دوشنبه ۱۰ شهریور ۱۴۰۴ - ۱۱:۲۸
آخرین وداع؛ صحنه‌های جانسوز شهادت امام عسکری(ع) در سامرا

حوزه/ امام حسن عسکری(ع) در اقدامی معجزه‌آسا، درنده‌خویان را در زندان رام کرد و به نماز ایستاد. این واقعه تاریخی در منابع معتبر شیعی از جمله «الکافی» و «الارشاد» ثبت شده است.

به گزارش خبرگزاری حوزه، در ادعیه ساعات هر روز که مرحوم شیخ بهایی در «مفتاح الفلاح» آن‌ ادعیه و توسّلات را نقل کرده است، در ساعت یازدهم هر روز این‌گونه به درگاه الهی عرضه می‌داریم:

وَ بِالاِمامِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیِّ علیه‌السلام اَلَّذی طُرِحَ لَلسِّباعِ فَخَلَّصْتَهُ مِْن مَرابِضِهاوَامْتُحِنَ بِالدَّوآبِّ الصِّعابُ فَذَلَّلْتَ لَهُ مَراکِبَها؛

یا الهی! متوسل شدم به امام حسن عسکری علیه السلام؛ آن آقایی که او را افکندند در میان درندگان پس به سلامت او را از محل درندگان بیرون آوردی، و آن حضرت به جنبدگان سرکش و حیوانات چموش امتحان شد پس رام کردی برای او سوار شدن بر آن ها را.

خلفای وقت، مکرّر امام حسن عسکری علیه‌السلام را به بهانه های مختلف به زندان می‌انداختند تا اینکه یک روز، آن حضرت را به شخص سنگ‌دل و نانجیبی به نام «نِحریر» سپردند.

به روایت «کافی» و «ارشاد»: امام حسن عسکری علیه‌السلام را به نِحریر که مردی بد جنس بود، تحویل دادند. او خیلی بر آقا سخت می‌گرفت و آن حضرت را اذیت می‌کرد یک روز زنش به او گفت: از خدا بترس! می‌دانی چه شخصی در زندان تو است؟ آن زن عبادت و پرهیزگاری امام علی را برایش نقل کرده و گفت:

من می‌ترسم که به واسطه آزار او به عذاب مبتلا شوی. نحریر در جواب زن خود گفت: به خدا او را پیش درندگان می‌اندازم. در این مورد از خلیفه اجازه گرفت و امام علیه‌السلام را پیش درندگان انداخت. هیچ کس شک نداشت که اکنون او را پاره پاره می‌کنند.

فَوَجَدُوهُ علیه السلام قَائِماً یُصَلِّی وَ هِیَ حَوْلَهُ فَأَمَرَ بِإِخْرَاجِهِ إِلَی دَارِهِ: از بالا نگاه کردند، دیدند امام علیه السلام به نماز ایستاده و درندگان اطرافش را گرفته اند. دستور داد آن جناب را خارج کنند و به خانه اش ببرند.

کیفیت شهادت آن حضرت

بعد از آنکه در روز اول ربیع‌الاول ۲۶۰ هجری معتمد عباسی ملعون در قالب یک طعامی به امام حسن عسکری علیه‌السلام سمّ خوراند، هشت روز طول کشید تا امام علیه‌السلام به واسطه آن سمّ به شهادت رسیدند.

در این مدتی که سمّ در بدن مبارک آن حضرت اثر کرده بود، نوشته‌اند:

وَ جِسمُهُ یَزدادُ ضَعفاً و الآلامُ تُشتَدُّ عَلَیه

جسم مبارک آن حضرت روز به روز ضعیف‌تر می‌گشت و دردهای بدن مبارک بیش از پیش می‌شد؛ فَیُغشٰی عَلَیهِ ساعَةً بَعدَ ساعَةٍ_ آن حضرت ساعتی از هوش می‌رفت و ساعتی دیگر به هوش می‌آمد.

ابوسهل گوید: داخل شدم بر امام حسن عسکری علیه السلام در حالی که مسموم بود و در نزد آن حضرت بودم. امر فرمودند خادم خود عقید را و فرمودند: ای عقید! بجوشان از برای من آب را با مصطکی. پس جوشانید و صیقل جاریه آن آب را برای امام حسن عسکری علیه السلام آورد. پس همین که قدح را به دست آن حضرت داد و خواست بیاشامد و دست مبارکش لرزید و قدح به دندانهای ثنایای نازنینش خورد پس قدح را از دست نهاد و به عقید فرمود: داخل این اطاق می شوی می بینی کودکی را به حال سجده، او را بیاور نزد من.

ابوسهل گوید که عقید گفت من داخل شدم به جهت پیدا کردن آن طفل ناگاه نظرم افتاد به کودکی که سر به سجده نهاده بود و انگشت سبابه را به سوی آسمان بلند کرده بود. پس سلام کردم بر آن جناب. آن حضرت مختصر کرد نماز را و چون تمام کرد عرض کردم که سید من می فرماید تو را که نزد او بروی. پس در این هنگام مادرش دستش را گرفت و برد او را به نزد پدرش. ابوسهل می گوید: چون آن کودک به خدمت امام حسن عسکری علیه السلام رسید سلام کرد، نگاه کردم بر او و دیدم که رنگ مبارکش روشنایی و تلألو دارد و موی سرش به هم پیچیده و مجعد است و مابین دندانهایش گشاده است.

همین که امام علیه السلام نگاهش به کودکش افتاد بگریست و فرمود: «ای سید اهل بیت»! مرا آب بده همانا من می روم به سوی پروردگار خود پس آن آقازاده آن قدح آب جوشانیده با مصطکی را گرفت به دست خویش و حرکت داد لبهایش را و سیرابش کرد. چون امام علیه السلام آب را آشامید فرمود: مرا مهیا کنید از برای نماز و رمق برخاستن و وضو گرفتن نداشت. آن طفل وضو داد پدر خود را و مسح کرد بر سر و قدمهای او. پس امام حسن علیه السلام به وی فرمود:

بشارت باد تو را ای پسر من! تویی صاحب الزمان و تویی مهدی و حجت خدا بر روی زمین و تویی پسر من و کودک من و منم پدر تو، تویی محمّد بن الحسن بن علی بن محمّد بن علی بن موسی بن جعفر بن محمّد بن علی بن الحسین بن علی بن ابی طالب علیهم السلام و پدر تو است رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و تویی خاتم ائمه طاهرین و بشارت داد به تو رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و نام و کنیه داد تو را و این عهدی است به سوی من از پدرم و از پدرهای طاهرین تو...

هنگامی که خبر شهادت امام حسن عسکری علیه‌السلام در سراسر سامراء پخش شد فصَارَتْ سُرَّ مَنْ رَأَی ضَجَّةً وَاحِدَةً: «مَاتَ ابْنُ الرِّضَا»: سامراء، یکپارچه عزادار گردید؛ ضجه و فریاد، تمام شهر را فرا گرفت و همگی ناله می‌زدند: «ابن الرضا علیه‌السلام از دنیا رفت»...

منابع:

الارشاد شیخ مفید،ص ۳۲۴

الکافی شیخ کلینی ج ۱ ص ۵۱۳.

مفتاح الفلاح ص ۱۳۴

منتهی الامال محدث قمی ج۲ ص۲۱۳

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha