جمعه ۳۱ فروردین ۱۴۰۳ |۹ شوال ۱۴۴۵ | Apr 19, 2024
امام علی علیه السلام

حوزه/ اگر از ناحیه خلفا بر فاطمه(س) ظلم و ستم روا شده است، چرا علی(ع) و بنی هاشم با آن همه شجاعت از ایشان دفاع نکرده اند و در این باره سکوت نموده اند؟ اگر حضرت علی(علیه السلام)، خلافت را حق خود می دانست، چرا برای گرفتن حق خود قیام نفرمود؟

به گزارش خبرگزاری حوزه، کتاب «پرسمان علوی» اثری از مؤسسه آموزشی ـ پژوهشی مذاهب اسلامی و با همکاری ستاد پاسخگویی به مسائل مستحدثه دینی است که بخش های گوناگون این کتاب در شماره های مختلف تقدیم نگاه شما فرهیختگان می گردد.

مرور زمان بسیاری از چهره های بزرگ تاریخی را کهنه و یا به فراموشی می سپارد و جز نامی از آنان در لابلای تاریخ نمی گذارد، اما در این میان برخی از چهره ها را نه تنها مرور زمان کهنه نمی کند بلکه روز بروز آنان را روشن تر و زنده می سازد.

یکی از کسانی که مرور زمان وجود او را روشن تر و نیاز به شناخت وی را ضروری تر می سازد، انسان کامل، امام علی بن ابیطالب(علیه السلام) می باشد.

بدون تردید امروزه انسان های تشنه عدالت و معنویت بیش از هر روز دیگر به الگو قرار دادن شخصیت حضرت امیر(علیه السلام) نیازمند است و این امر بستگی به شناخت و آگاهی همه جانبه از افکار، اندیشه ها و سیره و منش آن حضرت می باشد.

امید است که پروردگار بزرگ زمینه های الگوگیری آن حضرت را بیش از این به ما عنایت فرماید. از آنجا که پیرامون شخصیت بزرگان و افکار و سیره آنان پرسش ها و گاه در اثر فاصله زمانی ابهاماتی پدید می آید، شایسته است که به آنها پاسخ داده و ابهامات برطرف شود.

بدین جهت پرسش های رسیده از مناطق مختلف که مربوط به حضرت علی(علیه السلام) می باشد توسط معاونت پژوهش مؤسسه آموزشی ـ پژوهشی مذاهب اسلامی جمع آوری و به صورت کتاب در خدمت شیفتگان آن حضرت عرضه می شود.

پرسش: اگر از ناحیه خلفا بر فاطمه(س) ظلم و ستم روا شده است، چرا علی(ع) و بنی هاشم با آن همه شجاعت از ایشان دفاع نکرده اند و در این باره سکوت نموده اند؟ اگر حضرت علی(علیه السلام)، خلافت را حق خود می دانست، چرا برای گرفتن حق خود قیام نفرمود؟

برای بررسی رفتاری که خلفا با حضرت زهرا(علیها السلام) داشته اند، بهترین شیوه مراجعه به کتاب ها و منابع حدیثی و تاریخی معتبر است. با کمال تأسف، منابع حدیثی و تاریخی و حتی منابع اهل سنّت نشان می دهد که وقایعی چون آتش زدن درِ خانه حضرت زهرا(علیها السلام) و یا حداقل تهدید به آتش زدن در واقعه گرفتن بیعت و یا کتک زدن آن بانوی گرانقدر در واقعه غصب فدک اتفاق افتاده است.

خطبه های حضرت صدیقه طاهره(علیها السلام) در مسجد پیامبر(صلی الله علیه وآله) و گواهی ایشان بر خلافت حضرت علی(علیه السلام) و خطابشان به مهاجر و انصار این وقایع را تأیید می کند.

چنان که گفتیم، بهترین راه اطلاع از صحت و یا عدم صحت این وقایع مراجعه به منابع و مآخذ تاریخی معتبر و قابل اعتماد است.

نکته قابل توجه در این وقایع آن است که علمای اهل سنّت نیز وقوع این رویدادها را قبول کرده اند، ولی درباره آنها راه توجیه را در پیش گرفته اند.

بنابر روایات معتبرِ نقل شده از پیامبر(صلی الله علیه وآله) شأن و منزلت حضرت زهرا(علیها السلام) همچون: «فاطِمَةُ بَضعَةٌ مِنّی فَمَن أَغضَبَها أَغضَبَنی»؛ فاطمه(علیها السلام) پاره تن من است؛ هر کس او را خشمناک نماید، مرا خشمگین کرده است، هیچ گونه توجیهی درباره آزار آن حضرت پذیرفته نیست.

برای تبیین بیش تر این موضوع واقعه فدک را به نقل از کتاب صحیح بخاری، یکی از منابع شش گانه اهل سنّت، ذکر می نماییم و قضاوت در این موضوع را به شما واگذار می کنیم:

حضرت فاطمه(علیها السلام)، دختر پیامبر(صلی الله علیه وآله)، پیش ابوبکر رفت و از او میراث خود را از پیامبر(صلی الله علیه وآله) (ارث از فیء مدینه، فدک و یک پنجم خیبر) درخواست نمود. ابوبکر در جواب گفت: پیامبر فرموده است: «ما چیزی را به ارث نمی گذاریم، آنچه از ما باقی بماند، صدقه است».

به خدا سوگند، چیزی از صدقه رسول خدا را آن گونه که در زمان پیامبر بوده است، تغییر نمی دهم و همان گونه که پیامبر درباره آن عمل نموده است، عمل می کنم. پس ابوبکر از واگذار نمودن آن به فاطمه(علیها السلام) امتناع کرد. سپس حضرت فاطمه(علیها السلام) از او دوری و قهر نمود و با او سخن نگفت تا این که از دنیا رفت. آن حضرت بعد از پیامبر شش ماه زندگی کرد. هنگامی که وفات نمود، همسرش حضرت علی(علیه السلام) او را شبانه دفن نمود و بر او نماز خواند و به ابوبکر اجازه شرکت نداد.

موضوع تهدید کردن عمر به آتش زدن خانه حضرت زهرا(علیها السلام) در صورت بیعت نکردن اهل خانه با ابوبکر، از جمله وقایع تاریخی است که افزون بر منابع شیعی در بسیاری از منابع تاریخی اهل سنّت نیز آمده است.

اما این که چرا حضرت علی(علیه السلام) و بنی هاشم در این باره صبر کردند و با آن همه شجاعت دست به شمشیر نبردند؟ باید گفت گاهی ممکن است چنین برداشتی صورت گیرد که تنها راه رسیدن به حق، استفاده از شمشیر و زور است و تنها می توان با توسل به نیروی قهریه، بدون در نظر گرفتن شرایط و پیامدهایی که ممکن است به دنبال داشته باشد، حق را ستاند؛ اما سیره پیامبران و بویژه پیامبر گرامی اسلام(صلی الله علیه وآله) نشان می دهد که آن بزرگوار هرگز با توسل به زور به دنبال انجام رسالت و تبلیغ دین نبوده اند و حتی در بسیاری از اوقات ستم ها و ظلم های روا شده بر خود و پیروانشان را تحمل کرده اند تا بتوانند به مصالحی که آن را برای پیروانشان لازم می دانسته اند، دست یابند.

پیامبر گرامی اسلام(صلی الله علیه وآله) نیز که اسوه حسنه ما می باشد، همواره برای دستیابی به حق خود و پیروانشان تا آن زمان که مجبور نمی شده اند، دست به شمشیر نمی برده اند و گاه می شد که آن حضرت، انجام عملی را تا موعد مقرر آن به تأخیر می انداخت و یا به خاطر مصالح مسلمانان به پذیرش پیمان های ظالمانه ای تن می داد.

مثلا تمامی مفسران درباره آیه (وَ أَنْذِرْ عَشیِرَتَکَ الأَقرَبینَ) اتفاق نظر دارند که این آیه در سال سوم بعثت نازل شده است و تا آن زمان هیچ یک از اقوام و خویشان پیامبر دعوت آن حضرت را از زبانشان نشنیده بودند و این تأخیر سه ساله به علت شرایط زمانی و مکانی ویژه بوده است.

مثال دیگر این که در حدود سال ششم هجرت هنگامی که پیامبر با کفار قریش پیمان صلحی را منعقد کرد، هنگام نگارش پیمان نامه آن حضرت، علی(علیه السلام) را فراخواند و فرمود: بنویس به نام خداوند بخشنده مهربان! سهیل بن عمرو، نماینده کفار قریش، گفت: این خدایی را که تو می گویی، من نمی شناسم و تنها بنویس به نام خدا! پیامبر فرمود: همین را بنویس! پس پیامبر(صلی الله علیه وآله) به علی(علیه السلام) فرمود: بنویس این قرارداد صلحی است بین رسول خدا و سهیل بن عمرو! سهیل گفت: اگر بر پیامبری تو شهادت می دادیم که با تو نمی جنگیدیم؛ تنها نام خودت و پدرت را بنویس!

در مفاد این قرارداد چنین آمده بود که به مدت ده سال بین مسلمانان و کفار جنگی در نگیرد. و هر شخصی از کفار به پیامبر پناهنده شود، بازگردانیده شود؛ اما اگر از افراد پیامبر کسی به قریش پناهنده شد، بازگشت داده نخواهد شد.

مفاد این پیمان نامه هر چند به نظر بسیاری از صحابه ظالمانه و غیر قابل پذیرش بود، اما پیامبر برای حفظ مصالح امت اسلامی و اهدافی بسیار ژرف تر از انعقادِ یک پیمان صلح آن را پذیرفت.

امیرالمؤمنان علی بن ابیطالب(علیه السلام) نیز بخاطر مصالح و رفع فتنه و نابود نشدن اسلام سکوت نمودند و خود حضرت علی سکوت خویش را بیان فرمودند و بهتر است علی را از زبان خود حضرت بشنویم قال ابو طفیل، «کنت علی الباب یوم الشوری فارتفعت الاصوات بینهم فسمعت علیاً یقول: بایع الناس ابابکر و انا و الله اولی بالامر و احق به منه فسمعت و اطلعت، مخافة ان یرجع الناس کفاراً یضرب بعضهم رقاب بعض بالسیف ثم بایع ابوبکر لعمر و انا و الله احق به منه فسمعت و اطلعت مخافة ان یرجع الناس کفاراً ثم انتم تریدون ان تبایعوا عثمان اذاً و الله لا اسمع و لا اطیع.

(ابوطفیل گوید: در روز شوری من بر درب آن خانه (محل شورا شش نفره) بودم که سر و صدا از درون بلند شد و با هم بحث می کردند، شنیدم امام علی می فرمود: زمانی که مردم با ابوبکر بیعت کردند من به خدا قسم از او سزاوارتر بودم و حق با من بود اما در عین حال اطاعت کردم که مبادا مردم کافر شوند و گردن هم را با شمشیر بزنند، سپس ابوبکر برای عمر بیعت گرفت در حالی که به خدا قسم من سزاوارتر بودم ولی باز هم اطاعت کردم که مبادا مردم کافر شوند و امروز شما می خواهید با عثمان بیعت کنید من رضایت نمی دهم و اطاعت نمی کنم.

آیا بااین اوضاع و احوال و شرایط سخت، که اسلام از همه جوانب دچار تهدید و خطر شده بود، حق با امام علی(علیه السلام) نیست که سکوت بفرماید؟

او ساکت ماند تا زحمت های ۲۳ ساله پیامبر و خون شهدایی چون حمزه، جعفر طیار... به هدر نرود. ایشان از خلافت خود جهت حفظ اسلام صرف نظر کردند تا اصل اسلام باقی بماند.

و نیز با ملاحظه خطرهایی که در صورت قیام او، جامعه اسلامی را تهدید می کرد از قیام و اقدام مسلحانه خودداری کرد و با دشمنان خویش سازش نمود تا اصل اسلام محفوظ بماند. در این جا به چند نمونه از خطرهای جدی که در آن دوران اسلام و مسلمانان را تهدید می کرد، اشاره می کنیم:

۱. خطر مرتدین

بسیاری از گروه ها و قبایلی که در سال های آخر عمر پیامبر مسلمان شده بودند، هنوز آموزش های لازم اسلامی را ندیده بودند و نور ایمان کاملا در دل آنها نفوذ نکرده بود. از این رو هنگامی که خبر درگذشت پیامبر اسلام در میان آنان منتشر گردید، گروهی از آنان پرچم «ارتداد» و بازگشت به بت پرستی را برافراشتند و عملا با حکومت اسلام در مدینه مخالفت کرده، حاضر به پرداخت مالیات اسلامی نشدند. ایشان با گردآوری نیروی انتظامی، نظام نوپای اسلامی را به شدت مورد تهدید قرار دادند. به همین جهت نخستین کاری که حکومت جدید انجام داد، نبرد با مرتدان بود. در چنین موقعیتی که دشمنان ارتجاعی اسلام، پرچم ارتداد را برافراشته و حکومت اسلامی را تهدید می کردند، هرگز صحیح نبود که امام(علیه السلام) پرچم دیگری به دست گیرد و قیام نماید.

حضرت علی(علیه السلام) در یکی از نامه های خود به مردم مصر، به این نکته اشاره می کند و می فرماید: «آن گاه که پیامبر(صلی الله علیه وآله) به سوی خدا رفت، مسلمانان پس از وی در کار حکومت با یکدیگر درگیر شدند. سوگند به خدا، نه در فکرم می گذشت و نه در خاطرم می آمد که عرب خلافت را پس از رسول خدا(صلی الله علیه وآله) از اهل بیت او بگرداند، یا مرا پس از وی از عهده دار شدن حکومت باز دارند. تنها چیزی که نگرانم کرد شتافتن مردم به سوی فلان شخص (ابوبکر) بود. من دست باز کشیدم تا آن جا که دیدم گروهی از اسلام بازگشته، می خواهند دین محمد(صلی الله علیه وآله) را نابود سازند. پس ترسیدم که اگر اسلام و طرفدارنش را یاری نکنم (و دست به قیام بزنم)، رخنه ای در آن بینم یا شاهد نابودی آن باشم، که مصیبت آن بر من سخت تر از رها کردن حکومت برشماست، که حکومت کالای چند روزه دنیاست ...

۲. خطر مدعیان دروغین نبوت

علاوه بر خطر مرتدین، مدعیان نبوت و پیمبرانی دروغین مانند «مسیلمه»، «طلیحه»، «سجاح» نیز در صحنه ظاهر شده، هر کدام طرفداران و نیروهایی دور خود گرد آوردند و قصد حمله به مدینه را داشتند که با همکاری و اتحاد مسلمانان پس از زحماتی فراوان نیروهای آنان شکست خوردند.

۳. خطر رومیان

خطر حمله احتمالی رومیان نیز می توانست مایه نگرانی دیگری برای جبهه مسلمانان باشد، زیرا تا آن زمان مسلمانان سه بار با رومیان درگیر شده بودند. از همین روی رومیان مسلمانان را برای خود خطری جدی تلقی می کردند و در پی فرصتی بودند که به مرکز اسلام حمله کنند. اگر حضرت علی(علیه السلام) دست به قیام مسلحانه می زد، با تضعیف جبهه داخلی مسلمانان، بهترین فرصت به دست رومی ها می افتاد که از این ضعف استفاده کنند.

گروهی از منافقان در زمان پیامبر(صلی الله علیه وآله) در منزل سُوَیلم جمع شده بودند و علیه اسلام توطئه می کردند. پیامبر(صلی الله علیه وآله) از این توطئه با خبر شد و دستورِ آتش زدن محلِ اجتماع آن را صادر فرمود؛ ولی آنها جان سالم به در بردند و گریختند. دوازده نفر از این منافقان که هنوز نام آنها مخفی است، در بازگشت از جنگ تبوک قصد جان پیامبر را داشتند؛ اما خداوند آنان را رسوا کرد و پیامبر نام آنان را به حذیفه بن الیمان فرمود. در زمان خلیفه دوم، هنگامی که شخصی فوت می کرد، در صورتی خلیفه بر جنازه او حاضر می شد که حذیفه حاضر شده باشد؛ زیرا تنها او بود که نام آن دوازده نفر (یا پانزده نفر)  می دانست.

سکوت حضرت علی(علیه السلام) همانند سکوت پیامبر است که گاهی برای مصلحت یا رفع فتنه سکوت می نمود؛ مانند جریان طلب نمودن کاغذ و قلم در واپسین روزهای حیات حضرت رسول(صلی الله علیه وآله) که بعضی از حاضران گفتند: «اِنَّ رسول الله(صلی الله علیه وآله) یَهْجر»؛ پیامبر هذیان می گوید، یا به قولی: «قَدْ غَلَبَ عَلَیْهِ الْوَجَعُ»؛ درد بر او غالب شده است و بیهوده حرف می زند. تا جایی که حضرت دستور فرمودند همه از خانه بیرون بروند و از نوشتن صرف نظر کردند و سکوت فرمود.

در نهج البلاغه نیز می خوانیم که آن حضرت فرمود: «من ردای خلافت را رها ساختم و دامن خود را از آن درپیچیدم و کنار رفتم، در حالی که در این اندیشه فرو رفته بودم که آیا با دست تنها و بدون یاور به پا خیزم و حق خود و مردم را بگیرم و یا در این محیط پر خفقان و ظلمتی که پدید آورده اند، صبر کنم؟ محیطی که پیران را فرسوده، جوانان را پیر و مردان با ایمان را تا واپسین دم زندگی به رنج وامی دارد. عاقبت دیدم بردباری و صبر، به عقل و خرد، نزدیک تر است، لذا شکیبایی ورزیدم، ولی به کسی می ماندم که خار در چشم و استخوان در گلو دارد، با چشم خود می دیدم میراثم را به غارت می برند...».

امام(علیه السلام) به صبر خود در برابر انحراف خلافت اسلامی از مسیر اصلی خود به منظور حفظ اساس اسلام در موارد دیگر نیز اشاره نموده است. از آن جمله در آغاز خلافت عثمان که رأی شورا به نفع عثمان تمام شد و قدرت به دست وی افتاد، امام رو به دیگر اعضای شورا کرد و فرمود: «خوب می دانید که من از همه کس به خلافت شایسته ترم. به خدا سوگند، تا هنگامی که اوضاع مسلمین رو به راه باشد و در هم نریزد و به غیر از من به دیگری ستم نشود، همچنان مدارا خواهم کرد».

ارسال نظر

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

نظرات

  • علی IR ۰۱:۳۶ - ۱۳۹۹/۰۸/۰۸
    10 2
    حقیقت را بگویم این متن بیشتر به مسائل دیگری پرداخت وخیلی کوتاه وضمنی به دفاع نکردن علی(ع )از همسر پابه ماه ودختر پیامبر پرداخت که آن هم نه از نظر عقلی ونه از نظر عدالت اسلامی کاملا منافات دارد.سوال این است علی حق مسلم داشت که از شهادت همسر آبستن خود ودختر رسول‌الله دفاع کند وبا آن شهامت وقدرت بدنی علی(ع )فقط می‌بایست از آن فاجعه در برابر چند نفر که قصد آن کاررا داشتند از شهادت ناموس خود ایستادگی کند.چه بسا که خویش را جلو این کار میاندازد اززندگی ترس علی آن چند نفر از حمله به فاطمه(س )منصرف از بیم جان خود حتما میشوند. جوابتان فقط خودتان را قانع میکند
    • حمیدرضا IR ۱۸:۳۵ - ۱۴۰۰/۱۱/۰۱
      1 0
      سلام عزیز٬دوستان نقل کردن که اگر دست به شمشیر میزد چه اتفاقاتی می افتاد ٬ تازه یکی از انگیزه ی آن نابخردان از آزار حضرت فاطمه س تحریک حضرت علی ع بود(چون جاهل بودن نمیتونستن درک کنن که اگر جنگی رخ بدهد چه اتفاقی میوفته و حکومت از داخل تضعیف میشه ٬بعد هم حضرت که تنها نبود اگر حضرت دست به شمشیر میزد٬عمار٬سلمان ٬مالک و دیگر یاران هم به یاری حضرت میومدن ولی باز حکومت اسلام ضعیف میشد)به نظر من دلایل بیشتری میتونست هم باشه اما دلایل نقل شده قابل قبول و عقلانی اند
  • گمنام IR ۱۷:۰۳ - ۱۴۰۰/۰۶/۲۳
    2 0
    اون چند نفر که میفرمایید که از تو کوچه و خیابون پیدا نشدن که لات باشن اون ها رو خلیفه ها ودشمنان فرستاده بودند ویک جریان سیاسی بود وحضرت علی درمقابل اون جریان سیاسی سکوت کردند که دلایلش گفته شد
  • حسین IR ۱۵:۴۶ - ۱۴۰۰/۰۷/۰۸
    1 2
    خیلی خوب
  • ملک زاده IR ۱۲:۵۹ - ۱۴۰۰/۰۸/۰۴
    5 0
    سلام و عرض وقت بخیر در رابطه با عدم دفاع امام علی ع از حضرت فاطمه س اصلا پاسختون نه منطقی بود و نه قانع کننده و خیلی هم کم به این قضیه پرداختین. بعدم سکوت امام علی ع در برابر انتخاب خلیفه چه ربطی به عدم دفاع ایشون از حضرت فاطمه داره؟ گیرم که اونا به زور اومده بودن بیعت بگیرن چرا خود امام علی نرفتن دم در ؟ که اصلا این فاجعه اتفاق نیفته
  • دانیال فتحی IR ۱۶:۰۶ - ۱۴۰۰/۱۰/۱۶
    1 0
    پاسخ قانع کننده نبود
  • متین IR ۱۲:۵۲ - ۱۴۰۱/۰۵/۱۸
    0 0
    ببینین من خودم شیعه و دوستدار اهل بیت .اما اولا :واقعا این جوابیه بالا اصلا قانع کننده نبود دوما : ما اگر بخواهیم واقعا به این مسئله بپردازیم نباید فقط به کتابهایی که نویسنده شیعه بودیم رو ملاک قرار بدیم .باید به نویسنده و بزرگان اهل سنت هم رجوع کنیم و کتابهای اونها رو هم بخونیم و ببینیم واقعا کدوم درست می گن .خیلی از اهل سنت میگن اصلا همچین قضیه ای اتفاق نیفتاده
    • ناشناس IR ۰۱:۱۳ - ۱۴۰۲/۰۶/۲۶
      1 0
      عزیز معتبرترین کتاب اهل سنت صحیح مسلم وصحیح بخاری در این کتابها نوشته عمر به درب خانه حضرت امیر حمله کرد اول خود حضرت امیر علی علیه السلام به درب منزل آمد درگیری شروع شد در این هنگام شمشیر امام علی شکست از این سروصداها حضرت فاطمه هم آمد عمر گفت یا بیعت میکنید یا خانه را بر شما جهنم خواهم کرد چند نفر از یاران نزدیک امام علی که در خانه حضرت هم جمع شده بودند بیرون آمدند چون تعداد کم بود توان مقابله نداشتند حتی نوشته زبیر شمشیر به دست برای دفاع از امام علی آمد ولی زمین خورد و اطرافش را گرفتند توان مقابله نداشت قطع به یقین هزار درصد حمله واقع شده حتی حضرت فاطمه آنان را لعن ونفرین کرد این مسئله در معتبرترین کتابهای اهل سنت آمده عزیز ولی متاسفانه چون میدانند حمله به فاطمه فرزند پیامبر برایشان بسیار گران تمام می شود مجبورند انکار کنند
  • علی IR ۱۸:۲۴ - ۱۴۰۲/۰۷/۰۳
    0 0
    باسلام خدمت همه فقط خلاصه واربگویم کسی که مانندعلی ع که موقع ضربت خوردن شمشیر ابن ملجم میگوید بخدارستگارشدم پس نمیشه گفت ازترس جان خودش بوده بلکه حکم به صبرداشت ......
  • نریمان IR ۰۹:۴۴ - ۱۴۰۲/۰۹/۲۵
    0 0
    سلام. چه جواب ناقصی است. ای کاش حوزه کمی بیشتر در قرآن و روایات غور می کرد. خود اهل بیت جواب شبهه را دادند
  • نریمان IR ۱۶:۲۹ - ۱۴۰۲/۰۹/۲۹
    0 0
    نشر می دهم که پاسخ بنده را منتشر نمی کنید