یکشنبه ۲۵ آذر ۱۴۰۳ |۱۳ جمادی‌الثانی ۱۴۴۶ | Dec 15, 2024
«عاشقانه‌ای برای ۱۶ ساله‌ها»

حوزه/ «عاشقانه‌ای برای ۱۶ ساله‌ها» روایت داستانی است از زندگی شهیده راضیه کشاورز دختر ۱۶ ساله‌ای که در اقدام تروریستی «تندر» به شهادت رسید. حالا «شارمهد» از سوی وزارت اطلاعات دستگیر شده و خوب است این تروریست کتاب را بخواند!

به گزارش خبرگزاری حوزه، «عاشقانه‌ای برای ۱۶ ساله‌ها» روایت داستانی از زندگی شهیده راضیه کشاورز، دختری که در سن ۱۶ سالگی  آسمانی شد.

بر اساس این گزارش، این کتاب روایت شخصیت دختری نوجوان است. دختری که تمام تلاشش را به کار می‌بندد تا در زندگی اول باشد. در شانزدهمین بهار عمرش حادثه‌ای رخ می‌دهد و او را در رسیدن به خواسته‌اش کمک می‌کند. انفجاری که در سال ۱۳۸۷ در حسینیه سیدالشهدای شیراز رخ داد، نقطه اوج زندگی او را رقم زد. این اقدام تروریستی بود و طی هفته جاری از سوی وزارت اطلاعات سرکرده گروهک تروریستی «تندر» دستگیر شد.

«شارمهد» در سال ۱۳۸۷ عملیات انفجار در حسینیه سیدالشهدای شیراز (رهپویان وصال) را طراحی و هدایت کرد و در همان اقدام تروریستی، ۱۴ نفر شهید شدند که یک نفر آن ها دختر۱۶ ساله‌ای بود به نام «راضیه کشاورز».

شهید راضیه کشاورز ۱۱ شهریور ۱۳۷۱ در ظهر گرم تابستانی هم‌زمان با نوای ملکوتی اذان ظهر در مرودشت شیراز به دنیا آمد. والدینش به خاطر ارادتی که به خانم فاطمه زهرا (سلام الله علیها) داشتند، نام راضیه را برایش برگزیدند. روزها یکی پس از دیگری سپری می‌شدند. راضیه بزرگ‌تر می‌شد و با وجودش شور و نشاط مضاعفی به خانه می‌بخشید. از همان کودکی روحیه‌ای شاداب و پرشور و نشاط داشت و لطافت و مهربانی‌اش به وضوح در  برخورد با اطرافیان آشکار بود. راضیه تا قبل از بهار ۱۶ سالگیش موقعیت‌های چشمگیری را در زمینه ورزش کاراته، مسابقات قرآن و درس و تحصیل کسب کرد.

سرانجام در سن ۱۶ سالگی در فروردین‌ماه سال ۱۳۸۷ بعد از آنکه از زیارت بارگاه امام رئوف به شهرش بازگشت، آرزویش برآورده شد و بر اثر انفجار بمب در حسینیه کانون فرهنگی رهپویان وصال شیراز توسط عوامل تروریستی وابسته به غرب، بعد از تحمل ۱۸ روز درد و رنج ناشی از جراحت به جمع شهیدان سرفراز و سربلند که ره صد ساله را یک شبه پیمودند پیوست.

* نویسنده کتاب: راضیه هرچه را می‌آموخت، عمل می‌کرد

سعیده سادات‌اکبری نویسنده این کتاب است. وی در گفت‌وگو با خبرنگار کتاب و ادبیات خبرگزاری فارس درباره این اثر اظهار داشت: حدود ۴ سال پیش مصاحبه‌هایی با خانواده و دوست صمیمی راضیه به نام نرگس را انجام دادم. ‌این مصاحبه‌ها حدود ۳۰ ساعت شد.

وی افزود: مطالب جمع‌آوری و مصاحبه‌ها انجام شده بود، اما تالیف به درازا انجامید، اما سال گذشته تمام شد و در اسفند ۹۸ کتاب منتشر شد.

به گفته اکبری، تمام خاطرات مندرج در کتاب مستند است. راضیه ۱۶ سال داشت و شاید خاطرات بسیاری در میان نبود، اما با همان سن کم نکته‌ای که از او مدام ذهن مرا درگیر می‌کرد، این بود که تمام مواردی که در رشد مذهبی و معنوی می‌آموخت انجام می‌داد. از زمانی که با کانون رهپویان شیراز همراه شد رشد فکری،‌اخلاقی و معنوی بیشتری کرد.

این نویسنده اضافه کرد: شیوه کتاب داستانی است، اما خاطرات مستند در آن آمده است. او دختری بود که هر چه می‌آموخت عمل می‌کرد. نکته جالب اینکه راضیه ۱۸ روز پس از این عملیات تروریستی در کما بود و این زمان برای خانواده سخت‌تر گذشت، ولی در نهایت به شهادت رسید.

سخنان مادر بزرگوار این نوجوان شهید را در ادامه بخوانید

این شهیده بزرگوار مثل همه شما درس می‌خواند، زندگی می‌کرد، بازی می‌کرد و .. ولی چیزی که او را به این درجه رساند، نکات ظریفی بود که در زندگی‌اش رعایت می‌کرد؛ نکاتی که کاری به سن و سالش نداشت. از سر تقوا و ایمان از سر مراقبت در رفتارهای روزمره‌اش بود و احترامی که برای بزرگترها، پدر و مادر و معلمین قائل بود و در کارهایش واقعاً مرد عمل بود؛ یعنی درست است که راضیه یک دختر بود ولی واجباتش جایی که باید رضای خدا را در نظر بگیرد واقعاً مردانگی به خرج می‌داد.

سال سوم راهنمایی، راضیه بین خودش و خدا عهدی بسته بود که بعد از شهادتش تو وسایلش، البته تو وسایلش که نه، داخل جعبه اسماء متبرکه پیداش کردم.

خلاصه کوتاهی از این عهد نامه

«...بی‌حساب پیش، ان‌شاء‌الله به امید خدا و توکل به خدا چهل روز تمام کارمو خالصانه انجام بدم تا خدای مهربون از سر تقصیرات ما بگذرد و گناهامو ببخشه. توی این چهل روز که از ۵/۳/۸۵ شروع می‌شه توفیق پیدا کنم مادام العمر دعای عهد و زیارت امین الله و... را بخوانم و گریه کنم.

آقا تو رو خدا توفیق اشک ریختن تو این دعاها را به من بده و شب هم به یاد خانم حضرت زهرا(س) شبی ۵ صفحه قرآن بخوانم؛ ان‌شاء‌الله تکرار آیه الکرسی هم توی بیشتر اوقات نصیبم بشه.»

حالا در ادامه برشی از این کتاب را می‌خوانید:

امروز جمعه هست و آسمانش مثل همیشه دلگیر. خورشید کم‌کم غروب می‌کند و لکه‌های پراکنده و نارنجی رنگش را روی ابرها می‌اندازد. مریم اول صبح وقتی وارد آی.سی.یو شد، دعای ندبه را به یاد جمعه‌هایی که دعا را در خانه یا در حرم شاهچراغ با هم می‌خواندند، آن را بالای سر راضیه زمزمه می‌کند. با یاد دلتنگی‌های راضیه برای امام زمان و پا به پای دل خودش دعا را می‌خوانَد و اشک از چشمانش بی‌واسطه روی ورق‌های کتاب چکه می‌کند؛ «أین‌الشّموسُ الطّالعه، کجا رفتند خورشیدهای تابان؛ أین أقمارالمُنیره، کجارفتند ماه‌های فروزان؛ أین انجم الزاهره؛ کجا رفتند ستاره‌های درخشان...». تداعی گریه‌های مخفیانه‌ی راضیه، او را بی‌قرارتر می‌کند وقتی به این فراز از دعا می‌رسد که «مَتی ترانا و نریک و قَد نشرتَ لواءَ النّصر تُری، اَتَرانا نَحُفُّ بِکَ و أنتُ تَاُمُّ المَلَاَ، وقَد مَلاتَ الاَرضَ عدلاً؛ کی شود که تو ما را و ما تو را ببینیم (وبه دیدار مولای خود سرافراز باشیم) هنگامی که پرچم نصرت و پیروزی در عالم برافراشته‌ای، آیا خواهی دید که ما به گرد تو حلقه زده و تو با سپاه تمام روی زمین را پر از عدل و داد کرده باشی.»

کتاب  «عاشقانه‌ای برای ۱۶ ساله‌ها» در قطع رقعی و ۲۸۶ صفحه به قلم سعیده سادات اکبری و به همت انتشارات شهید کاظمی منتشر شده است.

۳۱۳/۶۰

ارسال نظر

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha