پنجشنبه ۲۲ آذر ۱۴۰۳ |۱۰ جمادی‌الثانی ۱۴۴۶ | Dec 12, 2024
محمدرضا مصطفی پور استاد حوزه

حوزه/ استاد حوزه و دانشگاه، گفت: علوم انسانی غربی می کوشد به لذات مادی بشر پاسخ دهد و چون بُعد حقیقی انسان را فراموش کرده، نمی تواند پاسخگوی نیازها باشد و مسلما انسان را به مقام «قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَکَّاها» نمی رساند.

خبرگزاری «حوزه»/ این که انسان چگونه می تواند به اندازه ای شرور باشد که دست به کشتار دیگران زده و به طمع اهداف خویش حق انسان هایی همچون خود را زیر پا بگذارد، سئوالی است که می تواند ذهن دغدغه مندان را به خود مشغول کند، چرا که باور به این که چگونه از انسان خلیفة الرحمن کسانی چون داعش و طالبان پدید می آیند، چیزی نیست که بتوان به سهولت از کنار آن گذشت؛ از این رو، شناخت امیال آدمی و عوامل اثرگذار بر آنها امری ضروری است که حجت الاسلام والمسلمین محمدرضا مصطفی پور، عضو هیئت علمی دانشگاه خوارزمی و استاد جامعه المصطفی العالمیه، در گفتگو با طلیعه، آن را مورد بحث و بررسی قرار داد.

*با توجه به اینکه اسلام برای همه ابعاد وجودی انسان از جزئی ترین تا کلان ترین آنها تحلیل، برنامه و راهکار و توصیه دارد آیا درباره امیال بشر و سمت و سوی آنها نیز نظری دارد؟ به عبارت دیگر در نگاه اسلام امیال آدمی به خیر گرایش دارد یا شر؟

باید توجه داشت اسلام دینی است مبتنی بر فطرت بشری و مقتضای فطرت این است که انسان با امیال خود زندگی کند که این امیال دو دسته اند: برخی بین انسان و حیوان مشترک اند و برخی ویژه انسان اند و از آنها به تمایلات فراحیوانی و یا عالی یاد می شود، برای مثال انسان میل به غذا، خواب و آب دارد و در این امیال با حیوانات مشترک است. اما در مقابل، انسان به حقیقت و کمال و … نیز میل دارد که این امیال عالیه اند.

طبیعتا دین مطابق با فطرت باید متوجه امیال انسان بوده و حتی برای امیال حیوانی او نیز برنامه متعالی داشته باشد تا انسان از بُعد حیوانی خارج شده و این امیال را نیز تعالی بخش کند که اسلام اینچنین است، لذا از امیالی که انسان را به افراط و تفریط می کشاند نهی می کند همچون پُرخوری و یا ریاضت جسم، و انسان را به اعتدال و میانه روی فرا می خواند برای مثال درباره نوع و آداب غذا سخن و آموزه دارد البته اسلام در ارتباط با همه امیال و غرایض اینچنین است و به طور کلی برای ارضای آنها برنامه دارد.

بعد از بررسی نگاه اسلام به امیال و خواسته های انسان می رسیم به شرگرایی و یا خیرگرایی در وجود انسان؛ بر اساس آموزه های قرآن و با توجه به آنچه درباره فطرتِ انسان می گوید، انسان فطرتا به خیر گرایش دارد چراکه با فطرت الهی خلق شده است، چنانکه خداوند در آیه ۳۰ سوره مبارکه روم می فرماید: «… فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنیفاً فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْها لا تَبْدیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذلِکَ ….» به قول امام خمینی (ره) در کتاب «چهل حدیث» فطری همه انسان ها میل به کمال است.

این بر خلاف قول و نظر برخی مکاتب است که یا انسان ها را فاقد میل و گرایش و خنثی می دانند و یا او را فطرتا شرگرا معرفی می کنند؛ برای مثال مسیحیت می گوید: انسان گرفتار گناه ذاتی است و یا هابز می گوید: انسان گرگ انسان است! و از سوی دیگر مکاتبی داریم که انسان را تهی از هر نوع گرایش خیر و شر می دانند!

 * نگاه اسلام در این باره چیست و چه کیفیتی دارد؟

در نگاه اسلام، انسان با توجه به گرایش فطری به خیر و گریزان بودن از شر، دارای قابلیت هایی است که باید پرورش بیابد و البته به زمینه هایی در این باره نیاز دارد؛ مهمترین عامل در اینجا تربیت است و محیط و نیز وراثت و والدین که در صورت پاکی، تمایلات انسان را به خیر و پاکی رهنمون می شوند و در غیر اینصورت زمینه را برای آلودگی انسان فراهم می کنند.

البته در این میان، نوع تربیت هایی که برای افراد به کار می گیریم هم می تواند انسان را به سمت خیر ببرد و یا بالعکس عدم تربیت صحیح، انسان را به نقصان می کشاند، لذا قرآن می فرماید: علی رغم گرایش فطری به خیر، هر انسانی بر اساس شاکله خود رفتار می کند؛ شاکله آن ساختاری است که متاثر از محیط و والدین و تربیت گرفته می شود و اینجا است که انسان ها متفاوت می شوند و برخی به سمت شر رفته و برخی دیگر به سوی خیر حرکت می کنند. آیه شریفه «قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَکَّاها» یعنی انسان می تواند گرایش به خیر را در خود تقویت کرده و تزکیه شود و این انسان زکی، استعدادهای درونی خود را به سمت خیر به کمال خواهد رساند.

*آیا با این نگاه انسان مستعد شناخت خیرات و مسیرهای منتهی به آن است؟

بله، الکسیس کارل، اندیشمند فرانسوی در کتاب «انسان موجود ناشناخته» درباره فطرت انسان می گوید انسان سه نوع تمایل دارد یکی زیستی همچون خوردن و آشامیدن، یکی جنسی و نهایتا تعالی جویی. اما متاسفانه انسان به قدری در دو گرایش نخست مشغول است که از میل سوم و تعالی جویانه خود غافل شده که در نتیجه این غفلت، انسان و تمدن امروزی بحران زده است!

یا رنه گنون از بحران دنیای معاصر سخن می گویند و این باز می گردد به این مسئله که انسان علی رغم گرایش به تکامل و معنویت، اما بر اساس اشتغال به لذت ها و شهوات و تمایلات زیستی از هدف اصلی خود فاصله گرفته و شرّطلب شده است. به عبارت بهتر اگر نگاه داروینی به انسان داشته باشیم و انسان را حیوان تکامل یافته بدانیم، تزکیه معنایی ندارد در حالی که اسلام برای بشر فطرت الهی قائل است که باید پرورش یافته و آدمی را به کمال هدایت کند. از این رو، انسان باید اندیشه و عمل را در خود تصحیح کند که اگر رخ داد انسان متعالی می شود چنانکه به فرموده قرآن عقیده پاک همراه با عمل، انسان را تعالی می دهد.

این یعنی بر اساس آموزه های دینی اگر شرایط را برای انسان از نظر تفکر و جهان بینی صحیح و شناخت درست و توجه دادن نسبت به بایدها و نبایدهای صحیح فراهم کنیم، می توان مسیر شرّگرایی را در او مسدود و میلش به خیرات را همیشگی کرد.

*اگر بخواهیم نقش عوامل بیرونی را در انحراف و گمراهی انسان و گرایش او به سمت شرّ بررسی کنیم نقش علوم و دانش ها همچون علوم انسانی که بر مبانی الحادی استوار است در این باره چیست؟

مشکل اصلی علوم انسانی غربی عدم شناخت انسان است و طبیعتا علوم انسانی بدون این شناخت صحیح، سمت و سوی درستی نمی یابد و با نیازهای واقعی انسان همراه نمی شود. از این رو، اگر انسان را درست بشناسیم و جایگاه او در نظام هستی و تفاوت هایش با همه موجودات را دریابیم آنگاه می توان علوم انسانی کارآمد در همه حوزه های روانشناسی، اقتصاد، جامعه شناسی، سیاست و … داشت یعنی اگر انسان را با فطرت او بشناسیم، سیاست، اقتصاد و مدیریت را بر همین اساس تنظیم می کنیم.

علوم انسانی غربی بر مبنای علم (به معنای ساینس) است و می کوشد به لذات مادی بشر پاسخ دهد و متاسفانه در همین این حیطه محدود شده و چون بُعد حقیقی انسان را فراموش کرده نمی تواند پاسخگوی نیازهای ما باشد. این در حالی است که پایه علوم انسانی صحیح، شناخت دقیق انسان و ارائه برنامه ای است که استعدادهای او را در جای خود و به صورت هماهنگ رشد دهد. به تعبیر شهید مطهری در کتاب «انسان کامل» انسان استعدادهایی دارد که باید شکوفا شود!

*منظور از این استعدادها چیست و چگونه علوم انسانی می تواند بر شکوفایی آنها اثر بگذارد؟

این استعدادها همچون معنویت گرایی، علم گرایی، لذت گرایی و قدرت گرایی باید در جهت تعالی انسان هماهنگ باشند برای همین حتی در ارتباط با غریزه جنسی می توان نگاهی داشت که آدمی را به کمال گرایی رهنمون شود؛ از این روست که در اسلام از ازدواج به منزله تکمیل نیمی از دین انسان تعبیر می شود.

خوشبختانه امروز در دنیا زمزمه هایی برای بازگشت انسان به معنویت شنیده می شود تا جایی که در اثری خواندم که حتی بانوان غربی به بازگشت به عفاف می اندیشند و این نیست جز آنکه زن در می یابد که چگونه باید زندگی و امیال خود را چگونه ارضاء کند. بنابراین، تولید علوم انسانی اسلامی که انسان را درست می شناسد، اگر برنامه ریزی و انجام شود می تواند این مشکلات را حل کرده و راهگشا باشد.

 

ارسال نظر

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha