به گزارش خبرگزاری حوزه،حجتالاسلام والمسلمین سید حمید روحانی رئیس بنیاد تاریخ پژوهی و دانشنامه انقلاب اسلامی در مطلبی به تحلیلی جامع از پیشینه و کارکرد نهضت آزادی می پردازد که خدمت شما فرهیختگان می شود.
مقدمه
نهضت آزادی ایران در اوایل دهه ۱۳۴۰ توسط گروهی از نیروهای ملی-مذهبی، از جمله مهندس مهدی بازرگان، با هدف پیوند دادن دین و سیاست و اصلاح ساختارهای حکومت در چارچوب قانون اساسی مشروطه تأسیس شد. این جریان با تأکید بر استقلال، آزادی و حاکمیت قانون، خود را وفادار به ارزشهای اسلامی و ملی معرفی میکرد، اما در عمل به حفظ نظام شاهنشاهی باور داشت و اصلاحات درونساختاری را دنبال میکرد. نهضت آزادی، برخلاف امام خمینی، به مبارزه قاطع با سلطنت و نفی هرگونه وابستگی به قدرتهای خارجی اعتقادی نداشت. این تفاوت رویکرد، ریشه اختلافات عمیق میان امام و این جریان را تشکیل میداد. مرور این پیشینه، برای شناخت دقیقتر جایگاه نهضت آزادی در روند انقلاب اسلامی ضروری است.
وفاداری نهضت آزادی به نظام شاهنشاهی
جبهه ملی و نهضت آزادی که در میان گروههای سیاسی آن دوران برجسته بودند، به نظام شاهنشاهی وفادار باقی ماندند.با بررسی اسناد موجود و حتی اساسنامههایی که بعدها نیز از سوی نهضت آزادی منتشر شده است، میتوان مشاهده کرد که در متن این اسناد بهصراحت بر استمرار نظام شاهنشاهی و انتقال سلطنت در خاندان پهلوی از نسلی به نسل دیگر تأکید شده است. نخستین اختلاف بنیادین آنها با امام خمینی (ره) نیز در همین مسئله بود. آنان طرفدار حفظ سلطنت پهلوی بودند و تنها خواهان محدود شدن نقش شاه به سلطنت (مطابق با قانون اساسی مشروطه) بودند و نه حکومت. درحالیکه حضرت امام از ابتدا بر لزوم براندازی کامل این نظام تأکید داشتند.
در سال ۱۳۵۷ که موج انقلابی «مرگ بر شاه» سراسر کشور را فرا گرفته بود، مهندس بازرگان برای دیدار با امام به نوفللوشاتو رفت تا از ایشان بخواهد که شاه را از کشور بیرون نکند. این اقدام نشانهای دیگر از پایبندی نهضت آزادی به اصول نظام سلطنتی بود؛ پایبندیای که یکی از مهمترین دلایل تضاد آنها با خط امام محسوب میشد.
اختلاف در نگاه به قدرتهای خارجی
دومین موضوع اساسی اختلاف میان امام و نهضت آزادی، در نوع نگاه به قدرتهای خارجی ریشه داشت. حضرت امام با شعار «نه شرقی، نه غربی» به میدان مبارزه آمدند و از همان ابتدا اعتقادی به اتکا به نیروهای بیگانه نداشتند. ایشان بر این باور بودند که بیگانگان نه تنها در راستای اهداف دینی و ملی ملت ایران یاریرسان نخواهند بود، بلکه وابستگی به آنها باعث انحراف و تباهی ملت خواهد شد. این در حالی بود که گروههایی مانند نهضت آزادی معتقد بودند بدون حمایت خارجی نمیتوان در برابر استبداد داخلی ایستادگی کرد و تحقق خواستههایی چون آزادی انتخابات و مطبوعات نیز در گرو این پشتیبانی است.
در دوران حضور حضرت امام در نجف، حجتالاسلام روحانی در مراجعاتی به دفاتر سازمانهای آزادیبخش شاهد بود که اولین پرسش آنها این بود: «شما به کدام قدرت خارجی تکیه دارید؟» و هنگامی که پاسخ داده میشد: «ما جز به خدا و ملت به هیچ قدرتی اتکا نداریم» این سخن با تعجب و گاه تمسخر مواجه میشد. برای نمونه، یکی از مائوئیستهای لبنانی پس از شنیدن این پاسخ گفت: «شما اصلاً سیاست را نفهمیدهاید.» حتی گروههایی مانند اخوانالمسلمین، حزبالدعوه و حزبالتحریر اسلامی نیز انتقاد میکردند که تمرکز حملات امام خمینی بر آمریکا و انگلیس، زمینهساز پیروزی شوروی در ایران خواهد شد. امام اما همواره تأکید میکردند که تکیه به قدرتهای خارجی نوعی انتحار سیاسی است و ملت ایران باید تنها به نیروی خود متکی باشد.

سکوت در برابر کاپیتولاسیون و فقدان باور به توانمندی اسلام
نمونهای روشن از تفاوت دیدگاه امام با این گروهها، واکنش ایشان به قانون کاپیتولاسیون در سال ۱۳۴۳ بود. زمانی که رژیم شاه مصونیت قضایی برای اتباع آمریکایی در ایران قائل شد، تنها امام خمینی بود که بهصورت جدی اعتراض کرد. در مقابل، جبهه ملی، نهضت آزادی و سایر جریانهای ملیگرا که دم از ایراندوستی میزدند، سکوت اختیار کردند. دلیل این سکوت، وابستگی فکری و سیاسی آنان به سیاستهای آمریکا بود و اعتقادشان بر این بود که بدون همراهی آمریکا، نمیتوان حیات سیاسی را ادامه داد.
از سوی دیگر، گروههای موسوم به ملی-مذهبی نیز با آنکه ظاهراً بر مذهب تأکید داشتند، باور نداشتند که اسلام توانایی اداره جامعه یا پیشبرد یک انقلاب را دارد. این گروهها برای تحقق اهداف سیاسی خود به مکاتب وارداتی نظیر مارکسیسم و لیبرالیسم پناه میبردند و بر همین اساس نیز از سوی منتقدان، گروههای التقاطی خوانده میشدند. در مقابل، امام خمینی بدون وامگیری از این مکاتب، اسلام ناب محمدی را عرضه کردند و موفق شدند موج انقلابی فراگیری را در کشور ایجاد نمایند.
پیوستن ناگزیر به موج انقلاب و آشکار شدن ماهیتها
با اوجگیری انقلاب و گسترش نهضت امام، احزاب و گروههای سیاسی دیگر چارهای جز پیوستن به این موج ندیدند. اگرچه ابتدا کوشیدند سیاستهای خود را بر انقلاب تحمیل کنند، اما با واکنش قاطع امام مواجه شدند. در اسناد و نوشتههایی مانند صحیفه امام و کتاب «نهضت امام خمینی»، بهوضوح آمده است که اعلامیههای نهضت آزادی و جبهه ملی همچنان در چارچوب قانون اساسی مشروطه منتشر میشد.
امام در این باره تصریح داشتند: «کسانی که تا دیروز با رژیم همراه بودند، امروز با دم زدن از قانون اساسی میخواهند مجرم اصلی را از سقوط نجات دهند. اگر دست از توطئه برندارند با آنها برخورد خواهیم کرد.»
در جریان اقامت امام در نجف، پیامی از سوی داریوش فروهر، دکتر سنجابی و مهندس بازرگان به امام رسید که اعلام کردند: «ما تسلیم هستیم و هرچه شما بگویید اجرا میکنیم.» این بیانگر آن بود که تحت فشار موج انقلابی مردم، مجبور به پیروی از خط امام شده بودند. اما واقعیت آن است که پس از پیروزی انقلاب، ماهیت واقعی این گروهها بهتدریج آشکار شد.
نمونهای دیگر، سفر مهندس بازرگان به نوفللوشاتو در سال ۱۳۵۷ بود که در آن از امام خواست شاه از کشور بیرون رانده نشود. پاسخ امام به او بسیار قاطعانه و تند بود. ایشان فرمودند: «کسی که دستش تا مرفق به خون ملت ایران آغشته است، چگونه میتوان به او گفت شاه بمان، اما در امور اجرایی دخالت نکن؟ کدام وجدان، کدام اخلاق و کدام دین اجازه چنین کاری را میدهد؟» بازرگان پس از این پاسخ، بدون خداحافظی محل اقامت امام را ترک کرد.
در آن زمان، شاخه خارجکشور نهضت آزادی که شامل چهرههایی چون ابراهیم یزدی و قطبزاده بود، از این اقدام بازرگان ابراز برائت کردند تا اعتبار خود را حفظ کنند. آنان علیه بازرگان اعلامیه صادر کردند و اظهار داشتند: «ما به آیتالله خمینی وفاداریم و هرچه ایشان بگویند اجرا میکنیم.» این امر نشاندهنده ناچاری آنان در همسویی ظاهری با موج ملت بود، هرچند که پس از پیروزی انقلاب، رویکردهای واقعی و تفاوت دیدگاههایشان با امام بهمرور روشن شد.
منبع: بنیاد تاریخ پژوهی و دانشنامه انقلاب اسلامی










نظر شما