به گزارش خبرگزاری حوزه، حجت الاسلام والمسلمین سیدعلیرضا تراشیون، کارشناش خانواده و تربیت فرزند در برنامه پرسمان خانواده رادیو معارف به پرسش و پاسخهایی در موضوع «راهبردهای علمی و کاربردی تربیت فرزندان» پرداخت که تقدیم شما فرهیختگان می شود.
* هفت محور اصلی این گفتوگو:
۱. اهمیت ارتقای دانش و مهارتهای تربیتی مادران از طریق مطالعه منابع معتبر و شرکت در کلاسهای عملی
۲. چگونه از روانشناسیهای غیرعلمی اجتناب کرده و به منابع معتبر دست یابیم؟
۳. علل پرخاشگری و تغییر رفتار نوجوانان و راهکارهای مدیریت هیجانات در این دوره.
۴. نقش مشغولسازی ذهنی و جسمی و مدیریت فضای مجازی در کاهش پرخاشگری نوجوان.
۵. شکاف بین توانایی گفتار و درک مفاهیم در کودکان یکساله و نهماهه و تأثیر آن بر پرخاشگری.
۶. پاسخدهی کودکان دهساله به بازخواست والدین، ترس از مؤاخذه و روش اصلاح رفتار با تأیید پیشرو.
۷. مدیریت وابستگی به والدین و گوشی هوشمند در کودکان خردسال و تقویت کانالهای ارتباطی متنوع.
بسماللهالرحمنالرحیم؛ یکی از ویژگیهای مادر این است که باید همواره دانش و مهارتهای تربیتی خود را تقویت کنند.
* راهکارهای اساسی برای مهارتهای فرزندپروری در مادران
در همین راستا، دو راهکار اساسی مطرح شد.
راهکار نخست «مطالعه» است؛ اما نه هر نوع مطالعهای. مادران گرامی لازم است کتابهای تربیتی را از نویسندگان و پژوهشگرانی بخوانند که با آموزههای دینی و اسلامی آشنا هستند.
چراکه گاهی ممکن است مطالبی در منابع غیر دینی یا غیر اسلامی مطرح شود که در ظاهر جذاب و زیبا به نظر برسند، اما در نهایت با اهداف تربیت اسلامی همخوانی نداشته باشند.
در حالیکه ما به دنبال تربیت نسلی هستیم که در عصر غیبت بتواند وظایف و مسئولیتهای خود را در برابر انسانها، در برابر بشریت و بهویژه در پیشگاه الهی بهدرستی انجام دهد.
راهکار دوم، «شرکت در جلسات و کلاسهای کاربردی» است.
این نکته بسیار مهم است که این جلسات باید جنبه عملی و راهنمایی مؤثر داشته باشند؛ نه اینکه تنها باعث افزایش اضطراب و نگرانی مادران شوند.
کلاسهایی که صرفاً به انتقال دانش تئوریک بپردازند نیز چندان کارآمد نخواهند بود؛ زیرا تربیت یک فعالیت میدانی است که نیازمند ترکیب دانش و مهارت عملی است.
راهکار سوم این است که دانش و مهارتهای تربیتی باید بر دو محور مهم نظارت داشته باشند.
محور نخست، «شناخت ویژگیهای فرزندان در هر گروه سنی» است.
بدون این شناخت، فعالیتهای تربیتی بهخوبی پیش نخواهد رفت.
به عنوان نمونه، کودک شیرخوار ویژگیهای خاص خود را دارد، کودکان دو تا هفت سال ویژگیهای متفاوتی دارند، و این گروه خود به دو بخش «دو تا چهار سال» و «چهار تا هفت سال» قابل تقسیم است.
سپس کودکان هفت تا یازده سال و نوجوانان یازده سال به بالا نیز ویژگیهای خاص خود را دارند.
تا زمانی که والدین این ویژگیها را نشناسند، نمیتوانند در تربیت موفق باشند.

* شیوه تربیت فرزندان متناسب با سنین آنها باید انجام بگیرد
برای توضیح بیشتر، میتوان مثالی ساده آورد: یک مکانیک زمانی میتواند در کار خود ماهر باشد که قطعات ماشین را بهخوبی بشناسد. بدون این شناخت، هیچگاه مکانیک زبردستی نخواهد شد. همین قیاس برای مربی یا والد تربیتی نیز صدق میکند.
به طور مثال، کودکان از حدود دو سالگی تا هفت سالگی دو ویژگی برجسته دارند:
۱. پرانرژی هستند.
۲. از فعالیت بدنی لذت میبرند.
حال اگر مادری بخواهد چنین کودکی را تربیت کند، باید از چه ابزاری بهره بگیرد؟
پاسخ روشن است: «بازی»
بازی میتواند ابزاری بسیار مؤثر برای هدایت و تربیت این کودکان باشد.
وقتی میدانیم کودک پرانرژی است و فعالیت بدنی برایش لذتبخش است، درمییابیم که بازی در این سن باید بیشتر «جسمانی» و «فعال» باشد.
بنابراین نباید صرفاً کودک را بنشانیم و بازیهای فکری مانند پازل یا جورچین در اختیارش بگذاریم.
این نوع فعالیتها برای تخلیه انرژی کودک کافی نیست. او نیاز دارد انرژی خود را از طریق بازیهای پرتحرک مصرف کند، البته در قالبی هدفمند و هدایتشده.
* حال پرسش این است که «بازی چیست؟»
بازی را میتوان چنین تعریف کرد: «بازی فعالیتی بدنی یا فکری است که به صورت فردی یا گروهی انجام میشود و کودک از آن لذت میبرد.»
این تعریف چهار رکن اساسی دارد:
۱. فعالیتی هدفمند است.
۲. میتواند جسمی یا فکری باشد.
۳. به صورت فردی یا گروهی انجام میگیرد.
۴. موجب لذت بردن کودک میشود.
اگر هر یک از این ارکان وجود نداشته باشد، فعالیت یادشده را نمیتوان بازی دانست. برای نمونه، ممکن است کودکی در خانه پدربزرگ روی مبل بپرد.
این فعالیت هرچند انرژیبر است، اما چون هدفمند نیست، بیشتر جنبه خرابکاری دارد و نمیتوان آن را بازی دانست. در مقابل، اگر همین کودک را به یک زمین بازی ببریم، او هنگام دویدن یا دنبال کردن توپ، هم انرژی خود را تخلیه میکند و هم در قالب فعالیتی هدفمند مشغول است.
در این حالت، آن فعالیت «بازی» محسوب میشود. بنابراین توصیه میشود مادران گرامی، ویژگیهای فرزندان خود را بهخوبی بشناسند.
اگر بخواهیم ویژگیهای رشد از بدو تولد تا پایان هفده سالگی را به طور کامل شرح دهیم، احتمالاً به دو یا سه سال زمان نیاز داریم؛ زیرا این حوزه بسیار گسترده است.
به همین دلیل پیشنهاد میشود مادران در این زمینه مطالعه داشته باشند. بهترین منابع نیز کتابهای روانشناسی رشد هستند که ویژگیهای کودکان در گروههای سنی مختلف را به تفکیک بیان کردهاند.
* سؤالات مخاطبین
* چطور میتوانیم گرفتار روانشناسیهای زرد (روانشناسی فاقد پایه علمی) نشویم؟»
برای اینکه بتوانیم به علم روانشناسی اصیل و واقعی دسترسی داشته باشیم، باید توجه داشته باشیم که نویسندگان کتابها و منابعی که مطالعه میکنیم، پژوهشگر و اندیشمند باشند و از منابع معتبر استفاده کرده باشند.
این مسئله بسیار کمککننده است و میتواند از افتادن در دام مطالب سطحی یا غیرعلمی جلوگیری کند.
به عنوان مثال، برخی منابع دانشگاهی که برای رشته روانشناسی در دانشگاه پیام نور نوشته شدهاند، در سطح عمومی بسیار مفید هستند.
کتابهایی مانند «روانشناسی رشد» یا «روانشناسی تفاوتهای فردی» از جمله منابعی هستند که محتوای علمی، منظم و دستهبندیشده دارند و میتوانند برای خانوادهها بسیار سودمند باشند.
این کتابها علاوه بر جنبه آموزشی، بر پایه منابع علمی معتبر نیز نگارش شدهاند و به همین دلیل قابلیت اطمینان بالایی دارند.
توصیه جدی این است که والدین برای مطالعه در این زمینه وقت بگذارند. درست است که آشنایی با همه این مباحث در حالت عادی ممکن است دو یا سه سال زمان ببرد، اما مطالعه همین کتابها میتواند بهنوعی خلاصه و جمعبندیشده آن مطالب را در اختیار مادران و پدران قرار دهد.
برای نمونه، وقتی شما فرزندی زیر دو سال دارید، در این منابع ویژگیهای این گروه سنی بهطور دقیق بیان شده است.
همچنین برای کودکان دو تا چهار سال، چهار تا هفت سال و سایر گروههای سنی، ویژگیها به تفکیک ذکر شده است. بنابراین، والدین میتوانند با مراجعه به این کتابها اطلاعات دقیقی درباره فرزندان خود در هر دوره سنی به دست آورند.
* پسر نوجوان من اخیراً تغییر رفتار پیدا کرده و پرخاشگر شده است. دو پسر دارم؛ پسر بزرگم تقریباً یک سالی است که دچار چنین وضعیتی شده است. اعتمادبهنفس او بسیار پایین آمده و دیگر هیچ شجاعتی از خود نشان نمیدهد. چه باید بکنم؟
دوره نوجوانی، دوره «ثبات خلقی» نیست. به همین دلیل، طبیعی است که نوجوانان بهسرعت پرخاشگر شوند و آستانه تحملشان کاهش پیدا کند.
اگر بخواهم تعبیر روشنی ارائه بدهم، نوجوان ممکن است در طول یک روز چندین نوع رفتار و حالت روحی از خود نشان دهد.
به عبارت دیگر، نوجوان ثبات رفتاری ندارد. اینکه این وضعیت خوب است یا بد، موضوعی است که باید بهصورت تخصصی در بحثهای مربوط به نوجوان بررسی شود.
اما در پاسخ به پرسش شما درباره نوجوانی که بداخلاق و پرخاشگر شده است، چند نکته مهم وجود دارد:
نکته نخست این است که نوجوان مانند «آتشی زیر خاکستر» است. کوچکترین نسیمی میتواند او را برافروخته کند.
بنابراین والدین باید در مواجهه با او نهایت مراعات را داشته باشند و برخوردی هوشمندانه در پیش بگیرند.
امر و نهی بیش از حد، انتقادهای مکرر یا توقعات بالا میتواند این شرایط را بدتر کند. لازم است پدر و مادر در خانه مراقب باشند تا با نوجوان خود مواجههای آرام، هوشمند و همراه با درک متقابل داشته باشند.
نکته دوم این است که یکی از علل اصلی پرخاشگری نوجوانان «بیکاری» و «فقدان فعالیت هدفمند» است.
بنابراین باید آنها را به فعالیت مشغول کرد؛ هم فعالیت ذهنی و هم فعالیت جسمی. این مشغولسازی به نوجوان کمک میکند تا آرامتر شود و پرخاشگری او کاهش یابد.
نکته سوم، مدیریت فضای مجازی است.
نوجوانانی که وقت زیادی را صرف تلفن همراه و حضور در شبکههای اجتماعی میکنند، نهتنها آرامش ندارند، بلکه آستانه تحملشان نیز پایین میآید و رفتارهای پرخاشگرانه از آنها بیشتر دیده میشود.
به طور مثال، اگر نوجوانی سیزده یا چهارده ساله باشد، حداکثر زمان استفاده او از رسانهها باید حدود صد دقیقه در شبانهروز باشد. والدین باید توانمندی لازم برای مدیریت این موضوع را داشته باشند.
مادری که میتواند در برابر شرایط جدید و ابزارهای نوین مانند تلفن همراه، برنامهریزی و مدیریت داشته باشد.
در غیر این صورت، اگر نوجوانی که ثبات رفتاری ندارد بدون مدیریت صحیح از گوشی هوشمند استفاده کند، زندگی او بهشدت آسیب خواهد دید.
به همین دلیل توصیه جدی این است که والدین اگر به دنبال آیندهای موفق و سالم برای فرزندان خود هستند، باید سهم رسانهها را در زندگی آنان به حداقل برسانند؛ هرچه کمتر، بهتر.
برای درک اهمیت این موضوع کافی است به رفتار صاحبان و مؤسسان رسانههای بزرگ دنیا توجه کنیم.
در کتابی که اخیراً مطالعه کردم، ذکر شده بود که فردی که خدمات یوتیوب را پایهگذاری کرده است، اجازه نداده دخترش تا سن بیست و یک سالگی از شبکههای اجتماعی استفاده کند.
همچنین افراد دیگری در همان کتاب معرفی شدهاند که به فرزندان خود تا زیر شانزده یا هجده سالگی اجازه استفاده از فضای مجازی را ندادهاند.
این در حالی است که امروزه شاهدیم برخی از کودکان شش یا هفتساله صفحه شخصی در اینستاگرام دارند و حتی برای خود ویدئو ضبط و منتشر میکنند. این رفتار نه تنها نشانه آگاهی والدین نیست، بلکه جای تردید جدی در میزان فهم تربیتی آنان دارد.
واقعیت این است که اگر والدین در سنین پایین، مثلاً دوازده یا سیزده سالگی، برای فرزند خود تلفن همراه تهیه کنند، در حقیقت مفهوم واقعی تربیت و پیامدهای معاصر آن را درک نکردهاند.
تجربه نشان داده است که نوجوانان سیزده یا چهاردهسالهای که گوشی تلفن همراه در اختیار دارند، تقریباً همگی در معرض آسیبهای جنسی قرار گرفتهاند.
این واقعیت با ضریب بالایی قابل تأیید است و بهسختی میتوان نوجوانی در این سن با گوشی تلفن همراه یافت که دچار چنین آسیبهایی نشده باشد.
این نکته باید بهروشنی به خانوادهها اطلاع داده شود. همانطور که در مورد فروش سیگار، تولیدکنندگان موظفند روی بستهبندی آن خطر سرطان ریه را درج کنند، در مورد فضای مجازی نیز باید واقعیتها بهطور شفاف برای مردم بیان شود.
متأسفانه در این حوزه بیشتر با تبلیغات مثبت و نگاههای سطحی مواجهیم، در حالیکه اطلاعرسانی واقعی و هشداردهنده ضروری است.
* یکی از عوامل پرخاشگری، فضای مجازی است. اگر فرزند سیزدهسالهای تلفن همراه در اختیار داشته باشد و دچار پرخاشگری شود، والدین چگونه باید او را مدیریت کنند؟ این مدیریت بسیار دشوار است؛ آیا باید گوشی را از او بگیریم یا چه راهکاری وجود دارد؟
همانطور که پیشتر اشاره شد، دو نکته کلیدی برای کنترل این شرایط وجود دارد: «مشغولسازی ذهنی» و «مشغولسازی جسمی» نوجوان. امیدوارم والدین در اجرای این دو محور موفق باشند.
در این زمینه کتابی با عنوان «تربیت نوردی» وجود دارد که مطالعه آن برای والدین بسیار مفید است.
این کتاب اثر خود بنده است و در آن چهل رویداد تربیتی مطرح شده است.
یکی از این رویدادها «مدیریت تلفن همراه در محیط خانه» است که حدود یازده یا دوازده راهکار عملی در این خصوص ارائه میدهد. پدر و مادر میتوانند با استفاده از این راهکارها، تلفن همراه را در فضای خانه بهطور مؤثر مدیریت کنند.
علاوه بر این، در همین کتاب فصلی نیز درباره فعالیتهای ذهنی و جسمی کودکان و نوجوانان آمده است که نکات کاربردی فراوانی دارد.
البته تمام این موارد در اینجا قابل طرح نیست، اما متناسب با پرسشهای والدین بخشی از آنها را مطرح میکنیم.
نکته دیگری که باید مورد توجه قرار گیرد، مسئله «رفاقت عمیق والدین با نوجوان» است.
بسیاری از پدر و مادرها زمان زیادی برای خانواده صرف میکنند، اما این زمان لزوماً به تربیت فرزندان منجر نمیشود.
برای مثال، مادری که صبح تا ظهر در آشپزخانه مشغول کار است، وقت زیادی برای خانه گذاشته است، اما این فعالیت سهم اندکی در تربیت فرزند دارد.
آنچه اهمیت دارد این است که والدین بدانند چه زمانی باید کنار نوجوان باشند، با او صحبت کنند و شنونده سخنان او باشند.
پدر میتواند زمانهایی را بهطور اختصاصی با نوجوان خود بگذراند؛ چه دختر و چه پسر.
حتی میتواند او را به گردش یا پیادهروی ببرد. در ایام تابستان این موضوع فرصت بسیار مناسبی است.
همچنین اگر پدر شغلی صنعتی دارد، میتواند در برخی روزهای هفته فرزند خود را به محیط کار ببرد تا او ببیند پدرش در محیط شغلی چه فعالیتهایی انجام میدهد.
این تجربه برای نوجوان بسیار ارزشمند است و اگر بتواند در حد توان نیز مشارکت کوچکی داشته باشد، اثر تربیتی آن دوچندان خواهد شد.
این همان معنای «وقتگذاری هوشمندانه» است. در غیر این صورت، پدر و مادر هرچند دلسوز باشند و شبانهروز برای فرزندان خود تلاش کنند، اگر زمانشان را هوشمندانه صرف نکنند، ثمرهای در تربیت فرزندان نخواهند دید.
یکی دیگر از مصادیق هوشمندی والدین این است که وقتی فرزند وارد دوره نوجوانی میشود – که از حدود دوازده سالگی آغاز شده و تا نوزده سالگی ادامه دارد – والدین باید به مطالعه منابع مربوط به نوجوانی بپردازند.
پرسشی که میتوان مطرح کرد این است: «چند درصد از والدینی که فرزندشان در این گروه سنی است، حتی یک کتاب درباره نوجوانی مطالعه کردهاند؟»
پاسخ روشن است: تعداد بسیار اندکی.
همین موضوع سبب میشود والدین با نوجوان خود دچار مشکل شوند. نوجوان مسیر طبیعی رشد خود را طی میکند، اما چون والدین با ویژگیهای این دوره آشنا نیستند، نمیدانند چگونه باید رفتار کنند.
* دختری دارم یک سال و نه ماهه. او بهخوبی صحبت میکند و حتی جملات کامل میسازد. با این حال، گاهی جیغ میزند. مثلاً اگر چیزی مطابق میلش نباشد، سرش را روی زمین میگذارد یا به اینطرف و آنطرف میکوبد. علت این رفتار چیست؟
اینکه کودکی در یک سال و نه ماهگی بتواند بهخوبی صحبت کند، نشاندهنده توانایی کلامی اوست، اما به این معنا نیست که بتواند جملات و مفاهیم والدین را کاملاً درک کند.
بسیاری از مواقع والدین تصور میکنند اگر کودک بتواند جملهبندی کند، پس میتواند فضای اجتماعی، خانوادگی و فردی اطراف خود را نیز تحلیل کند؛ در حالی که چنین نیست.
برای نمونه، کودکی در این سن ممکن است بگوید «من گرسنهام». مادر در پاسخ میگوید: «غذا هنوز دم نکشیده، نیم ساعت دیگر آماده میشود.»
این جملات برای یک بزرگسال بسیار ساده و روشن است، اما کودک یک سال و نه ماهه معنای «دم کشیدن» یا «نیم ساعت دیگر» را درک نمیکند.
بنابراین، هرچند او صحبت میکند، اما به سطح درک انتزاعی برای فهم این مفاهیم نرسیده است. همین شکاف بین توانایی گفتار و سطح فهم میتواند یکی از ریشههای پرخاشگری او باشد.
برای توضیح بیشتر، مثالی دیگر میآورم: مادری میخواست فرزند یک سال و سه یا چهار ماههاش را از پوشک بگیرد.
او کودک را مقابل خود نشانده بود و میگفت: «هر وقت احساس کردی نیاز به دستشویی داری، به من بگو تا تو را ببرم.»
اما طبیعی بود که کودک همچنان خود را خیس میکرد. دلیل این امر روشن است: کودک در این سن هنوز توانایی درک چنین مفاهیم انتزاعی را ندارد.
در واقع، کلمات مادر برای او همچون حرکات لب بیمعنا تلقی میشود.
این توضیح نشان میدهد که صرفِ توانایی در سخن گفتن، به معنای درک کامل سخنان والدین نیست. بنابراین، یکی از علل پرخاشگری چنین کودکانی همین شکاف شناختی است.
نکته دوم این است که عوامل دیگری نیز در پرخاشگری کودکان نقش دارند. اگر کودک صبحانه نخورده باشد، یا زمان زیادی پای تلویزیون نشسته باشد، یا بیکار و بدون برنامه باشد، پرخاشگر میشود.
همچنین امر و نهیهای مکرر والدین یکی دیگر از علل پرخاشگری است.
گاهی والدین از کودک یک سال و نه ماهه انتظار دارند مانند یک بزرگسال از دستورات پیروی کند؛ مثلاً به او میگویند «اینجا ننشین، جلو کولر سرما میخوری، جلو بخاری گرما میخوری».
کودک در این سن توانایی درک چنین دستورات پیچیدهای را ندارد و تکرار این دستورات بیشتر موجب عصبانیت او میشود.
نکته سوم این است که کودکانی که بیش از حد با بزرگسالان ارتباط دارند، معمولاً حالات عصبی بیشتری پیدا میکنند.
کودکان نیاز به همبازی همسن دارند. هرچند ممکن است در یک سال و نه ماهگی هنوز نتوانند ارتباطی کامل با همسالان برقرار کنند و در ابتدا دعوا کنند، همدیگر را بزنند یا حتی گاز بگیرند، اما این بخشی طبیعی از فرآیند یادگیری مهارتهای اجتماعی است.
وظیفه والدین در چنین مواقعی این است که نقش «تسهیلگر» ایفا کنند؛ یعنی در مواقع درگیری بهطور موقت وارد شوند، سپس کنار بایستند تا کودکان خودشان ارتباطشان را تنظیم کنند. به مرور زمان این تعاملات به شکل سالم و پایدار درمیآید.
* یک پسر ده ساله دارم که وقتی کاری را انجام میدهد و ما از او بازخواست میکنیم که چرا این کار را کردی، شروع به گریه میکند. علت این رفتار چیست؟
احتمال زیادی وجود دارد که دلیل اصلی این واکنش آن باشد که فرزند شما بهمحض پاسخ دادن، متوجه میشود که قرار است مورد مؤاخذه یا سرزنش قرار گیرد.
یعنی همان لحظهای که ما میپرسیم «چرا این کار را کردی»، در ذهن او تداعی میشود که پشتبند این سؤال حتماً توبیخی وجود خواهد داشت؛ شاید حتی گاهی تنبیههایی هرچند تربیتی. طبیعی است که این وضعیت برای کودک خوشایند نباشد.
راهکار این است که وقتی از او توضیح میخواهیم، واکنش منفی و مستقیم نشان ندهیم.
معمولاً کودکان از واکنشهای منفی ما هراس دارند و به همین خاطر گریه میکنند، غر میزنند یا حتی قهر میکنند. اما اگر مطمئن شوند که ما واقعاً شنوندهی صحبتهایشان هستیم و در عین حال ابتدا نقاط مثبت آنها را برجسته میکنیم، واکنششان متفاوت خواهد بود.
مثلاً اگر کودکی شیر آب را باز گذاشته است، ابتدا باید گفت: «آفرین که به فکر افتادی این کار را بکنی»، سپس ادامه داد: «اما مادرجان ببین، الان شیر آب خیلی باز بود و در شرایط کمآبی باید بیشتر دقت کنیم.»
یعنی اول تأیید و همراهی، بعد یادآوری ضعف یا خطا. هیچ نیازی به توبیخ یا تشری نیست؛ توبیخی که کودک حس کند هدف از آن تنبیه است، صرفاً مقاومت ایجاد میکند.
نکته مهم دیگر این است که وقتی کودکان بیبرنامه باشند، معمولاً رفتارهای پرخطر و آسیبزای بیشتری از خود نشان میدهند.
بنابراین باید در واگذاری مسئولیتها و کارها، متناسب با سنشان عمل کنیم.
برای مثال: فرض کنید مهمان آمده و کودک ظرف میوه را برمیدارد تا به مهمان تعارف کند، در حالی که مادر پیشتر برنامهی پذیرایی را بهصورت دیگری در ذهن داشته است (مثلاً ابتدا چای، سپس میوه).
