شهید مطهری از شخصیتهای علمی و دینی کمنظیر در دوران معاصر است. برجستگی شخصیت استاد مورد اذعان نخبگان حوزوی و دانشگاهی است. اوصافی که امام خمینی قدسسره در بیانات و بیانیههای خود برای شهید مطهری بر شمرده است بهترین گواه بر عظمت مقام علمی و معنوی و اجتماعی آن بزرگوار است. «متفکر، فیلسوف، فقیه عالیمقام، دانشمند و ...
مقدمه:
شهید مطهری از شخصیتهای علمی و دینی کمنظیر در دوران معاصر است. برجستگی شخصیت استاد مورد اذعان نخبگان حوزوی و دانشگاهی است. اوصافی که امام خمینی قدسسره در بیانات و بیانیههای خود برای شهید مطهری بر شمرده است بهترین گواه بر عظمت مقام علمی و معنوی و اجتماعی آن بزرگوار است.
«متفکر، فیلسوف، فقیه عالیمقام، دانشمند و اسلامشناس عظیمالشأن، کمنظیر در اسلامشناسی و فنون مختلفه اسلام و قرآن کریم، کمنظیر در طهارت روح، قوت ایمان و قدرت بیان، آموزنده و روانبخش بودن همه آثار قلمی و زبانی، سودمندی مواعظ و نصایح او که نشأت گرفته از قلبی سرشار از ایمان و اعتقاد بود برای عارف و عامی، تنها کسی که من سراغ دارم که آثارش بیاستثنا خوب است، دارای وجدان بیدار و روح سرشار از عشق به مکتب، مبارزی سرسخت با کجرویها و انحرافات، خدمتگزاری سودمند برای ملت و کشور، پشتوانهای محکم برای حوزههای دینی و علمی، شخصیتی فداکار و مجاهد در راه اسلام، فرزند بسیار عزیز و حاصل عمر من»، اوصافی است که امام خمینی در بیانیهها و سخنرانیهای خود برای شهید مطهری قدسسره برشمرده است. این مجموعه اوصاف، که حتی یکی از آنها نشاندهنده برجستگی و ملاک افتخار میباشد، کافی است تا ما را به عظمت شخصیت استاد شهید آگاه سازد.
رجال علم و سیاست، فرهنگ و ادب، فلسفه و کلام، اخلاق و عرفان، تفسیر و فقاهت از زوایای گوناگون درباره ویژگیها و برجستگیهای استاد مطهری سخن گفتهاند. آثار برجای مانده از آن متفکر فرزانه، بهترین معرف شخصیت ذوابعاد و کمنظیر اوست.
اینجانب توفیق درک حضور استاد شهید را جز اندکی نداشتم، ولی از آثار علمی ایشان بهویژه در حوزهی فلسفه، کلام و معارف اسلامی بسیار بهره بردهام. و در مقالات و کتابهایم و نیز در مقام تدریس به سخنان او بسیار استناد و استشهاد کرده و میکنم و از این بابت خود را مدیون معظمله میدانم. از اینرو معمولاً در سالگرد شهادت ایشان، بهصورت نوشتار یا گفتار کوشیدهام با بیان ویژگیها یا اندیشههای استاد، نسبت به او ادای دین نمایم. کتاب «اندیشههای مطهر»، حاوی مجموعهای از مقالات علمی اینجانب درباره افکار و اندیشههای آن شهید والامقام است.
مقالاتی نیز در همین مقوله در سنوات قبل از بنده در هفتهنامه وزین «افقحوزه» منتشر شده است. در این نوشتار میخواهم جلوههایی از منش و روش فکری استاد شهید را در دینپژوهی، به علاقهمندان به افکار آن فیلسوف فقیه عرضه نمایم.
اینکار حداقل دو نتیجه را در برخواهد داشت:
اولاً: نمونهای از آراء دقیق، سازنده و آموزنده استاد در زمینه برخی از معارف اسلامی بیان خواهد شد.
ثانیاً: آشنایی با روش و منش فکری استاد میتواند برای پژوهشگران علوم و معارف اسلامی آموزنده و راهگشا باشد.
1. احساس مسئولیت عالمانه و مؤمنانه
یکی از ویژگیهای برجسته شخصیت استاد مطهری بهعنوان عالم دینی، احساس مسئولیت عالمانه و مؤمنانه نسبت به نیازهای فکری و معرفتی افراد و جامعه در مسایل دینی و اعتقادی است. استاد خود در اینباره چنین نوشته است: «این بنده از حدود بیستسال پیش (تاریخ نوشتار 29 خرداد 1352 میباشد) که قلم به دست گرفته مقاله یا کتاب نوشتهام، تنها چیزی که در همه نوشتههایم آنرا هدف قرار دادهام، حل مشکلات و پاسخگویی به سؤالاتی است که در زمینه مسایل اسلامی در عصر ما مطرح است. نوشتههای این بنده برخی فلسفی، برخی اجتماعی، برخی اخلاقی، برخی فقهی و برخی تاریخی است. با اینکه موضوعات این نوشتهها کاملاً با یکدیگر مغایر است، هدف کلی از همه اینها یک چیز بوده و بس.» (عدل الهی، مقدمه، ص8)
در ادامه افزوده است: «این بنده هرگز مدعی نیست که موضوعاتی که خودش انتخاب کرده و درباره آنها قلمفرسایی کرده است، لازمترین موضوعات بوده است، تنها چیزی که ادعا دارد، این است که به حسب تشخیص خودش از این اصل تجاوز نکرده که تا حدی که برایش مقدور است، در مسایل اسلام «عقدهگشایی» کند و حتیالامکان حقایق اسلامی را آنچنان که هست ارائه دهد، فرضاً نمیتواند جلوی انحرافات عملی را بگیرد، حتیالامکان با انحرافات فکری مبارزه نماید و مخصوصاً مسایلی را که دستاویز مخالفان اسلام است، روشن کند و در این جهت «الاهم فالاهم» را -لااقل به تشخیص خود- رعایت کرده است. در سه چهار سال اخیر قسمت زیادی از وقت خود را صرف مسایل اسلامی مربوط به زن و حقوق زن کردم. زیرا احساس کردم جریان، تنها این نیست که عملاً انحرافی در این زمینه پدید آمده است، جریان این است که گروهی در سخنرانیها، تدریس و در کتابها و مقالات خود نظر اسلام را درباره حقوق و حدود و وظایف زن، به صورت غلطی طرح میکنند و به مصداق «خود میکشی و خود تعزیه میخوانی» همان را وسیله تبلیغ علیه اسلام قرار میدهند و متأسفانه توده اجتماع مسلمان ما با منطق اسلام در این موضوعات -مانند بسیاری از موضوعات دیگر- بههیچوجه آشنا نیست. لذا با کمال تأسف افراد زیادی را اعم از زن و مرد نسبت به اسلام بدبین ساختهاند. این بود که لازم دانستم منطق اسلام را در این زمینه روشن کنم تا بدانند نهتنها نتوان ایرادی بر منطق اسلام گرفت، بلکه منطق روشن و مستدل و پولادین اسلام درباره زن و حقوق، و وظایف زن بهترین دلیل بر اصالت و حقانیت و جنبه فوقبشری آن است. (عدل الهی، ص11-10)
استاد درباره مباحث کتاب عدل الهی چنین نگاشته است: «آنچه درباره همه مباحث این کتاب میتوانم بگویم، این است که همه مباحثی که انتخاب شده است، هیچیک بهطور تصادف و به موجب علل اتفاقی طرح نشده است. اینها مسایلی است که فراوان از طرف گروههای مختلف، بالخصوص طبقه جوان، با من در میان گذاشته میشود. آنچه در این کتاب آوردهام، در حقیقت یک پاسخ عمومی است به همه کسانی که مکرر در این زمینه از من پرسشهایی کرده و میکنند، فراوانی پرسشها در حدی است که لازم آمد پاسخ عمومی تهیه شود.» (همان،ص21)
شهید باهنر درباره حس مسؤلیتشناسی شهید مطهری میگوید: «یکی از ویژگیهای استاد این بود که سخت در برابر اصل اسلام و قرآن تعصب داشت. کوچکترین انحرافی را که در یک برداشت تفسیری، فلسفی، اقتصادی و اجتماعی درباره اسلام میدید، عکسالعمل نشان میداد. یادداشتهای فراوان و گزارشهای متعدد از نوع موضعگیریهای گوناگون علیه اسلام در طول تاریخ داشت و جدیدترین موضعگیریهای غلط را علیه اسلام به خوبی میدانست و روی آن کار میکرد.
شنیده بود که یک کتابی منتشر شده است. گفت این کتاب را برای من پیدا کنید، یک نسخه از آن را پیدا کردیم. کتاب 400 صفحه داشت و درباره تاریخ اسلام بود. شاید دو روزی از این ماجرا نگذشته بود که فرمودند: با آن کتاب چه کردی؟ گفتم وقت مطالعه آنرا پیدا نکردهام. ایشان تمام کتاب را مطالعه کرده و حدود 300، 350 مورد علیه اسلام در آن یافته بود» (سرگذشتهای ویژه از زندگی استاد شهید مرتضی مطهری، ج2، ص23-22)
2. استقبال از پرسش و پرسشگری درباره دین
از آنجا که استاد شهید به توانمندی اسلام درباره پاسخگویی به پرسشهای فکری و دینی اعتقاد راسخ داشت و خود نیز از توانمندی و ورزیدگی لازم در اینباره برخوردار بود، از طرح پرسشهایی که در زمینه اسلام مطرح میشد واهمه نداشت و بلکه از آن استقبال میکرد و آنرا فرصت خوبی میدانست برای تبیین و تبلیغ درست معارف اصیل اسلام که به عمد یا سهو به صورت نادرست معرفی شده است. در مقدمه کتاب عدل الهی در اینباره چنین نگاشته است: «عصر ما از نظر دینی و مذهبی - خصوصاً برای طبقه جوان - عصر اضطراب و دودلی و بحران است. مقتضیات عصر و زمان یک سلسله تردیدها و سؤالها بهوجود آورده و سؤالات کهنه و فراموششده را نیز از نو مطرحه ساخته است. آیا باید از این شک و تردیدها و پرسوجوها -که گاهی به حد افراط میرسد- متأسف و ناراحت بود؟ یا خوشوقت و مسرور؟
به عقیده من هیچگونه ناراحتی ندارد. شک مقدمه یقین، پرسش مقدمه وصول، و اضطراب مقدمه آرامش است. آنچه میتواند مایه تأسف باشد، این است که شک یک فرد او را به سوی تحقیق نراند، و یا شکوک اجتماعی، افرادی را برنیانگیزاند که پاسخگوی نیازهای اجتماعی در این زمینه باشند. (عدل الهی، مقدمه، ص8-7)
3. زمانشناسی و مخاطبشناسی
یکی از عوامل مهم در موفقیت عالمان دینی که مسئولیت رهبری فکری و دینی مردم را بر عهده دارند، این است که با دغدغهها و مشکلات فکری و روحی مخاطبان خود آشنا باشند. این آگاهی را میتوان یکی از مظاهر عالم زمان بودن دانست که به فرموده امام صادق، کسی که از چنین آگاهی برخوردار باشد؛ در برابر امور مشتبه و گیجکننده غافلگیر نمیشود. (العالم بزمانه لا تهجم علیه اللوابس. اصول کافی، ج1، ص27-26)
از رسولاکرم روایت شده که فرمودند: «ما پیغمبران مأموریم که با مردم به اندازه عقلشان سخن بگوییم» (انّا معاشر الانبیا أمرنا ان نکلّمالناس علی قدر عقولهم. اصول کافی، ج1، ص23)
مولوی به مضمون همین حدیث اشاره کرده و میگوید:
پست میگویم به اندازه عقول
عیب نبود این، بود کار رسول
خداوند حکیم، به پیامبراکرم دستور داده است که مردم را به روشهای مختلف حکمت، موعظه حسنه و جدال احسن به آیین اسلام دعوت کند: «ادع الی سبیل ربّک بالحکمة والموعظة الحسنة و جادلهم بالّتی هی احسن» (سوره نحل، آیه 125)
این آیه کریمه، سه وسیله مختلف برای دعوت و هدایت مردم ذکر کرده و هریک از این سه وسیله برای افراد خاص است. دعوت کردن به وسیله حکمت و برهان و دلیل عقلی و علمی برای کسانی است که استعداد آنرا دارند؛ و موعظه حسنه برای کسانی است که استعداد فهم بیان عقلی و علمی را ندارند و اگر مسایل علمی برای آنان طرح شود، گیج میشوند؛ راه هدایت آنها پند و اندرز است. و گروهی دیگر افرادی هستند که در پی کشف حقیقت نیستند، بلکه درصدد مجادلهاند، با این گروه باید از روش مجادله استفاده کرد؛ البته مجادله احسن، یعنی از راه حق خارج نشود، بیانصافی نکند، دروغ به کار نبرد و مانند اینها. (دهگفتار، ص197-198)
به اعتقاد استاد شهید، علاوه بر شواهد قرآنی و روایی پیشین که بر لزوم زمانشناسی و مخاطبشناسی در مقوله رهبری فکری و دینی مردم دلالت میکند، سخن امام هادی درباره فلسفه اختلاف معجزات پیامبران نیز همین پیام را دارد، بر اساس کلام امام، علت اینکه معجزه موسی عصا و ید بیضا بود، این بود که در زمان او آنچه بر فکرها غلبه داشت و چشمها را پر کرده بود، سحر و جادوگری بود. معجزات موسی با کارهای ساحران شباهت داشت، با این تفاوت که کار او حقیقت داشت و از باب سحر و چشمبندی نبود. و در زمان عیسی که اطبایی پیدا شده بودند و معالجههای حیرتانگیز میکردند، خداوند معجزه او را معالجه پیسی، درمان کورهای مادر زاد، و زندهکردن مردگان و مانند آنها قرار داد. و در زمان پیامبراکرم که هنر و فن غالب و برجسته در میان مردم جزیرةالعرب سخنسرایی بود و فصاحت و بلاغت ارزش فوقالعاده داشت، خداوند مهمترین معجزه پیامبراکرم را قرآن قرار داد.
استاد شهید پس از نقل این روایت گفته است: پس معلوم میشود علت اختلاف معجزات پیغمبران این بوده است که وسیله هدایت در هر زمان متفاوت است. (دهگفتار، ص199-201)
از نظر استاد شهید، این مطلب درباره نسل جوان اهمیت ویژهای دارد. باید برای رهبری نسل جوان نخست آنان را بشناسیم و بفهمیم دارای چه مشخصات و ممیزاتی است. این نسل مزایای دارد و عیبهایی، زیرا یک نوع ادراکات و احساساتی دارد که در گذشته نبود و از این جهت باید به او حق داد. در عین حال یک انحرافات فکری و اخلاقی دارد و باید آنها را چاره کرد. چاره کردن این انحرافات بدون در نظرگرفتن مزایا، یعنی ادراکات و احساسات و آرمانهای عالی که دارد و بدون احترام گذاشتن به ادراکات و احساسات، میسر نیست.
فکر اساسی به این است که اول ما درد این نسل را بشناسیم، درد عقلی و فکری، دردی که نشانه بیداری است، یعنی آن چیزی که احساس میکند و نسل گذشته احساس نمیکرد... در قدیم سطح فکر مردم پایین بود، کمتر در مردم شک و تردید و سؤال پیدا میشد، حالا بیشتر پیدا میشود. طبیعی است وقتی که فکر، کمی بالا آمد سؤالاتی برایش مطرح میشود که قبلا مطرح نبود. باید شک و تردیدش را رفع کرد و به سؤالات و احتیاجات فکریش پاسخ گفت.» (دهگفتار، ص212-215)
4- رویارویی با تفسیرهای نادرست از اسلام
یکی از ویژگیهای برجسته شخصیت علمی و دینی استاد شهید رویارویی با تعریفها و تفسیرهای نادرستی بود که آگاهانه یا نا آگاهانه، و غرضورزانه یا خیرخواهانه از دین مقدس میشد.
از نظر استاد شهید این مطلب یکی از مهمترین عوامل دینگریزی یا دینستیزی در درون یا بیرون دنیای اسلام بوده است.
در مقدمه کتاب عدل الهی چنین نوشته است: «دین مقدس اسلام یک دین ناشناخته است، حقایق این دین تدریجاً در نظر مردم واژگونه شده است. علت اساسی گریز گروهی از مردم، تعلیمات غلطی است که به این نام داده میشود. این دین مقدس در حال حاضر بیش از هر چیز از ناحیه برخی از کسانی که مدعی حمایت از آن هستند ضربه و صدمه میبیند.» (عدل الهی، مقدمه، ص9)
در کتاب «نظام حقوق زن در اسلام» تفسیری را که برخی از نویسندگان آنزمان از انطباق اسلام با مقتضیات زمان ارائه کرده بودند، نقل و نقد کرده است. آن تفسیر چنین است: «چون مقتضیات زمان در تغییر است و در هر زمان قانون نوینی ایجاب میکند و قوانین مدنی و اجتماعی اسلام با زندگی ساده عرب جاهلیت متناسب است و غالباً عین رسوم و عادات عرب جاهلی است و با زمان حاضر تطبیق نمیکند، پس باید قوانین دیگری امروز برجای آنها وضع شود... قوانین مربوط به زندگی مردم جزء دین نیست، زیرا دین با زندگی مردم سروکار ندارد، و پیغمبر هم این قوانین را به عنوان اینکه جز دین است نیاورده؛ بلکه چون اتفاقاً آنحضرت زمامدار بود، به این مسایل هم پرداخت وگرنه شأن دین فقط این است که مردم را به عبادت نماز و روزه وادار کند، دین را به زندگی مردم چه کار؟»
استاد شهید در نقد دیدگاه مزبور گفته است: «من نمیتوانم باور کنم یک نفر در یک کشور اسلامی زندگی کند و این اندازه از منطق اسلام بیخبر باشد! مگر قرآن عدالت اجتماعی را به عنوان یک هدف اصلی برای همه انبیا ذکر نمیکند؟ اگر میخواهید به قرآن عمل نکنید، چرا گناه بزرگتری مرتکب میشوید و به اسلام و قرآن تهمت میزنید؟! اکثر بدبختیهایی که امروز گریبانگیر بشر شده، از همین جاست که اخلاق و قانون، یگانه پشتیبان خود را که دین است، از دست دادهاند.» ( نظام حقوقی زن در اسلام، ص111-113)
استاد شهید، در جایی دیگر، از جمود و جهالت بهعنوان دو تفکر نادرست که همواره در تاریخ اسلام درباره انطباق اسلام با مقتضیات زمان وجود داشته، یاد کرد و گفته است: «در مسئله انطباق اسلام با مقتضیات زمان دو جریان مخالف -که هر دو غلط بوده است- در تاریخ اسلام همیشه وجود داشته است، یکی جریان انحرافی، یعنی دخل و تصرفهای بیجا در دستورهای دینی به واسطه یک رشته خیالات و ملاحظات کوچک که ما اسم آنرا جهالت گذاشتهایم، دیگری جریان جمود و توقفهای بیجا که خلاف منظور و روح اسلام است. این جمودها از ناحیه دوستان محتاط بوده است، ولی احتیاطهایی که صددرصد به ضرر اسلام تمام شده است. البته یک جریان معتدلی هم همیشه وجود داشته است.» (اسلام و مقتضیات زمان، ج1، ص48-47)
5- تفکیک مرزها
بهم آمیختن مرز دانشها و محدوده مسایل و روشهای ویژه مباحث را میتوان یکی از اسباب مهم مغالطه در تاریخ علم و فلسفه و الهیات و سایر رشتههای علوم دانست. امروزه کم نیستند نویسندگان و نظریهپردازانی که در حوزه دینپژوهی، فلسفه دین و کلام جدید قلم میزنند یا سخن میگویند، ولی متأسفانه حریم مباحث را درهم آمیخته و گرفتار مغالطههای گمراهکننده بسیاری شدهاند. یکی از ویژگیهای سیره عملی استاد شهید مطهری، پرهیز از این شیوه نادرست و تنبهدادن به آن است، که نمونههایی را باز میگوییم:
1. درباره منشأ پیدایش فکر تعارض علم و دین گفته است: «در قرون اخیر مسئله تناقض علم و دین در میان مردم مغربزمین زیاد مورد بحث و گفتوگو واقع شده است. فکر تناقض دین و علم دو ریشه دارد، یکی اینکه کلیسا پارهای از مسایل علمی و فلسفی قدیم را بهعنوان مسایل دینی که از جنبه دینی نیز باید به آنها معتقد بود، پذیرفته بود و ترقیات علوم، خلاف آنها را ثابت کرد. دیگر از اینراه که علوم وضع زندگی ما را دگرگون کرد، و شکل زندگی را تغییر داد. جامدهای متدیننما همانطوریکه به پارهای مسایل فلسفی بیجهت رنگ مذهبی دادند، شکل ظاهری مادی زندگی را هم میخواستند جزء قلمرو دین بهشمار آورند، افراد جاهل و بیخبر نیز تصور کردند که واقعاً همینطور است و دین برای زندگی مادی مردم شکل و صورت خاصی در نظر گرفته است. و چون به فتوای علم باید شکل مادی زندگی را عوض کرد، پس علم فتوای منسوخبودن دین را صادر کرده است! جمود دسته اول و بیخبری دسته دوم، فکر موهوم تناقض علم و دین را بهوجود آورد. (نظام حقوق زن در اسلام، ص119)
2. استاد شهید درباره منشأ پیدایش عقیده ناسازگاری تکامل و توحید گفته است: «آنچه اینجانب از فحوای کلمات دانشمندان در این زمینه به دست آورده، این است که، چیزی که باعث پیدایش تصور تضاد بین فکر توحید و تکامل شده، در درجه اول، همانا شیوه دو فکر نادرست کلامی و اعتقادی بوده است؛ یکی فکر خداشناسی از طریق مجهولات، و دیگری فکر رابطه خلقت با آن، یعنی اینکه خلقت جهان در یک لحظه انجام گرفته و پساز آن به حال خود رها شده است.» (مقالات فلسفی، ج1، ص63-69)
3. استاد شهید در نقد دیدگاه دانشمندانی که اصل «عدم تعیّن و حتمیّت» در فیزیک جدید را مخالف قانون علیت و جبر علی و معلولی و اصل سنخیت دانستهاند، گفته است: «یکی از مخاطرات بزرگ این است که یک قانون مربوط به فن مخصوص را بخواهیم با ابزار و وسایل مخصوص فن دیگر، رد یا اثبات کنیم. همانطورکه عمل غالب قدما که مسایل طبیعیات را احیاناً میخواستند با اصول فلسفی نفی یا اثبات کنند، مخاطراتی را در بر داشت و حداقل این بود که عمل را متوقف میکرد، راهی را که برخی از دانشمندان جدید پیش گرفتهاند و میخواهند فلسفه را هم از دریچه چشم فیزیک ببینند نیز مخاطراتی کمتر از آن مخاطرات در بر ندارد...
اشتباه اصلی این دانشمندان اینجاست که قانون علیت را به عنوان یک قانون تجربی تلقی کردهاند، با اینکه قانون علیت با متفرعات آن مانند «قانون ضرورت علّی و معلولی» و «قانون سنخیت» و «بطلان دور و تسلسل» از قوانین فلسفی خالص است و فقط با اصول فلسفی میتوان در مقام نفی یا اثبات آن برآمد، و علوم، نه میتوانند این قوانین را رد کنند و نه اثبات؛ و نه میتوانند از آنها بینیاز باشند. (اصول فلسفه و روش رئالیسم، ج3، ص215-214)
4- درباره اندیشه تعارض «قانون جبر نیوتن» با «اصل نیاز معلول به علت در بقا» گفته است: «نتیجهای که از مجموع بیانات گذشته، گرفته میشود، این است که در مسئله حرکت، علم صریحاً بر خلاف فلسفه رأی داده و قانون فیزیکی گالیه و نیوتن که به قانون جبر موسوم است، ناقض قاعده فلسفی نیازمندی معلول به علت در بقاست. حقیقت این است که اگر صرفاً از دریچه چشم فیزیک نگاه کنیم، قانون جبر نیوتن، ناقض قاعده فلسفی ذکر شده و هیچ قاعده فلسفی دیگری نیست. توهّم تناقض از آنجا پیدا شده -که مانند بسیاری از موارد دیگر- استنباطهای نظری غیرمنطقی با نظریههای فیزیکی ذکرشده آمیخته شده است. (همان، ص128 و شرح مختصر منظومه، ج2، ص51)
6- پیشتازی در شناخت و مبارزه با التقاطگرایی
تفکر التقاطی این است که آگاهانه یا ناآگاهانه حق و باطل بهم آمیخته شده و بهعنوان حق خالص و تام عرضه شود. اینکار دام و نقشه شیطانی است که حق و باطل را بر مردم مشتبه میسازد و موجب گمراهی آنها میگردد. امیرالمؤمنین در اینباره فرمودهاند: «منشأ فتنهها پیروی از هواهای نفسانی و احکام بدعتآمیزی است که بر اساس آنها، با کتاب خدا مخالفت میشود و افرادی برخلاف دین خدا بر مردم حکومت میکنند. اگر باطل کاملاً از حق جدا میگردید، بر آنان که جویای حقیقتاند، پنهان نمیماند، و اگر حق از باطل خالص میشد، زبان معاندان از آن قطع میشد، ولی قسمتی از حق با قسمتی از باطل بهم آمیخته میشوند، اینجاست که شیطان بر دوستان خود چیره میگردد و تنها کسانی که مشمول عنایت خاص الهیاند نجات مییابند. (نهجالبلاغه، خطبه50)
تفکر التقاطی که منشأ و صبغه شیطانی دارد، به شکلهای مختلف همواره در تاریخ فکر و اندیشه بشر وجود داشته است. تفکر التقاطی در عصر جدید و در ایران به دو گونه غربی و شرقی پدیدار شده؛ گونه غربی آن اندیشه و آموزههای آدمی را بر پایه علوم تجربی تبیین و تفسیر میکرد و گونه شرقی آن تفکر و باورهای اسلامی را بر اساس فلسفه ماتریالیسم دیالکتیک و اندیشههای سوسیالیستی و مارکسیستی ترسیم و تبین مینمود.
از یک سو مهندس مهدی بازرگان در کتاب «اسلام جوان» سعی میکند با فرمولهای ترمودینامیک، جوان بودن اسلام را ثابت کند و در کتاب «راه طیشده» میکوشد که توحید و معاد را با علم ثابت کند و نهایتاً بگوید که بشر با پیشرفتهای علمی و... میرود که به همان مقصد پیامبران برسد؛ و از سوی دیگر سازمان نوپای مجاهدین خلق با کتابهایی چون «شناخت»، «راه تکامل» و ؛ «راه انبیا راه بشر» سعی میکند که اسلام را در چارچوب فلسفه کمونیستی و علوم آزمایشگاهی جای دهد. (مصلح بیدار، ج1، ص231)
در چنین شرایطی، استاد شهید مطهری با تمام توان و تلاش در برابر این دو جریان فکری التقاطی میایستد و با گفتارها و نوشتارهای علمی و مستدل و رسا، به تبیین معارف اصیل اسلامی همت میگمارد. استاد شهید مطهری در نقد رویکرد التقاط غربی که متأثر از علوم تجربی، روش حسی و تجربی را یگانه روش کارآمد در الهیات میشمارد، یادآور شده است که این روش تنها میتواند انسان را تا مرز ماوراء طبیعت هدایت کند، ولی از عهده تحلیل و اثبات یا نفی مسایل ماوراءطبیعی برنمیآید، لذا راهی که مؤلف محترم کتاب «راه طیشده» پیموده، در حقیقت بیراهه است.
از روش تجربی میتوان به نظام متقن علّی و معلولی در عالم طبیعت پی برد، اما این مطلب را دین نیز قبول دارد، و از آن، وجود موجودی یگانه، بسیط و دارای همه کمالات وجودی که پیامبران بشر را به ایمان دعوت کردهاند، استفاده نمیشود. خدمتی که علوم به توحید میکنند، از راه نظامات غایی است که در کتاب «راه طیشده» به آن استناد نشده است، اما از راه نظامات فاعلی که به آن استناد شده، علوم نمیتوانند به توحید خدمتی بکنند، تنها فلسفه است که از این راه میتواند به توحید خدمت کند، چرا که تحلیل فلسفی، ضرورت وجود واجبالوجود بالذات را اثبات میکند. اما مفهوم علمی علت و معلول چنین ضرورتی را اثبات نمیکند. (اصول فلسفه و روش رئالیسم، ج5، مقدمه، ص26-32)
استاد شهید در مواجهه با التقاط شرقی نیز عالمانه و مجاهدانه به مبارزه برخاست،
اولاً: مبانی و اصول فلسفه مادی و تفکر مارکسیستی و سوسیالیستی را به صورت محکم و مستدل نقد کرده و ثانیاً: با بیان نمونههایی از تفسیرهای نادرست و تحریفات افکار التقاطی متأثر از فلسفه ماتریالسم دیالکتیک و مارکسیسم و سوسیالیسم، خطری که از این ناحیه متوجه مفاهیم و معارف اصیل اسلام بود را گوشزد کرد.
استاد در رساله «ماتریالسیم در ایران» مینویسد: «ماتریالیسم در ایران، در یکی دو سال اخیر، به نیرنگ تازهای بس خطرناکتر از تحریف شخصیتها دست یازیده است و آن، تحریف آیات قرآن کریم و تفسیر مادی محتویات آیات با حفظ پوشش ظاهری الفاظ است. این نیرنگ، نیرنگ جدیدی است و از عمر آن در ایران کمتر از دو سال میگذرد» (علل گرایش مادیگری، مقدمه ماتریالیسم در ایران، ص29-30)
از دیدگاه استاد شهید مطهری، یکی از کسانی که گرفتار اندیشه التقاطی شده بودند، دکتر علی شریعتی است. استاد در نقدی که بر درسهای اسلامشناسی دکتر شریعتی (درس15-16) نگاشته، چنین آورده است: «همانطور که در ورقههای «توحید، مکتب، جهانبینی» ص5 گفتهایم، یک نقص بزرگ در این اسلامسراییها این است که، از طرفی به توحید بهعنوان یک اصل عملی و عقلی و فلسفی و استدلالی مستقل از دین و هم از طبیعت اعتراف ندارند و صریح انکار میکنند، خدا را حداکثر در آیینه طبیعت میبینند که اندکی از چهره الوهیت را نشان میدهد، حاضر نیستند خدا را دلیل بر عالم و انسان و جامعه قرار دهند، از طرف دیگر درباره جهان انسان، تاریخ و جامعه اظهار نظر میکنند، چون اظهارنظرها از فلسفه توحید ناشی نشده است، طبعاً از جاهای دیگر گدایی شده و یک نظام ناهماهنگی را به وجود آورده است؛ یعنی جهانبینی توحید با فلسفه تاریخ ماتریالستی و انسان اگزیستانسیالیستی و جامعه سوسیالست»
سپس در نقد آن، گفته است:
«امکان ندارد که ما بتوانیم توحید را به عنوان یک پایه جهانبینی معرفی نماییم بدون آنکه توحید اسلام را بهعنوان یک اصل عمیق فلسفی که بتوان از آن جهان را شناخت، بشناسیم. توحید اسلام از خود، انسانی دارد و جامعهای تاریخی و جهان، نیازی به انسان اگزیستانسیالیسم و فلسفه تاریخ ماتریالیسم و جامعه سوسیالیسم و جهان بیقواره و ناهماهنگ ندارد.» (استاد مطهری و روشنفکران، ص41)
رهبر معظم انقلاب درباره موضعگیری محکم و صریح استاد شهید مطهری در برابر تفکر التقاطی گفتهاند: «مرحوم استاد شهید مطهری با صراحت ایدئولوژی اسلام را متکی به متون اسلامی و بدون هیچ گرایش به چپ و راست مطرح مینمود. او از اول حساسیت عجیبی روی تفکر التقاطی داشت و آنوقت که همه با تفکرات التقاطی برخورد سطحی داشتند، او با کمال سختگیری روی جابهجای این تفکر میایستاد و آن را مردود میشمرد. ایشان تا مدتها تنها کسی بود که به خطر التقاط توجه میکرد. تا سالهای 52 و 53 بسیاری از علمای روشنفکر و فضلا و محققین ما در تهران، قم، مشهد و جاهای دیگر به خطر التقاط توجه نمیکردند. نوشتههای مجاهدین و غربگرایان و غیره را میخواندند، نقاط اشتباه و انحرافش را هم میفهمیدند، منتهی به دیده اغماض به آن مینگریستند! مرحوم مطهری تنها کسی بود در این میان که مطلقاً اغماض نمیکرد و سختگیرانه این نقاط را بیرون میکشید. ایشان در مبارزه با التقاط به نظر من نقش اول و درجه یک را دارند. تا سال 49 و 50 خیلی مسایل انحرافی در محیط مبارزه به چشم میخورد، وقتی که نوشتههای ایدئولوژیک منافقین کمکم پخش شد، آقای مطهری پیشاز همه ما حساسیت نشان داد. چون من به یاد دارم که در سال 51 تلاش فراوانی شد که امام را وادار کنند این حرکت جوانها را که به نام مجاهدین بودند تأیید کنند، اما امام سخت ابا کردند و یکبار کتابهای مجاهدین را خوانده و گفته بودند اینها همان حرفهای لنین و ارانی است پس حرفهای شما کدام است؟ مرحوم شهید مطهری در معرفی اینها به امام نقش داشتند.»(سیمای استاد در آیینه نگاه یاران، ص29و35؛ مصلح بیدار ج1، ص76-277)
7- مبارزه با غربزدگی
در میان چهرههایی که در صدسال اخیر ایران، در شکستن اسطوره غرب و طلسم غربزدگی و ایجاد نهضت بازگشت به خویشتن، نقش داشتهاند، استاد شهید مطهری برجستگی خاصی دارد. ایشان به این نتیجه رسیده بود که مبارزه با ظواهر تمدن غربی مانند تجملپرستی و فرهنگ مصرف و تقلید کورکورانه از فرهنگ غربی، مستلزم آن است که ریشههای اعتقادی و فکری آن جهانبینی که این نوع رفتار اجتماعی را در پی دارد، قطع گردد. تحقق این هدف را با سه شیوه دنبال کرد:
نقد و بررسی پایههای فکری و پایگاههای حمله غربزدگان به اسلام؛
بررسی و ابطال استدلالی مکاتب فلسفی و فکری و اجتماعی غرب؛
تبیین و تشریح اصول اعتقادی مکتب اسلام با شیوه منطقی و استدلالی با ادبیات نوین.
یکیاز پایگاههای اصلی که غربزدگان، از آن به سیستم اعتقادی و فکری شرق حمله میکردند تا بدینوسیله باورهای دینی و بومی جوانان اسلامی و ایرانی را متزلزل سازند، امانیسم (انسانگرایی غربی) بود. امانیسم و انسانگرایی غربی، بهانهای برای نفی سیستم اعتقادی خداگرایانه شرقی بوده است. استاد شهید مطهری با نوشتارها و گفتارهای گوناگون مانند «انسان در قرآن»، «انسان و ایمان» و غیره، به بررسی مشخصات مکتب انسانگرایی پرداخت و با منطق محکم اسلام، این بت تازه مغربزمین را درهم کوبید. (مصلح بیدار، ج1، ص261-263)
مبنای دیگر غربزدگان که آنرا بهانهای برای نفی سیستم اعتقادی و نظام ارزشهای اسلامی ساخته بودند، ساینتیسم و اصالت علم بود، یعنی این تفکر که علوم تجربی نوین، یگانه راه درمان مشکلات بشر و رساندن او به زندگی همراه با رفاه، امنیت و سعادتمندی است. استاد مطهری از یکسو بر آثار مثبت و سازنده علوم جدید در زندگی بشر تأکید ورزیده است، و ایمانگرایی منهای علم را زیانبار میداند؛ و از سوی دیگر، تفکر اصالت علم و بینیازی از ایمان و معارف دینی را مردود میشمارد و مینویسد: «امروز غالباً دریافتهاند که سیانتیسم (علمگرایی محض) و تربیت علمی خالص، از ساختن انسان تمام ناتوان است، تربیت علمی خالص، نیمهانسان میسازد نه انسان تمام. محصول این تربیت ماده خام انسان است، نه انسان تمام. انسان توانا و قدرتمند میسازد، نه انسان با فضیلت. انسان تکساحتی میسازد، نه انسان چند ساحتی.» (انسان و ایمان، ص25)
از نگاه استاد شهید، نه علم میتواند جایگزین ایمان شود و نه ایمان جایگزین علم؛ زیرا علم، فقط میتواند به انسان روشنایی و توانایی بدهد، ولی نمیتواند عشق و امید ببخشد، و سطح خواستههای ما را ارتقا دهد. و به جای مقاصد و خواستههای فردمحور و خودخواهانه، مقاصد و آرمانهایی بدهد که برپایه عشق و علاقههای معنوی و روحانی استوار باشد. ایمان نیز نمیتواند جانشین علم گردد. طبیعت را به ما بشناساند و قوانین آن را برای ما آشکار سازد. (همان، ص27-28)
تفسیرها و تحلیلهای نادرستی که از قوانین اسلامی در زمینههای مختلف از قبیل حجاب و حقوق و احکام بانوان انجام میگرفت، یکی دیگر از پایگاههایی بود که غربزدگان، از آن به تفکر اسلامی حمله میکردند و اندیشه ازخودبیگانگی را در میان مردم -خصوصاً جوانان- ترویج میکردند. استاد شهید با تفسیر و تبیین درست این قوانین، در برابر غربزدگان ایستاد و نقش ایشان را خنثی کرد.
مسئله ناسیونالیسم و قراردادن ایران در مقابل اسلام، از دیگر بهانههای غربزدگان برای حمله به نظام اعتقادی جامعه اسلامی-ایرانی بود. گاهی نیز نابودی تمدن باستانی ایران به وسیله مسلمانان و آتشسوزی کتابخانه ایران در اسکندریه را بهانه قرار میدادند. استاد شهید مطهری در همه این زمینهها با هوشمندی و درایت و تألیف آثاری چون «خدمات متقابل اسلام و ایران» و «کتابسوزی در ایران و مصر»، به روش علمی و استوار، پوچی ادعاهای غربزدگان را به اثبات رساند. (مصلح بیدار، ج1، ص264)
استاد شهید مطهری در پیشگفتار کتاب «نظام حقوق زن در اسلام» نوشته است: «موجب تأسف است که گروهی از بیخبران میپندارند مسایل مربوط به روابط خانوادگی، نظیر مسایل مربوط به راهنمایی، تاکسیرانی، اتوبوسرانی، لولهکشی و برق سالهاست که در میان اروپاییان به نحو احسن حل شده و این ما هستیم که عرضه و لیاقت نداشتهایم و باید هرچه زودتر از آنها تقلید و پیروی کنیم! این پندار محض است؛ آنها از ما در این مسایل، بیچارهتر و گرفتارتر و فریاد فرزانگانشان بلندتر است. از مسایل مربوط به درس و تحصیل زن که بگذریم، در سایر مسایل، خیلی از ما گرفتارترند و از سعادت خانوادگی کمتری برخوردارند. ... لهذا برای ما مردم مسلمان مشرقزمین، هیچ ضرورتی نیست که از هر راهی که آنها رفتهاند برویم و در هر منجلابی که آنها فرو رفتهاند، فرو رویم.» استاد شهید سپس موضع منطقی و خردمندانه خود در برابر زندگی غربی را اینگونه بیان میکند: «ما باید به زندگی غربی، هوشیارانه بنگریم، ضمن استفاده و اقتباس علوم و صنایع و تکنیک و پارهای مقررات اجتماعی قابل تحسین و تقلید آنها، باید از تقلید رسوم و عادات و قوانینی که برای خود آنها هزاران بدبختی بهوجود آورده است، پرهیز نماییم.» (نظام حقوق زن در اسلام، ص37-39)
8- تعامل عقل و وحی در دینپژوهی
در منظومه فکری استاد شهید مطهری، عقل و وحی دو رکن اساسی به شمار میروند که مؤید و مکمل یکدیگرند و نظام معرفت دینی بدون هریک از آن دو، ناتمام خواهد بود. ایشان بر اساس باور راسخ خود به تعامل و تفاهم عقل و وحی در معارف دینی، در پژوهشهای دینی خود، روشی را برگزیده است که سهم هریک از عقل و وحی در آن به درستی ادا شده است. آنجا که جنبه عقلی مسئلهای برجستهتر و نمایانتر است، نخست به تحلیل عقلی آن پرداخته و سپس از قرآن و روایات در بررسی و تبیین آن بهره گرفته است و آنجا که جنبه نقلی و وحیانی آن آشکارتر است، تبیین نقلی- وحیانی را بر تحلیل عقلی مقدم داشته است از باب نمونه درباره خداشناسی، نخست راههایی که در فلسفه و کلام مطرح شده است را یادآور شده، آنگاه به تبیین آنها از دیدگاه قرآن پرداخته و نکات بسیار دقیق و ارزندهای را از آیات استفاده کرده است. (توحید/30-208)
درباره حدوث عالم، نخست دیدگاه فلاسفه و متکلمان را بازگفته و اختلاف آنان را درباره حدوث زمانی عالم بیان کرده است، آنگاه این دو دیدگاه را به قرآن کریم عرضه کرده و گفته است: «از قرآن، حدوث زمانی عالم به دست نمیآید، آنچه در قرآن آمده این است که خداوند خالق جهان است و خالق بودن خداوند نسبت به جهان، مستلزم حدوث زمانی عالم نیست، خواه جهان آغاز زمانی داشته باشد یا نه؛ مخلوق خداوند است.» (همان/158-162)
در مسئله قضا و قدر که جنبه نقلی آن بیشتر از جنبه عقلیاش میباشد، از وحی بیشتر استفاده کرده و یادآور شده است: «آیات و روایات زیادی که نمونه عمیق معارف اسلامی است در این مورد وارد شده و همین آیات و روایات راهنمای فلاسفه اسلامی واقع شده است.» (انسان و سرنوشت، مقدمه/31)
درباره مسئله بداء گفته است: «اولاً: این مسئله ریشه قرآنی دارد، ثانیاً: از لطیفترین حقایق فلسفی است که قرآن کریم برای اولینبار در تاریخ معارف بشری از آن یاد کرده است.» (همان/50-51)
تعامل عقل و وحی در مباحث مربوط به عدل الهی بسیار در خور توجه است. در مواردی مسئله را از جنبه عقلی بررسی میکند، آنگاه به تبیین وحیانی آن میپردازد و در مواردی عکس آنرا به کار برده است. این شیوه دوگانه ریشه در تفاوت مسایل از نظر جنبه عقلانی یا وحیانی دارد. استاد شهید در مقدمه کتاب «عدل الهی» نوشته است: «مباحث طرحشده، هم جنبه نقلی دارد و هم جنبه عقلی؛ بدیهی است که از جنبه نقلی به آیات کریمه قرآن و روایات مأثوره از رسولاکرم و ائمه اطهار استناد شده است. اما از جنبه عقلی به دوگونه ممکن بود بحث شود: کلامی و فلسفی، ولی نظر به این که مشرب استدلالی متکلمین را در اینگونه مسایل صحیح نمیدانم و برعکس، مشرب حکمای اسلامی را صحیح و متقن میدانم، از سبک متکلمین به کلی پرهیز کردم و از سبک حکما استفاده کردم.» (عدل الهی، مقدمه، ص12)
در بررسی مسئله وحی، نخست از دیدگاه آیات و روایات به آن پرداخته است، آنگاه تحلیل فلاسفه اسلامی را درباره آن تبیین و تحقیق کرده است. (نبوت،80-89) و نمونههای بسیار دیگر.
برای آگاهی بیشتر در اینباره ر.ک: هفتهنامه افقحوزه، سال نهم، شماره 307، مقاله «جایگاه عقل و وحی در منظومه فکری استاد شهید مطهری»
9- شیوه بحث تطبیقی
یکی از ویژگیهای روش علمی شهید مطهری، بحث به شیوه تطبیقی است. استاد شهید مطهری پساز تبیین موضوع مورد بحث، در مواردی قبل از بررسی آن از دیدگاه معارف اسلامی و در مواردی پس از آن، دیدگاههای ادیان و مکاتب فکری دیگر (فلسفی، سیاسی، اقتصادی و ...) را درباره آن موضوع نقل و بررسی و نکات قوت و ضعف آنها را بیان و سرانجام به مقایسه آنها با دیدگاه اسلامی میپردازد. و از این رهگذر برتری تفکر اسلامی را بر ادیان و مکاتب دیگر اثبات میکند. در اینجا چند نمونه را بازگو میکنیم:
الف) در کتاب «علل گرایش به مادیگری»، فصلی را با عنوان نارسایی مفاهیم فلسفی غرب مطرح کرده و به بحث تطبیقی درباره چند مسئله فلسفی پرداخته است، که عبارتاند از:
1. علت نخستین و منشأ نیازمندی اشیا به علت؛
2. مسئله تکامل و توحید؛
3. بحث جبر و اختیار و مشیت الهی؛
4. برهان نظم.
در این بحثهای تطبیقی: نارساییهای آرای فلاسفه غربی را اثبات کرده است. در آغاز این فصل گفته است: حقیقت این است که غرب در آنچه حکمت الهی نامیده میشود، بسیار عقب است. بسیاری از مفاهیم فلسفی که در اروپا سروصدای زیادی بهپا میکند، از جمله مسایل پیشپا افتاده فلسفه اسلامی است... . (علل گرایش به مادیگری،73-156)
ب. در بحث مربوط به چگونگی ارتباط ذهن با عالم خارج که یکی از معضلات در مباحث معرفتشناسی است آرا فلاسفه غربی چون هیوم، کانت و هگل را نقل و نقد کرده و ناتوانی آنها را در گشودن گره از این مشکل فلسفی اثبات کرده، آنگاه راهحل آنرا در فلسفه اسلامی در بحث مربوط به معقولات اولی و ثانیه فلسفی و منطقی تبیین کرده است.(شرح مبسوط منظومه/3/بخش دوم)
ج. در کتاب «فلسفه اخلاق» دیدگاههای مکاتب مختلف درباره معنا، مبنا و معیار اخلاق را نقل و بررسی کرده و با دیدگاه اسلام درباره آنها مقایسه نموده است.
د. روش مزبور در کتاب «تعلیم و تربیت در اسلام» نیز به کار گرفته شده است.
شاید کمتر مسئلهای را بتوان یافت که استاد درباره آن از روش بحث تطبیقی بهره نگرفته باشد. این ویژگی یکی از عوامل مهم در جذاب بودن آثار استاد میباشد.
10. ریشهیابی و سیر تاریخی مسایل
آشنایی با تاریخ و ریشه پیدایش یک مسئله و تطوراتی که پشت سرگذاشته است، نقش مؤثری در شناخت درست بحثهای علمی دارد. استاد شهید مطهری به این مطلب اهتمام بسیار داشته و در مباحث مختلف کوشیده است تا ریشه و تحولات تاریخی آنرا روشن سازد. در اینجا چند نمونه را یادآور میشویم:
الف- در بحث اشتراک معنوی بیان کرده است که این مسئله یگانه مسئلهای است که از زمان ارسطو مطرح بوده است، آنگاه به بررسی منشأ و تحولات آن در فلسفه اسلامی پرداخته است. (شرح مبسوط منظومه، ج1/ ص36937)
ب- در بحث درباره اصالت وجود گفته است: این مسئله در فلسفه ارسطو و حتی در فلسفه فارابی و بوعلی مطرح نبوده و نخست در زمان میرداماد و ملاصدرا به اینصورت مطرح شده که آیا اصالت با وجود است یا با ماهیت؟ آنگاه ریشههای فلسفی و عرفانی آنرا بیان کرده است. (همان، ص58-60؛ اصول فلسفه و روش رئالیسم، ج3، مقدمه مقاله هشتم)
ج- در بحث تکامل و توحید به ریشهیابی عقیده کسانی که نظریه تکامل را مخالف اعتقاد به توحید در خالقیت و ربوبیت پنداشتهاند، پرداخته است و دو فکر نادرست کلامی و اعتقادی، یعنی «خداشناسی از طریق مجهولات» و «رابطه خلقت با آن و لحظه» که هر دو منشأ یهودی دارند، داشته است. (مقالات فلسفی، ج1، ص63-69)
د- در مقدمه کتاب «عدل الهی» درباره پیشینه و منشأ طرح بحث عدل در کلام اسلامی، فقه و حوزههای اجتماعی و سیاسی به تفصیل سخن گفته و در پایان اثبات کرده است که منشأ اصلی طرح این بحث در جهان اسلام قرآن کریم بوده است. (عدل الهی، مقدمه، ص13-43)
سخن درباره استاد شهید را با نقل ابیاتی از قصیدهای که در وصف آن گرانمایه سرودهام، پایان میدهم:
ای شهید حکمت و ایمان و دین
لالهگون از خون پاکت شد زمین
هم حکیم و هم فقیه و هم خطیب
کرده الطاف خداوندت نصیب
میکند صدرا به چون تو افتخار
خواجه گوید آفرینت صدهزار
پور سینا بر تو گوید مرحبا
بر دروست از اشارات و شفا
سبزواری لب به تحسینت گشود
درسهایت از فرائد را ستود
ای که علامه به تو میکرد فخر
وآن چه علامه! که او خود فخر دهر
کرد تحسینت امام آن زندهیاد
آنکه دین را رونقی دیگر بداد
از غمت بگریست چون ابر بهار
در مصائب گرچه بودی استوار
پاره تن بودم آخر مرتضی
حاصل عمرم بُد آن مرد خدا
ای عجب از آن نبوغ و فکرتت
آفرین بر غیرت و بر همتت
بهتر از گوهر بود آثار تو
پند و حکمت سربسر گفتار تو
منطق تو استوار و آهنین
گفتههایت بس رسا و دلنشین
وای از دست نفاق و حقد و کین
سرو حکمت را بیفکند بر زمین
عاشق حق سوی معشوقش شتافت
در حریم رستگاران راه یافت
جسم او گر نیست اندر جمع ما
لیک یادش جاودان در سینهها
علی ربانی گلپایگانی - 14 فروردین1393
برابر با سوم جمادیالثانی 1435-سالروز شهادت حضرت فاطمه زهرا