خبرگزاری حوزه| از میان زخمهای تاریخ، صدای کربلا هنوز در رگها هنوز طنین دارد؛ انگار هر قطره خون ریختهشده در آن دشت، به واژهای در دل بدل شده است. من زائرم، نه فقط با پایم، بلکه با تمام جانم. در مسیر کربلا، اطاعت از امامم معنای تازهای گرفت؛ نه به اجبار، نه به ترس، بلکه از سر بصیرت. مثل حضرت عباس، که وفاداریاش در شریانهایم جاریست. وقتی امام گفت "نه"، عطش را در جان حبس کرد.
دل سپردم به ولایت، چونکه ولایت، چراغیست در شبهای تردید.
و اما رئیس کاروان...
در مسیر همپای قافله، فرمان رئیس کاروان را اطاعت خواهم کرد؛ نه از سر رسم سفر، بلکه از نفس ولایت پذیری که از اصلی از اصول اعتقادی ام هست. رئیس کاروان نگاهش مقصد را بهتر از نقشهها میشناسد.
وقتی گفت بایستید، خواهم ایستاد؛ وقتی گفت راهی شوید، پا به رکاب حقیقت خواهم شد.
او نهتنها مسئول مسیر است، بلکه حافظ حرمت قافلهای هست که دلهایشان وقف حسین (علیه السلام) هست. اطاعت از رئیس کاروان، آیینهای است برای تمرین زمان ظهور؛ اطاعت از او را می توان تمرین کرد برای استمرار عهد با ولی خدا.
مسئولان کاروان سکوت را بهموقع میشکنند و صدایشان، بیدارباش دلهایی خواهد بود که مبادا به غفلت گرفتار شوند.
بر درِ دل، نام حسین را نوشتم؛ نه با جوهر، که با اشک. و هر قطرهاش، آیهای شد از کتاب عهد و عشق. عشق به امامم، عشق به حقیقت. میدانم، کربلا پایان نیست؛ آغاز است. آغازی برای آنانکه هنوز گوششان شنواست و دلشان بیدار. آغازی برای من، که هر روز باید انتخاب کنم: اطاعت یا عافیت؟ بصیرت یا بیخبری؟ ولایت یا وادادگی؟
من انتخابم را کردهام. و هر گامم، زائرواژهایست به سوی نجات.
ندا حکمت نیا
انتهای پیام










نظر شما