جمعه ۶ تیر ۱۴۰۴ - ۱۴:۱۶
سفیر عشقی که تشنه سرش بریده شد

حوزه/ پس از شهادت مسلم بن عقیل و هانی بن عروه در کوفه، همسر هانی و میثم تمار با شجاعتی بینظیر، پیکرهای مطهر آنان را از چنگال نیروهای یزیدی ربوده و مخفیانه دفن کردند. این واقعه تاریخی، الهامبخش شعری تأثیرگذار از سیده اعظم حسینی شده است.

به گزارش خبرگزاری حوزه، بنا بر نقل منابع تاریخی بعد از شهادت مسلم بن عقیل و هانی بن عروه، پیکرهایشان به دار آویخته شد و کسی جرأت نداشت با حضور شُرطه های یزیدی در کوفه به آنها نزدیک شود.

ولی شیرزنانی چون همسر هانی و میثم تمار آن پیکرهای مطهر را با تدبیری ربودند و دفن کردند.

دکتر سیده اعظم حسینی که سابقه شعرخوانی در حضور رهبر معظم انقلاب را دارد این واقعه را دست‌مایه نظمی زیبا قرار داده است که با هم می‌خوانیم:

بناست "مسلم" پیش از خوان"عند ربهم یُرزَقون"، چند صباحی،عطر دستپخت تو را میهمان باشد...میزبانِ بایسته!

"هانی"، بصیرت شیعه بود،سخاوت کوفه و غیرت "مذحج" که اکنون بر بلندای دار،موج می خورَد و تو ادامه ی هانی هستی..

کسی را یارای شکستن قرق نیست به تشییع شبانه ی ستارگانِ بر دار..مگر شیرزنی چون تو و بانوی میثم...

(گفتگوی همسر جناب هانی با پیکر مطهر جناب مسلم علیه السلام)

میهمانِ منی ای از تو "سرِ دار،بلند"! ۱

کامِ دروازه روا! طالعِ بازار،بلند! ۲

این منم؛ شورش طوفانی یک زن که شبی

کرده سر را جلوی تیغ به پیکار،بلند!

این منم؛ حنجره ی زخمیِ یک بغض که باز

جلوی مرگ،صدا کرده به اخطار،بلند!

کوچه ها! دست مریزاد! چه ارزان بودید

تا که یکباره شد آواز خریدار،بلند..

سرشکسته تر از این شهر،فقط یک "کوچه" است

کی شود این سرِ شرمنده دگربار،بلند؟

و مقدّر شده هر چند صباحی بزنند

کوس رسوایی این شهر، به تکرار...بلند..

بعدِ اقرارِ سرِ دارِ تو، بر مسجد شهر

می شود مأذنه هر روز به انکار،بلند!

مردگان،هجده هزارند در این آبادی

همه شان را عقبِ فاتحه بشمار،بلند!

خفقان است و به تشییعِ تو آه از دلِ شهر

می شود زخمی و پنهانی و دشوار بلند

خواب دیدم به پذیراییِ چاووش بهار

شهر،دیوار شد و هر چه که دیوار،بلند...

تا بچیند ز زبانش رطبِ رازِ "علی"

شد شبی نخل،به اندازه ی "تمّار"،بلند۳

خواب دیدم همه ی بادیه شد حاصلخیز

سر کشید از همه جا نیزه ی بسیار بلند

کودکی بغض شد و گریه گمانم...-کوتاه-

مادری روضه شد و مرثیه انگار...-بلند-

خواب دیدم که زمین بر سرِ خود شد آوار

ناگهان شد زنی از بسترِ آوار،بلند!

شرحِ این داغ جگرسوز بماند تا بعد

که سرِ قصه دراز است و شبِ تار،بلند

به گل افشانیِ این باغ علیرغم تبر

قامتِ سرو رسا! قدّ سپیدار،بلند!...

۱...گفت آن یار کزو گشت سر دار بلند... حافظ

۲...اشاره به اینکه سر جناب مسلم را بر دروازه شام آویختند و تن ایشان را در بازار کفشگران کوفه به دار آویختند...

۳- شهادت جناب میثم بعد از جناب مسلم علیهماالسلام بوده است...

دکتر سیده_اعظم_حسینی

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha