با درود و سلام و احترام بر امام جمعه بزرگوار و عزیز تبریز ، شهر دیانت ،عزت ، غیرت و جوانمردی ، وتشکر از جهت صدور پیامشان بمناسبت پاسداشت این شهید و الا مقام ، ضمن عرض تبریک و تسلیت به باز ماندگان محترم آن عزیز ، اجازه میخواهم برای گرامیداشت همه شهیدان محبوبمان از هر جای ایران اسلامی ، دلنوشته ای را که در مورد دختر نازنین شهید دیگری که بعد از شها دت پدر متولد شده و اکنون 4ساله است ، در تصویری موهای پدر شهید ندیده اش را شانه می زند و آرزو میکند که ای کاش پدرش بود و او را در آغوش میکشید ، نوشته ام در اینجا بیاورم . بدست ظریفت من آن شانه را ___چو دیدم خراب کردم این خانه را___همین خانه ای را که نامش دل است ___ولیکن بدیدم همه از گِل است ___گر از گِل نبود پس چرا شد خراب ___بسر بر ده ام عمر خود در سراب ___چو دری نباشد درون صدف___ز دست رفته عمرش بدون هدف ___نبود کار صالح بکار نامه ام ___کنم ثبتش اکنون به این خامه ام ___شدم شرمسارت ز سر تا بپا ___از این غم بمیرم اگر هست بجا .به امید این که خدای تعالی ما را قدر دانفرزندان شهیدانمان قرار دهد و باز ماندگانشان را گرامی بداریم .