به گزارش خبرگزاری حوزه، هر چند بیش از ۱۱ سال از انتشار این کتاب به همت نشر افق می گذرد و بارها نیز این اثر تجدید چاپ شده، اما انصافاً رمانی خواندنی و جذاب حتی برای نسل جدید و سخت پسند به شمار می رود.
در پشت جلد کتاب به قلم نویسنده آمده است: "داستان اگر اجازه ندارد تاریخ را تحریف کند اما این توان و ظرفیت را داراست که تاریخ را از زاویه نو به روایت بنشیند. گویی که آن را دوباره می آفریند. در شماس شامی برهه ای از تاریخی مکرر باز هم تکرار میشود و هنوز نامکرر است. "
به نظر می رسد که توفیق این رمان که بستر و حوادث آن محرم سال ۶۱ هجری قمری را با روایتی جذاب، متنوع و این بار با تلفیقی از ادبیات معمایی به مخاطب خود ارائه کرده، ریشه در همان جمله کوتاه مجید قیصری در پشت جلد "شماس شامی" دارد، چه آن که او تاریخ را از زاویه نو به روایت نشسته است و داستانی را بازگو میکند که با وجود تکرار حدیث نامکرر برای مخاطب آن چنان جذاب است که در همراهی با این اثر، مجالی برای آرامش به چشمانش نمی دهد و از زمانی که کتاب را در دست میگیرد تا گاه به پایان رساندنش، روح جستجوگر و پرسشگر او آرام نمی نشیند.
قابل توجه مخاطبان عزیزی که این کتاب را هنوز نخوانده اند این که؛ «شماس» نام خدمتکار و محافظ مخصوص «جالوت» نماینده روم است که از روم به شام آمده است. جالوت از نوادگان حضرت داوود(ع) است که نزد مسیحیان روم و شام از احترام بالایی برخوردار است. جالوت در ابتدای داستان از حوادث مربوط به عاشورا بیاطلاع است ولی پس از تحقیق و تفحص به اصل ماجرا و حقانیت امام حسین(ع) پی میبرد. او بعد از تحقیقات زیاد به دربار یزید می رود و بر او می تازد که چرا پسر پیامبر(ص) را کشته ای؟ آن هم در اوج مظلومیت! او جمله ای تاریخی به یزید می گوید: «نسل من با بیست و چند پشت (یا به نقلی هفتاد پشت)، به داوود نبی می رسد و مردم به ھمین دلیل خاک کفش من را سرمه چشم می کنند و تو مردی را که با یک واسطه به پیامبرتان می رسد، این چنین می کشی و زن و فرزندش را اسیر می کنی؟ "
نکته ی جالب و پایانی هم آن که در این رمان، مجید قیصری به بهانه الهامی که از کتاب "منتهی الآمال" مرحوم شیخ عباس قمی گرفته، این اثر جذاب و خواندنی را نگاشته است.