اگر در همان لحظه کودک را با صدای بلند سرزنش کنیم، طبیعتاً احساس بدی پیدا میکند. او قصد کمک داشته اما با واکنش منفی روبهرو شده است.
راه درست این است که پیشاپیش مسیر را برای او مشخص کنیم: «مادرجان، الان مهمانها آمدند. ترتیب پذیرایی ما اینگونه است: اول چای میدهیم، بعد بشقابهای میوه را میچینیم و در نهایت ظرف میوه را میبریم. شما هم لطفاً زحمت بکشید و ظرف میوه را ببرید.»
وقتی اینگونه جهتدهی کنیم، دیگر نه نگرانی از بابت توبیخ وجود دارد و نه بهانهگیری و گریه.
* کودک هفتماههای داریم که دائماً برای در آغوش گرفتن گریه میکند و به خوابیدن در آغوش والدین عادت کرده است. چه کنیم تا این عادت از بین برود؟
بهطور معمول، کودکان در این سن بیشتر ارتباطی لمسی دارند؛ زیرا هنوز تواناییهای کلامی و زبانی آنها رشد چندانی نکرده است.
به همین دلیل دوست دارند در آغوش والدین باشند، روی پای مادر یا در دست پدر بخوابند. این مسئله طبیعی است. اما برای تعدیل این وضعیت میتوان اقداماتی انجام داد.
نخستین توصیه این است که والدین ارتباط کلامی خود را با کودک بیشتر کنند.
درست است که او نمیتواند صحبت کند، اما والدین میتوانند از طریق لالایی، شعر خواندن، قصههای ساده یا حتی ذکر صلوات و دعا با او ارتباط برقرار کنند.
این کار باعث میشود ارتباط کودک فقط محدود به لمس و آغوش نشود و بهتدریج سایر کانالهای ارتباطی هم تقویت گردد.
همچنین حتی وقتی کودک در گهواره، فضایی جدا از مادر قرار دارد، مادر میتواند از همان فاصله با او حرف بزند. این کار کمک میکند کودک عادت نکند که فقط در آغوش آرامش بگیرد.
به یاد داشته باشیم که کودکان چهار کانال اصلی برای ارتباط دارند:
۱. کانال دیداری
۲. کانال شنیداری
۳. کانال لمسی–حسی
۴. کانال کلامی
اگر تمرکز کودک فقط روی کانال لمسی باشد، سایر کانالها کمرنگ میشوند. بنابراین والدین باید با تقویت دیداری، شنیداری و کلامی، ارتباط را متعادل کنند.
برای مثال: مادر میتواند در برابر کودک لبخند بزند، شکلک درآورد، با حرکات چهره نوعی بازی شبیه پانتومیم انجام دهد یا صداهایی خندهدار درآورد. این تعاملات به کودک کمک میکند تا توجهش فقط بر لمس نباشد.
نکته دیگر این است که والدین باید از اسباببازیهای مناسب این گروه سنی استفاده کنند.
اسباببازیهای حجیم، متحرک و ساده بهترین گزینه هستند. مثلاً یک ماشین پلاستیکی ساده که مادر یا پدر آن را روی زمین هل بدهد تا کودک هم تشویق شود آن را هل بدهد.
یا توپهایی که کودک بتواند بغلتاند. همچنین عروسکهای پارچهای ساده و سبک میتوانند در کنار کودک قرار بگیرند.
این اسباببازیها جایگزینهای مناسبی هستند تا کودک برای آرامش گرفتن تنها متکی به آغوش والدین نباشد.
* بچهای دارم حدود دو سال و سه ماهه. اخیراً به استفاده از گوشی هوشمند عادت کرده و نسبت به آن خیلی حساس است. حالا باید چه کار کنم تا فرزندم از این عادت نادرست رها شود؟
کودکان در این سن بهطور کامل موجوداتی «تقلیدگر» هستند. یعنی وقتی میبینند پدر، مادر یا اطرافیانشان کاری انجام میدهند، بدون تحلیل و صرفاً به شکل «طوطیوار» همان رفتار را تکرار میکنند.
بنابراین اگر کودک مشاهده کند که مادر مدام مشغول تلفن همراه است، پدر سرش در گوشی است یا حتی برادر و خواهر بزرگتر در مهمانی و جمعهای خانوادگی بیشتر وقت خود را با تلفن همراه میگذرانند، طبیعی است که او نیز به همان سمت کشیده شود.
