جمعه ۲۳ آذر ۱۴۰۳ |۱۱ جمادی‌الثانی ۱۴۴۶ | Dec 13, 2024
یادداشت

حوزه/ ریشه‌های اخلاقی قانون‌گریزی در مدیران و کارکنان از دیدگاه اسلام طی مقاله ای، بررسی شده است .

به گزارش خبرگزاری «حوزه»، پژوهشگر عرصه مباحث اجتماعی در مقاله ای با عنوان «تعلیل ریشه‌های اخلاقی قانون‌گریزی در مدیران و کارکنان از دیدگاه اسلام» به بررسی این مقوله پرداخته است .

1.1.     چکیده

قانون مایه قوام و ثبات جامعه و سازمان‌های متبوع آن است و بدون رعایت آن، سازمان‌ها و تشکیلات با آسیب‌ها و مشکلات جدی مواجه خواهند شد و به تبع آن، مسیری سخت و دشوار در جهت توسعه، رشد، اعتلا و آرامش در پیش‌رو خواهند داشت. عوامل متنوع و متعددی در قانون‌گریزی و قانون‌شکنی مدیران و کارکنان در سازمان‌ها نقش دارند. هدف تحقیق حاضر واکاوی و بررسی علل اخلاقی قانون‌گریزی مدیران و کارکنان در سازمان از دیدگاه مکتب حیات‌بخش اسلام به منظور کمک به برون‌رفت از این بحران است.

در این مقاله، براي تبيين علل اخلاقی قانون‌گریزی مدیران و کارکنان در سازمان‌ها، از روش توصیفی و تحلیلی استفاده شده است. نتایج این تحقیق و بررسی نشان داد که کم‌رنگ شدن برخی از فضایل و نیز شیوع برخی از رذایل اخلاقی، مانند پيروي از هواهای نفسانی، حرص و طمع به ثروت، قدرت‌طلبی و ریاست‌جویی، جاه‌طلبی و خودنمایی، تعصب و تعلق افراطی به خویشان و دوستان، پایین بودن آستانة تحمل، ترس از مافوق، و حب و بغض‌های شخصی در سازمان در میان مدیران و کارکنان، آنها را از تبعیت از قوانین و مقررات سازمانی بازمی‌دارد که لازم است با اتخاذ راه‌کارهای مؤثر و متناسب با این علل و ترویج اخلاق در سازمان، در سطحی فراگیر به حل این معضل و برون‌رفت از آن اقدام نمود.

كليدواژه‌ها: قانون، قانونمداری، قانون‌گریزی، اخلاق، سازمان.

1.2.     مقدمه

محور استحكام و انسجام جامعه و سازمان‌های آن، توجه به قانون و رعايت آن است و قانون‌پذيري و قانون‌گرايي یکی از عوامل مهم پیشرفت و توسعة سازمان‌ها و نهادهای هر جامعه‌ای است. با وجود اين، برخي از مدیران و کارکنان سازمان‌ها، با روي‌گرداني از قانون، مرتكب قانون‌شکنی مي‌شوند و حدود قوانین و مقررات را نادیده می‌گیرند. بی‌شک، تشدید این معضل و جلوگیری نکردن از آن موجب خواهد شد سلامت سازمان به خطر افتاده، مسیر پیشرفت و دستیابی به اهداف آن، با مشکل مواجه گردد، به‌ویژه در عصر حاضر که توسعه و پیشرفت در تمام جوانبش، در گرو قانون و تبعیت از مقررات حاصل می‌شود. بنابراین، برای برخورداری از سازمان متعالی و پیشرو، لازم است بیش از پیش با معضل قانون‌گریزی مبارزه شود. دربارة ریشه‌یابی عوامل قانون‌گریزی مدیران و کارکنان در سازمان، تحقیقاتی صورت گرفته که نتایج حاصل از آنها بیانگر آن است که به‌طورکلی، عوامل سیاسی (مانند: قانون‌گریزی سیاست‌مداران و وابستگان آنها، تبعیض سیاسی، سوء‌استفاده از قدرت، و قرار نگرفتن افراد شایسته در پست‌های سیاسی)؛ اقتصادی (مانند: فقر و وضعیت نامناسب معیشتی)؛ قانونی (مانند: ضعف در اجرای قانون، طولانی بودن مسیرهای قانونی، پیچیده و واضح نبودن قوانین، هزینه‌بر بودن فرایندهای اجرای قانون و…)؛ مدیریتی (قانون‌شکنی مجریان قانون، تبعیض در اجرای قانون، ناکارایی دستگاه‌های نظارتی، کاغذبازی و بی‌توجهی به مشکلات افراد)؛ و اجتماعی ـ فرهنگی (مانند: از بین رفتن قبح قانون‌شکنی، ساختار اجتماعی نابرابر، روابط نابرابر افراد و فساد اجتماعی) در قانون‌گریزی افراد تأثیرگذارند (دانايي‌فرد و همكاران، 1389، ص8).

اما از بعد اخلاقی، می‌توان گفت: کمتر تحقیقی در این زمینه انجام گرفته است: مؤسسه فرهنگی قدر ولایت (1392)؛ فردرو و دیگران (1378)؛ سليمي (1387). بی‌شک، عدم توجه جدی به این مسئله، موجب شده است ما سیاست‌های نادرستی در باب قانون‌گریزی اعمال کنیم و این امر نه‌تنها مشکل قانون‌گریزی در سازمان‌ها را حل نکرده، بلکه گاهی منجر به قانون‌گریزی شده است. به نظر می‌رسد این مشکل ریشه در این دارد که ما یا به ‌دنبال برخورد با معلول بوده‌ایم و یا از واکاوی علل اصلی (اخلاقی) غافل مانده‌ایم. این در حالی است که راه‌کار اساسی حل این مشکل در گام اول، واکاوی ریشه‌های اخلاقی قانون‌گریزی مدیران و کارکنان، و در گام دوم، اصلاح آنها از طریق ارائة راه‌کارهای اساسی است؛ زیرا ایمان دینی و نظام اخلاقی حاکم بر هر جامعه و سازمان منشأ مهم در صیانت و پاس‌داری از نظام حقوقی و قانونی محسوب می‌شود.

این مقاله درصدد است به این سؤال پاسخ دهد که ریشه‌های اخلاقی قانون‌گریزی مدیران و کارکنان در سازمان از دیدگاه اسلام چیست؟

1.3.     مبانی و چارچوب نظری

       1. چیستی قانون، قانون‌مداری و قانون‌گریزی

واژة «قانون» در لغت فارسی، به معنای رسم، قاعده، دستور، مقیاس، روش و آیین آمده است (معین، 1371، ج1، ص1063). در کتاب تاج العروس نیز قانون تقریباً به همین معناست: مقیاس و معیار هر چیز... امری کلی است که بر همة جزئیاتش منطبق شود و احکام جزئیات از آن دانسته شود؛ مثل سخن نحویان که فاعل مرفوع است و مفعول منصوب (حسینی زبیدی، 1414ق، ج18، ص466). در اصطلاح، کلمة «قانون» دارای معنای عامی است که شیوة رفتار انسان در زندگی اجتماعی را بیان می‌کند. در حقیقت، قانون مجموعة بایدها و نبایدهایی است که شیوة رفتار آدمیان را در زندگی اجتماعی تعیین می‌کند (نوروزی، 1379، ص62).

مراد از «قانون» در اسلام، همان احکام تکلیفی است که تحت عناوین واجب و حرام، بایدها و نبایدهای رفتار انسان را در زندگی اجتماعی و فردی مشخص کرده است. البته در معنای رایج، به احكام خاصى كه تنها در بارة فردى معين صادر مى‏گردند و همچنين قواعد و احكامى كه نظر به روابط اجتماعى ندارند و تنها به عنوان وظيفة عبادى انجام مى‏پذيرند قانون گفته نمی‌شود؛ مانند عبادات واجب، مسائل اخلاقى و مستحبات و مكروهاتى كه در اسلام مقرر گشته‏اند و نیز آداب و رسومى كه مراعات آنها در عرف الزامى نيست، (ر.ک. دفتر همکاری حوزه و دانشگاه، 1368، ص 291-293).

«‌قانون‌گرایی» یعنی: حفظ و اجرای قوانین به طور عادلانه و رعایت حقوق همة افراد. بر اساس این تعریف، منظور از «قانون‌مداری» در سازمان‌ها، انجام امور محولة سازمان به بهترين نحو در چارچوب قوانين و مقررات دولتي و سازماني به منظور دستيابي به اهداف سازمان و جلب رضايت مردم است (سازمان امور دارايي و اقتصادي اصفهان، 1384). در مقابل قانون‌مداری، «قانون‌گریزی» قرار داد؛ یعنی نادیده گرفتن قوانین و مقرراتی است که دارای ضمانت اجرایی است.

          2. چرایی قانون‌مداری و اجتناب از قانون‌گریزی

قانون موضوعی است که جهت و مقصد آن ادارة امور جامعه، حل اختلاف و پیشبرد امور عمومی است. در اصلِ ضرورت قانون و تبعیت از آن، برای ادامه حیات همراه با نظم و ثبات جامعه و نهادهای آن تردیدی نیست و همة مردم و نظریه‌پردازان آن را پذیرفته‌اند و بر این امر اذعان دارند که جامعه و سازمان‌های آن بدون تبعیت از قانون، امکان ادامة حیات نداشته، اجتماع انسان‌ها پراکنده می‌شود. بدین‌روی تمام جوامع بشرى در طول تاريخ، حتى در عصر حجر، كه انسان‌ها در غارها و بيشه‌زارها زندگى مى‌كردند، به هيچ‌وجه خالى از نظام اجتماعى و چيزى شبيه دولت و حكومت نبوده‌اند (منتظری، 1367، ج1، ص84).

برای تبیین ضرورت وجود قانون و تبعیت از آن استدلالی بیان شده که از دو مقدمه تشکیل گردیده است:

الف. انسان ضرورتاً زندگی اجتماعی دارد و تمایزی نیست در اینکه آن ضرورت را فطری و غریزی بدانیم، عقلی و اختیاری، یا ترکیبی از این دو، بلکه مهم این است که انسان به‌تنهایی، یا نمی‌تواند زندگی کند یا به سختی زندگی خواهد کرد، به‌گونه‌اي‌كه در صورت تنها زندگی کردن، بسیاری از کمالات معنوی و مادی را از دست می‌دهد.

ب. انسان‌ها به خاطر حبّ‌ ذات و منفعت‌طلبی و امیال گوناگون، از یک‌سو و کمبود و محدودیت امکانات زندگی اجتماعی و منابع از دیگر سو، با یکدیگر به منازعه برخاسته، در صورت تداوم این منازعات، زندگی اجتماعی انسان مختل و عملاً اجتماع نابود می‌شود (جوادی آملی، 1379، ص73 و74؛ نوروزی، 1379، ص64).

بنابراین، بقای حیات و نسل انسان و رسیدن او به کمالات معنوی و مادی، منوط به وجود جامعه و وجود جامعه منوط به ابزاری برای کنترل آزادی‌ها و امیال انسان‌هاست. این ابزار باید ازیک‌سو مشخص‌کنندة میزان اختیارات و وظایف افراد، و از سوی‌ دیگر، کنترل‌کنندة رفتار افراد باشد. تعیین میزان اختیارات و وظایف افراد جامعه کار قانون، و قدرت پشتیبانی‌کنندة این قانون حکومت است. در نتیجه، برای بقای یک جامعه، هم باید قانون وجود داشته باشد و هم حکومت. این قانون اولاً، باید همة افراد جامعه را شامل شود؛ زیرا در صورت مستثنا بودن بعضی از افراد از دایرة قانون، این افراد ممکن است از آزادی‌های خود سوء‌استفاده کرده، به حیات اجتماعی دیگر افراد تعدی کنند و ثانیاً، همة افراد جامعه باید به آن ملتزم باشند؛ حتی اگر قانون ناقص باشد. به تعبیر امام خامنه‌ای: «قانون بد، بهتر از بی‌قانونی و نقض قانون است» (حسینی خامنه‌ای، 22دی1382).

علاوه بر این، آثار مثبت حاکمیت قانون در جامعه و سازمان‌های آن از جمله برقراری نظم، آرامش، امنیت، عدالت، توسعه و رشد، کاهش اختلافات و پیش‌گیری از آنها، جلوگیری از زیاده‌طلبی و استبداد، و نیز تبعات منفی قانون‌گریزی همچون: پایمال شدن حقوق دیگران، هرج و مرج، تزلزل در سازمان و خدشه‏دارشدن شخصيت اجتماعى کارکنان، بیانگر این حقیقت است که اساس زندگى اجتماعى بر نظم بنا شده و حفظ تار و پود جامعه به حفظ قانون وابسته است. اگر نظم و قانون مراعات نشود ـ به اصطلاح ـ «سنگ روى سنگ بند نمى‏شود.» ازاين‌رو، هر اجتماعى ـ گرچه بدوى و جنگلى ـ بايد قانونى لازم‌الاجرا داشته باشد تا بتواند شكل بگيرد و به حيات خويش ادامه دهد. امام راحل در این‌باره می‌فرماید: به حکم و روش عقل، برای بشر قانون لازم است و جهان و جهانیان نیازمند دستور و قانونند و کشورهای جهان را بدون قانون اداره نتوان کرد (موسوی خمینی، بی‌تا، ص308).

حجم انبوه كتاب‏هاى قوانين و مقررات و سرمايه‏گذارى عظيمى كه در امر قانون‏گذارى و تنظيم و اجراى آن شده است و اهمیتى كه ملت‌هاى جهان به اجراى قانون در كارهاى خود مى‏دهند، ضرورت حاکمیت قانون و تبعیت از آن را در زندگى فردى و اجتماعى بشر بيش از پيش آشكار مى‏سازد با توجه به این ضرورت است که دنیای امروز برای قانون‌گذاری و اجرای آن هزینه‌های کلانی را تحمل می‌کند و تشکیلات و مجموعه‌های بزرگی را برای این هدف راه‌اندازی کرده است. حتی می‌توان گفت: فلسفة وجودی قوای مقننه، مجریه و قضاییه و قوای نظامی و انتظامی و سازمان‌های امنیتی چیزی جز پیاده کردن و نیز نظارت بر اجرای صحیح قانون در زندگی مردم نیست. قوة مقننه هنجارهای اجتماعی و حد و مرز افراد را مشخص کرده، قانون وضع می‌کند، و قوة مجریه بر اساس آن قوانین به ادارة امور جامعه می‌پردازد، و قوة قضاییه ضمن نظارت بر قانون، از اجرای آن پشتیبانی می‌کند و به منظور تثبیت و استمرار آن همراه با نیروهای نظامی و انتظامی و امنیتی ضمن رسیدگی به مرافعات، با هنجارشکنان و قانون‌گریزان برخورد می‌نماید.

3. خاستگاه قانون‌مداری و دوری از قانون‌گریزی

بیان شد که انسان بالضروره درک می‌کند که وجود و حاکمیت قانون در جامعه و نهادهای آن امری ضروری است؛ اما در اینجا، یک سؤال اساسی مطرح می‌شود که وجه این ضرورت چیست؟ و انسان با چه ملاکی خود را وادار به اطاعت از قانون می‌کند؟ یا به حکومت اجازه می‌دهد که افراد جامعه را ملزم به اطاعت از دستورات خویش سازد؟ طرف‌داران نظریة «ضرورت قانون و قانون‌مداری» در طول تاریخ، به این سؤال پاسخ‌های متفاوتی داده‌اند. این جواب‌ها بر اساس منشأیی که انسان را وادار به تبیعت و التزام به قانون می‌کند قابل تقسیم هستند:

اول. فطرت: یکی از نیروهایی که انسان را به انجام بعضی از امور وادار می‌کند «فطرت»، «طبیعت» یا «غریزه» است. هرچند بین این هر سه تفاوت‌های ظریفی وجود دارد، اما این تفاوت‌ها بیشتر ناظر به مقام تعریف و تفسیر مفهومی است، اما در مقام عمل، هر سه واژه برای بیان ویژگی‌های خاص وجودی انسان استفاده می‌شود (هاشمی، 1378، ص38).

این امور اگرچه قابل کسب نیستند و فطرتاً در وجود و خمیرمایة انسان نهادینه شده‌اند، ولی اولاً، ذومراتب هستند؛ یعنی اگرچه در وجود همة انسان¬ها هستند، ولی در وجود عده¬ای شدیدتر و پررنگ¬تر و در وجود دسته¬ای دیگر کم‌رنگ¬تر حضور دارند.

ثانیاً، این گرایش¬ها قابل پرورش و تربیت و گسترش هستند. ممکن است این گرایش¬ها در وهلة اول، تنها سوسویی کم‌رنگ باشند و بعدها با تبعیت از اقتضائات فطرت، که راهروی صحیح و به دور از انحراف فکری و عملی است، هرچه بیشتر فروزان شوند و خود، خورشید جان گردند و یا حتی برعکس (ر.ک: مطهری، 1386، ج15، ص148).

برخی بر این باورند که قانون‌گرایی نیز ریشه در فطرت انسان دارد و چون انسان فطرتاً اجتماعی است، پس به دنبال قوانین زندگی خویش است (جعفری لنگرودی، 1371، ص31). طرف‌داران این نظریه بر این باورند که انسان ذاتاً و فطرتاً قانون‌گراست و طبیعت انسان، اجتماعی و قانون‌پذیر خلق شده است؛ همان‌گونه که بعضی انسان را مدنی بالطبع می‌دانند؛ به این معنا که انسان به طور غریزی و بی‌اختیار جامعه‌گراست. در نتیجه، علت و دلیل عقلانی نیاز ندارد تا زندگی اجتماعی یا اطاعت از قانون را برای او توجیه کند؛ مانند بعضی از حیوانات، همچون مورچه یا زنبور عسل که به طور غریزی اجتماعی زندگی می‌کنند.

دوم. عقل مصلحت‌اندیش (مصالح و مفاسد): بر اساس این دیدگاه، قوانین، که اصولاً برای کنترل انسان‌ها وضع ‌می‌شوند، در واقع بیان انشایی برای یک سلسله مصالح و مفاسد هستند که لزوم استیفا دارند (همان، ص30-35). حال ممکن است مصالح و مفاسد موجود در خود دستورات و قوانین ذکر گردد، و گاه ممکن است علت این قوانین بیان نشود، بلکه مشوقات انجام این دستورها بیان گردد. این مشوقات شامل وعده و میزان ثواب و عقاب انجام آن اعمال است. این جبر تشریعی و وعده و وعید می‌تواند از سوی افراد یا نهادهای مختلف اعمال شود و آنها پشتوانه و ضمانت اجرای قوانین باشند. اما اگر خدای متعال و ثواب و عقاب دنیوی و اخروی او پشتوانه قوانین باشد نظام حقوقی، نظام دینی خواهد بود. بنابراین، در موضوع قانون‌گرایی نیز این مصالح و مفاسد هستند که پشتوانه بوده و در نتیجه، با توجه به مصلحت و مفسده است که اطاعت از قانون خوب یا بد می‌شود. در نتیجه، این عقل ماست که شرایط را سنجیده، تشخیص می‌دهد که به خاطر مصالحی که در عمل به قوانین وجود دارد باید از قوانین اطاعت کرد، و به خاطر مفاسد و مضاری که در قانون‌گریزی و قانون‌شکنی وجود دارد باید از آن اجتناب نمود.

سوم. عقل عملی: بر اساس این دیدگاه، عقل انسان می‌تواند با درک حسن و قبح افعال، او را وادار به انجام بعضی از افعال سازد (مصباح، 1377، ص79). به بیان دیگر، انسان‌ها دارای عقل عملی هستند که بذاته و بدون در نظر گرفتن هیچ‌گونه غایتی، حسن افعال را درک کرده، آنها را به انجام این افعال وامی‌دارد. طرف‌داران این دیدگاه در باب اطاعت از قانون و پرهیز از قانون‌گریزی، معتقدند: یکی از احکام عقل عملی، حکم به اطاعت از قانون و مقررات در جامعه است؛ زیرا انسان‌ها با عقل فطری و با مراجعه به وجدان خود، درمی‌یابند که باید از قانون اطاعت کنند، و عقل انسان بالبداهه اطاعت از قانون را در همة جا و همة شرایط، امری حسن شمرد، و او را ملزم به اطاعت و اجرای قوانین می‌داند، فارغ از اینکه این امر چه نتایجی برای او به دنبال خواهد داشت (هورتمن، 1384، ص140). بنابراین، ضرورت اطاعت از قوانین و پرهیز از قانون‌گریزی را باید بر اساس تحلیلی در باب وظایف توجیه کرد، نه صرفاً بر اساس حمایت از خیر یا هدفی ارزشمند.

چهارم. دیدگاه اسلام: در مکتب حیات‌بخش اسلام، ضرورت قانون‌مداری و پرهیز از قانون‌‌شکنی با اندیشة ایمانی و الهی پیوند خورده و متفکران اسلامی ضرورت فطری و الهی تدین و التزام به قوانین اخلاقی و نیز قوانین موضوعة فقهی را به نوعی بی‏نیاز از اثبات شمرده‌اند (ر.ک: طباطبائی، 1363، ج16،  ص189-193).

از این راه است که التزام به قوانین الهی را نه با توجیهات مطول، بلکه با یک تلنگر به فطرت انسان، ضمانت می‌کند. در یک عبارت مفید و مختصر، می‌توان گفت: ضرورت التزام به قوانین الهی در زندگی اسلامی و نیز پرهیز از قانون‌گریزی نیاز به اثبات ندارد و لازم نیست وقت و مبالغی صرف اثبات آن شود، بلکه در ذات خود، لزومش را به همراه دارد. این یک جنبه از مسئله است جنبة دیگر، که اهمیت بسیار دارد، همنشینی و اقتران ضرورت پیش‌گفته با فضیلت «قانون‌مداری» است. قانون‌گرایی و قانون‌مداری در اندیشة اسلامی، نه‌تنها یک ضرورت، بلکه یک فضیلت است. تدین و التزام به قوانین فقهی نه‌تنها یک الزام برای مسلمان است، بلکه او در قبال دین‌مداری و شریعت‌مداری، اجر و ثواب می‌برد. در واقع، شارع مقدّس نه‌تنها به جنبة ضروری قانون برای حفظ نظم و انسجام اجتماعی نظر دارد، بلکه بر کرامت انسانی، که ملتزم به قوانین الهی می‌شود، هم واقف است و عمل او را بی‌اجر نمی‌گذارد. قانون الهی در نظریة قانون‌مداری اسلامی، سکه‌ای است که دو رو دارد: یک رویش ضرورت است و روی دیگرش فضیلت. انسان قانون‌مدار در تفکر اسلامی، هم به وظیفة الهی و انسانی‌اش ملتزم است و هم از این رهگذر، پاداش دریافت می‌دارد. در آموزه‌های دینی، ادلة فراوانی، اعم از عقلی و نقلی(آیات قرآن کریم، روایات و سیرة معصومان) و سیرة عقلا بر ضرورت قانون‌مداری در جامعه و نهادهای حاکم بر آن وجود دارد (ر.ک: سیدنژاد، 1395، ص45-68).

علاوه بر این، دین اسلام به عنوان اکمل ادیان، عقل و خرد را، که در پرتو آموزه‌های دینی به کمال رسیده، پیامبر درونی شمرده، آن را در کنار پیامبر بیرونی، ‌هادی انسان دانسته است. بی‌شک، انسان با مراجعه به این حجت درونی، بالضروره درک می‌کند که حاکمیت قانون در جامعه و تبعیت از آن امری ضروری است.

1.4.     ریشه‌های اخلاقی قانون‌گریزی مدیران

استحكام و انسجام هر سازمانی در گرو توجه به قانون و رعايت آن است و قانون‌پذيري و قانون‌گرايي در سازمان به‌منزلة پذيرش منطق قانون است. با وجود اين، قانون‌گريزي به عنوان يك رفتار نابهنجار اجتماعي، معضل بنيادين بسياري از سازمان‌هاست. بررسی‌ها نشان می‌دهد موانعی در مسیر مدیران و کارکنان وجود دارد که آنها را از تبعیت از قوانین و مقررات سازمانی بازمی‌دارد این موانع ‌می‌تواند ریشه در عوامل سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و اخلاقی داشته باشد. در اینجا، مهم‌ترین علل اخلاقی قانون‌گریزی مدیران و کارکنان در سازمان‌ها را تحلیل و بررسی می‌کنیم:

1. پيروي از هوای نفس

بسیاری از عدم تعهدها و قانون‌گریزی‌ها به تبعیت از هوای نفس برمی‌گردد. از نظر قرآن، هواپرستی انسان را از کمال به حضیض انحطاط می‌کشاند؟ چنان‌که بلعم باعورا به سبب هواپرستی چنین سرنوشتی یافت (اعراف: 176). این موضوع تنها اختصاص به انسان‌های عادی ندارد، بلکه پیامبران نیز از پيروي هوای نفس نهی شده‌اند؛ چنان‌که خداوند متعال خطر پيروي از هوای نفس را به پیامبر یادآور شده، می‌فرماید: «و أَنِ احْكُمْ بَيْنَهُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ وَ لا تَتَّبِعْ أَهْواءَهُم» (مائده: 49)؛ میان مردم بر اساس آنچه خداوند فروفرستاده است، داوری کن و از هواهای نفسانی پيروي مکن.

یکی از آثار و پیامدهای منفی هوای نفس در انسان، انحراف او از مسیر حق و تخطی از مقررات و قوانین است؛ زیرا اگر کارکنان و مدیران در ارگان‌ها و سازمان‌های دولتی در حکومت اسلامی، افرادی خودساخته و دارای تربیت اسلامی نباشند، دچار طغیان و سرکشی خواهند شد. در این صورت، هر کس خود را محور خواهد دانست و براساس تمایلات خویش عمل خواهد کرد. اما انسان‌هایی که خودساخته باشند، به خود اجازه نمی‏دهند در برابر قانون تخلف و مقاومت کنند و همواره بر رعایت قانون پایبندند، گرچه به ظاهر، اجرای قانون برآنان خوش و سودمند نباشد.

از نگاه قرآن کریم نیز عده‌ای از آن نظر که قوانین با بی‌بند و باری و ولنگاری آنها ناهمخوان است و بر زیاده‌خواهی‌ها و آزادی‌های بی‌رویة ایشان قید و بند می‌زند، قانون را برنمی‌تابند: «أَفَكُلَّما جاءَكُمْ رَسُولٌ بِما لا تَهْوى‏ أَنْفُسُكُمُ اسْتَكْبَرْتُمْ فَفَريقاً كَذَّبْتُمْ وَ فَريقاً تَقْتُلُونَ» (بقره: 78)؛ آيا چنين نيست كه هر زمان، پيامبرى چيزى بر خلاف هواى نفس شما آورد، در برابر او تكبر ورزیدید(و از ايمان آوردن به او خوددارى کردید). پس عده‏اى را تكذيب كرده و جمعى را به قتل رسانديد؟!

به تعبیر قرآن کریم، این گروه چون هوای نفس را معبود خود قرار داده‌اند، هیچ جایگاه و ارزشی برای قوانین قایل نمی‌شوند و به سبب پي‌روي از غرايز حيواني خود، به قانون و حدود آن بی‌توجهی می‌کنند. در واقع، انگيزه‌هاي غريزي و پيروي از هوای نفسانی، آنان را به كارهايي وامي‌دارد که لازمة آن زیرپا گذاشتن حدود و قوانین است. این‌گونه افراد اصلاً توجه نمي‌كنند كه راه ديگري هم وجود دارد و هدف‌هايي هست كه بايد آن را پيمود و به آن هدف‌ها رسيد؛ حقي هست كه بايد پذيرفت و باطلي كه بايد رها كرد؛ راه صحيحي هست كه بايد برگزيد و بيراهه‌اي كه از آن بايد كناره‌ گرفت. قرآن از اين گروه با عنوان «غافلان» ياد مي‌كند و آنان را در حكم چارپايان به حساب مي‌آورد (ر.ک: اعراف: 179).

امیرمؤمنان ضمن هشدار در این‌باره، می‌فرمایند: «من بر شما از دو چیز می‌ترسم: پيروي از هوای نفس و آرزوهای دور و دراز. پيروي هوای نفس انسان را از راه حق بازمی‌دارد، و آرزوهای دراز آخرت را از یاد انسان می‌برد» (کلینی، 1407ق، ج2، ص336).

حضرت در تحلیل ریشة قانون‌شکنی یکی از کارگزاران خود، عامل آن را اطاعت از هوای نفس معرفی می‌کنند و خطاب به وی می‌نویسند: «به من خبر رسیده که تو در بیت‌المال خیانت کرده‌ای ‌و به خاطر اطاعت از هوای نفس، اطاعت از خدا و امام خود را کنار گذاشته‌ای ‌و برای آخرت خود، توشه‌ای ‌نگذاشته‌ای ‌و دنیای خود را به قیمت خرابی آخرتت، آباد کرده‌‌ای ‌و به قیمت بریدن از دینت، به خویشاوندان خود رسیدگی می‌کنی» (نهج‌البلاغه، 1414ق، ص462، نامه 71).

امام راحل نیز در اشاره به نقش این عامل در قانون‌گریزی، ضمن اشاره به آیة شریفه «كَلاَّ إِنَّ الْإِنْسانَ لَيَطْغى‏ أَنْ رَآهُ اسْتَغْنى‏» (علق: 6-7) (به یقین، انسان طغیان می‏کند از اینکه خود را بی‏نیاز ببیند) نفس اماره را زمینه‌ساز طغیان بشر معرفی می‌کند که انسان‌ها را به سوی بدی و تخلف از قوانین سوق می‌دهد و آن را حاصل عدم تزکیة بشر می‌داند. ایشان می‌فرماید:

همه اختلافاتی که در بشر هست برای این است که تزکیه نشده است. غایت بعثت این است که تزکیه کند مردم را، تا به واسطه تزکیه، هم تعلم حکمت کند و هم تعلم قرآن، اگر (انسان) چنان تزکیه بشود، طغیان پیش نمی‏آید. اختلافات (بی‌قانونی‌ها) که در بین بشر هست، ریشه‏اش، این طغیانی است که در نفس‏هاست (موسوی خمینی، 1378، ج14، ص254).

2. حرص و طمع برای کسب ثروت

گرچه معنا و مفهوم «حرص» اجمالاً بر همه روشن است، ولی توجه به مفهوم دقیق آن نکته‌های تازه‌ای به ما می‌آموزد. واژة «حرص» در اصل، به معنای فشردن لباس به هنگام شست‌وشو به وسیلة کوبیدن چوب مخصوص بر آن است. در فرهنگ عرب «حرص» به مفهوم خواست و ارادة شدید در طلب شیء مطلوب و محبوب است (ابن‌منظور، 1416ق، ج7، ص11). امام علی در تبیین معنای «حرص» می‌فرمایند: «حرص یعنی اینکه انسان چیز کمی را جست‌وجو کند در برابر چیز بسیاری که از دست می‌دهد» (کراجکی، 1410ق، ج2، ص32).

هرچند این واژه در اذهان عمومی دارای بار منفی است، اما گاه این واژه در جایی به‌کار می‌رود که شایستة ستایش است و آن جایی است که حرص در تحصیل نیکی‌ها و امور خیر باشد. قرآن کریم یکی از فضایل رسول اکرم را حرص بر هدایت مردم و نجات آنها از گم‌راهی برمی‌شمرد و می‌فرماید: «لَقَدْ جاءَكُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِكُمْ عَزيزٌ عَلَيْهِ ما عَنِتُّمْ حَريصٌ عَلَيْكُمْ بِالْمُؤْمِنينَ رَؤُفٌ رَحيم» (توبه: 128)؛ به يقين، رسولى از خود شما به سويتان آمد كه رنج‌هاى شما بر او سخت است و اصرار بر هدايت شما دارد و نسبت به مؤمنان، رئوف و مهربان است.

اما حرص نسبت به برخی چیزها نه‌تنها ممدوح نیست، بلکه مذموم است؛ از جملة آنها دل‌باختگی و دل‌دادگی در برابر زرق و برق دنیاست. هنگامی که آتش سوزان این عشق در درون جان انسان زبانه بکشد و او را به سوی حرص و ولع نسبت به مواهب مادی بکشاند، مانند سایر عشاقِ بی‌قرار، که فارغ از هرگونه فکر منطقی پیوسته دست و پا می‌زنند، روز به روز انسان را در این لجن‌زار آلوده‌تر می‌سازد (مکارم شیرازی، 1384، ج2، ص98). به همین سبب در آیات و روایات، به شدت از این نوع حرص نکوهش شده و آثار زیان‌بار آن در ابعاد گوناگون برای انسان تبیین گردیده، تا جایی که از آن به عنوان منشأ و سرآغاز بدی‌ها و بیماری‌های روانی، معنوی و اجتماعی یاد شده است (مجلسی، 1403ق، ج73، ص20).

از جمله پیامدهای منفی آن بر روی انسان این است که مانع پيروي او از قوانین و مقررات و پیمودن مسیر درست و قانونی می‌شود؛ چنان‌که قرآن کریم پس از مسئلة تکبر و استکبار، که در آغاز خلقت سبب قانون‌شکنی شیطان گردید و بدترین پایة فساد در جهان نهاده شد، مسئلة حرص و طمع و عشق به مواهب مادی را عامل قانون‌شکنی حضرت آدم معرفی می‌کند؛ زیرا خداوند به او فرموده بود: از ميوه درخت ممنوعه مخور، اما او مرتکب این خطای بزرگ شد (مکارم شیرازی، 1384، ج 2، ص101)؛ خطایی که او و نسلس را در این جهان مادی به زحمت انداخت و این خود روشن‌ترین تأثیر حرص بر قانون‌گریزی و قانون‌شکنی است.

حرص به مواهب دنیوی انسان را وامی‌دارد تا در مسابقة زندگی، به قله‌های بالاتر دست یابد و از ثروت و امکانات مادی فراوانی برخوردار شود. امام باقر فرمودند: «حریص بر دنیا مانند کرم ابریشم است که هرچه بیشتر ابریشم بر خود می‌پیچد راه بیرون شدنش دورتر و بسته‌تر می‌گردد، تا اینکه از غم و اندوه بمیرد» (کلینی، 1407ق، ج2، ص316). چنین افرادی برای به دست آوردن دنیا و ثروت‌های مادی آن، هیچ ابایی ندارند از اینکه قوانین و مقررات را نادیده بگیرند، و هر جا منافع مادی‌شان اقتضا کند آن را دور بریزند و زیر پا بگذارند؛ زیرا آنچه برای آنها مهم است دنیا و منافع مادی آن است. چنین افرادی برای این کار چه‌بسا ممکن است اقدام به تغییر و یا تحریف قانون نیز بکنند، یا برای خود ناودانی از قانون بتراشند و عمل خود را در لفافه قانون بپیچند و یا با توجیهاتی همچون «دیگران این کار را می‌کنند، پس چرا من نکنم» و «حال که همه قانون‌شکنی ‌می‌کنند و بیت‌المال را به تاراج می‌برند، با رعایت من چیزی عوض نمی‌شود» تعدی و تحریف قانون را موجه نشان دهند، درحالی‌که خود می‌دانند این عملشان مستوجب عذاب و عقوبت الهی است.

قرآن کریم به شدت از این‌گونه افراد، که برای تصرف بیت‌المال، قانون خدا و قانون کشور را با لطایف‌الحیل تحریف و به سوی منافع خود تغییر جهت می‌دهند و حقوق ضعیفان را به جیب خود و اطرافیانشان می‌ریزند، انتقاد کرده، می‌فرماید: «أَفَتَطْمَعُونَ أَنْ يُؤْمِنُوا لَكُمْ وَ قَدْ كانَ فَريقٌ مِنْهُمْ يَسْمَعُونَ كَلامَ اللَّهِ ثُمَّ يُحَرِّفُونَهُ مِنْ بَعْدِ ما عَقَلُوهُ وَ هُمْ يَعْلَمُون» (بقره: 75)؛ آیا انتظار دارید آنها به شما ایمان بیاورند، درحالی‌که بعضی از آنها کلام خدا را شنیدند و پس از آنکه فهمیدند و دانستند، آن را تحریف کردند.

3. قدرت‌طلبی و ریاست‌جویی

يكي از گرايش‌هاي قوي انسان، که ریشه در فطرت او دارد، «ميل به قدرت» يا «ریاست‌طلبي» است كه از نخستين سال‌هاي زندگي ظهور مي‌يابد و به اندازه‌اي كه زمينة قدرت‌نمايي فراهم باشد، در انسان فعال مي‌شود و به رفتارش جهت مي‌دهد. حسّ قدرت‌طلبي در انسان در هيچ نقطه‌اي صددرصد اشباع نمي‌شود و به توقف و ركود نمي‌رسد، بلكه هر وقت زمينة جديدي براي قدرت‌نمايي بيايد، او را به تلاش براي دست يافتن به آن وامي‌دارد (مصباح، 1392، ص219).

علاقه به تفوق و برتری بر عده‌ای، دستور دادن به گروهی از کارکنان، علاقه به احترام و تکریم از سوی دیگران، و رفتار قلدرمآبانه با زیردستان نشانه‌هایی از قدرت‌طلبی و ریاست‌جویی خطرناک و مذموم است. امام صادق می‌فرمایند: «بدترین شما قدرت‌طلبانی هستند که مردم را به دور خود جمع نموده، دوست دارند بر گردن‌های شما گام نهند و شما را مطیع خود سازند، و دوست دارند که خود را مشهور کنند و یا مشهور گردند و ما نیز آنها را به عنوان انسان‌های مورد وثوق بپذیریم...» (طبرسي، 1385، ص 334).

امام علی از ریاست‌طلبی به عنوان سرآمد و سرآغاز سختی‌ها و انحرافات یاد می‌کند و می‌فرماید: «علاقه به ریاست سرآمد همة فتنه‌ها و سختی‌هاست» (نوری، 1408ق، ج11، ص308).

نیز می‌فرمایند: «حبّ ریاست انسان را از عشق به حضرت حق‌تعالی باز می‌دارد» (ابن ابی‌الحدید، 1404ق، ج20، ص.307).

و در جایی دیگر می‌فرمایند: «قدرت انسان را از وجود نگهبانان اعمال غافل می‌سازد (تمیمی آمدی، 1410ق، ص342).

این احادیث در واقع، اشاره به این حقیقت دارند که قدرت‌طلبی همچون اسباب‌بازی، که بچه‌ها را به خود مشغول می‌سازد، انسان‌ها را به خود مشغول کرده، آنها را از مقصد اصلی خلقت و زندگی غافل می‌کند، به‌گونه‌اي‌‌که انسان تصور می‌نماید هیچ نیازی غیر از رسیدن به قدرت و برتری بر دیگران ندارد، و تنها غریزه‌ای ‌که باید ارضا گردد تمایلات قدرت‌طلبانة اوست. بدین‌روی برای ارضای آن حاضر است همه چيز، حتى دين خود را بفروشد و همة ارزش‏ها و اخلاقيات را در معبد قدرت قربانى نمايد. محبت افراطی انسان به ریاست، انسان را بدان‌جا می‌رساند که برای کسب قدرت، هر کاری را برای خود مجاز و مشروع می‌پندارد، چه رسد به قانون‌گریزی و قانون‌شکنی که از ابزارهای اولیة رسیدن به قدرت از راه نامشروع است. انسان ریاست‌طلب خود را هم‌ردیف خدا می‌داند و منشأ فرامین و قوانین را خود تلقی می‌نماید. بدین‌روی، التزامی به آنها ندارد. چنین مدیری در میدان عمل، دستورالعمل‌ها و مقررات سازمانی را برای شماری از کارکنان لازم‌الاجرا و برای شماری دیگر غیر‌ضروری می‌شمارد.

تاریخ نیز خود شاهدی زنده و گویا بر این مدعاست که قدرت‌طلبی سرمنشأ و سرآغاز خطاها و انحرافات متعددی است. کافی است انسان نگاهی به تاریخ بیندازد و ببیند که قدرت‌طلبان و فرمان‌روایان خودکامه برای رسیدن به آمال و آرزوهای خود، چه بلاهایی بر سر دیگران آورده‌اند و چه جنایت‌هایی مرتکب شده‌اند و چه حریم‌هایی را شکسته‌اند و به آنها تعدی کرده‌اند. امام علی يكى از انگيزه‏هاى مخالفان خود را همين عامل مى‏داند؛ زیرا رياست‏طلبان در پى آن بودند که خارج از حد و مرز قانون، از حكومت حضرت علی امتياز بگیرند و در مسند برخى مسئوليت‏هاى حساس قرار گيرند، ولى ازآنجاكه امام علی حاضر نبودند ذره‌ای ‌از قانون تعدی کنند. آنها را در رسیدن به اهدافشان ناکام گذاشتند. بر اين اساس، سرِ ستيز با حكومتِ قانون‌مدار و عدالت‏گستر حضرت علی برداشتند.

 

4. غرور و خودخواهی

یکی از رذایل اخلاقی، که در میان علمای اخلاق و نیز در میان توده‌های مردم معروف و مشهور است، «غرور» است. «غرور» در لغت، به ‏معناى فريب دادن و در اصطلاح، به معنای ساکن شدن نفس انسان در جایگاهی است که موافق با شهوت باشد. (فیض کاشانی، بی‌تا، ج6، ص293).

چنان‌که قرآن کریم نیز به این موضوع تصریح کرده است که اولین جرقه‌های این رذیلة اخلاقی در آغاز آفرینش انسان، در چهرة شیطان دیده شد. هنگامی که خداوند به او خطاب کرد که چه چیزی مانع سجدة تو بر آدم شد وقتی تو را به آن فرمان دادم، گفت: «أنَا خَيْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَني‏ مِنْ نارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طين» (اعراف: 12)؛ من از او بهترم! مرا از آتش آفریده‌ای ‌و او را از گل.

بنابراین، از عوامل مهمی که شیطان را از اطاعت فرمان الهی بازداشت و موجب شد به واسطة آن در پرتگاه عصیان سقوط کند و برای همیشه مطرود باشد، غرور و خودخواهی بود. در حقیقت، حجاب غرور چنان بر چشم بصیرت او افتاد که اجازه نداد راه سعادت خود را، که پيروي از فرمان صریح الهی است، ببیند. علاوه بر این، از مجموع آیات الهی این واقعیت به دست می‌آید که غرور و نخوت از روزی که انسان بر این کرة خاکی قدم نهاده، در تمام دوران‌های تاریخ و عصر انبیای پیشین تا امروز، یکی از سرچشمه‌های اصلی و خطرناک فساد، انحراف و کفر و نفاق بوده است. از جملة این اقوام، قوم حضرت نوح بود که به تعبیر قرآن کریم، غرور حجاب آنان شد و مانع پذیرش حق و دستورات الهی از سوی آنان گشت و سرانجام، آنها را در چنبر عذاب الهی گرفتار ساخت (هود: 27و32).

در عموم انسان‏ها نیز ممكن است عواملی همچون ثروت، مقام، زيبايى، آرزوهاى طولانى، خانواده، فرزند، عبادت، حسب و نسب، علم مانند آن دل را به بيمارى غرور مبتلا ‏سازد و مفاسد و ناهنجاری‌های متعددی همچون تباهی عمل، هلاكت، زیان مادی را براى فرد و سازمان به بار‏آورد؛ چنان که حضرت علی مى‏فرمايند: «هر كس به خويشتن مغرور شود، نفسش او را به مهلكه‏ها مى‏كشاند» (خوانساری، 1366، ج5، ص373). نیز می‌فرمایند: «مغرور در دنيا مسكين و در آخرت زيان ديده است» (مجلسی، 1403ق، ج69، ص319).

رذیلة غرور و خودخواهی از جمله انگيزه‏هاى شومى است كه می‌تواند سبب تمرد و نافرمانى مدیران و کارکنان از قوانین و مقررات سازمانی باشد؛ زیرا خودخواهی یعنی اینکه انسان همه چیز را برای خودش بخواهد و خویشتن را بر دیگران مقدم کند. طبیعی است که با وجود این صفت،‌ رعایت قانون برای مغرور معنا و مفهومی نخواهد داشت؛ زیرا در صورت پایداری به قانون، زمینه برای این کار از بین می‌رود و راه برای به دست‌ آوردن بسیاری از خواسته‌ها، محدود و یا مسدود می‌شود. شاهد بر این ادعا، آیات قرآن کریم است که در اشاره به این حقیقت، یکی از عوامل مهم عدم تسلیم و تبعیت اقوام پیشین در برابر فرامین الهی و دعوت انبیا را وجود همین صفت نکوهیده در وجود آنان معرفی می‌کند. در حقیقت، به اذعان قرآن کریم، غرور موجب شد که فرعون‌ها و نمرودها از دستورات الهی تبعيت نکنند و به سرنوشتی گرفتار شوند که مایة عبرت آیندگان است و اگر هیچ دلیلی بر نقش این رذیلة اخلاقی در قانون‌شکنی جز همین آیات نباشد، کافی است.

علاوه بر این، غرور سرمنشأ صفات رذیلة دیگری مانند تکبر، کینه، دشمنی، حسادت و جاه‌طلبی می‌شود که خود از عوامل مؤثر در قانون‌گریزی و قانون‌شکنی کارکنان و مدیران در سازمان است.

مقام معظم رهبری ضمن هشدار به مدیران، در این‌باره می‌فرماید:

این روحیه، که من اینجا چون مسئولیتی دارم، باید بگویم و دیگران بی‌چون و چرا حرف من را گوش کنند «ادغال فی القلب» است؛ دل انسان را فاسد می‌کند و «منهکة للدین». «منهکه» یعنی ضعیف‌کنندة روح دین؛ دین‌داری و ایمان انسان. و «تقرب من الغیر». این حالت تغییرات ناخواسته را نزدیک می‌کند. اعجاب به نفس و غرور و اینکه در مسئولیتی که من هستم، کسی نباید روی حرف من حرف بزند، از آن چیزهایی است که تغییر را نزدیک می‌کند؛ تغییراتی که برای انسان نامطلوب است. تغییرات زمانه که آدم نمی‌خواهد پیش بیاید؛ یعنی ملک و دولت و اقتدار و توانایی و فرصت‌های خدمت را از انسان می‌گیرد (حسینی خامنه‌ای، 17 مهر 1384).

 

5. تکبر و خودبزرگ بینی

یکی دیگر از بیماری‌های هلاک‌کننده و شوم «تکبر» است. این رذیله در میان صاحب‌منصبان و دولت‌مردان بیش از سایران زمینة نمود و ظهور دارد؛ زیرا این طیف از افراد جامعه نسبت به افراد زیادی از جامعه از موقعیت و جایگاه بهتری برخوردارند و صدور ده‏ها فرمان نصب و عزل و مانند آن، زمينه‏هاى كبر و غرور را در نفس ایشان بیشتر فراهم مى‏سازد. مقام معظم رهبری در این‌باره می‌فرماید:

این یک خطر برای انسان‌های مؤثر است که به مجرد اینکه دستشان به جایی بند شد، تا در مقابل خود میدان را مشاهده کردند و توانستند قبض و بسطی صورت دهند و احساس گشایش و آسایشی بکنند، خودشان را گم می‌کنند؛ تصمیم‌های عجولانه بگیرند؛ دیگران را تحقیر کنند؛ خودخواهی‌های خودشان را گسترش بدهند و به آنها میدان بدهند» (حسيني خامنه‌اي، 4 دی 1387).

بر اساس آموزه‌های دینی، ریشة این رذیلة اخلاقی ضعف نفس و احساس حقارت و نقص شخصیتی از سوی متکبّر است. امام صادق می‌فرمایند: «هیچ‌کس تکبر نمی‌ورزد و ستم نمی‌کند، مگر به سبب خواری و حقارتی که در خود احساس می‌کند» (حرعاملی، 1409ق، ج15، ص380).

بنابراین، آن‌گاه که آدمی‌ احساس کمبود شخصیت نمود و نزد دیگران خود را حقیر و بی‌ارزش یا کم‌ارزش تصور کرد در اندیشة رهایی از آن وضع برآمده، می‌کوشد از راه‌های گوناگون، مانند تکبر این نقیصه را جبران کند. در نتیجه، خود را برتر و بالاتر تلقی می‌کند که بسته به متعلق آن انواعی پیدا می‌کند که یکی از انواع آن، «تکبر در برابر حق» و «سرپیچی از قوانین و مقررات در جامعة اسلامی» ‌است؛ یعنی اين نفسانيت تا آنجا پيش مى‏رود كه حتى فرد برای نشان دادن خود، در برابر قوانین و مقررات الهی موضع مى‏گيرد و علناً اقدام به قانون‌شکنی می‌کند؛ چنان‌که قرآن کریم مى‏فرمايد: «الَّذِينَ يُجَادِلُونَ فِي آيَاتِ اللَّهِ بِغَيْرِ سُلْطَانٍ أَتَاهُمْ كَبُرَ مَقْتاً عِندَ اللَّهِ وَ عِندَ الَّذِينَ آمَنُوا كَذلِكَ يَطْبَعُ اللَّهُ عَلَى‏ كُلِّ قَلْبِ مُتَكَبِّرٍ جَبَّارٍ» (غافر: 35)؛ همان‏ها كه در آيات الهى بى‌آنكه دليلى برایشان آمده باشد به مجادله برمى‏خيزند، كارى كه خشم عظيمى نزد خداوند و نزد كسانى كه ايمان آورده‏اند به بار مى‏آورد. اين‌گونه خداوند بر قلب هر متكبر جبارى مهر مى‏نهد.

 6. جاه‌طلبی

«جاه‌طلبی و حبّ مقام» یکی دیگر از رذایل خطرناک است که در عرصة کارکنان و مدیران سازمان بیشترین نمود را دارد. علمای اخلاق «جاه‌طلبی» را در اصطلاح چنین معنا کرده‌اند:

حقیقت جاه تسخیر و مالک شدن دل‌های مردم به هدف تعظیم و پيروي آنهاست. چنان‌که ثروتمند مالک طلا و نقره است و برای تأمین اهداف و اغراض نفسانی از آنها بهره‌برداری می‌کند، مقام‌خواه و جاه‌طلب هم کسی است که در فکر تسخیر دل‌های مردم، برای کسب موقعیت اجتماعی و قدرت است تا از این طریق، به اهداف و اغراض دنیوی خود دست یابد (فیض کاشانی، بی‌تا، ج6، ص113).

جاه‌طلبی فی‌نفسه بد و مذموم نیست؛ زیرا اولاً، از خواسته‏هاى فطرى انسان است و ثانیاً، داشتن آن به اندازه‏اى كه انسان محترمانه زندگى كند، ضرورى است. بنابراین، منظور از «جاه‌طلبی» ـ چنان‌که از تعریف آن نیز به دست می‌آید ـ در اینجا، حالاتی است که كسى بدون داشتن لياقت و شايستگى، هواى رياست در سر بپروراند و درصدد تفوق و برترى‌جويى برآيد. چنین کاری نه‌تنها زشت و ناپسند است و از رذايل اخلاقى محسوب می‌شود، بلکه از جمله عواملی است که زمینه را برای ارتکاب انسان به رذایل و معاصی دیگر فراهم می‌سازد؛ زیرا کسی که دچار این رذیلة اخلاقی است برای این منظور که حبّ جاه‌طلبی او اشباع گردد، اقدام به برخی کارهای ناروا می‌کند. برای مثال، گاه اظهار تقوا می‌کند تا بر دل‌های مردم مسلط شود، گاه حکومت یا قضاوت یا پست دیگری را به عهده می‌گیرد تا به حقوق دیگران تجاوز کند و گاه براى جلب نظر مردم و تثبيت موقعيت خويش، دست به سالوسى و دورويى می‌زند و ظاهر‌سازى و خودنمايى می‌كند تا به اهداف خود دست یابد؛ چنان‌که رسول خدا می‌فرمایند: «دوستيِ جاه و مال نفاق را در دل مي‌روياند؛ همان‌گونه كه آب گياه را رشد می‌دهد (مجلسی، 1403ق، ج72، ص205).

قانون‌گریزی و قانون‌شکنی نیز یکی از خطاهایی است که می‌تواند ناشی از وجود این صفت خطرناک در انسان باشد؛ زیرا جاه‌طلب همواره در انديشة زرق و برق دنياست و برای رسیدن به این خواستة نفسانی خویش، مصالح را فدای منافع خویش می‌سازد. برای چنین کسی قوانین تا جایی ارزش و اعتبار دارد که مانعی برای تحقق خواسته‌هایش نباشد در غیر این صورت، ارزشی برای آن قایل نیست و به راحتی آن را زیر پا می‌گذارد و حدودش را نادیده می‌گیرند. تاریخ چه بسیار از این نمونه افراد در ذهن خود ثبت کرده که به خاطر جاه‌طلبی، حدود الهی را زیرپا گذاشته‌اند و از پذیرش آن سر برتافته‌اند. در یک نمونه، مرحوم مجلسى، مناظرة جالبى از امام رضا و رأس الجالوت (عالم يهودى) نقل می‌کند كه امام با بيانى زيبا و رسا، حق را به او نماياندند، ولى رأس الجالوت، به جاى پذيرش حق، بر ابتلاى دل خويش به سرطان جاه‌طلبى اعتراف کرد و بر اين بيماردلى اصرار ‏ورزید و گفت: «اى فرزند محمّد، به خدا سوگند، اگر نبود رياستى كه بر همة يهود يافته‏ام، به پيامبر اسلام ايمان مى‏آوردم و از تو پيروى مى‏كردم!» (همان، ج49، ص77).

ازاین‌رو، بی‌دلیل نیست که در روایات دینی به شدت از این رذیلة اخلاقی نهی شده است. رسول خدا جاه‌طلبی را به موجودی خطرناک‌تر از گرگ گرسنه تشبیه می‌کنند و می‌فرمایند: «وجود دو گرگ گرسنه در گله‌ای گوسفند، پرخسارت‌تر از وجود حبّ جاه و حبّ مال در دین انسان مسلمان نیست» (کلینی، 1407ق، ج2، ص297).

 

7. شهرت‌طلبی و خودنمایی

«شهرت» در لغت، به معنای معروف شدن و «شهرت‌طلبی» یعنی تلاش برای قدر و منزلت پیدا کردن است. این خصوصیت مانند ریاست‌طلبی یکی از انشعابات حس قدرت‌طلبی در وجود انسان است، با این تفاوت که ریاست،‌ فرمان‌روایی بر ابدان مردم است و قدرت اجرایی آن نیرو‌های مادی است، ولی شهرت‌طلبی‌ مالکیت بر دل‌هاست و نفوذ معنوی و محبوبیتی است که مردم را به اطاعت وامی‌دارد. برخورداری از این خصیصه مانند ریاست‌طلبی ـ فی‌نفسه ـ بد نیست؛ زیرا انسان فطرتاً جاه‌طلب است و به معروف شدن علاقه دارد و خداي متعال اين گرايش را در نهاد بشر قرار داده و معلوم است که آنچه به صورت طبيعي در سرشت ما قرار دارد، به اقتضاي حكمت و مصلحت است و خداي متعال كاري كه برخلاف حكمت و مصلحت باشد انجام نمي‌دهد. بنابراین، داشتن شهرت برای کسانی که شایستگی و لیاقت آن را دارند، نعمت بزرگی است که خداوند آن را در قلوب مردم قرار می¬دهد. اما آنچه این صفت را مذموم و زشت جلوه می‌دهد و آن را در زمرة رذایل اخلاقی قرار می‌دهد، خروج از مرز اعتدال است؛ به این معنا که انسان به شهرت به صورت هدف بنگرد و نه ابزار خدمت‌رسانی به مردم و تعقیب اهداف بلند انسانی. علت آن هم به صراحت در روایات و آموزه‌های دینی آمده است؛ زیرا شهرت‌طلبی افراطی زمینة انحراف انسان و تضعیف معنویت را فراهم می‌سازد. (ر.ک: نراقی، 1376، ج2، ص461).

‌بی‌شک، کسی که به دنبال معروف شدن و خودنمایی باشد برای اینکه برای خود منزلت و محبوبیتی در بین مردم درست کند مجبور است خود را دارای کمالات و فضیلت‌هایی نشان دهد که آنها را دارا نیست، و نیز عیوب و نقایص خود را از مردم پنهان کند، درحالی‌که آنها را داراست. از سوی دیگر، اگر به فرض محبوبیت پیدا کرد و در بین مردم معروف شد و جایگاه و منزلتی پیدا کرد، چون همه به دیده احترام به او می‌نگرند، بیش از سایر افراد در معرض نفس سرکش و وسوسه‌های آن قرار دارد؛ زیرا نگاه‌های معنادار مردم، او را به سوی خود بزرگ‌بینی و تکبر و مسائلی از این قبیل سوق می‌دهد. علاوه بر این، چنین شخصی، چون در معرض قضاوت‌های مردم قرار دارد و برای از دست دادن مقام و منزلتش نگران و ترسان است، برای حفظ موقعیت خویش، مجبور است به انواع معاصی و تخلفات دست بزند. گاهی برای حفظ موقعیت خود، مجبور به تظاهر و ریاکاری است و گاهی لازم می‌بیند دروغ بگوید و گاهی برای حفظ موقعیت خویش، ناچار به قضاوت ناحق می‌شود و گاهی نیز برای کسب شهرت و حفظ منزلت و جایگاه خویش چاره‌ای ‌جز شکستن حریم و حرمت قوانین و مقررات ندارد.

در روايتي از پيامبر اکرم نقل شده است كه فرمودند: «كافى است براى انسان در دور شدن از نيكي‌ها و خيرات، اينكه با انگشت به او اشاره كنند.» پرسيدند: يا رسول اللّه، اگرچه خوب باشد؟! آن حضرت فرمودند: «اگرچه خوب باشد. اين (اشاره به انگشتان) براى او شرّ است، مگر كسى كه خداوند به او رحم كند. اما اگر انسانِ شرّى باشد كه براى او شرّ است» (محمدی ری‌شهری، 1378، ج5، ص205).

از اين روايت به خوبى معلوم مى‌شود كه اگر افرادى را با انگشت به يكديگر نشان دادند، همين کار به خودى خود موجب انحراف او مى‌شود، مگر اينكه مورد لطف خداوند قرار گرفته، بتوانند نفس خود را در مقابل دام‌هاى شيطان و وسوسه‌هاى او حفظ كنند و اشارة مردم را دليل بر بزرگى و والا مقامى خويش نپندارند. اگر شهرت تا اين حد براى انسان مضر و موجب انحراف باشد، شهرت‌طلبى قطعاً انحراف بوده و استقبال از شرّ و زشتى است. بدین‌روی، در آموزه‌های دینی، به شدت از اینکه انسان خود به دنبال تحصیل شهرت باشد، نهی شده است، بر خلاف سایر صفات و ویژگی‌های دیگر که انسان باید برای دستيابی به آنها تلاش کند؛ مثلاً، لازم است انسان برای ایجاد سعة صدر و حلم بیشتر کوشش کند. اما اگر برای شهرت و ستاره شدن بکوشد از نظر اسلام عملی مذموم و ناپسند مرتکب شده است (نبوی، 1372، ص137-138).

 

8. تعصب و تعلق به خویشاوندان و دوستان

در اصطلاح رایج، «تعصب» به معنای وابستگی غیرمنطقی به چیزی است، تا آنجا که انسان حق را فدای آن ‌کند. یکی از ریشه‌های تعصب، علاقة شدید به نیاکان، دوستان و آشنایان است که خود می‌تواند آثار منفی شدیدی در پی داشته باشد و حجاب ضخیمی ‌بر دیدة عقل انسان بیفکند و او را از درک حقایق و سیر در مسیر حق محروم سازد؛ زیرا بی‌شک، هر کس که مسئولیتی در نهاد‌ها یا سازمان‌های دولتی دارد، از ناحیة دوستان، آشنایان و حتی بالادستان سفارش‌ها و درخواست‌هایی همچون استخدام، پاداش گرفتن، ارتقای پایه یا درجة شغلی، و اعطای مرخصی دریافت می‌کند که ممکن است انجام آن به لحاظ قانونی درست نباشد و تحقق آنها نیازمند دور زدن قانون یا تخلف از مقررات باشد (دلشاد تهرانی، 1387، ص496). در این حالت، فرد بر سر دو راهی قرار می‌گیرد؛ اگر توصیه‌های دریافتی را پاسخ ندهد با رنجش و جدایی آنان مواجه خواهد شد و چه‌بسا تبعات و مشکلاتی نیز برایش به‌ وجود آید، و اگر پاسخ بدهد لازم است قوانین و مقررات را بشکند و حریم انصاف، حق و عدالت را زیر پا بگذارد.

سستی و احیاناً بی‌اعتنایی به ضوابط از سوی برخی از مدیران و کارکنان سازمان نه‌تنها از آنها افرادی خودمحور و قانون‌شکن می‌سازد، بلکه از نظر روانی، روحیة قانون‌گریزی را در میان دیگر همکاران آنها تقویت ‌می‌کند؛ زیرا بیماری قانون‌گریزی و قانون‌شکنی از بیماری‌های واگیر و سریع‌الانتقالی است که با سرعت می‌تواند افراد فراوان و محیط وسیعی را آلوده سازد، به‌ویژه اگر مدیر تشکیلات به این بیماری مبتلا شود، واگیری و سرعت انتقال آن دو چندان خواهد شد.

بدون تردید، هرگاه در سازمانی این اتفاق بیفتد و فضای مدیریت آلوده به شکستن ضوابط و زیرپا گذاشتن قانون گردد و روابط جای ضوابط را بگیرد، چنین سازمانی از مدار حق خارج گشته، به آفات زیادی همچون بی‌انصافی، ستمگری، و خیانت مبتلا خواهد شد. امیرمؤمنان ریشة برخی از انحرافات و تعدی از مقررات الهی در دوران خلیفة سوم را در همین عامل می‌دانند و در تحلیل شرایط آن دوران، در خطبه شقشقیه می‌فرمایند: «... تا اینکه سومی آنها بر قدرت حکومت تکیه زد... و قوم خویشان او نیز با او بر قدرت تکیه زدند و همراه او آنچنان به خوردن بیت‌المال قیام کردند که شتر گیاه بهاری را...» (نهج‌البلاغه، 1414ق، ص40، خطبه خطبه 1).

بنابراین، گاهی ریشة انحرافات و قانون‌شکنی‌ها در تعلق و دل‌بستگی افراطی به خویشان و دوستان است. بدین‌روی، اسلام هرگونه وابستگی افراطی به دوستان و خویشاوندان را نهی می‌کند تا مانع از هلاکت انسان و انحراف او بشود. قرآن کریم در آیات متعددی دربارة علاقة افراطی به فرزندان و خویشاوندان به مؤمنان هشدار داده است؛ از جمله می‌فرماید: «وَ اعْلَمُوا أَنَّما أَمْوالُكُمْ وَ أَوْلادُكُمْ فِتْنَةٌ وَ أَنَّ اللَّهَ عِنْدَهُ أَجْرٌ عَظِیم» (انفال: 28)؛ و بدانيد اموال و اولاد شما وسيلة آزمايش است، و (براى كسانى كه از عهدة امتحان برآيند) پاداش عظيمى نزد خداست‏.

 

9. جهل و غفلت

یکی از مهم‌ترین عوامل هلاکت و گم‌راهی و انحراف، جهل و نادانی است. «جهل» در متون دینی به دو معنا به کار رفته است: یکی نادانی که در مقابل «علم» است و دیگری نابخردی که در مقابل «عقل» استفاده شده است. هر کدام از معانی را مدنظر بگیریم، ریشة بسیاری از ناهنجاری‌ها و انحراف‌ها خواهد بود. این آفات و تبعات منفی به قدری عظیم است که اولیا و انبیای الهی از خوف آن به درگاه ربوبی استعاذه می‌کردند. حضرت موسی در مقام التجا به درگاه خداوند متعال عرضه می‌دارد: «أعُوذُ بِاللَّهِ أَنْ أَكُونَ مِنَ الْجاهِلين» ‏(بقره: 67)؛ به خدا پناه مى‏برم از اينكه از جاهلان باشم! و حضرت نوح می‌فرماید: «قالَ رَبِّ إِنِّي أَعُوذُ بِكَ أَنْ أَسْئَلَكَ ما لَيْسَ لي‏ بِهِ عِلْمٌ» (هود: 47)؛ پروردگارا، من به تو پناه مى‏برم كه از تو چيزى بخواهم كه از آن آگاهى ندارم!

خداوند متعال نیز در قرآن کریم، بدترین جنبندگان زمین را آن دسته از انسان‌هایی دانسته که با داشتن نعمت عقل، از آن بهره‌ای ‌ندارند و در نادانی حیات خویش را سپری می‌کنند: «إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللَّهِ الصُّمُّ الْبُكْمُ الَّذينَ لايَعْقِلُون» ‏(انفال: 22)؛ بدترين جنبندگان نزد خدا، افراد كر و لالى هستند كه انديشه نمى‏كنند.

پیامبر اکرم علم را سرمایة خیرات، و جهالت را سرچشمة شرور و بليات معرفی می‌کنند (مجلسی، 1403ق، ج74، ص177). امام علی جهل و غفلت را مانع هرگونه رشد و کمال انسانی می‌دانند و می‌فرمایند: «جهل مرگ است و جاهل مرده است، گرچه در ظاهر زنده باشد» (تمیمی آمدی، 1410ق، ص72) و نیز می‌فرمایند: «جهل اساس و پایة همة بدی‌هاست» (همان، ص73).

گاهی، قانون‌گریزی و قانون‌شکنی نیز ریشه در جهل و غفلت انسان دارد. برای نمونه، برخی از مدیران و کارکنان به خاطر عدم آگاهی، احساس می‌کنند که وجود قوانین، آزادی آنها را محدود کرده، ابتکار عمل را از آنها می‌گیرد، و یا ممکن است با نیت خیر و برای کمک به کسی و راه انداختن کار کسی از روی دل‌سوزی، قانون را دور بزنند و کار دیگری را راه بیندازند. در حقیقت، این نوع افراد نسبت به کارکرد و فایدة قانون جهل دارند و وجود مقررات را در سازمان مانعی برای برنامه‌ریزی کارها بر اساس نظر خودشان می‌دانند و بر این باورند که تعهد به اجرای این قوانین، مانع پیشرفت و انجام امور کاری به نحو شایسته است. در نتیجه، از اجرای قوانین گریزان هستند. چنین اشخاصی حتی برای آنکه عمل خود را توجیه کنند و دیگران را نیز قانع سازند که راهشان درست است، به برخی چیزهایی استناد می‌کنند که تعدی از مقررات به ظاهر پیشرفت‌ها و موفقیت‌هایی به همراه داشته است. ولی این مقایسه درست نیست؛ زیرا هرچند ممکن است نقص‌هایی در قوانین و مقررات باشد، اما عمل نکردن به این مقررات، آسیب‌های زیادی در پی دارد که قابل مقایسه با موفقیت‌های حاصل شده نیست؛ از جمله اینکه این کار زمینه را برای قانون‌شکنی‌های متعدد فراهم می‌کند که تبعات و پیامدهای منفی آن بالاست. بنابراین، اگر فرد از بینش صحیح نسبت به قانون و کارکرد آن برخوردار نباشد و یا نسبت به ضوابط و قوانین مجموعة کاری خویش آگاهی و احاطه کامل نداشته باشد، خواسته یا ناخواسته مرتکب قانون‌شکنی و قانون‌گریزی می‌گردد. بی‌شک، این امر در سازمان‌هایی که منابع انسانی آن هنگام بدو ورود به سازمان هیچ‌گونه آشنایی با قوانین اداری ندارند و در دوره‌های آموزشی قبل از استخدام و یا پس از آن با قوانین و مقررات اداری آشنا نمی‌شوند، بیشتر خواهد بود. از سوی دیگر، آشنا نبودن کارکنان با قوانین و مقررات اداری و آیین‌نامه‌های اجرایی، موجب می‌شود آنان به موقع و به نحو صحیح نسبت به قانون‌شکنی و قانون‌گریزی سایران و تضییع حقوق خود و سازمان، اطلاع‌رسانی نکنند. به همین سبب، دین مبین اسلام تأکید دارد که در نظام اسلامی، مسئولیت به کسانی واگذار شود که صرف‌نظر از ایمان و اعتقاد به ارزش‌های مکتبی، جاهل و غافل نباشند؛ یعنی از دانش اداره و آگاهی‌های لازم، از جمله قوانین و مقررات تشکیلات و حیطة مسئولیتی خویش برخوردار باشند.

 

          10. بی‌صبری و کم‌حوصلگی

صبر و تحمل ریشة همة فضیلت‌ها و محور تمام خوبی‌هاست و همة راه‌های کمال به آن ختم می‌شود و مهم‌ترین چیزی است که دیانت آن را اقتضا می‌کند و شریعت آن را لازم و ضروری می‌داند. در قرآن کریم، پس از ایمان به خدا، هیچ صفتی مانند صبر و تحمل ستایش و توصیه نشده است، به‌گونه‌ای‌که قریب هفتاد مرتبه از آن سخن به میان آمده است (مکارم شیرازی، 1384، ج 1، ص 518).

خداوند مکرر در قرآن کریم، پیامبران، صدیقان و شهیدان و صالحان را، که بهترین بندگان خدایند، به صبر و استقامت فرامی‌خواند. برای نمونه، خطاب به رسول اکرم می‌فرماید: «فَاصْبِرْ كَما صَبَرَ أُولُواالْعَزْمِ مِنَ الرُّسُلِ» (احقاف: 35)؛ همان‌گونه که پیامبران نستوه صبر کردند، صبر کن.

خطاب به مؤمنان هم می‌فرماید: «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اصْبِرُوا وَ صابِرُوا وَ رابِطُوا وَ اتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ» (آل‌عمران: 200)؛ ‌ای ‌کسانی که ایمان آورده‌اید، صبر کنید و ایستادگی ورزید و مرزها را نگهبانی کنید و از خدا پروا نمایید، امید است که رستگار شوید.

علمای علم اخلاق بر اساس احادیث رسیده از معصومان، صبر و تحمل را بر حسب متعلق آن، به سه شاخه تقسیم کرده‌اند که یکی از اقسام آن صبر بر اطاعت است (کلینی، 1407ق، ج2، ص91). منظور از آن، ایستادگی در برابر مشکلات اطاعت از فرمان خداست که در قرآن کریم نیز بدان سفارش شده است؛ از جمله: «فَاعْبُدْهُ وَ اصْطَبِرْ لِعِبادَتِهِ» (مریم: 65)؛ او را بپرست و در پرستش او شکیبا باش. همچنین می‌فرماید: «وَ أْمُرْ أَهْلَكَ بِالصَّلاةِ وَ اصْطَبِرْ عَلَيْها» (طه: 132)؛ و کسان خود را به نماز فرمان ده و خود بر آن شکیبا باش.

بی‌شک، سفارش به صبر و تحمل فقط منحصر در عبادت به معنای خاص آن نیست، بلکه استمرار در مسیر حق و پیمودن مسیر قانونی امور نیز نیازمند تحمّل و صبر است؛ زیرا گاهی طولانی بودن روند قانونی یک کار، موجب می‌شود انسان حوصلة پیمودن آن را نداشته باشد و ازاین‌رو، درصدد برمی‌آید مسیری را انتخاب کند که او را زودتر به مقصد و سرانجام برساند. گاهی لازمة انتخاب چنین مسیری زیرپا گذاشتن برخی حدود و قوانین است. برای مثال، مدیری برای انجام سریع یکی از امور مربوط به سازمان، مجبور است برخی امتیازات را به برخی افراد بدهد که به لحاظ قانونی، صحیح نیست. بنابراین، گاهی عامل قانون‌گریزی و قانون‌شکنی برخی از مدیران و کارکنان در سازمان‌ها، بی‌صبری و کم‌حوصلگی آنان در پیگیری امور از روند قانونی است. بی‌شک، اگر چنین روحیاتی در مدیران و کارکنان یک سازمان وجود داشته باشد، انضباط و جدیت و پی‌گیری امور از مجاری تعریف‌شدة قانوني ـ به‌ویژه اگر طولانی و زمان‌بر باشد ـ کم‌رنگ خواهد شد. بدین‌روی، در علم مدیریت، یکی از شاخصه‌های مهم مدیر موفق را بالا بودن آستانة تحمل او می‌دانند. در روایات رسیده از پیشوایان دینی نیز بر وجود این شاخصه تأکید شده و از هرگونه سستی، تنبلی، و کم‌حوصلگی به شدت پرهیز شده است. پیامبر اکرم در وصایای خود به حضرت علی می‌فرمایند: «ای علی! از دو خصلت بپرهیز: از کم‌حوصلگی و تنبلی، که اگر کم‌حوصله بشوی هیچ حقی را نمی‌پذیری، و اگر تنبل باشی حق هیچ چیز را ادا نمی‌کنی» (مجلسی، 1403ق، ج69، ص193).

امام صادق از کم‌حوصله بودن به عنوان کلید بدی‌ها یاد می‌کنند و می‌فرمایند: «از کم‌حوصلگی و تنبلی بپرهیز که این دو کلید هر بدی است» (حرعاملی، 1409ق، ج12، ص39).

بنابراین، در یک سازمان کارا، مدیران و کارکنان باید از هرگونه بی‌صبری و کم‌حوصلگی بپرهیزند و کارها را به افرادی بسپارند که از آستانة تحمل بالایی دارند؛ چنان‌كه امام علی به مالک اشتر توصیه می‌کنند که هر کاری را از مجرای قانونی آن پی‌گیری نموده، از هرگونه عجله و شتاب‌زدگی پرهیز کند: «بپرهیز از شتاب‌زدگی در کارهایی که وقت انجام دادنشان نرسیده است و از اهمال‌گری در کارهایی که وقت انجام دادنشان فرارسیده است و از لجاجت کردن در اموری که مبهم است و از سستی در کارها، آن هنگام که راه عمل روشن شده است. پس هر امری را در جای خویش قرار ده (از مجرای حقیقی خود پی‌گیری کن و انجام بده) و هر کاری را به موقع خود به انجام برسان» (نهج‌البلاغه، 1414ق، ص430، نامه53).

 

1.5.     نتيجه‌گيري

در اسلام، قانون‌مداری با اندیشة ایمانی و الهی پیوند خوده و نه‌تنها یک ضرورت، بلکه یک فضیلت است. به عبارت دیگر، قانون در اندیشة اسلامی، سکه‌ای است که دو رو دارد: یک رویش ضرورت است و روی دیگرش فضیلت. انسان قانون‌مدار در تفکر اسلامی، هم به وظیفة الهی و انسانی‌اش ملتزم است و هم از این رهگذر پاداش دریافت می‌کند. اما با وجود تأکید اسلام بر تبعیت از قانون و تأثیر آن در استحکام و انسجام جامعه و نهادهای آن، عده‌ای از مدیران و کارکنان در سازمان‌ها به عللی به قانون‌مداری تمایل ندارند و به آسانی حریم و حرمت قانون را زیرپا می‌گذارند. این امر ‌می‌تواند علل متعددی داشته باشد. در این مقاله، علل اخلاقی ‌قانون‌گریزی مدیران و کارکنان در سازمان از دیدگاه اسلام واکاوی شد که نتایج حاصل از آن نشان داد عواملی همچون پيروي از هوای نفس، حرص‌ورزی به دینا، قدرت‌طلبی و ریاست‌جویی، تکبر و خودبزرگ‌بینی، غرور و خودخواهی، جاه‌طلبی، شهرت‌طلبی و خودنمایی، تعصب و تعلق افراطی به خویشاوندان، جهل و غفلت و کم بودن آستانة صبر و تحمل افراد از جمله عللی هستند که بیشترین تأثیر را در قانون‌گریزی مدیران و کارکنان در سازمان دارند. بی‌شک، لازمة مبارزه با این معضل اجتماعی- با توجه به یافته‌های تحقیق- توجه بیش از پیش به مقولة اخلاق است. به عبارت دیگر، تعمیق و گسترش ارزش‌های اخلاقی در دو حوزة فردی و اجتماعی می‌تواند عامل مهمی در قانون‌گرایی مدیران و کارکنان سازمان باشد.

تحقیق:

سیدرضی سیدنژاد/ کارشناس‌ ارشد مؤسسة اخلاق و تربیت seyed362@chmail.ir

علی‌باقی نصرآبادی/ استاديار پژوهشگاه علوم اسلامی امام صادق Baqi1341@gmail.com

منبع مقاله:

ماهنامه علمی-ترویجی معرفت، وابسته به مؤسسه آموزشی-پژوهشی امام خمینی(ره)، سال بيست و ششم، شماره 239، آبان 1396، ص 87ـ95

توجه: انتشار مقالات به معنای تایید یا ردّ  مباحث ارائه شده از سوی خبرگزاری حوزه نیست.

 

منابع

نهج‌البلاغه، 1414ق، تصحيح صبحی صالح، ترجمه محمد دشتی، قم، هجرت.

ابن ابى‌الحدید، عبدالحميدبن هبة الله، 1404ق، شرح نهج‌البلاغه، قم، دارالكتب العلمیه.

ابن‌منظور، محمدبن مکرم، 1416ق، لسان‌العرب، تصحیح امین محمدعبدالوهاب. بیروت، داراحیاء التراث العربی.

تمیمی آمدی، عبدالواحدبن محمد، 1410ق، غررالحکم و دررالکلم، قم، دارالکتاب الاسلامی.

جعفری لنگرودی، محمدجعفر، 1371، مقدمه عمومی علم حقوق، تهران، گنج دانش.

جوادی آملی، عبدالله، 1379، ولایت فقیه، قم، اسراء.

حرعاملی، محمدبن حسن، 1409ق، وسائل الشیعه، قم، مؤسسة آل البيت.

حسینی خامنه‌ای، سیدعلی، بیانات رهبر معظم انقلاب، در: www.leader.ir.

حسینی زبیدی، محمدمرتضی، 1414ق، تاج العروس من جواهر القاموس، بیروت، دارالفکر.

خوانسارى، محمد، 1366، شرح غررالحكم و دررالكلم، تهران، دانشگاه تهران.

دانایی فرد، حسن و همکاران، 1389، «قانون‌گریزی در ایران: تبیین نقش عوامل سیاسی، اقتصادی، قانونی، مدیریتی و اجتماعی-فرهنگی»، دانش انتظامی، سال یازدهم، ش 3، ص 8-65/

دفتر همکاری حوزه و دانشگاه، 1368، درآمدی بر حقوق اسلامی، تهران، سمت.

دلشادتهرانی، مصطفی، 1387، سیره نبوی: دفتر سوم(سیره مدیریتی)، تهران، دریا.

راغب اصفهانی، حسین‌بن محمد، 1404ق، المفردات فی غریب القرآن، تهران، دفتر نشر الكتاب.

سازمان امور دارایی و اقتصادی اصفهان، 1384، «‌قانون‌گرایی در خصوص تدوین دستورالعمل‌های دورن‌سازمان»، در: www.isfmefa.gov.ir

سلیمی، اسماعیل، 1387، علل دین‌گریزی و قانون‌گریزی در پرتو آیات قرآن، تربت‌جام، آوای اسلام.

سیدنژاد، سیدرضی، 1395، ریشه‌های اخلاقی ‌قانون‌گریزی مدیران و کارکنان در سازمان و راهکارهای برون رفت از آن از دیدگاه اسلام، قم، مؤسسة آموزش عالی اخلاق و تربیت.

طباطبائی، سیدمحمدحسین، 1363، تفسیر المیزان، قم، انتشارات اسلامی.

طبرسی، علی‌بن حسن، 1385، مشکاة الانوار، نجف، المکتبة الحیدریه.

فردرو، محسن و دیگران، 1378، قانون‌گرایی و فرهنگ عمومی، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی.

فیض کاشانی، محسن، بي‌تا، المحجة البیضاء، قم، دفتر انتشارات اسلامی.

کراجکی، ابوالفتح، 1410ق، کنزالفوائد، قم، دارالذخائر.

کلینی، محمدبن یعقوب، 1407ق، الكافي، تحقيق علي‌اكبر غفاري و محمد آخوندی، تهران، دارالکتب الاسلامیه.

مؤسسه فرهنگی قدر ولایت، 1392، قانون ضامن سلامت رفتار (تعاریف، ضرورت‌ها، عوامل قانون‌گریزی، زیان‌ها و فواید قانون‌گرایی و کارکردها، تهران، مؤسسه فرهنگی قدر ولایت.

مجلسی، محمدباقر، 1403ق، بحار‌الانوار، بيروت، داراحیاء التراث العربی.

محمدی ری‌شهری، محمد، 1378، میزان‌الحکمه، قم، دارالحدیث.

مصباح، محمدتقي، 1377، حقوق و سیاست در قرآن، قم، مؤسسة آموزشی پژوهشی امام خمینی (ره).

مصباح، محمدتقي، 1392، انسان‌سازي در قرآن، تنظيم و تدوين محمود فتحعلي، قم، مؤسسة آموزشي و پژوهشي امام خميني (ره).

مطهری، مرتضی، 1386، مجموعه آثار، تهران، صدرا.

معین، محمد، 1371، فرهنگ فارسی، تهران، دانشگاه اميركبير.

مكارم شيرازي، ناصر، 1384، اخلاق در قرآن، قم، مدرسة الامام علي بن ابی‌طالب.

موسوی خمینی، سیدروح الله، 1378، صحیفه امام، تهران، مؤسسة ت‍ن‍ظی‍م‌ و ن‍ش‍ر آث‍ار ام‍ام‌ خ‍م‍ی‍ن‍ي (ره).

نبوی، محمدحسن، 1372، مدیریت اسلامی، قم، بوستان كتاب.

نراقی، مهدی، 1376، علم اخلاق اسلامي: ترجمه کتاب جامع‌السعادات، ترجمة سیدجلال‌الدین مجتبوی. تهران، حکمت.

نوروزی، محمدجواد، 1379، نظام سیاسی اسلام، قم، مؤسسة آموزشی پژوهشی امام خمینی (ره).

نوری، ميرزاحسين، 1408ق، مستدرک الوسائل، قم، آل‌البيت.

هاشمی، سیدحسین، 1378، «مطهری و فطرت در قرآن»، پژوهش‌های قرآنی، ش 17، ص30-54.

هورتن، جان، 1384، الزام سیاسی، ترجمة محمد اسلامی و دیگران، ﻣﺸﻬﺪ، داﻧـﺸﮕﺎه ﻋﻠﻮم اﺳﻼﻣﯽ رﺿﻮي.

ارسال نظر

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha