چهارشنبه ۱۱ تیر ۱۴۰۴ - ۱۵:۰۰
روایت کربلا | وقایع ششم محرم؛ حضرت قاسم نماینده شایسته پدر در حماسه عاشورا

حوزه/ در مجموعه‌ای مستند و تحلیلی به سراغ روایت‌های معتبر تاریخی، بصیرتی و تبیینی از محرم و قیام امام حسین (ع) می‌رویم تا حقایق عاشورا را از دل منابع اصیل بیرون بکشیم.

به گزارش خبرگزاری حوزه، در فاصله شب‌های چهارم تا ششم ماه محرم، میان امام حسین علیه السلام و عمربن سعد ملعون صحبت‌هایی انجام می‌شد، بدون اینکه هیچ کسی از یاران آن حضرت و یا یاران عمر سعد حضور داشته باشد، البته گزارشی اعلام کرده است که در یکی از صحبت‌ها، چند نفر از خانواده امام علیه السلام و نزدیکان بن سعد با فاصله حضور داشته‌اند.

خولی‌بن یزید اصبحی که دشمنی و کینه سختی با اهل‌بیت پیامبر و امام حسین علیه السلام داشت، برای ابن‌زیاد از این گفتگوها گزارشی ارسال کرد تا او بر عمر سعد سخت بگیرد. خولی‌بن یزید در نامه‌اش برای ابن‌زیاد نوشته بود: «ای امیر! پسر سعد شبانه از لشکر بیرون می‌زند و همراه با حسین در ساحل رود فرات، بساط گفتگو راه می‌اندازد. این گفتگوها تا پاسی از شب ادامه پیدا می‌کند. او با لشکر آن‌ها نرمش و رأفت و سازش دارد. اگر فرماندهی را به من بسپاری، کار را تمام خواهم کرد و من به‌تنهایی بر این کار توانایی دارم.»

نامه شدیدالحن عبیدالله به عمرسعد

وقتی نامه و گزارش خولی از گفتگوی عمربن سعد با امام حسین علیه السلام به دست عبیدالله‌بن زیاد رسید، او پیکی برای ابن‌سعد همراه با توبیخ فرستاد و نوشت: «ای پسر سعد! گزارشی به دست من رسیده است که تو شب‌ها تا دیرهنگام با حسین [علیه السلام] به صحبت می‌نشینی و با او گفتگوها داری. به‌محض اینکه نامه من را دریافت کردی، حسین را وادار کن تا امر من مبنی بر بیعت با من و امیرالمؤمنین یزید را اطاعت کند، اگر قبول نکرد، آب را بر او و یارانش ببند و بین او و فرات حائل و مانع شو که من آب را بر یهود و نصاری حلال کردم و بر حسین و خانواده او، حرام. حسین و یاران او نباید از آب بنوشند تا همان طوری که بر عثمان گذشت، تشنه کشته شوند!!»

عمربن سعد هم با دریافت نامه ابن‌زیاد، حجر بن حر (حجاربن ابجر) را به‌همراه چهار هزار سوار بر آبراه غاضریه فرستاد تا مانع از استفاده حضرت اباعبدالله علیه السلام و یاران آن حضرت از آب شوند. او همچنین شیث‌بن ربعی را به‌همراه هزار سوار به بخش دیگری از غاضریه فرستاد که مأمور حفاظت از آن بخش باشند تا خاندان امام حسین علیه السلام به هیچ نحوی دسترسی به آب نداشته باشند.

در این میان یکی از سربازان لشکر دشمن خطاب به امام حسین علیه السلام فریاد زد: «ای حسین! به‌خدا قسم که قطره‌ای از این آب را نخواهی خورد تا از تشنگی جان دهی.» امام علیه السلام او را نفرین کرده فرمودند: «خدایا! او را از تشنگی هلاک کن و هرگز او را مشمول رحمتت قرار نده.»، حمیدبن مسلم گفته است «به‌ چشم خود دیدم که نفرین امام حسین علیه السلام در حق او عملی شد و او از تشنگی هلاک شد.»

دعوت بنی اسد به همت حبیب بن مظاهر

در شب ششم حبیب بن مظاهر اسدی با اذن امام برای آوردن کمک، به قبیله بنی اسد رفت. اسدیان پذیرفتند و حرکت کردند، ولی جاسوسان به عمر سعد خبر دادند و او عده‌ای را فرستاد تا مانع آنها شوند لذا درگیری رخ داد وقتی طایفه بنی‌اسد متوجه شدند که توان مقاومت با آن گروه را ندارند در همان تاریکی شب پراکنده شده و به قبیله خودشان برگشتند. آن‌ها حتی شبانه از محل خود کوچ کردند تا مبادا عمر بن سعد شبانه به آن‌ها حمله کند. درنهایت حبیب‌بن مظاهر ماجرا را برای امام مظلوم بازگو کرد و امام با شنیدن آن فرمودند: «لاحول و لاقوة الّا باللّه».

نامه امام حسین از کربلا به برادرش محمد حنفیه و خاندان بنی هاشم

آخرین نامه‌ای که امام حسین علیه السلام از کربلا برای جمعی از بنی هاشم و برادرش محمد حنفیّه نوشت در این روز بود. ایشان نوشتند: « اَمَّا بَعْدُ، فَکَانَّ الدُّنْیا لَمْ تَکُنْ وَکَانَّ الاخِرَةَ لَمْ تَزَلْ والسّلام؛.»«به نام خداوند بخشنده و مهربان… از حسین بن علی به محمد بن علی و کسانی از بنی هاشم که نزد اویند اما بعد، گویی که دنیا هرگز نبوده است و گویی که آخرت پیوسته می‌‏باشد! والسلام.»

این نامه که امام حسین (ع) از کربلا به برادرش محمد حنفیه نوشت، شاید از نظر متنی کوتاه‏ ترین آنها نیز باشد. شگفت‌‏آمیز و تأمل برانگیز است. شاید مقصود امام از اینکه می‌‏فرماید: گویی که دنیا هرگز نبوده است و گویی که آخرت پیوسته بوده است، درست همان معنایی است که در شب عاشورا به یارانش فهماند و فرمود: «بدانید که این دنیا، شیرین و تلخ آن خوابی بیش نیست! و بیداری در آخرت است. رستگار کسی است که در آنجا به رستگاری برسد و بدبخت کسی است که در آنجا بدبخت باشد …» و به این وسیله امام به آنها تفهیم نمود که به سوی سرای آخرت رهسپار است و شهات ایشان حتمی است.


یادکردن امام حسین علیه السلام از حضرت یحیی علیه السلام

طبق نقل تواریخ، روز ۶ محرم سالروز شهادت پیامبر الهی حضرت یحیی علیه السلام می باشد.

ابن شهر آشوب گوید: امام سجاد علیه السلام فرمود: همراه پدرم که خروج کردیم در هیچ منزلگاهی فرود نمی‌آمد و از آن‌جا کوچ نمی‌کرد مگر آن‌که یحیی بن زکریا را یاد می‌نمود و می فرمود: از پستی دنیا در نظر خدا همین بس که سر حضرت یحیی برای یکی از زنان بدکارۀ بنی اسرائیل هدیه برده شد.

در حدیث دیگری از امام سجاد (ع) از پدرش آمده است: همسر پادشاه بنی اسرائیل، سالخورده شده بود. خواست دخترش را به همسری پادشاه درآورد. پادشاه در این مورد از حضرت یحیی نظر خواست. وی او را از این ازدواج نهی کرد و فرمود ازدواج با محارم حرام است. چون آن زن فهمید، دخترش را آرایش کرد و پیش پادشاه فرستاد. دختر نزد پادشاه به بازی و عشوه‌گری پرداخت. پادشاه گفت: چه می‌خواهی؟ گفت: سر یحیی را. پادشاه گفت: دخترم! چیزی دیگر بخواه. گفت: جز این خواسته‌ای ندارم. رسم چنان بود که اگر پادشاهی دروغ می‌گفت، عزل می‌شد. پادشاه، بین پادشاهی و کشتن یحیی مردد ماند. یحیی را کشت و سر او را در طشتی طلایی نزد آن زن فرستاد.

زمین فرمان یافت تا آن زن را فرو ببرد. خداوند هم «بخت نصر» را بر آنان مسلّط ساخت که هر چه با منجنیق آنان را می‌کوبید کارگر نمی‌شد. پادشاه گفت: باشد، هر چه بخواهی پاداش می‌دهم. زن گفت: شهر را با پلیدی و نجاست هدف قرار بده. چنان کرد و شهر به تصرّف او درآمد. چون وارد شهر شد، گفت: آن پیرزن را بیاورید. آن‌گاه پرسید: از من چه می‌خواهی؟ گفت: در شهر، خونی است که می‌جوشد. آن‌قدر بر سر آن خون آدم بکش تا آرام شود. وی هفتاد هزار نفر را کشت تا آن خون از جوشش ایستاد.

ولی بدان ای پسرم علی! به خدا خون من هرگز از جوشش نخواهد افتاد تا آن‌که خداوند، فرزندم مهدی را برانگیزد تا بر خون من هفتاد هزار نفر از منافقان و فاسقان کافر را بکشد.

شب و روز ششم و توسل به حضرت قاسم بن الحسن

در شب عاشورا، آنگاه که امام حسین (علیه‌السلام) خطبه خواند و به یاران خود فرمود: «فردا من و شما همه کشته خواهیم شد» وی پنداشت این افتخار از آنِ مردان و بزرگسالان است و شامل نوجوانان نمی‌شود. از این‌رو پرسید: «آیا من هم فردا کشته خواهم شد؟» امام (علیه‌السلام) با مهربانی پرسید: «فرزندم، مرگ در نزد تو چگونه است؟» عرض کرد: «أحلی‌ مِنَ العَسَل»؛ «شیرین‌تر از عسل.» حضرت فرمود: آری به خدا سوگند، عمو به فدایت، تو از آنان هستی که پس از گرفتار شدن به بلایی سخت کشته خواهی شد.

وی هنگام شهادت به سن بلوغ نرسیده بود. چگونگی اجازه گرفتن این نوجوان از امام حسین (علیه‌السلام) برای رفتن به میدان، حاکی از شدت معرفت و کمال درایت و شهامت و ایمان اوست. شاید به دلیل کمیِ سن ، ابتدا امام حسین (علیه‌السلام) به او اجازه میدان رفتن نداد؛ امّا قاسم ، آن قدر دست و پای امام (علیه‌السلام) را بوسید و پافشاری و التماس کرد تا اجازه گرفت. در روز عاشورا هنگامی که وی برای کسب اجازه خدمت امام حسین (علیه‌السلام) آمد؛ حضرت او را در آغوش گرفت و هر دو قدری گریستند و قاسم مجددا اجازه خواست و امام حسین (علیه‌السلام) امتناع فرمود. قاسم دست و پای امام را بوسه می‌زد و بر خواسته‌اش پای می‌فشرد ملاحسین کاشفی درباره چگونگی اذن خواستن حضرت قاسم از امام حسین (علیه‌السلام) و اذن ندادن آن حضرت می‌نویسد: سرانجام حضرت قاسم با نشان دادن بازوبندی که پدرش امام حسن (علیه‌السلام) به بازویش بسته بود و در او وصیت کرده بود که هرگز دست از یاری عموی خود حسین (علیه‌السلام) برندارد... اذن میدان گرفت.

قاسم بن حسن، در حالی که اشک‌هایش بر گونه‌اش می‌غلتید، با خواندن این رَجَز به صف دشمن، حمله بُرد:

إن تُنکِرونی فَأَنَا فَرعُ الحَسَنْ سِبطُ النَّبِیِّ المُصطَفی وَالمُؤتَمَنْ
هذا حُسَینٌ کَالأَسیرِ المُرتَهَنْ بَینَ اُناسٍ لا سُقوا صَوبَ المُزَنْ

«اگر مرا نمی‌شناسید، من شاخه حسن، نواده پیامبرِ برگزیده و امین هستم. این حسین، همانند اسیرِ به گروگان گرفته شده در میان مردم است که از آب باران هم دریغ داشته شده است.به گزارش ابن شهرآشوب، قاسم در میدان جنگ، چنین رجز می‌خواند:
انی انا القاسُم من نسل علی نحن و بیت الله اولی بالنبی ...
من قاسم، از نسل علی هستم. به خانه خدا سوگند، ما از شمر ذی الجوشن یا حرام‌زاده (ابن زیاد)، به پیامبر سزاوارتریم». [۱۸]

نحوه شهادت حضرت قاسم

برخی منابع کیفیت شهادت حضرت قاسم را به نقل از حمید بن مسلم چنین آورده‌اند:

«نوجوانی به سوی ما آمد که چهره‌اش همانند پاره ماه می‌درخشید، شمشیری به دست و پیراهن و اِزاری (شلوار) بر تن و دو نعلین به پا داشت، که بند یکی از نعلین‌های وی پاره شد، فراموش نمی‌کنم که بند چپ بود. عمرو بن سعید ازدی به من گفت: به خدا به او حمله می‌کنم! گفتم: سبحان الله، پناه بر خدا! از این کار چه می‌خواهی، انبوه لشکری که دور او را گرفته‌اند کارش را تمام خواهند کرد. گفت به خدا بر او حمله خواهم کرد! او حمله کرد و با شمشیر بر سر قاسم زد. قاسم بر روی افتاد و فریاد برآورد «عموجان» به فریادم برس. به خدا سوگند حسین چون عقاب ابرخاست و همانند شیر خشمگین بر قاتل قاسم حمله‌ور گردید و ضربتی سخت بر وی فرود آورد. او دست خود را سپر کرد، ولی آن ضربت دستش را از آرنج قطع کرد. او فریادی زد و خود را کنار کشید. گروهی از کوفیان یورش بردند تا او را نجات دهند، ولی او را زیر گرفتند و زیر سم اسبان لگدمال کردند تا آنکه جان داد.

در دانشنامه امام حسین (علیه‌السلام) درباره نحوه شهادت حضرت قاسم، چنین آمده است:
پس از ضربت خوردن و فرو افتادن از اسب، عمویش را صدا زد و حسین (علیه‌السلام) به سرعت، خود را به او رسانْد و کشنده قاسم را با شمشیر، هدف قرار داد و دستش را قطع کرد. لشکر دشمن هم برای نجات آن فرد هجوم آوردند. بر اساس کتب مقاتل کهن و مشهور، در این هجوم، به شهادت رساننده قاسم، زیر دست و پای لشکر قرار گرفت و هلاک شد؛ امّا در برخی کتب متأخّر و به تبع آن، در افواه، مطرح شده که قاسم، زیرِ دست و پای لشکریان، کشته شد.

پس از ضربت خوردن حضرت قاسم و حمله امام حسین (علیه‌السلام) به ضارب وی، هنگامی که گرد و غبار میدان نبرد فرو نشست، امام حسین (علیه‌السلام) بر بالین وی ایستاده بود، در حالی که او پاهایش را، به زمین می‌کشید. امام در آن حال فرمود: «بُعداً لِقَومٍ قَتَلوکَ، ومَن خَصمُهُم یَومَ القِیامَةِ فیکَ جَدُّکَ!»؛ «از رحمت خدا دور باد گروهی که تو را کُشتند و کسانی که طرفِ دعوایشان در روز قیامت، جدّ توست!»
سپس فرمود: «عَزَّ وَاللَّهِ عَلی‌ عَمِّکَ أن تَدعُوَهُ فَلا یُجیبَکَ ، أو أن یُجیبَکَ وأنتَ قَتیلٌ جَدیلٌ‌ فَلا یَنفَعَکَ ، هذا وَاللَّهِ یَومٌ کَثُرَ واتِرُهُ وقَلَّ ناصِرُهُ»؛ «سوگند به خدا برای عموی تو بسیار دشوار است که او را بخوانی و نتواند به تو پاسخ دهد، یا به تو پاسخ گوید اما به حال تو سودی نبخشد، در یک چنین روزی که دشمنان او بسیار و یاران اوا ندک باشند.»

حمید بن مسلم گوید: آن‌گاه او را برداشت، دو پای پسر را دیدم که روی زمین می‌کشید و حسین (علیه‌السلام) سینه به سینه وی نهاده بود. با خود گفتم «او را کجا می‌برد»؟ وی را برد و در کنار پسرش علی‌ اکبر (علیه‌السلام) و دیگر شهدا قرار داد. از اسم آن نوجوان پرسش کردم. گفتند وی قاسم بن حسن (علیه‌السلام) است.

ذکر حضرت قاسم در زیارت ناحیه

در «زیارت رجبیه» و «زیارت ناحیه مقدسه» از وی نام برده شده است. در زیارت ناحیه مقدسه از حضرت قاسم چنین یاد شده است:
«السَّلامُ عَلَی القاسِمِ بنِ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ ، المَضروبِ عَلی هامَتِهِ ، المَسلوبِ لامَتُهُ، حینَ نادَی الحُسَینَ عَمَّهُ ، فَجَلا عَلَیهِ عَمُّهُ کَالصَّقرِ ، وهُوَ یَفحَصُ بِرِجلَیهِ التُّرابَ، وَالحُسَینُ یَقولُ : بُعدا لِقَومٍ قَتَلوکَ ! ومَن خَصمُهُم یَومَ القِیامَةِ جَدُّکَ وأبوکَ.»
«درود بر قاسم بن حسن (علیه‌السلام) که شمشیر بر فرقش وارد شد و زره‌اش را به غارت بردند. هنگامی که عمویش حسین را صدا زد، حسین مانند باز شکاری خود را به قاسم رسانید. مشاهده کرد قاسم در حال جان دادن پاها را بر زمین می‌ساید. فرمود: از رحمت خدا دور باد آن مردمی که تو را کشتند و کسانی که روز قیامت، دشمنشان، جدّ تو و پدر تو هستند!»

منابع:

مقتل الامام الحسین علیه السلام سید بحرالعلوم

المناقب ابن شهر آشوب ج ۴

دانشنامه امام حسین علیه السلام آیت الله محمدی ری شهری و جمعی از محققان

ویکی فقه

تفسیر مجمع البیان شیخ طبرسی سوره مریم

اخبار مرتبط

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha