با گذشت بیش از یک قرن از تحولات تعیینکننده تاریخ معاصر ایران، هنوز سینمای ما نتوانسته روایتی درخور از این بزنگاههای تاریخی ارائه دهد. در حالی که ابزارهای فنی، استعدادهای انسانی و ظرفیتهای تکنیکی امروز سینمای ایران قابلمقایسه با گذشته نیست، اما نبود راهبرد روشن و نگاه جدی به تاریخ، موجب شده بسیاری از وقایع مهم مانند قیام ۱۵ خرداد، همچنان در حاشیه توجه فیلمسازان قرار گیرند. این در حالیست که در جهان غرب، برای رویدادهایی بسیار کوچکتر، آثاری درخشان و ماندگار ساخته میشود.
قربانعلی طاهرفر، کارگردان سینما و تلویزیون در گفتوگو با خبرگزاری حوزه، ریشه این کمکاری را نه در ضعف فنی، بلکه در خطای راهبردی و غفلت از تربیت هنرمندانی دغدغهمند میداند. به اعتقاد او، بیتوجهی به وقایع مهمی چون قیام ۱۵ خرداد، بیش از هر چیز از بیمسئله بودن این موضوعات در ذهن فیلمسازان و بدنه فرهنگی کشور ناشی میشود. او با اشاره به خطاهای مکرر در سیاستگذاری، نگاه اقتصادی به پروژههای انقلابی و تربیت نادرست نسل جدید هنرمندان، هشدار میدهد که اگر این مسیر اصلاح نشود، بسیاری از نقاط عطف تاریخ معاصر در حافظه نسل جدید محو خواهند شد.
چرا با وجود گذشت بیش از صد سال از وقایع مهم تاریخ معاصر، همچنان در حوزه سینما با کمکاری و فقر تولید درباره این وقایع روبهرو هستیم؟
ما اگر بخواهیم با انصاف صحبت کنیم، باید بگوییم که مشکل اصلی ما در این حوزه، کمبود امکانات یا نبود زیرساخت فنی و نرمافزاری نیست. امروز در سینمای ایران، هم امکانات داریم، هم تخصص، و هم ساختارهای فنی پیشرفته؛ اما چیزی که نداریم یا دچار اختلال است، راهبرد است. ما مشکل راهبرد داریم. حتی اگر در چشمانداز و افق رسانهای خود تأکید کنیم که باید به بزنگاههای تاریخ معاصر بپردازیم، باز هم مشکل حل نمیشود. ما این افقها را ترسیم کردهایم اما در مرحله اجرا—اینکه چه کسی، کجا، و با چه نیتی سراغ این موضوعات برود—بهشدت دچار خطای استراتژیک هستیم.
منظورتان از خطای استراتژیک چیست؟
تاریخ نشان داده کسانی که به سراغ این بزنگاهها رفتند، بعضاً نه برای انعکاس حقیقی این وقایع، بلکه با نیتهای دیگر وارد شدند. مثلاً ممکن است در ظاهر بگویند میخواهیم یک واقعه مهم تاریخی را به تصویر بکشیم، اما در عمل اهداف اقتصادی یا حتی رویکردهای شخصی و تفاسیر فردی بر پروژه غلبه دارد. این باعث میشود هم فیلمساز و هم بازیگر، تعلق خاطری به آن واقعه نداشته باشند. وقتی کسی با هدف جاودانهسازی یک رخداد تاریخی نمیآید، بلکه به دنبال منافع اقتصادی یا شهرت است، طبیعیست که کار نتیجه مطلوبی نداشته باشد.
این موضوع چقدر به بدنه سینما و تربیت هنرمندان بازمیگردد؟
خیلی زیاد. بازیگر ما امروز حاضر نیست در یک فیلم درباره وقایع انقلاب یا مثلاً درباره قیام ۱۵ خرداد نقشآفرینی کند، نه چون بازیگر مقصر است، بلکه چون تربیت نشده که این نقشها برایش افتخار و آرمان باشند. بازیگران امروز در دامن همین سینما پرورش یافتهاند؛ سینمایی که از اول ریلگذاریاش درست نبوده. این خطا در راهبرد و رویکرد باعث شده بدنه انسانی سینمای ما از وقایع تاریخی خودش فاصله بگیرد. این را هم باید اضافه کرد که برخورد اقتصادی با پروژهها باعث شده اولویت فیلمساز نه پرداختن به تاریخ، بلکه سودآوری پروژه باشد.
به قیام ۱۵ خرداد اشاره کردید. بهنظر شما آیا این واقعه ظرفیت تبدیل شدن به اثر نمایشی را دارد؟
صد درصد. اگر بخواهیم با دید فنی و هنری هم نگاه کنیم، قیام ۱۵ خرداد ظرفیت کامل دارد برای ساخت اثری جدی، دراماتیک و تأثیرگذار. اما سؤال اینجاست که چرا تا به امروز چنین فیلمی نساختهایم؟ چون برای ما هنوز این واقعه تبدیل به «مسئله» نشده. فیلمساز ما، بدنه فرهنگی ما، دغدغهای نسبت به این واقعه ندارد. در غرب، برای وقایعی بهمراتب کوچکتر و کماهمیتتر، آثار بزرگ سینمایی ساختهاند و هر بار آنها را بازخوانی کردهاند. اما ما درباره یکی از اصلیترین رویدادهای تاریخ معاصرمان، حتی یک فیلم هم نداریم.
علت این بیتفاوتی چیست؟
این بیتفاوتی یک بحران فرهنگیست. ما در سراشیبی خطرناک فراموشی تاریخی قرار گرفتهایم، آن هم نه هر بخشی از تاریخ، بلکه دقیقاً بزنگاههای حساس و تأثیرگذار تاریخ انقلاب اسلامی. قیام ۱۵ خرداد فقط یک واقعه داخلی نیست. ما خودمان بارها گفتهایم و نوشتهایم که این قیام، آغازگر انقلابی جهانی بوده. اما وقتی این موضوع برای فیلمساز، بازیگر، تهیهکننده و حتی مدیر فرهنگی ما مسئله نیست، طبیعی است که تولیدی هم در این زمینه اتفاق نیفتد.
بهنظر شما چه باید کرد؟
اولین قدم این است که ما این وقایع را به دغدغه تبدیل کنیم. باید جریان فرهنگی ما این موضوعات را در ساحت تربیتی و فکری وارد کند. اگر بازیگر ما نداند که شخصیت انقلابیای که باید بازی کند، بخشی از هویت تاریخی اوست، چطور باید از او انتظار ایفای نقش داشته باشیم؟ نمیشود فقط با شعار پیش رفت. باید نظام تربیتی سینمای ما اصلاح شود، رویکردهای فرهنگی بازنگری شود، و البته که نگاه اقتصادی هم از اولویت نخست کنار گذاشته شود. در غیر این صورت، قیامهایی چون ۱۵ خرداد بهراحتی در حافظه نسل جدید فراموش خواهند شد.
یکی از انتقاداتی که به تولید آثار نمایشی درباره انقلاب و تاریخ معاصر وارد میشود، کلیشهای بودن این آثار است. شما ریشه این تکرارها را در چه میدانید؟
متأسفانه ما به جای حل مسئله، سعی میکنیم صورت مسئله را پاک کنیم. این رویه مخصوصاً در ایاماللههایی مثل ۱۵ خرداد خیلی پررنگ است. بهجای یک بازنگری جدی، فقط یکسری حرکت ژورنالیستی برجسته، کلیشهای و تکراری میبینیم؛ برنامههای ترکیبی، میزگردها، گفتوگوهای نمادین و آثار نمایشی که اغلب فرم دارند اما محتوا ندارند.
در بخش سیاستگذاریهای کلان مثل آییننامهها چه اشکالی وجود دارد؟
در آییننامههای سینمایی بحث حمایت از فیلمنامههایی که به تاریخ معاصر میپردازند هست، اما روی کاغذ. در عمل میبینیم یک تهیهکننده یا کارگردان دغدغهمند پشت درهای بسته تصویب گیر میافتد. یکی از پاشنهآشیلها این است که برخی فیلمسازها بدون تعلق خاطر، صرفاً با رویکرد اقتصادی سراغ موضوعات انقلابی میروند. چه بسا با اصل انقلاب زاویه هم داشته باشند، اما چون فکر میکنند ساخت اینگونه آثار برایشان نان دارد، وارد میدان میشوند.
نمونههایی هم وجود دارد که افراد با سابقه انقلابی، تغییر مسیر دادهاند...
بله، اتفاقاً همین افراد که امروز در خارج از کشور برای ما نقش اپوزیسیون را بازی میکنند، اگر کارنامه سینماییشان را مرور کنیم، از همینجا شروع کردهاند. کسی که زمانی میگفت "اگر اسلحه داشتم بیحجابها را به رگبار میبستم"، امروز در فرانسه کنار منافقین ایستاده. این یعنی انتخاب اشتباه در شروع، یعنی ما حتی در شناخت اولیه افراد دچار خطا بودهایم.
از نظر شما مشکل اصلی در سینمای انقلاب چیست؟
بزرگترین مشکل، عدم شناخت صحیح و اشراف کامل نسبت به جریان واقعی سینمای انقلاب است. ما باید مهرههایی که واقعاً دغدغه تاریخ معاصر و انقلاب را دارند شناسایی کنیم. اگر قرار است روی ده پروژه سرمایهگذاری کنیم، حداقل دو پروژه را باید بسپاریم به این نیروهای مؤمن و پایکار. اصلاً کم نیستند، فقط دیده نمیشوند چون نگاه ما همیشه ویترینی بوده.
منظورتان از نگاه ویترینی چیست؟
یعنی اینکه برای ساخت اثری مثل «۱۵ خرداد» دنبال این هستیم که اسم یک کارگردان یا بازیگر سرشناس پای کار باشد. بعد هم این را بهعنوان «جذب حداکثری» فاکتور میکنیم که مثلاً فلان بازیگر نقش شهید فلانی یا نواب صفوی را بازی کرده. در حالی که این نگاه کاملاً اشتباه است. ما باید سراغ کسی برویم که شب تا صبح خوابش نبرد از دغدغه اینکه چگونه باید رگههایی از منش نواب صفوی یا امام روحالله را در نقشش اجرا کند؛ حتی اگر فقط ۳۰ ثانیه جلوی دوربین باشد. این میشود هنرمند انقلابی.
یعنی بازیگر و هنرمند دغدغهمند اولویت دارد بر چهرههای مشهور؟
قطعاً. کسی که از ته دل دغدغه دارد، میتواند نقش را زندگی کند. کسی که منش امام را درک کرده، حتی اگر در دیالوگها هم اسمی از «حضرت امام خمینی» برده نشود، با نگاه و رفتارش آن را منتقل میکند. اما وقتی در پشت صحنه، واژه «امام» را حذف میکنند و میپرسند عکس «خمینی» را کجا بزنیم، نشان میدهد که هنوز امام را نه درک کردهاند، نه به او اعتقاد دارند. از این افراد انتظار شاهکار داشتن بیمعنی است.
پس راهحل چیست؟ بازنگری در آییننامهها کافی نیست؟
اصلاً کافی نیست. ما نیاز به یک آسیبشناسی جدی و کارشناسانه داریم. نه با واژگان تکراری و نگاههای کلیشهای. نه با این پیشفرض که همه بچههای هنرمند، بچههای انقلاباند. ما باید بپذیریم کوتاهی کردهایم. و اگر بخواهیم جبران کنیم، باید نگاهمان را تغییر دهیم؛ باید به آن جوانی که دغدغه دارد و هنوز اسمش سر زبانها نیست، اعتماد کنیم.
سخن پایانی خود را پیرامون این موضوع بیان کنید؟
من خودم را در برابر حضرت امام روحالله شرمنده میدانم. نه فقط از منظر اعتقادی، که از منظر وظیفهای که بر دوش ما بوده و کوتاهی کردیم. امیدوارم روزی برسد که آثار نمایشی ما بتواند نسل نوجوان امروز را متأثر کند، نه با شعار، بلکه با حقیقت و عمق.
انتهای پیام










نظر شما