یکشنبه ۲۵ آذر ۱۴۰۳ |۱۳ جمادی‌الثانی ۱۴۴۶ | Dec 15, 2024
«دلیران لرستان در خان‌طومان» روانه بازار نشر شد

حوزه/ «دلیران لرستان در خان‌طومان» زندگی‌نامه و خاطرات چند تن از مدافعان حرم لرستانی به همت «حمید فولادوند» نویسنده و جانباز لرستانی از سوی انتشارات هاویر منتشر شد.

به گزارش خبرگزاری حوزه، «دلیران لرستان در خان‌طومان»؛ به زندگی‌نامه و خاطرات سه تن از مدافعان حرم لرستانی پرداخته است که به قلم «حمید فولادوند» نگاشته شده است و روانه بازار نشر شده است.

خان‌طومان نام روستایی است در «جبل سمعان» استان حلب که فاصله ۱۰ کیلومتری با بزرگراه حلب، دمشق دارد که همین موضوع یکی از دلایل مهمی است که خان‌طومان را مورد توجه قرار داده است.

سال ۹۵ در حالی که این منطقه تحت تسلط نیروهای جبهه مقاومت بود، آتش‌بسی کوتاه بین دو طرف داده می‌شود. در همین حین تروریست‌های تکفیری از فرصت پیش آمده سوء استفاده کرده و منطقه را پس از بمباران و به شهادت رساندن تعدادی از رزمندگان مدافع حرم، تصرف می‌کنند.

پس از آن همچنان درگیری‌ها ادامه پیدا کرد تا اینکه تنها چند روز پس از به شهادت رسیدن سردار حاج قاسم سلیمانی مجاهدان اسلام توانستند برای همیشه خاک این منطقه را از لوث وجود تکفیرهای وهابی پاک کنند و این قطعه از خاک سوریه در تاریخ گواه خون‌های پاکی باشد که رویش به زمین ریخت.

از فولادوند کتاب «خط سوم» شناسنامه بمباران‌های هوایی رژیم بعث عراق در استان لرستان چاپ شده است.

همچنین کتاب‌های راویان گمنام، سقوط هواپیمای مسافربری در گلیچ خرم‌آباد، نقش شرکت ماشین‌سازی خرم‌آباد در ساخت پل‌های پی ام پی، و خاطرات اصغر بهرامی، محافظ رهبر معظم انقلاب اسلامی در دفاع مقدس، کتاب حماسه لرستان و روزشمار حملات هوایی عراق به شهرهای لرستان را در دست چاپ دارد.

فولادوند از خبرنگاران پیشکسوت استان لرستان است که از سال ۱۳۶۴ همکاری خود را با روزنامه اطلاعات آغاز کرد و تا نیمه اول ۱۴۰۲ نیز این همکاری ادامه داشت. وی همچنین نخستین خبرنگار خبرگزاری دانشجویان در استان لرستان و نخستین سرپرست روزنامه همشهری، خرداد، قدس، در این استان بوده است و سابقه خبرنگاری در خبرگزاری جمهوری اسلامی در خرم آباد را نیز در سابقه کار خبری خود دارد.

کتاب «دلیران لرستان در خان‌طومان» با تدوین و گردآوری حمید فولادوند در قطع رقعی با ۱۰۸ صفحه از سوی انتشارات هاویر روانه بازار نشر شده است.

در بخشی از کتاب می‌خوانیم: تازه داعش شکل گرفته بود، هر روز در کشور سوریه به پیشروی خودش ادامه می‌داد و من هم که اخبار را از طریق تلویزیون پیگیری می‌کردم و شاهد رفتارها و کشتارهای جنون‌آمیز آنها بودم، از طرفی هر روز در حال پیشروی به‌سمت مرقد مطهر حضرت سکینه (س) و سایر اماکن مقدسه سوریه بود. بسیار نگران و ناراحت بودم و مرتب فجایع داعش را از طریق تلویزیون و یا فضای مجازی دنبال می کردم. در اتاق کارم بارها کشتارهای ناجوانمردانه این گروهِ از خدا بی‌خبر را نگاه می‌کردم و هر بار حالم دگرگون‌می‌شد و این صحنه‌های وحشتناک و دلخراش از کشتار مردم مظلوم و بی‌دفاع را می دیدم‌، حالم منقلب می‌شد.

داعش تهدید کرده بود که اماکن متبرک سوریه را با خاک یکسان می‌کند. با پیشروی‌های خود به حرم حضرت سکینه (س) رسیده بود و آن را تخریب کرد. تخریب مرقد حضرت سکینه (س) برایم غیر قابل قبول بود و اصلاً تحمل این صحنه را نداشتم. وقتی این صحنه را دیدم، بارها گریه کردم و از اینکه نمی‌توانستم کاری کنم، خودم را سرزنش می‌کردم. به فکر رفتن به سوریه افتادم.

برای رفتن به سوریه و جنگ با داعش به هر دری زدم و به دوستان زیادی از نقاط مختلف کشور متوسل شدم. این پیگیری‌ها ماه‌ها به طول انجامید ولی به نتیجه نرسیدم. بعد از پیگیری‌های فراوان فهمیدم چرا نمی‌توانم اعزام شوم. پدرم از بیماری سختی رنج می‌برد و بستری بود و از طرفی خیلی به من وابسته بود و همیشه می‌گفت‌: اگر یک لحظه از من دور شوی من هم خواهم مُرد. علی‌رغم بیماری پدرم و دلبستگی‌هایی که به او داشتم‌، همچنان پیگیر اعزام به سوریه بودم…

انتهای پیام

ارسال نظر

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha