به گزارش خبرنگار خبرگزاری حوزه، به مناسبت گرامیداشت فرهنگ مقاومت و بزرگداشت شهدای نبرد با رژیم صهیونیستی، ظهر امروز چهارشنبه ۱۱ تیرماه، محفل شعر آیینی «ایرانِ حسین» با حضور جمعی از شاعران انقلابی، هنرمندان متعهد و علاقهمندان به ادبیات مقاومت، در مرکز رسانه و فضای مجازی حوزههای علمیه برگزار شد.
این برنامه با محوریت مضامین حماسی، عاشورایی، ملی و مقاومت، بستری برای تجلی احساسات دینی، انقلابی و انسانی شاعران جوان و پیشکسوت کشور بود. در این محفل، چند تن از شاعران به شعرخوانی پرداختند و با زبان ادبیات، از حماسه، ایثار، و باورهای ایمانی ملت ایران در برابر ظلم و اشغالگری و همچنین از حماسههای نهضت حسینی گفتند.
سیدمحمد بابامیری؛ از خیبر تا قدس، از کربلا تا امروز
نخستین شاعر این جلسه، سیدمحمد بابامیری بود که با دو قطعه شعر، حضار را به تأملی عمیق در باب مقاومت و محرم دعوت کرد. شعر نخست وی تصویری حماسی از ایستادگی ملت ایران در برابر صهیونیسم جهانی ترسیم کرد؛ از «قومِ بیباکی که پای دین خدا جان گذاشته» تا رزمآورانی که «چون صاعقه» فرود میآیند و «ماموریت الهی نابودی یهود» را بر دوش دارند. او با زبانی حماسی، ایران را در قامت رزمندهای الهی و تاریخساز تصویر کرد:
«بر هر چه ترس، نقطه پایان گذاشته؛ قومی که پای دین خدا جان گذاشته. این بار لشکری ز عجم در حریم قدس، بیباک پا به عرصه میدان گذاشته. چون صاعقه به روی زمین آمده فرود؛ بر جا خرابیِ شب طوفان گذاشته. در چلهی کمان خودش فاتح و عماد، پیکان آتشین و فروزان گذاشته. آتش گشوده است به سوی حرامیان؛ پای دفاع از وطنش جان گذاشته. گویا خدا به نیت نابودی یهود، ماموریت به گردن ایران گذاشته. در امتداد خیبر و پیکار حیدری، عزت به خیل تیرهی سلمان گذاشته. این لشکری که آمده از آسمان فرود، پا بر گلوی زخمی شیطان گذاشته. صهیون فرار کرده و از خود میان راه، ردی ز قلبهای هراسان گذاشته. ایران برای مردم دنیا در این نبرد، آری کلاس عزت و ایمان گذاشته.»
شعر دوم بابامیری، به مناسبت ایام محرم، فضای شعر را به سمت عاشورا برد. از «کوچههای غمزدهی شهر» تا «گلبرگهای نرگس افسردهحال»، زبان شاعر از عشق به سیدالشهدا (ع) لبریز است. او در بیت پایانی، با خطاب به امام حسین (ع)، او را «سرخترین کبوتر آزادی» نامید که «لایق چنین پریدنی» بود:
«دنیا دوباره بوی محرم گرفته است؛ هر دم برای روضه تو دم گرفته است. در کوچههای غمزدهی شهر هر نسیم، بر دوش خود هر آینه پرچم گرفته است. دیوارها شدهاند سراسر سیاهپوش؛ با شعر محشتم دل عالم گرفته است. مادربزرگ محض مداوای زخم دل، از سوز روضههای تو مرحم گرفته است. آلاله لب گشوده به تکرار مرثیه، با غنچههای باغ چه ماتم گرفته است. گلبرگهای نرگس افسرده حال، از چشم روضهخوان تو شبنم گرفته است. امسال با حضور شهیدان شعلهپوش، هر تکیه آه آتشی از غم گرفته است. همواره همآوای رهیدن بودی؛ در فکر به آسمان رسیدن بودی. ای سرخترین کبوتر آزادی، تو لایق اینگونه پریدن بودی.»
حجتالاسلام محمدعلی خاکساردوست؛ حماسه جنگ و ایستادگی تا پای جان
حجتالاسلام محمدعلی خاکساردوست در این جلسه دو غزل سرشار از حس ایثار و مقاومت در فضای جنگ تحمیلی اخیر خواند. اشعاری که از جانفشانی، ایستادگی و عزم راسخ در میدان نبرد حکایت میکند و مخاطب را به تامل در عمق فداکاریهای رزمندگان دعوت میکند:
«این چند روز زندگیات را حرام کن؛ پایان ماجراست، به پایان سلام کن. بالا ببر دو دست به تاراج رفته را؛ وقتت تمام شد، به فرار اهتمام کن. بیچارهای و وقت فراری نمانده است؛ حالا وصیتی به پیاده نظام کن. در خاک و خون نشسته، آه و زجر میکشی؛ زهری بنوش و کار خودت را تمام کن. خیبر بدون در شده، پس بیمعطلی شیر رشید معرکه را احترام کن. چشم وا کن، تا توان داریم با ما در نیفت؛ یا علی ورد زبان داریم، با ما در نیفت. با شهادت خو گرفتیم از زمان کودکی؛ معبری در آسمان داریم، با ما در نیفت. باد دیوانه نبینی، شاخههامان خم شده؛ دست بر تیر و کمان داریم، با ما در نیفت. زخم خنجر خوردهایم، از پا نمیافتیم ما؛ تکیه بر شمشیرمان داریم، با ما در نیفت. تا نفس در سینه آید، گوی و میدان در دست ماست؛ تا در این پیکار جان داریم، با ما در نیفت. کربلا و ماجرایش را مفصلتر بخوان؛ ریشه در این داستان داریم، با ما در نیفت.»
حمزه محمودی؛ عشق و ایستادگی در بستر انقلاب و عاشورا
حمزه محمودی با دو قطعه شعر، حس عمیق عشق، مقاومت و معنویت را به زیبایی بیان کرد. در اشعارش، ترکیبی از اندیشه، احساس و باورهای دینی موج میزند که هم فضای عاشورایی و هم حس انقلابی را دربر میگیرد:
«قطرههای اشک در اندیشهی دریا شدن، چشمهای پرگناهی در تب بینا شدن، آرزوی مانده بر دل، آرزوی هر نفس، نالهای در حنجر آشفتهی نیها شدن. نقطهی سرخی میان دفتر تقدیر شد، خط به خط زندگی با عشق تو شیدا شدن. حر شدن یا شمر بودن فرقشان عشق است و بس، شکِ در این راه یعنی عبرت فردا شدن. هم زمینی بودن و هم آسمانی زیستن، در شکوه شور احلی من عسل معنا شدن. با عبور فصلها هر سال این غم تازهتر، اینچنین باید که با عشق تو نامیرا شدن. با هجوم غصهها یک لحظه در خود گم شدن، در شلوغیهای موکب ناگهان پیدا شدن. جادهها عزم قدم برداشتن دارند و کاش در شکوه اربعین قدر غباری جا شدن.»
«ای کاش که تو صبح سپیدم باشی، زیباتر از آن خواب که دیدم باشی، در سبزترین روز خدا مرگ ای کاش، تو سرخترین لباس عیدم باشی. این خاک نه، این بهشت دامان علی است، روزیِ من و تو بر سر خوان علی است. آزادگی از نام علی میجوشد، این خاکِ پر از صلابت، ایرانِ علی است. والفجر که روزگارتان شد تاریک، والنصر که صبح نصر باشد نزدیک، سجیل و عماد و خیبر و فاتح و قدر، نفرین خدا به سویتان شد شلیک. این خیمه بنا گشته به فرمان حسین، مائیم به بزم روضه مهمان حسین. جمهوری اسلامی ایران حرم است، این پرچمِ ایستاده ایرانِ حسین.»
شهربانو طوسی؛ شعر مقاومت و سرزمین قهرمان
شهربانو طوسی با اشعاری سرشار از شور مقاومت و حماسه، تصویری از مبارزه مستمر و ایستادگی ملت ایران در برابر ظلم را ترسیم کرد. اشعارش که با زبان حماسی است، یادآور دفاع جانانه مردم در راه آرمانهاست:
«سپاه شمر به سمت خیام آمده است، دو دست شیر علمدار یار را زده است، بدون مرزترین کربلای یک تاریخ از آستانهی ایران دوباره سر زده است. بگو به مرگ جهان بی حسین بی معناست، جهان بدون حسین از اساس غمکده است. چه سربلندی از این بیشتر که عشق حسین، سفینهای است که باب نجات ما شده است. جهان بدون حسین از ازل نفهمیده است که با ایادی ابلیس در معاهده است. جهان تقابل خیر است و شر، جناح تو کو؟ به هوش باش جهان محضر مشاهده است. این سرزمینِ قهرمان در کار اعجاز است، در جنگ دیوان با خدای نور همراز است. اهریمنان را هرم خشم پهلوانانش از ریشه میسوزاند و ایزد سببساز است. گر مست بیوقفه دم کرنای بزمِ رزم، کوک است ساز جنگ گرچه بدترین ساز است. هر سر که روی تن نشان سربلندی نیست، آنی که میافتد به پای حق سرافراز است. افسوس که احقاق حق در دست اهلش نیست، در مشتهای بازِ مشتی واژهپرداز است. کودککشان، حق حیات از طفل میدزدند، مسئول شورای قضا با دزد همباز است. روزی به چنگ شیر میافتد شغالی که در حیلهی آهوکشی با گرگ دمساز است. بار نخستین نیست این خاک اهورایی، خون میخورد، میدان رنج تاخت و تاز است. خونی که از خاکی کهن همواره میجوشد، کی کهنه خواهد شد؟ شبیه خونِ دل تازه است. سردارها رفتند تلخ است این و باکی نیست چون دستشان بعد از شهادت بیشتر باز است.»
محمد توکلی؛ دیالوگ حق و باطل در بزم شعر
محمد توکلی با شعری که به شکل گفتوگوی خیالی میان یزید و امام حسین (ع) ساخته شده، به بیان حقانیت قیام عاشورا و ایستادگی در برابر ظلم پرداخت. اشعار او، با زبان ساده و در عین حال پرقدرت، مخاطب را به عمق حماسه و معنای ایثار دعوت میکرد:
«یزید گفت که باید به ظلم تن بدهی، حسین گفت ندیدم حیات در ذلت. یزید گفت بیا و ببند چشمت را، حسین گفت نمیرم به بستر خفت. یزید گفت سپاه عظیمی آوردم، حسین گفت که این نیست معنی عظمت. یزید گفت برای چه بگذری از خویش؟ حسینی گفت به شوق هدایت امت. یزید گفت که خون تو مثل آب وضوست، حسین گفت به قصد چه میکنی نیت؟ یزید گفت به قصد رضای حضرت حق، حسین گفت منم خون پاک آن حضرت. یزید گفت که حرف حساب با تو بس است و خیزران به هوا رفت و بعد... میان تشت طلا با لبان بستهی خود، حسین گفت خوشا مرگ، مرگ با عزت. یزیدِ قلب گروهی هنوز جان دارد، حسین سینهی من مانده است در غربت. خدافروشِ محله حسینیه زده است و خولی است که نان میپزد در آن هیئت. نه در محبت تو صد سلام من کافی است، نه در برائت از دشمن تو صد لعنت. برای یاری مولا قیام باید کرد که سجده نیست عبادت به وقت قد قامت.»
زهرا سادات هاشمی؛ مادرانهای برای قهرمانان وطن
زهرا سادات هاشمی با شعری سرشار از عاطفه و حس مادری، یاد شهدای پهپادی و مرزبانان کشور را گرامی داشت. در اشعار او، دلتنگی و نگرانی مادرانه در کنار افتخار به رشادتهای فرزند قهرمان دیده میشود، که تصویری انسانی و عمیق از فداکاریهای مدافعان کشور را پیش چشم مخاطب آورد:
«عزیزم خوش قد و بالای مادر، شاخ شمشادم، چقدر امشب به یاد کودکیهای تو افتادم. برایت بافتم شال و کلاه آبی و دیدم که تو دریا شدی، از موجهای تازه ترسیدم. نگاهت کردم از نزدیک و از دور آسمان بودی. پسر، تو کودکِ من نه، که مردی قهرمان بودی. که روی پای من آرام خوابیدی و بیدارم، ببین امشب برایت حرفهای دیگری دارم. لالایی خوندم اما نه، نخواب امشب که تاریکه ننه، حس میکنم اینبار دیو قصه نزدیکه. بیا با هم دوتایی این شبو بیدارتر باشیم که باید در امان از سایههای پشت در باشیم. الهی من فدای برق چشمون سیات مادر، به دنیا نور میپاشه چراغ خندههات مادر. که هر چی شب سیاهه تو قشنگی، روشنی ماهی. برو لولوی صحرایی از این بچه چه میخواهی؟ برو لولو که بچهشیر من تا صبح بیداره. برو این مرد جنگ از هرزگیهای تو بیزاره. که این بچه پدر داره، دو خنجر بر کمر داره که از دامان پاک مادرش قرآن ز بر داره. برایت چهارقل خواندم که دور از اهرمن باشی، شبیه شیر یزدان مرتضی خیبرشکن باشی. تو پیروزی ننه، قربون اون بازوی مردونه که با تو روشن و امنه شبای سرد این خونه. ننه شیرم حلالت که نه میترسی نه میخوابی. تو دریایی، چکارت با لجنخوارای مردابی، خیالم تخته مادر، پارهی قلبم تو بیداری، هوای سرزمین مادریتو تا ابد داری.»
مهدی زارعی؛ نوبت قیام و ایستادگی
مهدی زارعی با شعری سرشار از حماسه و آگاهی، به نقد جریانات داخلی و خارجیای پرداخت که به گفتهاش با مصالحه و دورویی، ملت را در معرض تهدید قرار دادهاند. او ضمن برشمردن قابیلهای معاصر، پیام روشنی از مقاومت و قیام نسل حاضر داد و امید به پیروزی نهایی و ظهور عدالت را به تصویر کشید:
«نوبت رسیده است به دلهای بیقرار، نوبت رسیده است به یک نسل داغدار. تا کی من و تو باج به قابیلها دهیم؟ تا کی شوند اهالی این ایل سوگوار؟ قابیلها تکثر شیطان مرتدند، راه خدا یکی است و قابیل بیشمار. قابیل کیست؟ ابن زیاد و یزید و شمر؟ چنگیزخان و هیتلر، اسکندر و تزار؟ قابیلهای مرده که در گور خفتهاند، قابیل زنده کیست؟ کجا کرده استتار؟ قابیلها محاصره کردهاند ایل را با حربهی مصالحه در لابی فشار. قابیلهای اجنبی از جبههی یمین، قابیلهای داخلی از جبههی یسار، قابیلهای اجنبی و سحر سامری، سحر رسانه جادوی دلار. قابیلهای گفته به خود کدخدای ده، قابیلهای کاخ سفید سیاهکار، قابیلهای حج خدا را حراج کن، قابیلهای کعبهنشین شرابخوار، آل سعود و شیخ نشینهای بیرگش، این گاوهای شیرده مرد گلهدار. قابیلهای صاحب سرمایهدار پست، امثال این ترامپک لمپن حمار، قابیلهای شیک و کراواتی و مدرن در پشت ژست دیپلمات و خبرنگار، قابیلهای داخلی اما سه نقطهاند، باید به جای اسم نوشت اسم مستعار. دستی که سرنوشت تمامی ایل را از ترس مرگ برده در آغوش انتحار، در روز صلح راوی حب الوطن شده، در روزگار جنگ فقط گفته الفرار. رسوا ولی شوند به زودی سهنقطهها، اخطار آخر است به این قوم جیرهخوار، دست شبان به ماشهی برنو رسیده است، اخطار آخر است به این گرگهای هار. تا نسل نسل ماست، علی گوشهگیر نیست، نوبت رسیده است به جولان ذوالفقار. دیگر قرار نیست امامی شود شهید، دیگر قرار نیست زمینی شود مزار. از نسل رستمایم ابرمرد دیوکش، از نسل آرشیم کمانگیر کارزار، از نسل مالکیم، سر کفر و تیغ ما، از نسل میثمایم سرِ ما و چوب دار. شاعر بس است کارد رسیده به استخوان، از اضطراب کار کشیده به اضطرار. شعری بگو برای نجات زمین، ببین در بستر است و روی نهاده به احتضار. اینک بیا به ریشه بزن شاخه را بهل، آنک بت بزرگ درآور از او دمار. یادی کن از مراد دل پابرهنگان، از پیر دیر عشق، از آن یار آن نگار. او گفته بود آنچه که در خشت دیده بود، شاعر بس است آینهات را زمین گذار. او گفته بود ریشهی قابیل در کجاست، این گفتهی سترگ از آن یار یادگار. این قوم صهیونیست همان غدهای است که باید ازاله کرد از آن دام روزگار. مائیم و محو کردن این قوم از زمین، مائیم و فتح اورشلیم و ظهور یار. سردارمان چه خوب به ما گفت از قیام، ما ملت امام حسینیم والسلام.»
امیرحسین هدایتی؛ بانگ اللهاکبر در شعر مقاومت
امیرحسین هدایتی با شعری سرشار از شور و حماسه، بانگ «الله اکبر» را به عنوان نماد مقاومت و ایستادگی در برابر ظلم و تجاوز به تصویر کشید. او در اشعارش از خون شهدا، ایمان راسخ و پیروزی نهایی یاد کرد و با دعوت به قیام و حمایت از فرمانده کل قوا، امید به رهایی و عدالت را در دل مخاطب زنده کرد:
«اللهاکبر از غمت، اللهاکبر، از نقش روی پرچمت، اللهاکبر، ای شکر او را بر لبت الحمدلله، ای ذکر اعلی از دمت، اللهاکبر. خلوتنشین آسمانت شد ستاره، زیر غبار ماتمت، اللهاکبر، سعی و صفایی میکند سقای صحرا با تشنگان زمزمت، اللهاکبر. بر پشت پای کاروان میرفت و میسوخت، زخمت به شوق مرحمت، اللهاکبر، این تن بمیرد کو سرت، اللهاکبر، در مقدمت گفتم دمت، اللهاکبر. زنجیریانت را کشیدی حلقه حلقه، پای رکاب خاتمت، اللهاکبر، باید مچاندازی کند دریای بیتاب با موج موی درهمت، اللهاکبر. ای ذکر تسبیح عقیق پارهپاره، از مستحبات غمت، اللهاکبر، آوازه باید بگذرد از خشت سردر، دیوانهام در آمنت، اللهاکبر. شیطان برای بار آخر دست و پا میزد، سنگی به دستش داده بودند، به جایی زد، تا این حرامی در کمین حملهداران است باید در این صحرای خون بانگ درآر زد. در این سفر باید طواف ناتمامی کرد، با کاروان باید به راه کربلا زد، این بیشرف بیچاره خواهد شد بإذنالله، زنجیر ظلمش پاره خواهد شد بإذنالله. قصاب غاصب بار خود بسته خواهد رفت، آواره در آواره خواهد شد بإذنالله، با خون سرخ آخرین سردار ما بنویس درد فلسطین چاره خواهد شد بإذنالله.»
«لشکرش نهاده پا در راهی، در غفای دشمن بدخواهی. مهرهی شکستهی عمرش را میکشی رشتهی کوتاهی. لشکرش دویده با سر آری، از کف اشارهات آگاهی. نائبالامامِ صد فرمانده، تا چهها از این قوا میخواهی؟ مادران اشک و شبنم، شبنم، دختران دشت و مریم، مریم. قوم حرمله همه کودککش، کودکان زخم و مرهم، مرهم. ای کشیده زخم کام حضرت، چکهچکه چکه کم کم کم کم، در پی حرامیان افتاده با فدائیان خود همراهی. خطی از خط شما خوشتر نیست، سایه غیر دستتان بر سر نیست. خطشکنتر از علی در خیبر، در مصاف مرحب کافر نیست. با تبسم تو دشت لاله، دشت لاله نیست اگر پرپر نیست، تا چکیده از گل تکبیرت شهد لا اله الا اللهی.»
ملکی؛ استواری و ایمان در شعری پرشور
خانم ملکی در این محفل با اشعاری سرشار از ایمان، استقامت و شور عاشورایی، از ثبات و پایمردی ملت در راه مقاومت گفت. او نقش زنان شهیده و رزمنده را ستود و با اشاره به میراث تاریخی و دینی، امید به پیروزی و استمرار راه حق را به تصویر کشید:
«هان، چه میخواهید از کوه استواری بیش از این؟ در نگاه آفتاب، امیدواری بیش از این. خط به خط انا فتحنا؛ ما را خواندهاید؟ فاتح خیبر امام ماست، یاری بیش از این؟ دانهدانه سر برآوردیم از خاک غدیر، ما سپیداریم، آیا ریشهداری بیش از این؟ ما بِاذنِ الله سیلابیم، سیلابی عظیم، بیش از اینها اهل طغیانیم، آری، بیش از این. جز روی تابوتمان پرچم نمیآید زمین، نقش قبر ما شهادت، ماندگاری بیش از این؟ در مسیر عاشقی اسپند روی آتشیم، موج گردابیم، آری، بیقراری بیش از این. پیش از اینها منتظر بودیم صبح نصر را، نص قرآنیم، چشمانتظاری بیش از این؟»
«بخوان از ایمان میان میدان زنی در انبوه لشکرم، بخوان روایت، بخوان رشادت، حماسه سرخ دیگرم. غمت مباشد اگر که جنگ است، اگر دشمن هزار رنگ است. تو را تنها نمیگذارم، برایت آرش میآورم من، اذان، اذان شور خانهها من، میان مشت جوانهها من، امانت روی شانهها تو، کنارت از آسمان سرم. برایم آهنگ جادهها تو، سوارهها تو، پیادهها تو، ارادهی ایستادهها تو، خروش اللهاکبرم من. منم همانی که رعد چشمش غرق کند بغض ابرها را، شبیه طوفان زینب، آری، میان این جنگ حیدرم من. بلند بادا همیشه نامت، سه رنگ در اهتزاز بامت. شهید دادی، سرت سلامت تو، سر بخواه و ببین سرم من. پر از نویدم، ادامه دارم، پر از امیدم، ادامه دارم. زنی شهیدم، ادامه دارم میان این جبهه، مادرم من.»
حسن خسروی وقار؛ سکوت ننگ است، تفنگ یادگار پدر
حسن خسروی وقار با شعری تلخ، صریح و تأثیرگذار، تصویری از چالشهای امروزین مقاومت در برابر دشمنان خارجی و ضعفهای داخلی را ترسیم کرد. از خیانتها و توهم صلح گفت، از خستگیها و بیپناهیها، اما در پایان، بر قدرت اراده فردی و دفاع از خاک وطن ایستاد:
«دشمن مرا محاصره کرد، راه گریز نیست، نبود. گفتم به کشتنم ندهد، شمشیر دوست تیز نبود. میخواستم فرار کنم، از بیکسی گریز نبود. میخواستم که صلح کنم، راهی به جز ستیز نبود. وقت مذاکره است ولی جز مرگ روی میز نبود. از بیقراری پدرم در ختم آخرین پسرم، از خانهای که در شب مرگ آوار بود روی سرم، از همسرم که در دل خاک میگشت در پی پیکرم، از آن خبرنگار که گفت که با زخم سینه از خبرم. سرخوردهتر، شکستهترم؛ پلکی بزن، رفیق شفیق. جنگ است و سوز خانه، اگر این چنگ شادمانه کیست؟ از نغمههای صلح بگو، این ننگ از دهانه کیست؟ تیری که در کمین من است برگشته از کمانه کیست؟ بیپشت ماندهایم، ببین دست تو روی شانه کیست؟ آغوشت آشیانه کیست؟ دست مرا بگیر، رفیق. در ترس از نبرد گذشت جان و جوانی من و تو، تا روی خون مذاکره کند از خوشگمانی من و تو. سرها به نیزه رفت ولی از سر گرانی من و تو. آهنگی از قیام نماند در روضهخوانی من و تو. از بیعنانی من و تو تاری گرفت تابش تیغ. دریایی از سکوت شدیم، از خشم سوگوار بگوش. تا از گلوی صلح رسید امواج انفجار به گوش. خیبرشکن میآید اگر فریاد ذوالفقار به گوش. از غربت امام نگو، از بغض در حصار بگو. خس در گلو و خار به گوش، وای از رفیق و خواب عمیق. تنها نماندهای و نترس، جنگ تو نیست، جنگ من است. این یادگاری پدرم، این جام و تفنگ من است. این خاک خشت خانهی من، هم بر مزار سنگ من است. این خانه نیست، سنگر توست، این آخرین فشنگ من است. اما سکوت ننگ من است، آتش کجا بس است، رفیق؟»
فاطمه زاهدی مقدم؛ آرامش خانه، سنگر خاموش مقاومت
فاطمه زاهدی مقدم با زبانی نرم و زنانه، از نقش پررنگ مادران در خط مقدم تربیت و معنویت گفت. در حالی که جهان پر از هیاهو و طوفان است، او از سکوت و آرامش خانه گفت؛ از قصهگویی برای کودکان، گفتوگو با همسایهها، و ساختن جهانی امن با نگاهی به مرز و وطن. این شعر نمادی از مقاومت بیصدا و عمیق مادرانه است:
«با یک بغل دلواپسی باید با بچهها مشغول بازی باشم شبها، باران و طوفانم ولی باید یک مادر آرام و راضی باشم شبها. از مرز و بوم و قهرمانهایش گاهی برای کودکانم قصه میخوانم، دنیا نمیخواهد ولی باید من مادر اسطورهسازی باشم این شبها. سجادهام پهن است یک گوشه، تا حال من خوب است حال زندگی خوب است. آرامش این خانه یعنی من دور از هیاهوی مجازی باشم این شبها. حال دلم با گفتگو خوب است وقتی که با همسایه و دوست همدردم، همصحبتی خوب است، بنشین باید زن مهماننوازی باشم این شبها.»
سید علی نقیب؛ فریاد ایمان و تفسیر علی (ع)
سید علی نقیب با زبانی تند و جسور، تکبیر و قدرت علی (ع) را رمز پیروزی و تفسیر زمان دانست. در اشعارش، هم فریاد حق و هم حماسههای عاشورایی را به تصویر کشید. اشعار او تصویری از مقاومت، ایمان و ایثار را ترسیم کرده است که مخاطب را برای ادامه راه شهدا و دفاع از حقیقت دلگرم میسازد:
«یک اسلحه، یک خشاب، همواره پریم؛ از هر چه تعلق است باید ببریم. ای دفتر شعر، ای قلم، ننگت باد امروز اگر به هیچ دردی نخوری. امروز صدا، صدای تکبیر علی است، آری که زمان، زمان تفسیر علی است. هان! ناله الفرار را سر بدهید، این صاعقه نیست، ضرب شمشیر علی است. در سینه نشسته سالیانی این آه، لبریز ز لالههای پرپر شد راه. نزدیک به صبح انتقامیم، بگو: لا حول و لا قوة الا بالله.»
در ستایش خانم سحر امامی مجری شبکه خبر
«در گوش تمام کافران فریادی بی واهمه دل به راه ایمان دادی. با خطبهی زینبیِ تو روشن شد معنای زن و زندگی و آزادی»
شعری برای حضرت علیاصغر (ع)
«لحظه سخت امتحان شده بود تو ولی خوب امتحان دادی، تا صدای پدر به گوشت خورد، تن گهواره را تکان دادی. گرچه سمت تو تیر میآمد، هدف تیر قلب مادر بود، مادرت داشت نیمهجان میشد، روی دست پدر که جان دادی. میتوانی گلو سپر بکنی، تیر حتی اگر سپر باشد، تیر خوردی و راه و رسمت را به تمام جهان نشان دادی. حیف خون گلوی توست اگر قطرهای روی خاک میافتاد، از زمین دلخوری، برای همین خون خود را به آسمان دادی. گرچه شش ماه داشتی، اما یکشبه پا گذاشتی بر اوج، لحظهی سخت امتحان شده بود تو ولی خوب امتحان دادی.»
احمد علوی؛ پیام قدرت، ایمان و اتحاد در برابر دشمن
احمد علوی در شعر خود تصویری از قدرت و استقامت ایران در برابر دشمنان را ترسیم کرد و با تأکید بر حمایت الهی و الگو گرفتن از نهضت عاشورا، امید و ایمان مردم را نشان داد.
او با زبان قوی و حماسی از آمادگی مردم و نیروهای نظامی برای مقابله با تهدیدها سخن گفت و وعده پیروزی و نابودی دشمنان، به ویژه اسرائیل، را داد. او همچنین به اتحاد ملت ایران و عشق به وطن اشاره کرد و پیامدهای خیانت به کشور را به شدت محکوم نمود:
«در سایه الطاف خدایی هستیم، با لطف حسین کربلایی هستیم. ما گنبد آهنین نداریم اما دلگرم به گنبدی طلایی هستیم. فرزند من آرام باش، این آخر کار است، اینها صدای زوزههای یک سگ هار است. آرام چشمت را ببند و غرق رویا باش، چشمان سرباز وطن تا صبح بیدار است. موشک به موشک خاکشان را شخم خواهد زد، ایران و ایرانی فقط در فکر پیکار است. پایان اسرائیل نزدیک است، میدانند، این جنگ جنگ شیرها با خیل کفتار است. چشم انتظار انتقام سخت ما باشید، این قول یک مرد است، این پیغام سردار است. میدان ما شهر تل آویو است، تهران نیست، شمشیر بعد از این به دستان علمدار است. سیدعلی با ذوالفقار جدش آماده است، تاریخ خیبر باز هم در حال تکرار است. هر یا علی ابن ابی طالب که میگوییم، یعنی زمان حمله و آژیر و هشدار است. این حجم از ویرانی و این وسعت از وحشت، آه هزاران کودک در زیر آوار است. خون سلامیها و حاجیزادههای ما، در لحظههای سخت ایران را مددکار است. از وعدههای صادق ما مرگ میبارد، از چشمهای نحسشان وحشت پدیدار است. هر کس وطن را میفروشد محو خواهد شد، نامرد از این دست در تاریخ بسیار است. ایرانیان یک خانواده زیر یک سقفاند، این همدلی، این عشق خوار چشمش کفار است.»
نظر شما