به همین دلیل، اولین و مهمترین گام اصلاح، از «خود ما والدین» آغاز میشود.
دو نکته کلیدی باید مورد توجه قرار گیرد:
۱. تعیین مناطق ممنوعه برای استفاده از گوشی
باید مکانهایی مشخص کنیم که در آنها استفاده از تلفن همراه کاملاً ممنوع باشد.
برای مثال، سر سفره غذا نباید گوشی در دست داشته باشیم؛ یا در اتاق خواب، یا وقتی همه اعضای خانواده دور هم نشستهاند، لازم است تلفن همراه کنار گذاشته شود. چرا؟
چون اگر پدر و مادر در چنین موقعیتهایی با گوشی سرگرم شوند، کودک در دورهای که در اوج تقلیدگری است، همان رفتار را الگوبرداری خواهد کرد.
۲. مدیریت زمان استفاده از تلفن همراه
والدین باید زمان استفاده از گوشی را بهگونهای برنامهریزی کنند که در معرض دید مستقیم کودک نباشد.
مثلاً اگر نیاز است نیمساعتی از گوشی استفاده کنیم، بهتر است در زمانی باشد که کودک خواب است یا مشغول بازی است، نه وقتی که چشم در چشم ماست و انتظار توجه دارد.
زیرا در چنین شرایطی، او بیدرنگ رفتار ما را الگو قرار میدهد و همان را تکرار خواهد کرد.
علاوه بر این دو نکته، بهتر است خود گوشی تلفن همراه نیز تا حد امکان در دسترس و مقابل چشم کودک نباشد.
یک نمونه موفق در این زمینه مربوط به خانوادهای بود که جعبهای مخصوص در جا کفشی خانه قرار داده بودند و همه اعضای خانواده ملزم بودند هنگام ورود، گوشیهایشان را همانجا بگذارند.
این کار باعث شد گوشی همراه دیگر به فضای اصلی خانه و جمع خانوادگی وارد نشود و به این ترتیب آرامش بیشتری در خانه برقرار گردد.
نکته دیگری که باید با دقت به آن توجه کنیم، فرهنگ درست استفاده از تلفن همراه است.
گاهی والدین یا حتی دیگران، در حالی که با همسر یا فرزندشان مشغول گفتوگوی چهره به چهره هستند، به محض زنگ خوردن تلفن، صحبت را نیمهکاره رها میکنند تا پاسخ بدهند.
این رفتار در واقع نوعی «بیاحترامی ارتباطی» است، زیرا گفتوگوی فرد مقابل ناگهان بیاهمیت تلقی میشود.
درحالیکه اگر تماس واقعاً ضروری باشد، تماسگیرنده بار دیگر تکرار خواهد کرد و اگر فوری نباشد، میتوان بعداً پاسخ داد.
اولویت باید همیشه با فردی باشد که هماکنون روبهروی ما حضور دارد؛ خواه همسر باشد، خواه فرزند یا هر شخص دیگری.
برای خودِ کودکان نیز این موضوع اهمیت ویژهای دارد. فرض کنید فرزند شما آمده و در حال پرسیدن سؤالی است، اما همزمان گوشی زنگ میزند و شما بیدرنگ پاسخ میدهید.
کودک این رفتار را بهوضوح میبیند و در ذهنش این پیام شکل میگیرد که «تلفن همراه از من مهمتر است».
نتیجه چنین الگویی این است که در آینده، اولویت کودک هم به سمت تلفن همراه خودش خواهد رفت و پدر و مادر در ردیفهای بعدی اهمیت قرار خواهند گرفت.
پس باید بهعنوان الگوی رفتاری درست، همواره توجه داشته باشیم که کودکان خردسال قدرت تحلیل ندارند و صرفاً از آنچه میبینند «تقلید» میکنند.
اگر ما در معرض دید آنها از الگوهای صحیح استفاده کنیم، بهمرور همین رفتارها در ذهن و عمل کودک نهادینه خواهد شد.
برای شنیدن و دانلود صوت اینجا را کلیک کنید










نظر شما