به گزارش خبرگزاری حوزه، در یکی از خاطرات شهید مهدی باکری اینچنین آمده است:
اولین روز عملیات خیبر بود.
از قسمت جنوبی جزیره، با یک ماشین داشتم برمیگشتم عقب.
توی راه دیدم یک ماشین با چراغ روشن داشت می آمد.
این طور راه رفتن توی آن جاده، آن هم روز اول عملیات، یعنی خودکشی.
جلوی ماشین راگرفتم. راننده آقا مهدی بود.
بهش گفتم « چرا این جوری میری؟ می زننت ها.»
گفت «می خوام به بچه ها روحیه بدم. عراقی ها رو هم بترسونم.
می خوام یه کاری کنم اونا فکر کنن نیروهامون خیلی زیاده. »
منبع: یادگاران، جلد سه، کتاب شهید مهدی باکری، ص ۵۹
نظر شما