جمعه ۷ اردیبهشت ۱۴۰۳ |۱۷ شوال ۱۴۴۵ | Apr 26, 2024
شهید

حوزه/ شهید «مهدی شیخی» از شهدای والامقام استان قم است که در رویایی، دوستان و همرزمان را پس از سی و سه سال به مزارش در بهشت زهرا (س) دعوت کرد.

به گزارش خبرگزاری حوزه، شهید «مهدی شیخی» از رزمندگان لشکر ۱۷ امام علی بن ابی طالب (ع) بود که در عملیات کربلای پنج به شهادت رسید و وصیتنامه عرفانی اش بازتابی روشن از روح بلند و معرفت عمیق او نسبت به امام و رهبر خویش و راهی که انتخاب کرده بود، است.

مهدی شیخی فرزند حسین متولد ۲۵ بهمن سال ۱۳۴۶ در تهران و تنها پسر خانواده بود؛ وی در کودکی والدینش را از دست داد، چند صباحی به پرورشگاه سپرده شد و پس از مدتی خواهرش سرپرستی او را بر عهده گرفت و با انتقال شوهر خواهرش (که از پاسداران انقلاب اسلامی بود) به قم، در این شهر و در منزلی واقع در خیابان ۲۰ متری زاد (خیابان شهید رییس کرمی) ساکن گردید.

قبل از پیروزی انقلاب سنّ کمی داشت و یکبار موقع پخش اعلامیه‌های حضرت امام (ره)، از مامور طاغوت چنان سیلی خورد که اشک در چشمانش جمع شد؛ کثیرالسکوت و دارای ذهنی قوی و طبعی بلند و سرشار از آرمانگرایی بود و دغدغه دستگیری از فقرا و درماندگان را داشت.

این بسیجی شهید، یکبار در سال ۶۳ به سردشت و در محلی به نام «پل شکسته» و بار دوم پس از اتمام سال چهارم هنرستان فنی قدس در رشته مکانیک عمومی، در تاریخ ۱۵ مهر سال ۶۵ به جبهه اعزام شد و در گروهان شهید صادقی از گردان حضرت معصومه (س) لشکر ۱۷ امام علی بن ابی طالب (ع) به عنوان کمک آرپی جی زن فعالیت می‌کرد تا اینکه در تاریخ ۲۶ دی همان سال در عملیات کربلای پنج در شلمچه بر اثر اصابت ترکش به سر به شهادت رسید و طبق وصیت شهید، در جوار مزار پدرومادرش واقع در قطعه ۲۴ بهشت زهرا (س) نزدیک مزار مطهر شهید بهشتی به خاک سپرده شد.

«محمد سوری» از دوستان و همکلاسان این شهید عزیز در خاطرات خود چنین می‌گوید: «یک بار خواب مهدی را دیدم که سراغم را می‌گرفت و بعد از گذشت سی و سه سال از شهادتش، به اتفاقی جمعی از همکلاسی‌ها و همرزمان، جهت عرض ادب و ادای احترام به روح مطهر این شهید والامقام، به بهشت زهرا (س) رفتیم البته چند سالی بود در سالگرد تولدش، خودم به تنهایی می رفتم.

وی در ادامه خاطراتش می‌افزاید: من و هادی راشدی و مهدی شیخی کلاس اول راهنمایی مدرسه علامه طباطبایی (رضایی) واقع در چهارراه شهدا در یک نیمکت درس می‌خواندیم که مهدی شهید شد و ما دو نفر جانباز شدیم. مهدی روحیات جالبی داشت از جمله اینکه خیلی با محبت و وجودش لبریز از عاطفه بود و در طول مسیر مدرسه تا منزل، مهر و محبتش هر روز برای ما خاطره انگیزی داشت. اهل نقاشی و در این زمینه خیلی خوش سلیقه بود. مانوس با ورزش کاراته بود و در مسیر طولانی باشگاه، دوچرخه اش را به من می‌داد و خود می‌دوید تا به اصطلاح بدنش را گرم کند.

سوری چنین ادامه می دهد: مهدی با کتاب انس داشت بخصوص کتاب‌های تاریخی و داستان‌های پلیسی؛ حتی گاهی پول جمع می‌کردیم و برای خرید یک کتاب به تهران می‌رفتیم. مدتی گذشت تا اینکه برای ادامه تحصیل به مدرسه حکیم الهی رفتیم و در آنجا عباس حاجیان هم به جمع ما اضافه شد؛ ناظم مدرسه ما شهید حسن امجدی بود که برای حضور در جبهه مدرسه را رها کرد و من هم در ۱۳ اسفند سال ۶۰ به جبهه رفتم؛ همزمان شهید شیخی هم تحصیلش را در هنرستان فنی قدس قم ادامه داد.

ارسال نظر

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha