای یا مخاطب عام؟

مخاطب کتاب مخاطبی فرهیخته است، و مخاطب عام نمی‌تواند مراجعه مستقیم به آن داشته باشد. به‌جز فصل آخر کتاب که مخاطب عام نیز می‌تواند از آن استفاده کند. بر این اساس، اگر اگر بنا باشد استفاده مخاطب عام از کتاب بیشتر شود، باید این کتاب تا حدودی ساده‌نویسی شود.

*در واقع دلیل طرح این سوال این است که خیلی از کتاب‌های منتشره در کشور ما را کسی نمی‌خواند، چه مخاطب عام و چه خاص. چرا راهی برای فراگیر شدن خواندن کتاب گشوده نمی‌شود، چرا نویسندگان دغدغه مخاطب را ندارند و ساختار و زبان کتاب‌ها به نحوی نیست که مخاطب را به صورت فراگیر جذب کند؟

آثار علمی و پژوهشی را باید دسته‌بندی کرد. برخی از آثار کاملا تخصصی است و قابل ساده کردن نیست. برخی از آثار برای عموم مخاطبان است و گروه دیگری از آثار که شاید کتاب بنده هم جز این آثار باشد، کتاب‌هایی هستند که در قدم اول برای مخاطب خاص نوشته شده‌اند، ولی مؤلف می‌تواند با ساده کردن کتاب و تنزل دادن سطح مطالب، کتابش را برای مخاطب عمومی هم قابل استفاده کند.

*در واقع آیا کتاب شما به یک باز آفرینی نیاز دارد؟

بله در حجم مطالب و زبان و ادبیات کتاب باید تجدیدنظر شود، تا برای عموم مخاطبین قابل استفاده باشد.

در جامعه کنونی تأثیر این کتاب را چقدر ارزیابی می‌کنند؟

این کتاب اگر تاثیری داشته باشد، بیش از آن‌که نتیجه تالیف بنده باشد، حاصل کلام و فکر ملاصدراست. محصول فضای قدسی و ملکوتی آثار ملاصدرا می‌باشد که در خود بنده هم تاثیر داشته است

*کاربرد‌های اجتماعی کتاب شما چیست؟

در بخش‌های مختلف از مبادی و مبانی بنیادین، تحول در علوم انسانی را تبیین می‌کند و بحث کمال نهایی هم‌چون خود این مسئله، چون انسانی است و برای همه انسان‌ها این سوال مطرح می‌شود. از این حیث در زندگی هر کسی که نسبت به آن توجه داشته باشد، تحول فردی اتفاق می‌افتد و در نتیجه جامعه هم متحول می‌شود.

یکی از مشکلات اساسی انسان‌ها از جهت فردی و اجتماعی این است که از آن هدف نهایی غافل می‌شوند. تاکید بر توجه به مرگ هم بدین خاطر است تا انسان به هدف نهایی و کمال اصلی خود توجه داشته باشد. توجه به مقصد و نقطه اوج نهایی، نتیجه این توجه است، اگر این توجه رخ دهد، می‌تواند در زندگی انسان اثرات فوق‌العاده‌ای داشته باشد؛ چه در بعد فردی و چه در حوزه اجتماع.

*مقداری از این ابتذال روزمره هم کاسته می شود.

قطعا همین‌طور است. این مسئله را می‌توان با یک مثال روشن‌تر کرد. فرض کنید چند نفر در حال کوهنوردی در دامنه دماوند باشند، اگر کسی هدفش این باشد که به قله برسد، و در این هدف هم راسخ و ثابت‌قدم باشد، چنین فردی دیگر خیلی مشغول اشیاء موجود در دامنه نمی‌شود و از آنها می‌گذرد، اما اگر کسی به دامنه و اشیاء پیرامونش مشغول شود، و یادش برود که بنا بوده به آن قله صعود کند، از هدف‌ نهایی باز می‌ماند و زیبایی‌های ظاهری اطراف، او را به خود جلب می‌کند و...

*باز خوردهای کتاب در مراکز علمی چه‌طور بوده؟

از این موضوع اطلاع دقیقی ندارم.

*کتاب چه تیراژی داشته است؟

یک هزار نسخه.

*البته این یک وضعیت عمومی در کشور است که محدود به کتاب شما نیست! در یک کشور 75 میلیونی، تیراژ 1000تایی کتاب چه معنایی می‌تواند داشته باشد؟

واقعیتش این است که فرهنگ کتاب‌خوانی در زندگی ما جا نیافتاده و مردم ما با مطالعه کتاب، فاصله زیادی دارند. این مسأله نیاز به فرهنگ‌سازی از نهادهای بالا دستی دارد. اگر واقع‌بینانه نگاه کنیم، تقریبا جز کسانی‌که کارشان کار علمی است، بقیه مردم آن‌چنان اهل کتاب نیستند. البته مشکلات اجتماعی و اقتصادی هم دخیل است. کسی که درگیر مشکلات اقتصادی است، دیگر نمی تواند سراغ کتاب برود.

*یعنی اگر رفاه داشته باشد، کتاب می‌خواند؟

نه. این یکی از عوامل است، ولی به این معنا نیست که اگر مرفه بود، اهل مطالعه هم می‌شود؛ چه بسا بر عکس هم باشد. ولی نگاه واقع‌بینانه به مسئله می‌گوید برخی از سطوح جامعه‌، گرفتار مشکلات معیشتی هستند و چون دغدغه ذهنی‌شان بحث امرار معاش است، خیلی به سراغ مطالعه نمی‌روند.

*خیلی ممنون از وقتی که در اختیار خبرگزاری حوزه قرار دادید.

ارسال نظر

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha