یکشنبه ۹ اردیبهشت ۱۴۰۳ |۱۹ شوال ۱۴۴۵ | Apr 28, 2024
محمد حسن شفیعی شاهرودی

حوزه/ استاد حوزه به تشریح همبستگی و همگونی نظام معرفتی قرآنی و اهل بیتی(ع) و تجلی آن در اربعین پرداخت.

حجت الاسلام والمسلمین شفیعی شاهرودی از نویسندگان و پژوهشگران قرآنی کشور در گفتگو با خبرگزاری حوزه به ذکر مصادیق متعددی از همبستگی فرهنگ عاشورا و قرآن کریم پرداخت که در ذیل مباحث این استاد حوزه آمده است:

«اربعین و قرآن»
نخست: جایگاه قرآن کریم در دایره معرفتی دین مبین اسلام به عنوان مبنای اعتقادی و رفتاری مسلمانان چیست؟
به باور همۀ مسلمانان به ویژه شیعیان، قرآن به عنوان ثقل اکبر مبنای اعتقادی و رفتاری در هر سه بخشِ اُصول دین، فروع دین و اخلاق می‌باشد.
رسول خدا(ص) در حدیثی نورانی، بر برتری قرآن بر تمامی گفته‌ها و سخنان، حتّی گفته‌ها و سخنان‌ انبیای پیشین که در قالب وحی تجلّی نموده، تأکید کرده، می‌فرماید: «فضلُ القرآن علی سائر الکلام کفضلِ اللّه جلّ‌جلاه علی خَلقِه» [برتری ‌قرآن‌ نسبت به دیگر سخنان، مانند برتری خداوند جلّ جلاله بر خلق اوست].
امیر مـؤمنان(ع) دربـارۀ مـقام بـی‌بدیل و والای قـرآن می‌فرماید: «ثُمَّ أَنْزَلَ عَلَیْه الْکِتَابَ نُوراً لَا تُطْفَأُ مَصَابِیحُه، وسِرَاجاً لَا یَخْبُو تَوَقُّدُه» [خدای سبحان، کتابی آسمانی بر پیامبر اکرم(ص) فرو فرستاد و آن، نوری است که خاموشی ندارد، و چراغی است که افروختگی آن زوال‌ناپذیر است].
شاید دقیق‌ترین تعریف از قرآن، تعبیر به «مُهیمن» باشد که خود خداوند دربارۀ آن به کار برده و می‌فرماید: (وَأَنْزَلْنَا إِلَیْکَ الْکِتَابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقًا لِمَا بَیْنَ یَدَیْهِ مِنَ الْکِتَابِ وَمُهَیْمِناً عَلَیْه...)؛ [و این کتاب (= قرآن) را به حقّ بر تو نازل کردیم، در حالی که کتب پیشین را تصدیق می‌کند، و حافظ و نگاهبان آن‌هاست...].
خداوند در این آیه، قرآن را مـهیمن‌ بـر دیگر کتب آسمانی معرّفی می‌کند؛ و از این رو، رسول اکرم(ص) که آورندۀ آن کتاب است نیز مُهیمن بر سایر رسولان است.
در معنای واژۀ «مهیمن» دو نکتۀ زیر نهفته است:
نخست: تفوّق و برتری.
دوم: قدرت بر حفظ و مراقبت و نگهداری و تصرّفات گوناگون.
بر این اساس، «میهمن» در اصل به معنی‌ چیزی است‌ که سلطنت و تفوّقی بر چیز دیگر داشته‌ باشد و در حـفظ و مـراقبت‌ و تصرّفاتِ گوناگون در آن، قدرت‌ داشته‌ باشد، و به دیگر سخن حافظ و شاهد و مـراقب و امین و نگهداری‌کنندۀ آن باشد.
و قرآن‌ نسبت به کتاب‌های آسمانی پیـشین از خـود، دارای این ویژگی است؛ یعنی در حفظ و نگهداری اُصول کتاب‌های آسمانی پیـشین، مراقبت کـامل‌ دارد و آن‌ها را تکمیل می‌کند. به دیگر سخن، بر آن‌ها سیطره و اِشراف‌ و نفوذ علمی دارد و مـانعِ از دسـت رفـتن آن‌ها می‌شود و تحریف آن‌ها را تصحیح می‌کند.
آری، قرآن‌ اُصول ثابت و لا متغیّر کتاب‌های پیشین را حـفظ نـموده، و فروعی را که‌ تغییرپذیر است نسخ‌ و محو می‌کند، و در عین حال برنامۀ جامع‌تری‌ را پیشنهاد می‌دهد؛ همچنان که‌ خـود قـرآن‌ می‌فرماید: (إِنَّ هَذَا الْقُرْآنَ یَهْدِی لِلَّتِی هِیَ أَقْوَم...) [این قرآن، به راهی که استوارترین راه‌هاست، هدایت می‌کند...].
نتیجه:
قرآن با بیان اُصول، قواعد و خطوط کلّی، هم بر کتاب‌های آسمانی پیشین و هم بر سخنان اهل بیت: تفوّق و برتری و هیمنه دارد؛ از این رو، قرآن، ملاک صحّت و سُقم روایات است.
و شاید به خاطر همین ویژگیِ «هیمنه»، رسول خدا(ص)در احادیث گوناگون از جمله در خطبۀ غدیر، از قرآن به عنوان «ثقل اکبر» و از اهل بیت(ع) به عنوان «ثقل اصغر» یاد کرده است.
نکتۀ مهمّ و قابل توجّه:
با توجّه به این که اُصول دین به ویژه موضوع «ولایت و امامت» که مورد بحث ماست، عقلی هستند، باید پیش از مراجعه به روایات، به قرآن مراجعه کنیم و با صدها آیۀ قرآن پیرامون این موضوع مهمّ و حیاتی، آشنا شویم.
و پیش از مراجعۀ به قرآن نیز به عقل مراجعه کنیم و اُصول عقلی در حوزۀ امامت و ولایت را به دست آوریم.
از این رو، در حوزۀ «ولایت و امامت» مراجعۀ ما به آیات قرآن باید با رویکرد ارشادی (= ارشاد به عقل) باشد، و مراجعۀ ما به روایات با رویکرد تفسیری باشد؛ با این توضیح:
رجوع به آیاتِ ولایت و امامت با رویکرد ارشادی:
فایدۀ این روش آن است که از تفسیر به رأی آیات که متأسّفانه بسیاری به آن مبتلا هستند، جلوگیری می‌کند و اگر دشمنان مکتب اهل بیت برای اثبات عقاید و افکار خود، با تفسیر به رأی، به برخی آیات استدلال کنند، انسان آن را به دلیل آن که بر خلاف عقل است نمی‌پذیرد؛ زیرا که هرگز خداوند در قرآن بر خلاف عقلِ فطری سخن نمی‌گوید.
به عنوان نمونه، اگر یک وهّابی به بهانۀ آیۀ: «وخاتم النبیّین» و آیۀ: «الیوم أکملتُ لکم دینکم و آیاتی از این دست، سخن از کامل شدن عقل اُمّت اسلامی در سایۀ هدایت‌های قرآن و سنّت! و سخن از عصمت اُمّت اسلامی و در نتیجه بی‌نیازی بشر از امام منصوب از طرف خدا! به میان آورد، و سه اصل عقلیِ معروف در حوزۀ امامت را انکار کند و مدّعی شود که پس از پیامبر نیازی به امام از جانب خدا نداریم (= انکار اصل ضرورت هدایت بشر)، و لازم نیست امام معصوم باشد (= انکار اصل عصمت امام)، و مردم خود امام جامعه را انتخاب می‌کنند (انکار اصل انتصابی بودن امام) و... بلا فاصله متوجّه انحرافی بودن و بطلان این عقاید می‌شویم؛ زیرا:

أوّلاً- مخالف سه اصل عقلی مذکورند.
ثانیاً - با آیات فراوانی که ارشاد به حکم عقل در سه اصل مذکورند، مخالف‌اند.

ما در کتاب «امام شناسی؛ لزوم، مراحل و روش» به تفصیل پیرامون پنج اصل عقلی در حوزۀ «ولایت و امامت» و آیات ارشادِ به آن‌ها سخن گفته‌ایم؛ یعنی، پنج اصلِ: هدایت، عصمت، انتصابی بودن، ولایت‌، و اطاعت.

رجوع به روایات با رویکرد تفسیری:
فایدۀ این روش آن است که انسان به روایات جعلی و ساختگی پی می‌برد. بر اساس روایاتی که علمای علم اُصول فقه در بحث «تعادل و تراجیح» و «أخبار علاجیّه» آورده‌اند، انسان وظیفه دارد روایات را در تمام بخش‌های سه گانۀ دین اعمّ از اُصول، فروع، و آداب، بر قرآن عرضه کند؛ اگر موافق بودند بپذیرد وگرنه ردّ کند: «مَا وَافَقَ کِتَابَ اللهِ فَخُذُوه، وَمَا خَالَفَ کِتَابَ اللهِ فَدَعُوه» [روایاتی که موافق کتاب خدا هستند را اخذ کنید (و بر اساس آن رفتار کنید)، و روایاتی که مخالف کتاب خدا هستند را رها کنید (و به آن‌ها عمل نکنید)].
در پایان، همگان به ویژه اهل علم را دعوت می‌کنم، که در معارف دینی به ویژه در حوزۀ مهمّ و حیاتیِ «ولایت و امامت» به قرآن توجّه خاصّ داشته باشیم و در سه مقامِ: تعلّم، تعلیم و مناظره از قرآن غافل نباشیم تا بدین ترتیب در مباحث علمی از مطالب جنجالی و اختلاف انگیز در امان مانده، به نتیجۀ مطلوب برسیم؛ چرا که قرآن برای همۀ مسلمانان فصل الخطاب است. ولی متأسّفانه غالباً با مباحث دقیق و عمیق قرآنی به ویژه در حوزۀ ولایت و امامت آشنایی چندانی نداریم!

ائمه اطهار چه رویکردی نسبت به قرآن کریم داشتند و به طور کلی قرآن کریم در اندیشه اهل بیت چه جایگاهی دارد؟
ما در کتاب خود «کشف الستار والحجاب عن حجّیّة ظواهر الکتاب» مباحث مهمّی دربارۀ دیدگاه اهل بیت: پیرامون قرآن مطرح کرده‌ایم؛ از جمله: «حجّیّت ظواهر قرآن»، «عدم تحریف قرآن»، «جمع آوری قرآن در صدر اسلام»، «قرائت‌های قرآنی»، «نسخ و إنساء قرآن»، و «تفسیر قرآن به قرآن».
اجمال مطلب آن که: همواره روش اهل بیت این بوده است که هم خود در حوزه‌های گوناگون به ویژه در حوزۀ ولایت و امامت به آیات قرآن استدلال و استشهاد می‌کرده‌اند، و هم پیروان خود را به این کار تشویق می‌کرده‌اند.
یکی از ویژگی‌های رویکرد اهل بیت نسبت به قرآن، بهره‌گیری از «روش تفسیر قرآن به قرآن» بوده است.
با توجّه به آیۀ: (وَنَزَّلْنَا عَلَیْکَ الْکِتَابَ تِبْیَاناً لِکُلِّ شَیْءٍ) که قرآن را بیانگر همه چیز می‌داند، پس به طریق أولی قرآن بیانگر خویش خواهد بود، و با روش «تفسیر قرآن به قرآن» و «نگاه فرمولی و بسته‌ای» به آیات قرآن، می‌توان به حقایق فراوانی در حوزه‌های گوناگون به ویژه در حوزۀ مهمّ و حیاتیِ «ولایت و امامت» دست یافت.
این روش، از بزرگانی مانند شیخ مفید معروف است.
پیامبر خدا(ص)در این باره می‌فرماید: «إنّ القرآن یصدّقُ بعضُه بعضاً».
و امیرمؤمنان علی(ع) در این باره می‌فرماید: «کِتَابُ‏ اللَّهِ‏ تُبْصِرُونَ‏ بِهِ،‏ وَتَنْطِقُونَ بِهِ، وَتَسْمَعُونَ بِهِ، وَیَنْطِقُ بَعْضُهُ بِبَعْضٍ، وَیَشْهَدُ بَعْضُهُ عَلَی بَعْضٍ، وَلَا یَخْتَلِفُ فِی اللَّهِ، وَلَا یُخَالِفُ بِصَاحِبِهِ عَنِ اللَّه» .
برخی از فضلا در این باره کتاب‌های مستقلّی نگاشته‌اند؛ مانند رساله‌ای که دکتر خضیر جعفر با موضوع «تفسیر القرآن بالقرآن عند أهل البیت:»، نگاشته و رسالۀ «أهل البیت وتفسیر القرآن» اثر مجموعۀ فرهنگی امام باقر(ع) و... .
و روایات اهل بیت در این باره فراوان‌، و در لا به لای کتاب‌های حدیث و تفسیر پراکنده‌اند؛ کتاب‌هایی نظیر: «اُصول کافی» و «کتب شیخ صدوق»، «تفسیر علی بن إبراهیم»، و«تفسیر فرات کوفی»، و «تفسیر عیّاشی»، «تفسیر برهان» اثر سیّد هاشم بحرانی، «تفسیر نور الثقلین» اثر شیخ حویزی، و ... .
و با گردآوری و تنظیم این روایات، می‌توان به خطوط کلّی و اُصول اهل بیت: در باب تفسیر قرآن دست یافت.
و جا دارد که پژوهشگران حوزوی در قالب کتاب، مقاله و پایان نامه‌های علمی به این مهمّ بپردازند.
این روش تفسیری، آن گونه که با تفسیر موضوعی محقَّق می‌شود در تفسیر ترتیبی قرآن نیز می‌توان از آن بهره برد؛ نظیر تفسیر «المیزان» که به روش تفسیر قرآن به قرآن نوشته شده ولی نه به سبک تفسیر موضوعی بلکه در هر سوره، در تفسیر تک تک آیات از آیات مشابه بهره جسته است.
البتّه این روش، مستلزم احاط و آشنایی کامل با قرآن کریم بوده و باید پژوهشگر همۀ آیات مرتبط با یک موضوع را بداند تا با ضمیمه کردن آن‌ها به یکدیگر به حقیقت مطلب پی‌ ببرد.
مرحوم علّامه مجلسی پاره‌ای از مشکلات این روش را در کتاب شریف «بحار الأنوار» از سر راه پژوهشگران برداشته، و در هر موضوع، پیش از طرح روایات، آیات متناسب را به ترتیب سوره‌های قرآنی گرد آورده است؛ و بدین ترتیب گوشه‌ای از رویکرد اهل بیت: در تفسیر، مراجعه و برداشت‌های علمی از قرآن را اشکار ساخته است.
البتّه این، به معنای «حسبُنا کتابُ اللّه» که به اجماع مسلمین سخنی باطل و نادرست است، نمی‌باشد؛ زیرا همۀ مسلمانان در کنار اهتمام به قرآن به سنّت نیز اهتمام می‌ورزند و هیچ کس خود را مستغنی از احادیث نمی‌داند.
بلکه مراد ما این است که یکی از راه‌ها برای حلّ مشکلات و مبهمات قرآنی به ویزه در حوزۀ ولایت و امامت، روش تفسیر قرآن به قرآن است، نه این که این روش برای رفع جمیع مبهمات حتّی مجملات ومطلقات قرآنی به ویژه در اُمور توقیفی مانند نماز و روزه و ... نیز کافی باشد.
در بین معاصرین، تفسیر المیزان اثر علّامه طباطبایی از بین تفاسیر ترتیبی قرآن، و کتاب «منشور جاوید» اثر آیت اللّه العظمی سبحانی از بین تفاسیر موضوعی قرآن، به این مهمّ تا حدّ زیادی پرداخته‌اند.
چنان که در بین تفاسیر ترتیبیِ علمای اهل سنّت، تفسیر ابن کثیر و تفسیر شیخ محمّد عبده، کم و بیش بر این اساس نگاشته شده‌اند.
امّا همچنان در این حوزه باید راه زیادی پیموده شود، و لازم است که پژوهشگران به ویژه در حوزۀ مورد بحث ( ولایت و امامت) قلم فرسایی کنند.
ما در کتاب «امام شناسی؛ لزوم، مراحل و روش» تا حدّی به این مهمّ پرداخته‌ایم، و ابتدا اهمّ زوایای بحث «ولایت و امامت» را با روش تفسیر قرآن به قرآن، و کنار هم قرار دادن آیات مرتبط، اثبات کرده‌ایم، و آنگاه روایات مرتبط را با رویکرد تفسیری یادآور شده‌ایم؛ از این رو، مباحث فرا مذهبی بوده و برای هر خوانندۀ منصفی قانع کننده بوده و قابل پذیرش‌اند.
اکنون عنوان اهمّ آن زوایا را یادآور می‌شوم، و می‌توانید تفصیل مطلب را از آن کتاب جویا شوید:
۱- مدل حکومت دینی از زبان قرآن
۲- معنای ولایت در قرآن
۳- اهمیّت عقل در اسلام، و جایگاه آن در بحث امامت.
۴- لزوم معرفت و شناخت امام.
۵- خالی نبودن زمین از حجّت.
۶- اُصول پنج گانۀ اعتقادی در حوزۀ ولایت و امامت.
۷- «ولایت»، اصل اسلام، روح اسلام، و روح انسان.
۸- معروف «ولایت»، و مُنکر «طاغوت» است.
۹- «امامت» ملاک صف بندی در قیامت.
۱۰- تبلیغ ولایت علی در روز غدیر.
۱۱- علی مصداق مؤمن در قرآن.
۱۲- توسّل به اهل بیت:.
۱۳- لعن دشمنان اهل بیت:.
۱۴- بازگشت مسلمانان به دوران جاهلیّت و ارتداد آن‌ها.
یاد آور می‌شوم که متأسّفانه در این زمینه کار چندانی انجام نشده، و در آن کتاب، این مثال‌ها را با توجّه به اطّلاعات، سلیقه، و فرصتِ محدود خود به این صورت ترتیب داده‌ام، و از خوانندۀ گرامی می‌خواهم در این زمینه پژوهش گسترده‌ای انجام دهد: أوّلاً - هر یک از نمونه‌های یاد شده را با کنار هم قرار دادن آیات دیگر، تکمیل و تقویت نماید. ثانیاً - نمونه‌های فراوان دیگری را ترتیب دهد.

رهیافت‌هایی که می توان از حدیث ثقلین به عنوان الگوی رفتاری جامعه اسلامی عنوان کرد چیست؟
سر نخ حدیث ثقلین را می‌توان در قرآن یافت؛ مانند آیۀ: (لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلَنا بِالْبَیِّناتِ وَأَنْزَلْنا مَعَهُمُ الْکِتابَ وَالْمِیزانَ لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ وَأَنْزَلْنَا الحَدِیدَ فِیهِ بَأْسٌ شَدِیدٌ وَمَنافِعُ لِلنَّاسِ وَلِیَعْلَمَ اللهُ مَنْ یَنْصُرُهُ وَرُسُلَهُ بِالْغَیْبِ إِنَّ اللّهَ قَوِیٌّ عَزِیزٌ) [ما رسولان خود را با دلایل روشن فرستادیم، و با آن‌ها کتاب (آسمانی) و میزان (شناسایی حقّ از باطل) نازل کردیم تا مردم قیام به عدالت کنند؛ و آهن را نازل کردیم که در آن نیروی شدید و منافعی برای مردم است، تا خداوند بداند چه کسی او و رسولانش را یاری می‌کند بی‌آن که او را ببینند؛ خداوند قوّی و شکست ‌ناپذیر است].
در این آیه، خداوند تصریح کرده است که خداوند همراه تمام رسولان دو چیز را نازل کرده است:
۱- کتاب آسمانی
۲- میزان
کلید حلّ معمّا این است که دریابیم مراد از «میزان» که عِدل «کتاب آسمانی» است، چیست؟
با دقّت در آیات مرتبط زیر به خوبی روشن می‌شود که مراد، «میزان الأعمال» و امام جامعه است که در هر اُمّتی از طرف خداوند به عنوان وصیّ پیامبر و عِدل قرآن نصب می‌شده و به عنوان اُلگو و نمونۀ مجسّم دین الهی و کتاب آسمانی به مردم جامعه معرّفی می‌شده است، و در اُمّت اسلامی عبارتند از: «امیرمؤمنان، امام حسن و امام حسین و اولاد معصوم او تا امام مهدی:»؛ به آن آیات توجّه کنید، تا از یک سو به ریشۀ قرآنی «حدیث ثقلین» دست یابید، و از سوی دیگر به مثالی در حوزۀ امامت پیرامون روش اهل بیت در برداشت و استفادۀ از قرآن یعنی تفسیر قرآن به قرآن که در پرسش قبل به آن اشاره کردیم، دست پیدا کنید:
۱- سورۀ انبیا آیۀ ۴۷ که «میزان» را به «میزان قسط» تفسیر می‌کند: (وَنَضَعُ الْمَوَازِینَ الْقِسْطَ لِیوْمِ الْقِیامَةِ).
۲- «قسط» در برابر «ظلم» قرار دارد، و با فهم معنای ظلم در قرآن می‌توان معنای قسط و عدالت در قرآن را به دست آورد.
در منطق قرآن دو گروه ظالمند: یکی مُشرک: (یا بُنَیَّ لا تُشْرِکْ بِالله إنَّ الشِّرْکَ لَظُلْمٌ عَظیِمٌ) ، و دیگری گناهکار: (وَمَنْ یَتَعَدَّ حُدُودَ اللهِ فَقَدْ ظَلَمَ نَفْسَهُ) ،‌ و نیز: (وَمَنْ یَتَعَدَّ حُدُودَ اللهِ فَاُولئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ) .
بر این اساس، به باور قرآن هر کسی باید عدالت را از خویش شروع کند و پندار، گفتار و رفتارش عادلانه باشد تا آنگاه عدالت به جامعه نیز گسترش یابد؛ قسط و عدالت عبارت است از: دوری از شرک در درون، و دوری از هر گونه گناه در بیرون.
پس «موازین القسط» عبارتند از کسانی که از هر گونه آلودگی‌ درونی (= شرک) و آلودگی بیرونی (= گناه) به دور بوده و در یک کلام «معصوم» باشند.
۳- حال در اُمّت اسلامی چه کسانی دارای این ویژگی بوده و از هر گونه آلودگی به دورند؟ با مراجعه به آیۀ ۳۳ سورۀ اَحزاب درمی‌یابیم که به تصریح قرآن «اهل بیت» دارای این ویژگی هستند: (إِنَّما یُرِیدُ اللهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیتِ وَیُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً) [خداوند فقط می‌خواهد هر گونه پلیدی را از شما اهل بیت دور کند و کاملاً پاکتان گرداند].
حال که مطلقِ «رِجْس» (= پلیدی و آلودگی) از اهل بیت پیامبر به دور است، اعمّ از پلیدی گناه، خطا، جهالت و هوای نفس، و خداوند آنان را به عنوان «میزان الأعمال» و اُلگوی مردم در این دنیا معرّفی کرده، و در آن دنیا نیز در هنگام حساب و کتاب به عنوان سنجه و میزان در دادگاه عدل الهی قرار داده می‌شوند، پس به حکم عقل بایسته است که در تمام اُمور دنیوی و اُخروی به آنان مراجعه کرد تا از هر گونه آلودگی دور مانْد؛ خداوند در سورۀ یونس آیۀ (۳۵) با همزۀ استفهام به این حکم عقل اشاره می‌کند که با وجود «هادی الی الحقّ» و امام معصوم، تبعیّت از «مَنْ لَا یَهِدِّی إلّا أَنْ یُهْدَی» (= غیر معصوم) جایز نیست: (أَفَمَنْ یَهْدِی إِلَی الحَقِّ أَحَقُّ أَنْ یُتَّبَعَ أَمَّنْ لَا یَهِدِّی إلّا أَنْ یُهْدَی) [آیا کسی که به حقّ هدایت می‌کند، پیروی از او سزاوارتر است، یا آن که خود از هدایت بی‌بهره است مگر آن که (توسّطِ دیگری) هدایت شود].
و با کنار هم قرار دادن آیۀ تطهیر که به منزلۀ صغری است، و آیۀ تبعیّت که به منزلۀ کبری است، به ضمیمۀ حدیث اثنی عشر که میان شیعه و سنّی اجماعی است، اشخاص ائمّه عبارتند از: دوازده امام از اهل بیت پاک که اوّلینِ آن‌ها امیرمؤمنان علی و آخرینِ آن‌ها امام مهدی[ است.
این جاست که آنان که فقط به زبان دَم از محبّت اهل بیت می‌زنند، ولی در عمل در هیچ یک از بخش‌های زندگی خود نه در علم کلام، نه در فقه، نه در قضاوت، و نه در سیاست و حکومت به آنان مراجعه نمی‌کنند، خود را برای پاسخ این پرسش‌ها در شب اوّل قبر آماده کنند:

آیا معصوم با غیر معصوم یکسان است؟ آیا خداوند اشخاص معصومین را در قرآن معرّفی نکرده بود؟ آیا با وجود آنان مراجعۀ به دیگران عقلاً جایز بود؟ آیا خداوند اهل بیتِ پاک را فقط برای اظهار محبّت زبانی آفریده بود؟ آیا نزد عُقلا و عرف، اظهارِ محبّت زبانی به یک شخص در عین مخالفت عملی با او و نشست و برخاست با دشمنان او، استهزا و تمسخرِ او به شمار نمی‌رود؟ و....

دیگر فرقه‌های اسلامی در این عقیده با شیعه مخالفند و بر خلاف آیۀ تطهیر بر این باورند که امام لازم نیست هاشمی و از نسل پیامبر باشد و امامت اختصاص به اهل بیت: ندارد، بلکه هر به ظاهر مسلمانی که قیام کند و حکومت را به دست بگیرد هر چند با تطمیع یا تهدید، او امام و خلیفه و مصداق «اُولی الأمر» است، و به تصریح برخی نه تنها در او عصمت شرط نیست بلکه حتّی عدالت هم شرط نیست، و او حتّی با فسق و فجور و جنایت نیز از خلافت ساقط نمی‌شود!
متأسّفانه این گونه عقایدِ خلاف قرآن، حکومت امثال معاویه و یزید را تصحیح، و راه را برای حکومت امثال آل سعود و داعش را باز می‌کند.
ره یافت‌هایی از حدیث ثقلین:
۱- قرآن به عنوان قانون اساسی، و عترت پیامبر به عنوان مجری قانون در کنار یکدیگر، اهداف پیامبر خدا را تأمین می‌کنند.
۲- سنّت واقعی پیامبر خدا را باید از این دو یادگار گرانبهای حضرت جویا شد.
۳- آن گونه که قرآن حجّت است، اهل بیت نیز به عنوان عِدل قرآن حجّت هستند.
۴- تنها راه برای در امان ماندن از گمراهی و ضلالت، تمسّک علمی و عملی به این دو ( قرآن و عترت) می‌باشد.
۵- با توجّه به واژۀ «ابداً» در پایان حدیث ثقلین، همواره روی کرۀ زمین شخصی از عترت رسول خدا به عنوان مفسّر و مجری قرآن وجود دارد که مردم با تمسّک به او راه هدایت را ‌یافته و سعادتند می‌شوند.
انتهای پیام

ارسال نظر

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

نظرات

  • رسول ملکیان اصفهانی IR ۰۸:۲۶ - ۱۴۰۱/۰۶/۲۷
    0 0
    سلام با عرض احترام. هر چند مطالب خوبی ارائه گردید ولی دو نقد جدی دراینجا مطرح است: الف- عنوان (جایگاه اربعین در نظام معرفتی قرآنی کجا است؟) دراین مطالب ارائه شده مشخص نشد. یعنی اصلا تبیین نشد؟ ب-برادرارجمند چند جائی فرموده اند: روی این مطالب کار شود. خیلی اسباب تعجب است. زیرا صدها کتاب و مقاله دراین رابطه بصورت مبسوط صورت گرفته است. کافی است به سایت مرکزاسناد وکتابخانه ملی مراجعه وجستجوی ساده ای صورت گیرد.