پنجشنبه ۹ فروردین ۱۴۰۳ |۱۷ رمضان ۱۴۴۵ | Mar 28, 2024
شهدای روحانی

حوزه/ طلبه شهید حسن خلیلی کاشیدار در اردیبهشت ماه سال ۶۳ به جهت سن کم به سختی به جبهه رفت و حدود یک سال بعد نیز در سن چهارده سالگی به فیض عظیم شهادت نائل آمد.

به گزارش خبرگزاری حوزه، هفته دفاع مقدس فرصت بسیار ارزشمندی است تا نگاهی دیگربار داشته باشیم به زندگی نامه شهدای والامقام و البته بازخوانی وصیت نامه عزیزانی که حقیقتاً به تأسی از ارباب و مولای بی کفنشان حضرت سیدالشهدا(ع)، جاودان همیشگی تاریخ و عند ربهم یرزقون اند.

در این بین، شهدای طلبه و روحانی که مزین به دو گوهر والای علم و جهاد فی سبیل الله هستند، الگوهای وارسته ای می باشند که نگاهی به زندگی و وصیت نامه هایشان، حاوی درس های ماندگار عزت و افتخار و مقاومت و سربلندی است.

طلبه ی شهید حسن خلیلی کاشیدار در نخستین روز از اردیبهشت ماه سال ۵۰ در روستای کاشیدار، از توابع آزادشهر استان گلستان دیده به جهان گشود.

در دوره تحصیل در دبستان به موازات درس و مشق معمول برای یادگیری قرآن در کلاس های آموزش قرآن نیز شرکت می جُست.

شهید خلیلی به منظور ادامه تحصیل به شهرستان آزادشهر رفت و تا کلاس دوم راهنمایی در آن جا درس خواند، تا این که عشق به امام و انقلاب، او را راهی جبهه های حق علیه باطل کرد و در جبهه، به مدال افتخار جانبازی نائل آمد، با این حال پس از بهبودی و مرخصی از بیمارستان در مسیر تکامل علمی وارد حوزه علمیه شد و در مدرسه علمیه امام محمدباقر(ع) شهرستان گنبد لباس طلبگی بر تن کرد.

این شهید والامقام اسفندماه سال ۶۳ از سوی بسیج مدرسه علمیه مجدداً به جبهه رفت و اردیبهشت ماه سال ۶۴ در عملیات کربلای ۸ بر اثر ترکش خمپاره در سن ۱۴ سالگی در منطقه ی عملیاتی هورالعظیم به شهادت رسید و مایه افتخار ابدی همه خانواده و اقوام و دوستان شد.

یکی از اعضای خانواده شهید در همین زمینه می گوید: با شروع جنگ تحمیلی وی خیلی کوچک بود و نمی توانست به جبهه برود. وقتی صحنه های جبهه را از تلویزیون می دید خیلی علاقه داشت زودتر بزرگ شود تا بتواند برای نبرد با دشمن بعثی به جبهه اعزام گردد، تا اینکه در اردیبهشت ماه سال ۶۳ به جهت سن کم به سختی به جبهه رفت و حدود یک سال بعد نیز در سن چهارده سالگی به فیض عظیم شهادت نائل آمد.

در بخشی از وصیت نامه شهید می خوانیم؛ " مادر جان! تو بودی که مرا به جبهۀ نور علیه ظلمت فرستادی و عشق امام حسین(ع) را در قلبم به وجود آوردی که من حالا به عشق امام حسین(ع) و عشق الله به این جاهایی که غیر از نور چیز دیگری دیده نمی شود، آمدم؛ چون که شما در مجلس عزای امام حسین(ع) شرکت می کردی، اشک می ریختی و اشک با شیر تو مخلوط می شد و من میل می کردم؛ حال به عشق امام حسین(ع) به این جا آمدم، شاید بتوانم به ملاقات آن حضرت سر از تن جدا بروم و آن حضرت را زیارت کنم و آن حضرت مرا شفاعت کند.

پس تو ای مادر! هر موقع یادی از من کردی به یاد مظلوم کربلا باش و برای چنین مظلومانی گریه کن که از هر نظر از همه انسان ها مقام والاتری دارند. "

ارسال نظر

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha