پنجشنبه ۹ فروردین ۱۴۰۳ |۱۷ رمضان ۱۴۴۵ | Mar 28, 2024
اخلاق

حوزه/ یکی از دلایل مهمّی که قرآن مجید در هر مورد و در هر مناسبت از انبیای الهی سخن می گوید و پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله) و مسلمانان را دستور می دهد که به یاد آنها و تاریخ و زندگانی شان باشند، همین است که از آنان الگو بگیرند و راه موفّقیّت و نجات را در تاریخ زندگی آنها بجویند.

به گزارش خبرگزاری حوزه، پایگاه اطلاع رسانی دفتر آیت الله العظمی مکارم شیرازی در بخش «آئین رحمت»، پرسش ها و پاسخ هایی را با موضوع سبک زندگی عرضه کرده است که در شماره های مختلف تقدیم نگاه شما خوبان می گردد.

* الگوهای رفتاری

- نقش اسوه و الگو در اخلاق اسلامی

پرسش:

در آیات و روایات اسلامی تا چه حد بر لزوم اسوه و الگو در زندگی تاکید شده است؟

پاسخ اجمالی:

طبق دو اصل «تَوَلَّی» و «تَبَرَّی» ما موظّفیم دوستان خدا را دوست بداریم و دشمنان خدا را دشمن، و پیشوایان بزرگ دین را در همه چیز اسوه و الگوی خود قرار دهیم.

خداوند در آیه ۴ سوره ممتحنه می فرماید: «در زندگی ابراهیم و کسانی که با او بودند اسوه خوبی برای شما وجود داشت، در آن هنگام که به قوم مشرک خود گفتند: ما از شما و آنچه غیر از خدا می پرستید بیزاریم!».

درآیه ۲۸ سوره احزاب نیز می فرماید: «رسول خدا اسوه نیکویی بود برای آنها که امید به خدا و روز رستاخیز دارند، و خدا را بسیار یاد می کنند».

حوزه/ یکی از دلایل مهمّی که قرآن مجید در هر مورد و در هر مناسبت از انبیای الهی سخن می گوید و پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله) و مسلمانان را دستور می دهد که به یاد آنها و تاریخ و زندگانی شان باشند، همین است که از آنان الگو بگیرند و راه موفّقیّت و نجات را در تاریخ زندگی آنها بجویند.

هرکس در زندگی خود، اسوه و پیشوایی دارد که سعی می کند خود را به او نزدیک سازد و پرتوی از صفات او را در درون جان خود ببیند.

به تعبیر دیگر، در درون دل انسان جایی برای اسوه ها و قهرمانهاست؛ و به همین دلیل تمام ملّت های جهان در تاریخ خود به قهرمانان واقعی و گاه پنداری متوسّل می شوند و بخشی از فرهنگ و تاریخ خود را بر اساس وجود آنها بنا می کنند، در مجالس خود از آنها سخن می گویند و آنها را می ستایند و سعی می کنند خود را از نظر صفات و روحیّات به آنها نزدیک سازند.

اضافه بر این، اصل «محاکات» (همرنگ شدن با دیگران، مخصوصاً افراد پرنفوذ و با شخصیّت) یکی از اصول مسلّم روانی است. مطابق این اصل، انسان کششی در وجود خود به سوی هماهنگی و همرنگی با دیگران (مخصوصاً با قهرمانان) احساس می کند و به همین علّت، به سوی اعمال و صفات آنان جذب می شود.

این جذب و انجذاب، در برابر افرادی که انسان نسبت به آنها ایمان کامل دارد، بسیار نیرومندتر و جذّابتر است.

به همین دلیل، ما در اسلام دو اصل به نام «تَوَلَّی» و «تَبَرَّی» داریم؛ یا به تعبیر دیگر: «حُبّ فِی اللّهِ» و «بُغْض فِی اللّهِ» که هر دو در واقع اشاره به یک حقیقت است. طبق این دو اصل ما موظّفیم دوستان خدا را دوست داریم و دشمنان خدا را دشمن، و پیشوایان بزرگ دین یعنی پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) و امامان معصوم(علیهم السلام) را در همه چیز اسوه و الگوی خود قرار دهیم.

خداوند در آیه ۴ سوره ممتحنه مسلمانان را به پیروی از ابراهیم (علیه السلام) و یارانش، به عنوان یک «اسوه حسنه» و «الگوی زیبا و پر ارزش» دعوت کرده، می فرماید: (در زندگی ابراهیم و کسانی که با او بودند اسوه خوبی برای شما وجود داشت، در آن هنگام که به قوم مشرک خود گفتند: ما از شما و آنچه غیر از خدا می پرستید بیزاریم!)؛ «قَدْ کانَتْ لَکُمْ اُسْوَةٌ حَسَنَةٌ فی اِبْراهیمَ وَالَّذِینَ مَعَهُ إذْ قالُوا لِقَومِهِمْ اِنّا بُرَآؤُ مِنْکُمْ وَ مِمّا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللّهِ».

اُسْوَه معنی مصدری دارد؛ به معنی تأسّی نمودن و در اصل به معنی حالتی است که از پیروی کردن دیگری حاصل می شود؛ به تعبیری دیگر، به معنی اقتدا کردن و پیروی نمودن است.

و ما در فارسی معمولی امروز از آن به عنوان سرمشق گرفتن تعبیر می کنیم.

بدیهی است این امر ممکن است در کارهای خوب باشد یا کارهای بد؛ به همین دلیل در آیه مورد بحث تعبیر به اسوه حسنه شده؛ یعنی کار ابراهیم و یارانش سرمشق خوبی برای شما بود، چرا که آنها پیوندهای ظاهری و مادّی را با قومشان به خاطر گسستن پیوندهای توحیدی و اعتقادی قطع کردند.

«راغب» در «مفردات» معتقد است که واژه «اَسی» (بر وزن عَصا) به معنی غم و اندوه، نیز از همین مادّه گرفته شده و این به خاطر آن است که به افراد ماتم زده و غمگین گفته می شود: «لَکَ بِفُلان اُسْوَةٌ»؛ (تو باید از فلان کس سرمشق بگیری [که فلان مصیبت بزرگ بر او وارد شد و صبر و شکیبایی کرد!]).

ولی بعضی از ارباب لغت مانند: اِبْنِ فارسْ در «مقاییس»، این دو مادّه را از یکدیگر جدا می داند (اوّلی را به اصطلاح ناقص واوی و دومی را ناقص یایی با دو معنی متفاوت می شمـرد).

به هر حال، قرآن مجید برای تشویق مسلمانان به مسأله مهمّ «حبّ فی اللّه و بغض فی اللّه» ابراهیم و یارانش را سرمشق قرار می دهد، چرا که انتخاب سرمشقها و الگوهای پاک و با ایمان و شجاع و مقاوم، تأثیر عمیقی در پاکسازی روح و فکر و اخلاق و اعمال انسان دارد.

این همان چیزی است که علمای اخلاق روی آن تکیه کرده و در سیر و سلوک الی اللّه انتخاب «قُدْوه» و «اسوه» را وسیله پیشرفت و تعالی می دانند.

و در آیه ۶ این سوره، بار دیگر به برنامه ابراهیم و یارانش اشاره کرده، می فرماید: (برای شما مسلمانان در برنامه زندگی آنها سرمشق نیکویی بود؛ برای آنها که امید به خدا و روز قیامت دارند، و هر کس [از تأسّی به این مردان خدا] سرپیچی کند [و طرح دوستی با دشمنان خدا بریزد به خود زیان رسانده است و خداوند نیازی به او ندارد]، او از همگان بی نیاز و شایسته ستایش است)؛ «لَقَدْ کانَ لَکُمْ فیهِمْ اُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ کانَ یَرْجُواللّهَ وَ الْیَوْمَ الآخِرَ وَ مَنْ یَتَوَلَّ فَاِنَّ اللّهَ هُوَ الْغَنِیُّ الْحَمیدُ».

تفاوتی که این آیه با آیه قبل دارد در دو قسمت است: نخست این که در این آیه بر این موضوع تکیه می کند که «حبّ فی اللّه و بغض فی اللّه» از آثار ایمان به خدا و معاد است؛ و دیگر این که این مسأله چیزی نیست که خدا به آن نیاز داشته باشد، این نیاز شماست و برای تکامل روحی و معنوی و حفظ سلامت جامعه شما می باشد.

آیه ۲۸ سوره احزاب، که ناظر به جنگ احزاب است؛ به نکته مهمّی اشاره می کند و آن این که علی رغم ضعفها و بی تابیها و بدگمانی های بعضی از تازه مسلمانان در این میدان نبرد عظیم، پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) مانند کوهی استوار، مقاومت و ایستادگی کرد؛ از آرایش جنگهای صحیح و انتخاب بهترین روشهای نظامی لحظه ای غافل نمی ماند و در عین حال از راههای مختلف برای ایجاد شکاف در جبهه دشمن از پای نمی نشست؛ همراه دیگر مؤمنان کلنگ به دست گرفت و خندق کند، و برای حفظ یارانش با آنها مزاح و شوخی می کرد؛ برای دلگرم ساختن مؤمنان، آنان را به خواندن اشعار حماسی تشویق می نمود؛ آنی از یاد خدا غافل نبود، و یارانش را به آینده درخشان و فتوحات بزرگ نوید می داد.

همین امور سبب حفظ جمعیّت اندک مسلمین در برابر گروه عظیم احزاب که از نظر ظاهری کاملاً برتری داشتند، شد؛ و این ایستادگی و مقاومت عجیب سرمشقی برای همه بود.

قرآن می فرماید: (رسول خدا [در میدان جنگ احزاب] اسوه نیکویی بود برای آنها که امید به خدا و روز رستاخیز دارند، و خدا را بسیار یاد می کنند)؛ «لَقَدْ کانَ لَکُمْ فی رَسُولِ اللّهِ اُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ کانَ یَرْجُوا اللّهَ وَ الْیَوْمَ الآخِرَ وَ ذَکَرَ اللّهَ کَثیراً».

نه تنها در میدان جنگ احزاب که مصداق جهاد اصغر محسوب می شد، پیغمبر(صلی الله علیه وآله) اسوه و الگو بود، بلکه در میدان جهاد اکبر و مبارزه با هوی و هوسهای نفسانی و تهذیب اخلاق نیز اسوه و سرمشق بسیار مهمّی بود؛ و آن کسی که بتواند گام در جای گامهای آن بزرگوار بنهد، این راه پر فراز و نشیب را با سرعت خواهد پیمود.

قابل توجّه این که در این آیه، علاوه بر مسأله ایمان به خدا و روز جزا «لِمَنْ کانَ یَرْجُوا اللّهَ وَ الْیَوْمَ الآخِرَ»، روی یاد خدا نیز تکیه شده است و با ذکر جمله «وَ ذَکَرَ اللّهَ کَثیراً» نشان می دهد آنها که بسیار به یاد خدا هستند و از هدایتهای چنین پیشوایی الهام می گیرند، زیرا ایمان و ذکر خدا، آنها را متوجّه مسؤولیّت های بزرگشان می کند؛ در نتیجه به دنبال رهبر و پیشوایی می گردند و کسی را بهتر از رسول خدا(صلی الله علیه وآله) برای این کار نمی یابند.

در خطبه قاصعه تعبیر جالبی درباره پیغمبر اکرم(صلی الله علیه وآله) و علی(علیه السلام) دیده می شود؛ می فرماید: «وَ لَقَدْ قَرَنَ اللّهُ بِهِ (صلی الله علیه وآله) مِنْ لَدُنْ اَنْ کانَ فَطیماً اَعْظَمَ مَلَک مِنْ مَلائِکَتِهِ یَسْلُکُ بِهِ طَریقَ الْمَکارِمِ، وَ مَحاسِنَ اَخْلاقِ الْعالَمِ، لَیْلَهُ وَ نَهارَهُ وَ لَقَدْ کُنْتُ اَتَّبِعُهُ اِتِّباعَ الْفَصِیلِ اَثَرَ اُمِّهِ یَرْفَعُ لی فی کِلِّ یَوْم مِنْ اَخْلاقِهِ عَلَماً وَ یَأْمُرُنی بِالاِْقْتِداءِ بِهِ»(۱)؛ (از همان زمان که رسول خدا(صلی الله علیه وآله) از شیر باز گرفته شد، خداوند بزرگترین فرشته از فرشتگان خویش را مأمور ساخت تا شب و روز او را به راههای مکارم اخلاق و صفات خوب انسانی سوق دهد؛ و من [هنگامی که به حدّ رشد رسیدم نیز] همچون سایه به دنبال آن حضرت حرکت می کردم و او هر روز نکته تازه ای از اخلاق نیک خود را برای من آشکار می ساخت؛ و به من فرمان می داد تا به او اقتدا کنم).

این حدیث شریف که بخشی از خطبه قاصعه را تشکیل می دهد، این حقیقت را روشن می سازد که حتّی پیغمبر گرامی اسلام در آغاز کارش مقتدا و پیشوایی داشته که بزرگترین فرشتگان الهی بوده است.

علی(علیه السلام) نیز پیامبر(صلی الله علیه وآله) را مقتدا و پیشوای خود قرار داده بود و سایه به سایه او حرکت می کرد؛ و این مقتدای بزرگوار هر روز درس تازه ای به علی(علیه السلام) می آموخت و چهره نوینی از اخلاق انسانی را به او نشان می داد.

آنجا که پیامبر(صلی الله علیه وآله) و علی(علیه السلام) در آغاز کارشان در برنامه سیر الی اللّه نیاز به پیشوا و مقتدا داشته باشند، تکلیف دیگران پیداست.

این همان است که علمای اخلاق از آن به عنوان یک اصل اساسی در تهذیب نفوس یاد کرده اند؛ و پیروی و اقتدا کردن به انسان کاملی را شرط موفّقیّت در سیر و سلوک الی اللّه می دانند.

یکی از دلایل مهمّی که قرآن مجید در هر مورد و در هر مناسبت از انبیای الهی سخن می گوید و پیغمبر اکرم(صلی الله علیه وآله) و مسلمانان را دستور می دهد که به یاد آنها و تاریخ و زندگانی شان باشند، همین است که از آنان الگو بگیرند و راه موفّقیّت و نجات را در تاریخ زندگی آنها بجویند.

این نکته شایان توجّه است که انسانها معمولاً دارای روح قهرمان پروری هستند؛ یعنی هرکس می خواهد به شخص بزرگی عشق بورزد و او را در زندگی خود الگو قرار دهد؛ و در ابعاد مختلف زندگی به او اقتدا کند.

انتخاب چنین قهرمانی در سرنوشت انسان و شکل دادن به زندگی او تأثیر فراوانی دارد؛ و با تغییر شناخت این قهرمان ها زندگی ممکن است دگرگون شود.

بسیاری از افراد یا ملّتها که دستشان به دامان قهرمانان واقعی نرسیده، قهرمانان خیالی و افسانه ای برای خود ساخته اند و در ادبیّات و فرهنگ خود جایگاه مهمّی برای آنها قائل شده اند.

محیط زندگی اجتماعی و تبلیغات مطلوب و نامطلوب در گزینش قهرمان ها مؤثّر است.

این قهرمان ها ممکن است مردان الهی، رجال سیاسی، چهره های ورزشی و یا حتّی بازیگران فیلم ها بوده باشند.

هدایت این تمایل فطری بشر به سوی قهرمانان واقعی و الگوهای والای انسانی می تواند کمک مؤثّری به پرورش فضائل اخلاقی در فرد و جامعه بنماید. (۲)

---------------

پی نوشت:

(۱). نهج البلاغة، شریف الرضی، محمد بن حسین‏، محقق/ مصحح: صبحی صالح‏، انتشارات هجرت‏، قم‏، چاپ اول، ۱۴۱۴ ق‏، ص ۳۰۰، خطبه ۱۹۲ «فضل الوحی...».

(۲). گرد آوری از کتاب: اخلاق در قرآن‏، آیت الله العظمی ناصر مکارم شیرازی، مدرسه الامام علی بن ابی طالب(ع)، قم، چاپ اول، ۱۳۷۷ ه. ش‏، ج ۱، ص ۳۶۵.

ارسال نظر

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

نظرات

  • IR ۱۳:۵۲ - ۱۳۹۹/۱۱/۱۷
    0 0
    عالی