به گزارش خبرگزاری حوزه، آقای محمد مسعود ذرّاتی در مقاله ای با عنوان: «بررسی ساختار حکومت اسلامی با تاکید بر نقش مردم و جایگاه انتخابات از منظر آیت الله خامنه ای مدّظلّه العالی» که با راهنمایی حجت الاسلام شریعتی انجام شد، نوشت:
چکیده
از آنجایی که فطرت انسان بر زندگی اجتماعی بنا شده است، ناچار یک سری وظایفی برای امورات اجتماعی ایجاد می شود که گروهی متکفل ادارۀ آن امورات می شود؛ این گروه در فرهنگ سیاسی حکومت نام دارد. از آنجایی که دین ما اسلام است، طبیعتا حکومتی مطلوب ما خواهد بود که زیر بنا و ساختار اسلامی داشته باشد. در این پژوهش، منظومۀ فکری یک فقیهی که خود ولیّ جامعه است، بیان شده است. در تحقیق حاضر سعی شده است که نگاه و اندیشۀ سیاسی معظم له در زمینۀ حکومت اسلامی بررسی شود.
روش تحقیق به صورت توصیفی-کتابخانه ای است که با بهره گیری از منابع رسمی مثل سایت و آثار ایشان به جمع آوری اطلاعات پرداخته شده است.
در نگاه مقام معظم رهبری حکومت اسلامی مبتنی بر هدایت الهی و مشارکت مردمی است؛ به گونه ای که در ساختار این حکومت، تعامل سازندۀ مشترک میان مردم و کارگزاران -اعم از رهبر و حاکم جامعه و مسئولان اجرایی- ضامن رساندن جامعۀ اسلامی به اهداف متعالی است.
بنابراین حکومت اسلامی از دیدگاه آیت الله خامنه ای، ساختاری است که در آن ساختار تلفیقی از عقلانیت دینی و هدایت الهی، ارادۀ مردمی و بدنۀ حاکمیتی در آن مشاهده می شود.
کلمات کلیدی
حکومت اسلامی؛ عناصر سه گانه؛ مقام معظم رهبری؛ انتخابات
مقدمه
تبیین مسأله
خداوند متعال سرشت انسان ها را به صورت اجتماعی و جمعی آفریده است؛ در پی تشکّل ها و اجتماعات بشری، زندگی انسان برای انتظام یافتن و پیشبرد امور اجتماعی، نیاز به این دارد که عده ای از بطن همین اجتماع به نظام دهی امور سایر مردم بپردازند. این تشکیلاتی که به امورات اجتماعی مردم جامعۀ خود می پردازد، در ادبیات سیاسی حکومت نام دارد.
در فرهنگ سیاسی جهان، انواع مختلفی از حکومت ها وجود دارند که حاکمیت جامعه را به دست گرفته اند که یکی از عناصری که این تعدد نوع حکومت را به وجود می آورد، دین مردمی است که در آن منطقه در حال زیست هستند. منطقۀ ما نیز دین اسلام را به عنوان دین کامل پذیرفته است و به همین جهت حاکمیتی که بر منطقه ما حکومت می کند، باید از دل اسلام برگرفته شده باشد.
با وجود تاکید فراوان و بحث های انجام شده پیرامون مفهوم حکومت اسلامی در ادبیات سیاسی جمهوری اسلامی، ساختار دقیقی از این نوع حکومت یعنی حکومت اسلامی از نگاه مقام معظم رهبری به صورت منسجم بیان نشده است. بیانات و آثار معظم له حاوی منظومۀ فکری درباره عناصر حکومت و درباره نقش مردم، جایگاه حاکم اسلامی، قانون و سازوکار های مشروعیت سیاسی است.
این تحقیق در پی آن است که با تکیه بر دیدگاه ایشان، ساختار و عناصر سازندۀ حکومت اسلامی و همچنین نقش مردم در این حکومت را از منظر نظری و عملی بیان کند.
اهمیت و ضرورت تحقیق
می دانیم که مقام معظم رهبری در تبیین و هدایت جمهوری اسلامی ایران به عنوان یک حکومت اسلامی نقش اساسی دارند؛ به همین سبب بررسی ساختار یک حکومت تراز اسلامی از دیدگاه معظم له ضرورت علمی و اجتماعی دارد. از آنجایی که پیشبرد اهداف نظام اسلامی در عرصۀ اجرا نیاز مبرم به عرصۀ نظری و جنبۀ علمی دارد و از سوی دیگر فقدان یک تحقیق جامع در این زمینه باعث وجود خلاء در عرصۀ اجرا می شود، به همین جهت ضرورت تبیین یک تحقیق جامع در بیان ساختار نظام اسلامی از منظر مقام رهبری روشن می شود.
پیشینه تحقیق
از گذشته تا به حال پژوهش هایی در زمینۀ ساختار نظام اسلامی و دیدگاه های مقام معظم رهبری انجام شده که هر کدام به بخشی می پردازند؛ به عنوان نمونه مقالۀ «روایت حکومت در اندیشۀ سیاسی آیت خامنه ای»(سید حسین اطهری و احمد ولوی نسب،۱۴۰۲) کوشیده که نگاه و فهم مقام معظم رهبری را در غایت حکومت، کیستی حاکم، محدودیت های اعمال قدرت و حق اعتراض بر حاکمیت را بیان کند که به نظر می رسد بیشتر جنبۀ مردمی حکومت را در کنار غایت آن مورد بررسی قرار داده است.
مقالات دیگری مثل «قانون در اندیشه مقام معظم رهبری»، «نقش مردم در حکومت اسلامی از نگاه مقام معظم رهبری و شهید صدر»، «حقوق حکومت اسلامی بر مردم»، «حقوق مردم بر حکومت اسلامی» و... که همانطور که از عناوین این مقالات فهمیده می شود، هر کدام به بخشی از عناصر نظام اسلامی پرداخته اند. امتیاز این تحقیق این است که تصویری جامع در مورد تمامی عناصر تشکیل دهندۀ حکومت اسلامی از دیدگاه مقام معظم رهبری بیان می کند.
روش تحقیق
روشی که در تحقیق حاضر از آن استفاده شده است، توصیفی-کتابخانه ای است. اطلاعات مورد نیاز در این پژوهش از طریق مطالعۀ آثار مکتوب، بیانات رسمی و منابع معتبر مثل سایت های رسمی مرتبط با دیدگاه های آیت الله خامنه ای گردآوری شده است.
کلیات و مفاهیم
مفهوم شناسی واژه حکومت
در لغت
حکومت در لغت در معانی قضاوت کردن، فرمانروایی کردن، سلطنت کردن، حکم راندن و فرماندهی بکار رفته است. و حکومت راندن به معنی اعمال و به کار بردن سلطه و قوه حاکمی است.[۱]
همچنین حکومت را به این معنا نیز گفته اند:«هیئتی متشکل از هیئت وزرا که شئونات مختلف را در کشور عهده دار هستند»[۲]
در اصطلاح
در مبانی حقوقی و سیاسی، حکومت سه معنا دارد:
۱- عمل حکومت و رهبری؛
۲ - رژیم سیاسی و ارگانهایی که عملاً سررشته فرمانروایی را در یک کشور به دست دارند، به ویژه قوه مجریه؛
۳- در معنای خاص همان رژیم سیاسی است که نمودار نهادهای سیاسی و شیوة اعمال قدرت در قالب بندی های حقوقی هست. در واقع طرز اعمال حاکمیت در حکومت متجلی می گردد.[۳]
در معنای سوم حکومت متشکل از دو نوع نهاد های سیاسی است که عبارت اند از:
نهاد های فرمانروا و نهاد های غیر فرمانروا که شامل احزاب و گروه های سیاسی می شود که در نهاد های فرانروا در اثرگذاری و تهیه و انتقال قدرت های سیاسی به شکل غیر مستقیم اثرگذار هستند.[۴]
در تعریف دیگری از حکومت آمده که:
«حکومت به معنای سازمانی که دارای تشکیلات و نهادهای سیاسی مانند قوه مققنه، قوه قضائیه و قوه مجریه باشد، از عمدهترین عناصر و عوامل تشکیل دولت است و دولت به وسیله این نهادها تجلی و اعمال حاکمیت میکند».[۵]
به اعتقاد عالم شهید سید محمد باقر صدر علیه الرحمه، حکومت در اسلام به این معنا است که رعایت و حفظ شؤون امت بر اساس شریعت اسلامی و به همین جهت بارها بر حاکم اسم راعی و بر فرمانبرداران نام رعیت اطلاق شده است؛ همانگونه که در حدیث «کُلُکُم راعٍ و کُلُکُم مَسؤولٌ عَن رَعیتِه» آمده است.[۶]
برخی از دانشمندان علم حقوق می گویند:«حکومت در لغت به معنای فرمانروایی، داوری و مانند آن است، اما به معنای خاص کلمه، لفظ حکومت به همان معنا انصراف دارد و عبارت است از سازمانی که مردم یک محدوۀ جغرافیایی خاص، برای تعیین وظایف وحقوق افراد، گروه ها و سازمان های دولتی وخصوصی و... به وجود می آورند. این سازمان با وضع مقررات و قوانین در رفع نیاز ها، تامین منافع، از بین بردن اصطکاک ها و به طور کلی برآوردن مقتضای زندگی اتباع خود در کوشش است.[۷]
همانطور که در این تعریف دیده شد، مسئله دین و حاکمیّت الهی مطرح نشده است و در بیان تعریف جایگاه بشری و جنبه های سیاسی و اجتماعی در آن مطرح شده است.
بنابراین حکومت تجلی خارجی حاکمیت و قدرت سیاسی حاکم بر یک جامعه است از این رو به حکومت رژیم هم گفته می شود.
تاریخچه حکومت
مفهوم حکومت از دور زمان مورد بحث و گفتگوی اندیشمندان در طول تاریخ بوده است چنانچه که افلاطون، سقراط و ارسطو در این باره به ارائه نظریاتی پیرامون مفهوم حکومت پرداخته اند؛ در قرون وسطا که زمان حکومت کلیسا قلمداد می شود، حکومت مجرای اجرای مشیت و عدل الهی بود اما در زمان رنسانس با تغییر و انتقال قدرت و به حاشیه رفتن کلیسا ها، حکومت معنای جدیدی پیدا کرد و منشأ حاکمیت مردم، آزادی هدف حکومت و دموکراسی و جمهوری از حکومت های مطلوب به شمار می رفت.[۸]
در زمان صدر اسلام هم از همان ابتدا مسئله حکومت مطرح بوده است به گونه ای که از همان ابتدا ورود پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم به شهر یثرب (مدینه النبی فعلی)، حضرت اقدام به تاسیس حکومت اسلامی کردند. حکومت در اسلام وسیله ای است برای تحقق اهداف الهی که به همین جهت مبانی و اهدافی که اسلام از حکومت دنبال می کند با آنچه که در سایر مکاتب پیگیری می شود، متفاوت است که در جای خود باید مورد بحث و بررسی قرار بگیرد.
انواع حکومت
در این بخش از مفهوم شناسی و به عنوان آخرین بخش از مفهوم شناسی واژه حکومت، باید به مناسبت به تعریف و توضیح مختصری در مورد انواع حکومت بپردازیم تا به تبع معنای حکومت اسلامی که مورد بحث ما هست، آشنا شویم.
ارسطو حکومت ها را بر اساس تعداد افرادی که زمامداری آن حکومت ها را در دست دارند به سه گروه تقسیم کرده است و برای هر یک از آنها شکل سالم و فاسدی بیان کرده است:
الف) حکومتی که یک فرمانروا دارد که به رژیم سلطنتی یا مونارشی معروف است که شکل فاسد آن به این صورت است که اگر پادشاه قدرت را به سود شخصی خود به کار بگیرد، رژیم خودکامگی یا تیرانی خواهد بود.
ب) اگر حکومت به دست گروه خاص و معینی بود، رژیم اشرافی یا آریستوکراسی یا همان نخبگان جامعه به وجود می آید؛ شکل فاسد آن به این صورت است که اگر گروه حاکم منافع شخصی خود را در نظر بگیرند، حکومت الیگارشی شکل خواهد گرفت که مبتنی بر زر و زور و تزویر خواهد بود.
ج) شکل سوم به این صورت است که حکومت به دستان مردم است که شکل خاص آن همان جمهوری است. شکل فاسد آن به این صورت است که اگر منافع اکثریت و استبداد رای توده های حاکم جایگزین عدل و قانون و منافع عام شود، حکومت دموکراسی شکل می گیرد.[۹]
پس از بررسی اجمالی که نسبت به انواع حکومت ها بیان شد، نوبت به بررسی حکومت اسلامی می رسد که این چه نوع حکومتی است و وجه تمایز آن با سایر حکومت ها چیست؟!
این نوع از حکومت دارای دو جنبه اساسی است که آن را از سایر حکومت ها جدا کرده و باعث برتری آن بر سایر انواع حکومت ها می شود؛ آن دو جنبه عبارت است از:
۱ جنبه الهی و خالقی
۲ جنبه مردمی و خَلقی
از جهت اول حکومت امانتی است در دست زمامداران حکومت که آنها در حکومت اسلامی به منزله نمایندگان خداوند هستند که کاملا باید مطابق با دستورات و فرامین الهی عمل کنند. به همین جهت هنگامی که پیشوایان بزرگ دین می خواستند که نماینده ای از طرف خود برای مردم منصوب کنند، آنها را نماینده نمایندگان خداوند متعال می خواندند و می فرمودند:«إنّهم حجّتی عَلیکم و أنا حجّت الله». مفهوم این موضوع این است که باید زمامداران یک حکومت اسلامی، فرمان و دستورات مالک اصلی حکومت را که خداوند متعال است را مو به مو اجرا کنند که همین مایۀ سعادت بشری می شود.
در جهت دوم، اصل و اساس حکومت اسلامی بر این پایه است که انسان ها از هرگونه اسارت، استثمار و بهره کشی آزاد و رها باشند و در همین جهت مشارکت عموم مردم در تعیین سرنوشت خود بر پایه «و أمرهم شوری بینهم» ضروری است.
سرشت جنبه دوم، دوری از هرگونه خودکامگی و استبداد و تحمیل بر دیگران است.
در این حکومت الهی که آن را حکومت عدل الهی می نامیم، تاکید بر اصل برادری و آزادی و عدالت از سایر مکاتب اعتقادی دیگر پر رنگ تر است؛ به همین جهت این نوع حکومت که ما آن را برترین نوع حکومت می دانیم، هیچ یک از عیوب چهار گانۀ دموکراسی غربی که در ادامه به آن می پردازیم را در بر ندارد؛ زیرا: ۱ عیب اول دموکراسی غربی استثمار گروهی است که در حکومت عدل الهی اصلا جایی ندارد. همانطور که گفته شد، اخوّت و برادری از اصول بسیار مهم در این مکتب است که اجازه تضییع حق احدی را نمی دهد. صاحبان زر و زور و خودکامگان و مستبدان در این مکتب هیچ جایی نداشته و به سرعت جای خود را به افرادی می دهند که معیار های انسانی و اسلامی را دارا باشند.
۲ در حکومت اسلامی اقلیت ها نمی توانند در چهره اکثریت به سوء استفاده از حکومت اسلامی مشغول شوند؛ به این علت که اولا در تعلیمات اسلامی معیار برتری مال و ثروت نبوده و معیار اصلی احساس مسئولیت انسان ها در برابر پروردگار است و ثانیا مبارزات انتخاباتی به شیوه رایج در جوامع دموکراسی غربی، در حکومت اسلامی مفهوم و جایگاهی ندارد. زیرا در آنجا سخن از این است که چگونه باید در دستگاه حکومت نفوذ کنیم تا بتوان منافع گروهمان را حفظ کنیم اما در حکومت عدل الهی مسئله مهم برای هر مسلمانی این است که چه کسی انتخاب شود که بهتر بتواند اصل عدالت و آزادی را در حق عموم مردم به درستی اجرا کند. بنابراین طبیعی است که در این طرز تفکر دیگر لاف زدن و گزافه گویی های انتخاباتی و وعده های تو خالی برای فریب دادن وجود ندارد چرا که استفاده از این نوع برخورد ها نا مشروع تلقی می شود و در همین جهت مردم طبق تعالیم اسلامی به دنبال شایسته سالاری هستند.
۳ در حکومت عدل الهی که مردم به دنبال شایسته سالاری هستند، دیگر کسی ملاک هایی از قبیل قیافه و طرز لباس پوشیدن به کسی رای نمی دهد چنانچه در برخی از انتخابات غربی دیده می شود، بلکه تمام دغدغه این است که فردی انتخاب بشود که بتواند تعالی جامعه را دنبال کند به دنبال ملاک های حکومت عدل الهی باشد و به همین جهت است که مردم در انتخابشان بر اظهار نظر روحانیت آگاه تکیه و اعتماد فروان دارند.
۴ نمایندگان حکومت عدل الهی فقط به دنبال ملاک هایی هستند که مطابق با تعالیم الهی است و به این بهانه که نماینده یک حزب و گروه خاصی هستند، تصمیمات خود را جانب دارانه نمی گیرند و حتی خود را برای سرزنش های احتمالی هم آماده می کنند.[۱۰]
بنابراین دانسته شد که حکومت اسلامی یک حکومت مبتنی بر عدل است و پایه و اساس و رویکرد آن، قوانین و قواعد اسلام است؛ چراکه حکومت اسلامی ادامۀ حاکمیت خداوند متعال است و و به تعبیری دیگر، ادامۀ ولایت و سلطۀ تکوینی و ربوبیّت پروردگار است.
اساس نظام اسلامی
اساس نظام اسلامی به فرمایش مقام معظم رهبری، بر اطاعت خداوند است که این خود عامل افتراق این نظام با سایر نظام های رایج در دنیا است؛«أطیعُوا اللهَ وَ أطیعُوا الرَّسولَ»(نساء/۵۹) و «إن کُنتُم تُحِبّونَ اللهَ فَاتَّبِعُونی یُحبِبکُمُ اللهُ»(آل عمران/۳۱).
طبق فرمایش معظم له، اطاعت از خداوند متعال دارای چند مرحله است. مرحله و مرتبه اول اطاعت موردی است که خداوند یک سری از اوامر و نواهی دارد که صادر فرموده و اگرچه این موارد شخصی باشد، مثل امور عبادی فردی، باید توسط افراد انجام شود. از این نوع اطاعتی که بیان شد، یک مرحله و مرتبه مهم تری در فرامین الهی وجود دارد که به اصطلاح معظم له، «اطاعتِ خطی» نامیده می شود؛ یعنی یک روش و یک سری برنامه هایی که برای محقق شدن آن برنامه نیاز به اطاعت جمعی مردم است که با صرف اطاعت و اعمال فردی قابل تحقق نیست. این مرحله نیازمند کار جمعی است تا اینکه نقشۀ الهی، هندسه الهی در وضع جامعۀ اسلامی تحقق پیدا کند.
این یک کار جدید است که فراتر از حرکات فردی است؛ مثلا به عنوان مثال از تاریخ صدر اسلام باید بگوییم برای اینکه این مسئله روشن شود، در مکه مسلمان ها اعمال خودشان را انجام می دادند؛ اما جامعۀ اسلامی در مکه با جامعۀ اسلامی در مدینه، که حکومت اسلامی در آن تشکیل شده است، متفاوت است.
نظام اسلامی در نگاه کلان یک نقشه و یک هندسه الهی است که اگر در جامعۀ اسلامی محقق شود، سعادت انسان ها را به ارمغان می آورد و تحقق این نقشه باعث می شود خیلی از تخلفات فردی و شخصی قابل اغماض شود. این همان محتوای حدیث شریف قدسی است که از وجود مبارک امام باقر علیه السلام نقل شده است که:« قَالَ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی لَأُعَذِّبَنَّ کُلَّ رَعِیَّةٍ فِی الْإِسْلَامِ دَانَتْ بِوَلَایَةِ کُلِّ إِمَامٍ جَائِرٍ لَیْسَ مِنَ اللَّهِ وَ إِنْ کَانَتِ الرَّعِیَّةُ فِی أَعْمَالِهَا بَرَّةً تَقِیَّةً وَ لَأَعْفُوَنَّ عَنْ کُلِّ رَعِیَّةٍ فِی الْإِسْلَامِ دَانَتْ بِوَلَایَةِ کُلِّ إِمَامٍ عَادِلٍ مِنَ اللَّهِ وَ إِنْ کَانَتِ الرَّعِیَّةُ فِی أَنْفُسِهَا ظَالِمَةً مُسِیئَةً.»[۱۱]
خدای تبارک و تعالی فرموده است: به تحقیق عذاب می کنم هر رعیتی را که در اسلام با پیروی از پیشوای ستمگری که از جانب خدا نیست دین داری کند، اگرچه آن رعیت نسبت به اعمال خود نیکوکارِ پرهیزگار باشد؛ و به تحقیق عفو می کنم از هر رعیتی که در اسلام با پیروی از پیشوای عادلی ازجانب خدا دین داری کند، اگر چه آن رعیت نسبت به خود ستمگرِ بدکردار باشد.
تخلفات فردی در یک نظام عظیم اجتماعی که حرکت عمومی به یک سمت درستی است قابل اغماض و به تعبیر دقیق تر، قابل اصلاح است. علت نیز این است که بالاخره می تواند جامعه را به سر منزل مقصود برساند، برخلاف زمانی که اعمال فردی درست است، اما روابط اجتماعی، نظامات اجتماعی، نظامات غلط و نظامات جائری بود و نظاماتی که از ناحیۀ خداوند متعال نبود، اعمال درست فردی نمی تواند جامعه را به آن سرمنزل مقصود خود برساند.
فلسفه حکومت در اسلام
پایه و اساسی که حکومت اسلامی بر آن استوار است، عبارت است از آن وظیفه الهی که از جانب خداوند متعال بر عهدۀ زمامداران یک حکومت قرار گرفته که آن همان خدمت به مردم است؛ این شاخص برجسته همان نکته و نقطه ای است که حکومت هایی که دید الهی دارند را از سایر حکومت ها که پایبند به اصول اخلاقی و معتقد به آن نیستند را از هم جدا می کند. علت این نوع برخورد حکومت اسلامی و به طور کلی دینی این است که پیش فرض حکومت دینی، عتقاد به عدم تفکیک دنیا از آخرت است و دنیا را به فرموده معصومین علیهم السلام مزرعه آخرت می داند و دنیا را محلی برای تکامل و تعالی بشری می داند؛ بنابراین نظام سیاسی مبتنی بر تعالیم دینی وظیفه دارد که بستر را برای رشد و تعالی مردم فراهم کند. نکته بسیار مهم در این مسئله خدمت به مردم این است که طبق فرمایش مقام معظم رهبری، خدمت به مردم فقط خدمت به شکم مردم و زندگی حیوانی مردم نیست. این بخشی از خدمتی است که هر حکومتی به عنوان بخش حاکمیت مسئولیت دارد نیاز های معیشتی زیر دستان و جامعه ای که بر آن حکومت می کند را تامین کند اما بخش دیگر و بخش مهم تر این است که حکومت اسلامی معنویات مردم، استعداد های مردم, رشد فکری مردم و به طور کلی مقدمات برای تعالی جامعه را فراهم کند. علت این وظیفه و مسئولیت مهمی که به عهدۀ حاکم اسلامی قرار می گیرد این است که حاکم الهی در بینش و تعالیم اسلامی، جانشین و به اصطلاح خلیفه خداوند متعال است.
امام صادق علیه السلام در تفسیر آیه شریفه ۶۹ سوره مبارکه زمر «وَ أشرَقَتِ الأرضُ بِنُورِ رَبِّها» اینگونه فرمودند:«رَبُّ الأرضِ یعنی إمامُ الأرضِ»[۱۲] امام الأرض یا همان حاکم مردم، کسانی هستند که وظیفه زمامداری و ادارۀ امور مردم را به عهده گرفته اند تا جامعۀ ایمانی را به هدف خود که وظیفه ای الهی است برسانند. امام الأرض در واقع یکی از شئونات ربوبیت خداوند متعال را بر عهده دارند؛ بنابراین نتیجه ای که به آن دست می یابیم این است که حکومت الهی فلسفه ای جز خدمت به مردم، به صورت همه جانبه ندارد.
مَثَل و حکایت حاکم و حکومت اسلامی مثل یک قافله سالاری است که مسئولیت به مقصد رساندن عده ای را به عهده دارد؛ اگر کسی به تنهایی سفر کند خیلی از محدودیت هایی که برای سفر های جمعی وجود دارد را ندارد و آزادانه و با توجه به امکاناتی که دارد می تواند شکل سفر خود را متناسب با خواسته اش تنظیم کند؛ اما هنگامی که سفر جمعی شد و عده ای در کنار هم به سفر کردن پرداختند، دیگر فراخ بالی که شخص تنها دارد وجود ندارد؛ جامعه اسلامی هم به همین ترتیب در حال سفری است که قافله سالارش حاکم اسلامی است و مشغول هدایت و راهبری جامعۀ خود است؛ حاکم اسلامی که در حال راهبری جامعه است و این وظیفۀ الهی که در حکومت اسلامی به عهدۀ او گذاشته است، از حقوق مردم محافظت می کند و نمی گذارد که کسی به ایشان و حقوقشان تعرّضی بکند و وظیفه خودش می داند که در صورت تعدّی توسط متجاوزی، او را سر جایش بنشاند.
بنابراین حکومت یکی از غریزی ترین و اصلی ترین نهاد های اجتماعی انسانی است که از دیر زمان این خود جوامع بوده اند که به وجود یک حکومت احساس نیاز می کردند.[۱۳]
عناصر حکومت اسلامی
وقتی طرح ریزی یک حکومت اسلامی در جامعه ای مطرح می شود، طبیعتا با توجه به اینکه نظام زندگی اسلام است، نیازمند این است که به مهم ترین بخش های جامعه اسلامی که ساختار حکومت اسلامی و دینی را تشکیل می دهد، پرداخته شود؛ این ساختار دارای عناصر سه گانه ای است که حاکمیت اسلامی را تشکیل می دهد:
۱. حاکم
۲. قانون
۳. مردم
۱ حاکم اسلامی
انسان ها به طبیعت خود به صورت آزاد آفریده شده اند و به همین جهت هیچ کس حق حکومت بر سایر انسان ها را ندارد و این مسئله، یک مسئله بدیهی در تعالیم دینی ما هست که در آثار اسلامی به چشم می خورد؛ از وجود مقدس امیرالمومنین علیه السلام نقل شده که ایشان فرمودند:«لا تکُن عَبدَ غَیرِکَ وَ قَد جَعَلَکَ اللهُ حُرّاً»[۱۴]. در همین جهت در ماجرای قوم حضرت موسی علیه السلام که در قرآن آمده:«وَ تِلْکَ نِعْمَةٌ تَمُنُّها عَلَیَّ أَنْ عَبَّدْتَ بَنِی إِسْرائِیل»(شعراء/۲۲) که این آیه شریفه خطاب حضرت موسی علیه السلام به فرعون است که ایشان دارد فرعون را به خاطر این عملش که بنی اسرائیل را به اسارت در آورده محکوم می کند. این تعبید نامیده می شود که از نظر اسلام به هر نوعی که باشد چه سلطۀ فکری و چه سلطۀ مادی، ممنوع دانسته شده است.
هم چنین است که در آیه۳۱ سوره توبه هم سلطۀ فکری و روحیِ رهبان و احبار در مسیحیت را هم نوعی سلطه و ربوبیت شمرده است و آن را محکوم کرده است
حکومت بر انسان ها حقِ ذات مقدس پروردگار است که در سورۀ مبارکه یوسف از قول حضرت یوسف ذکر شده که معنای آن واضح است:«إِنِ الْحُکْمُ إِلاَّ لِلَّهِ أَمَرَ أَلاَّ تَعْبُدُوا إِلاَّ إِیَّاهُ ذلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُونَ»؛ در این آیه می فرماید که بیشتر مردم نمی دانندکه حکومت بر انسان ها فقط حق ذات ربوبی پروردگار است.
اما اگر حکومتی از جانب خداوند متعال باشد و منصوب الهی باشد، در این صورت غاصبانه و غیر منطقی نخواهد بود و در اینصورت ما به دنبال حاکم الهی می رویم که بر طبق کتاب خداوند حکم می کند که این همان عنصر و اصل دوم از عناصر یک حکومت اسلامی و دینی است به این معنا که ما بعد از اینکه حکومت حاکمی را پذیرفتیم که از جانب خداوند به این منصب در آمده است، معتقد هستیم که حاکم الهی هم نمی تواند طبق میل خود بر مردم حکومت کند که در ادامه در عنصر دوم از عناصر حکومت اسلامی به آن بیشتر پرداخته خواهد شد.
در صدر اسلام بعد از شهادت وجود مقدس پیامبر خاتم صلی الله علیه و آله وسلم اختلاف بر جانشین ایشان پدید آمد که برخی قائل شدند که خلیفه توسط خود خداوند و با ابلاغ پیامبر اکرم منصوب شد و برخی هم قائل به عدم چنین انتصابی شدند؛ این اختلاف در زمان ما معنایی ندارد چرا که چه قائل به نصب باشیم و چه قائل نباشیم، امروز در زمان ما آن حاکم منصوب و امام منصوب وجود ندارد و معنای آن این است که یعنی حداقل حضور رسمی میان جامعه ندارند اگرچه طبق اعتقادات مذهب حقه شیعه جامعه از امام منصوب از نزد خداوند خالی نمی ماند.
نکتۀ قابل توجه این است که چون حاکم اسلامی و الهی، خلیفۀ خداوند در میان مردم است طبق فرمایش قرآن خطاب به حضرت داود علیه السلام[۱۵]، و ادامه دهندۀ همان راهی است که خداوند متعال برای مردم ترسیم کرده است، بر طبق ارادۀ الهی عمل کرده و به تعبیر مقام معظم رهبری می توان اینطور بیان کرد که وظایف حاکم و زمامدار اسلامی، ابعاد کوچک وظایف و خداوند متعال است.[۱۶]
حال برای حاکم دینی باید به سراغ ملاک ها و معیار ها بریم تا بتوانیم دریابیم چه کسی می تواند با داشتن آن معیار ها ،حکومتی الهی و طبق موازین شرعی و دینی تشکیل دهد.
در قرآن کریم در مورد حاکم دو چهره را برای جهانیان به تصویر کشیده است که در هر زمانه این دو چهره در میان امت ها در حال حکومت کردن هستند؛ این دو چهره یکی مثبت و دیگری منفی است که چهرۀ مثبت را امام هدی و هدایت کننده و چهره منفی را امام کفر و آتش و ضلالت معرفی کرده است.
مقام معظم رهبری در فرمایشی اینگونه رهبریِ در قرآن را عنوان کرده اند:
«قرآن کریم وقتی از انبیا حرف می زند آنان را به عنوان رهبران برجسته یاد می کند.«وَ جَعَلناهُم أَئِمَّهً یَهدونَ بِاَمرِنا»(انبیاء/۷۳) یعنی ما پیغمبران را رهبرانی قرار دادیم که مردم را در سایۀ فرمان ما هدایت می کنند. رهبر، نقشه را از خدا می گیرد، راه را از خدا می آموزد، روش ها را هم از خدا می آموزد؛ این رهبری، رهبری درست است. «وَ أوحَینا إلَیهِم فِعلَ الخَیراتِ» وقتی رهبری، رهبری خدایی شد، کارخوب را هم از خدا یاد می گیرد. خدا آن رهبری را که از سوی اوست، دست می گیرد و هدایت می کند، او را از مشکلات عبور می دهد»(۲۹/۴/۱۳۶۵)
ما وقتی سخن از حاکم اسلامی به میان می آوریم، پیغمبران الهی را می زنیم؛ علت این مسئله این است که همه پیامبران الهی که مبعوث شدند، برای این بود که جامعه ای را اداره کنند؛ گاهی این جامعه محدود به یک شهر یا یک روستا و گاهی هم مثل برخی از پیامبران بزرگ، محدوده حاکمیت شان فراگیر تر از یک محدودۀ خاص بوده است. همین مطلب برگرفته از آیه شریفه۶۴ سوره مبارکه نساء است که می فرماید:«وَ ما أرسَلنآ مِن رَسولٍ إِلّا لِیُطاعَ بِإِذنِ اللهِ» ما هیچ یک از پیامبران را نفرستادیم، مگر آنکه مردم به اذن خداوند متعال از او پیروی و اطاعت کنند. همیشه خطاب پیامبران الهی به مردم دست کشیدن از اطاعت طاغوت و اطاعت از فرامین الهی بوده است؛ شعار همۀ پیامبران در طول تاریخ به نقل از قران کریم «فَاتّقُوا اللهَ وَ أطیعُونَ» بوده است. و به همین جهت در این دعوت عمومی پیامبران، اولین گروهی که احساس خطر می کردند، طاغوت های هر زمانی بوده است و به همین سبب به مبارزه با پیامبران به هر وسیله ای می پرداختند؛ آنها را اسیر می کردند یا به شهادت می رساندند یا آنان را به مناطقی تبعید می کردند. لذا در مورد حاکم اسلامی یک سری معیار هایی وجود دارد که فعلیت آن معیار ها در حاکم اسلامی ضروری است و اگر کسی خواست زمام امور را به دست بگیرد در حالی که فاقد این معیار ها بود، با اینکه انتخاب مردم ملاک است اما در مورد کسی که این معیار ها را دارا باشد و به همین سبب، انتخاب چنین کسی توسط مردم، باعث مشروعیت چنین شخصی برای به دست گرفتن حکومت اسلامی نخواهد بود؛ چنانچه در ادامه بیان خواهد شد، کسی که می خواهد جامعۀ اسلامی را هدایت و راهنمایی کند، خودش نیز باید اسلام را بشناسد و هدایت شده باشد«... أَ فَمَنْ یَهْدِی إِلَی الْحَقِ أَحَقُّ أَنْ یُتَّبَعَ أَمَّنْ لا یَهِدِّی إِلاَّ أَنْ یُهْدی فَما لَکُمْ کَیْفَ تَحْکُمُون»(یونس/۳۵)
حال تا اینجا به دور نمایی از صدر تا ذیل بعثت انبیاء الهی علیهم السلام اشاره شد.
در ادامه با توجه به بیانات مقام معظم رهبری، چهرۀ حاکم الهی را مطابق با آنچه که در مورد پیامبران اشاره شده است -و علت تشبیه نیز بیان شد- بیان خواهد شد، تا چهرۀ و معیار های یک حاکم اسلامی روشن شود.
معیار های حاکم اسلامی مطابق با ابعاد شخصیتی پیامبران در قرآن
۱ علم و حکمت
بزرگترین هدیه به یک انسان از خداوند متعال همان علم و حکمت و طهارت نفسی است که خداوند متعال به پیامبرانش اعطاء می کند؛ خداوند در مورد حضرت یوسف علیه السلام در قرآن اینگونه بیان می کنند:«آتینَاهُ حُکماً وَ عِلماً»(یوسف/۲۲) یا در جای دیگر از سوده یوسف خود حضرت یوسف، خودشان را اینگونه توصیف می کنند«قالَ اجْعَلْنِی عَلی خَزائِنِ الْأَرْضِ إِنِّی حَفِیظٌ عَلِیم»(یوسف/۵۵). پیامبر الهی وقتی مسئولیت ادارۀ یک جامعه را به عهده دارند، بر پایۀ یک تفکر و یک طرح خدایی این جامعه را باید اداره کنند؛ همان علم الهی است که در این جهت یار و کمک کار هر حاکم الهی است که به وسیله آن وظایف را تشخیص می دهد تا جامعه را به سمت آن کمالی که مورد اراده خداوند متعال است، پیش ببرد.
نکته مهم این است که در انقلاب نبوی صلی الله علیه و آله وسلّم، چون حاکم جامعه منبع علم و سرچشمۀ دانش و معرفت است، مردم هم به سمت علم و حکمت سوق داده خواهند شد. نکتۀ بسیار مهم این است که جهل رهبران، مردم را هم جاهل می کند و همچنین این عالم بود رهبران است که مردم را علم دوست و علم آموز و با معرفت بار می آورد؛ امیرالمومنین علیه السلام در خطبه۱۳۱ کتاب شریف نهج البلاغه، اوصاف حاکمان الهی را بر می شمرند؛ در بخشی از آن خطبه نورانی این گونه بیان شده است که:«وَ لَا الجاهِلُ فَیُضِلَّهُم بِجَهلِهِ»؛ حضرت اینگونه متذکر می شوند که حاکم اسلامی نباید جاهل باشد، تا بر اثر جهل خود مردم را گمراه کند.
مقام معظم رهبری این وصف از حاکم اسلامی را با استناد به فرمایش امیرالمومنین علیه السلام در خطبه۱۷۳ نهج البلاغه، اینگونه تبیین می کنند:
«امیرالمومنین علیه السلام هم در این باره می فرمایند:«أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّ أَحَقَّ النَّاسِ بِهَذَا الْأَمْرِ أَقْوَاهُمْ عَلَیْهِ وَ أَعْلَمُهُمْ بِأَمْرِ اللَّهِ فِیه» شاسته ترین مردم به کار حکومت و ریاست بر جامعۀ مسلمان ها، آن کسی است که هم عُرضه و تدبیر این کار را بیش از دیگران داشته باشد، و هم حُکم خدا را در این باره بیش از دیگران بداند. باید فقیه باشد، آگاه باشد، بداند خدا از او چه می خواهد و اگر نداند گمراه خواهد شد. چیز دیگری که لازم است برای حاکم اسلامی، این است که بیش از زور، متکی به میل و محبت مردم باشد، مردم او را دوست بدارند و با اتکای به محبت مردم بتواند کار بکند، نه به اتکای به زور و جبر»(۱۵/۱۲/۱۳۵۹)
این اولین صفت حاکم اسلامی است که علم و حکمت دارد و نفسی پاک و خالی از رذایل دارند، اخلاق بد ندارند، خودخواهی و غرور در آن ها نیست، دنبال شهوات نفسانی نیستند.
۲ عدم چشم داشت مزد از مردم
این ویژگی از سلسله ویژگی های پیامبران الهی علیهم السلام به صورت یک ترجیع بندِ قرآنی، یعنی به صورت مکرر در قرآن تکرار شده است و آن عبارت است از اینکه هیچ یک از حضرات انبیاء درخواست مزد و اجر برای زحمات خود طلب نمی کردند؛«قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبی» (شوری/۲۳) این ویژگی منحصر در اجر مالی نیست، بلکه ایشان برای زحمات خود، انتظار تعریف و تمجید هم نداشتند.
اگر کسی تمامی زحمات پیامبران را به نام خود ثبت می کرد، ایشان ناراحت نمی شدند و اظهار تأسف نمی کردند. آن چیزی که انسان ها را در پیمودن راه صحیح دچار لغزش و سستی می کند، این است که احساس کنند که منافعشان در خطر است. این یک بیماری است که گاهی افراد دفاع از منافعشان دچار مصلحت اندیشی های نا به جا می شوند اما این مشکل در هیچ یک از انبیاء وجود ندارد.
با توجه به اینکه ما در بحث مطرح شده در پی بررسی صفات پیامبران علیهم السلام از جنبۀ مدیریتی و حاکمیتی آنان بودیم، در این بخش هم در می یابیم که این صفت نیز در حاکم اسلامی باید تبلوّر و نمود داشته باشد و اساسا دستگاه حاکمیتی باید به حدی برسند که شعارشان همان شعار «وَ ما أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ مِنْ أَجْرٍ إِنْ أَجْرِیَ إِلاَّ عَلی رَبِّ الْعالَمِین»(شعراء/۱۲۷) بشود.
۳ شروع حکومت از طبقۀ مستضعفان
خصوصیت دیگر زندگی پر برکت پیامبران این بود که کار خودشان را از طبقات محرومِ جامعه شروع کردند که اکثریت تاریخ را همین طبقه تشکیل می دهد.
این از ویژگی پیامبران الهی بود که همیشه در کنار مستضعفین و قشر ضعیف جامعۀ خود بودند؛ در خطبه۱۹۲ نهج البلاغه که معروف به خطبه قاصعه هست، امیرالمؤمنین علیه السلام برای پیامبران یک سری ویژگی هایی را بیان کرده که از جمله این است که خداوند سبحان کبر و فخر فروشی برای فرستادگانش مذمت کرده است «وَ لَکِنَّهُ سُبْحَانَهُ کَرَّهَ إِلَیْهِمُ التَّکَابُرَ» و برای آنان تواضع را برگزیده است «وَ رَضِیَ لَهُمُ التَّوَاضُع»؛ بعد در ادامه می فرمایند که ایشان برای مومنین خفض جناح می کردند «خَفَضُوا أَجْنِحَتَهُمْ لِلْمُؤْمِنِین»؛ خفض جناح به معنای این است که نهایت تواضع و فروتنی همراه با مهربانی را نثار مومنین می کردند. به همین خاطر تواضع و اخلاق پیامبر، مردم مستضعف دور او جمع می شدند که همین دست مایه ای می شد تا دشمنان به حضرت ایراد می گرفتند که اطراف پیغمبر را مردمان پست و پایین جامعه جمع شده اند«وَ اتَّبَعَکَ الاَرذَلونَ»(شعراء/۱۱۱)
مقام معظم رهبری در کلامی این صفت از پیامبران را اینگونه توصیف می کنند:
«خدای متعال در قرآن به پیغمبر این جمله را می فرماید: «فَبِما رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُم...»(آل عمران/۱۵۹) این نرمشی که با مردم داری از رحمت خداست. خدا به تو کمک کرد ای رسولِ ما، که توانستی با مردم این همه نرم و ملایم باشی. زمامدار جامعۀ اسلامی این قدر خاکسار و مردمی! که وقتی در حلقه ای پیغمبر نشسته بود، کسی وارد مسجد می شود، پیغمبر را که زمامدار جامعۀ اسلامی بود از دیگران تشخیص نمی داد. عرب های تازه مسلمان شده می آمدند با پیغمبر با زبانی صحبت می کردند که هر زمامداری از این چنین خطابی برآشفته می شود، اما پیغمبر اکرم تحمل می کرد، با مردم زندگی می کرد، از مردم نظر می پرسید، به وسیلۀ مردم دین خدا و شوکت الهی را توسعه می داد، با مُشتِ مردم دشمنان خدا را می کوبید». (۱۰/۴/۱۳۶۲)
به طور طبیعی اگر حاکم اسلامی در کنار مردم باشد و همیشه میان توده مردم گذران زندگی کند، در این صورت بر اثر این ارتباط، حاکم درد های موجود در جامعه را درک می کند و همراه با مردم سختی ها و گرسنگی ها را تحمل می کند، اگر نیّت خالص و حسن نیّت برای خدمت به جامعه داشته باشد، امکان کمک به مردم و گشودن گره های مردم برایش فراهم می آید. این درحالی است که حکومت های طاغوتی هیچ گاه رنج و سختی مردم را درک نمی کرده اند و آن کسانی که در رأس جامعه قرار دارند، از حال تودۀ مردم و قشر مستضعف خبری ندارند.
اما حاکم و حاکمیت اسلامی همیشه درکنار مردم بوده و خود را بخشی از مردم دانسته و فقط خود را خادم مردم می پندارد. وجود مقدس امیرالمؤمنین علیه السلام در نامه ای خطاب به عثمان بن حنیف که والی منصوب از طرف حضرت در بصره بودند، بعد از مطلع شدن از اینکه وی در مهمانی یکی از ثروتمندان بصره شرکت کرده بود،حضرت ناراحتی خودشان را ابراز کردند و فرمودند:
«أأقْنَعُ مِن نَفسِی بأنْ یقالَ هذا أمیرُالمُؤمِنینَ، ولا أُشْارِکُهم فی مکارِه الدَّهرِ، أوْ أکونُ أُسْوَةً لَهُم فی جُشُوبَةِ العَیْش...».[۱۷]
امیرالمؤمنین علیه السلام می فرمایند: آیا من خودم را قانع کنم که به من بگویند امیرِ مؤمنین هستی، اما با آنها در سختی ها، گرسنگی ها، محنت ها شریک نباشم؟! ئ یا اینکه الگوی آنها به لحاظ حاکم اسلامی در سختی های زندگی نباشم؟
در ادامۀ همین نامه، حضرت به عثمان بن حنیف می فرمایند:«أَلَا وَ إِنَّکُمْ لَا تَقْدِرُونَ عَلَی ذَلِکَ وَ لَکِنْ أَعِینُونِی بِوَرَعٍ وَ اجْتِهَاد...» امیرالمؤمنین علیه السلام با اینکه نوع پوشاک و خوراکشان در حد پایین ترین مردم است، خطاب به عثمان اینگونه متذکر می شوند که این حد و این سبک زندگی مخصوص شخص من هست و شما باید تقوای شدید و کوشش و تلاش، خود را به این مرحله نزدیک کنید و یار من در این مسیر باشید.
۴ عزم در حکومت و ضعف در مقابل دیدگان مردم
در نهج البلاغه شریف در ادامه همان خطبه۱۹۲ که به خطبه قاصعه معروف است، اینگونه امیرالؤمنین علیه السلام می فرمایند:«...وَ لَکِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ جَعَلَ رُسُلَهُ أُولِی قُوَّةٍ فِی عَزَائِمِهِمْ» خداوند پیامبران را دارای اراره های مستحکم و با قدرت قرار داد «...وَ ضَعَفَةً فِیمَا تَرَی الْأَعْیُنُ مِنْ حَالاتِهِم» یعنی هرچه در اراده آنها دارای عزم و قدرت هستند، ظاهر آنها ضعیف و در چشم مردم به عنوان ولی و حاکم جامعه، فردی به دور از نشانه های استکبار و تکبرانه و قدرت مآبانه هستند؛ اما بر خلاف انبیاء الهی و تبع ایشان حاکمان جوامع اسلامی که اشدّاء علی الکفّار و رحماء بینهم هستند، مستکبران جهان از هر گونه ارادۀ انسانی و نیّات الهی تهی هستند و به جای آن بر مردم خود و مستضعفان سر برافراشته و قدرتمند جلوه می کنند.
در ادامه خطبه می فرمایند:«...مَعَ قَنَاعَةٍ تَمْلَأُ الْقُلُوبَ وَ الْعُیُونَ غِنًی»؛ قناعتی در انبیاء و پیراونشان که حاکمان جوامع اسلامی هستند، دیده می شود که چشم ها و دل ها را پُر می کند.
«...وَ خَصَاصَةٍ تَمْلَأُ الْأَبْصَارَ وَ الْأَسْمَاعَ أَذًی» آن چنان بر خودشان سخت می گیرند که چشم مشاهدان وضعیت خود را آزرده می کند و هر که بشنود، گوش او آزرده خاطر می شود.
در فراز سوم از این بخش که بیان شد، حاکم و کارگزار جامعه دارای قناعتی توصیف شد که همه را به تعجب وا می داشت؛ به همین جهت باز در خطبه۱۳۱ امیرالمؤمنین علیه السلام در وصف امام حق، حاکم را از این صفات ممنوع می دانند و این گونه می فرمایند:«...وَ قَدْ عَلِمْتُمْ أَنَّهُ لَا یَنْبَغِی أَنْ یَکُونَ الْوَالِی عَلَی الْفُرُوجِ وَ الدِّمَاءِ وَ الْمَغَانِمِ وَ الْأَحْکَامِ وَ إِمَامَةِ الْمُسْلِمِینَ الْبَخِیلُ فَتَکُونَ فِی أَمْوَالِهِمْ نَهْمَتُه»؛
«شما می دانید کسی که بر ناموس و جان و مال و احکام دین و پیشوایی مردم ولایت و حاکمیت یافته نباید بخیل باشد تا بر تصاحب اموال مسلمانان حریص نگردد».
در مورد همین خصوصیت و ویژگی در مورد حاکم اسلامی، مقام معظم رهبری با استناد به داستانی از امیرالمومین علیه السلام از کتاب تنبیه الخواطر و نزهه النواظر اینگونه جایگاه رهبری و حاکمیت جامعه را توصیف می کنند:
« خادم امیرالمؤنین علیه السلام نقل می کند، می گوید به حضرت گفتم: یا امیرالمؤمنین! شما پیر شدید، این نان خشکیده ای که شما با سر زانو می شکنید و ذره ذره در دهانتان می گذارید، این دیگر مناسب شما نیست. بگذارید یک خُرده نان گندم، نرم، ملایم برای شما فراهم کنم که بتوانید آن را بجوید. امیرالمؤمنین گفت: نه. من رفتم یک مقداری آرد گندم درست کردم، با روغن آمیخته کردم، در دسترس امیرالمؤمنین گذاشتم که شاید امیرالمؤمنین از انی غذا میل کند و یک مقداری آسایش پیدا کند، امیرالمؤمنین وقتی که فهمید، مرا عتاب کرد، گفت چرا این کار را کردی؟ و بعد آن کیسه ای را که در آن غذای او، آرد جویِ مخلوط با سبوس را در آن گذاشته بود، سرش را بست و مُهر کرد که مبادا چیزی دیگری قاطی آن بکنم. بعد من با خودم گفتم:«یَأکُلُ هُوَ المُهَنَّأ وَ عَلَیَّ الوِزرُ»[۱۸] به خود گفتم من دیگر چرا اصرار بکنم؟ اصرار بکنم، غذای خوب ببرم تا امیرالمؤمنین بدون اطلاع، از غذای خوب بخورد، اما چون علی علیه السلام راضی نیست، گناهش گردن من باشد، دیگر نکردم. این وضع زندگی امیرالمؤمنین است. این خصوصیت بسیار بارز و مهمی است، گردن فرازی نداشتن، در مقابل مردم فروتن بودن، مردم را بزرگ دانستن، به مردم بی اعتنایی نکردن».(۶/۸/۱۳۶۲)
تا اینجا آنچه بیان شد، خصوصیاتی بود که تمامی انبیاء که ارادۀ اداره جامعه را از جانب خداوند متعال داشتند، باید دارا می بودند و به تبعیت از آنان، حاکم های تمامی جوامع اسلامی که به عنوان زمامداران یک جامعه شناخته می شوند، باید دارا باشند تا حکومت آنان از جانب خداوند مشروعیت پیدا کند.
اما در اینجا با توجه به فرمایشات مقام معظم رهبری، دو خصوصیت از خصوصیات اختصاصی حاکمان جوامع اسلامی بیان می شود که به ساحت مقدس انبیاء عظام راه ندارد.
۵ مخالفت با هوای نفس
اینکه انسان عِنان نفس و عنان رفتار و اعمال خود را به دست بگیرد، اختصاص به حاکمان اسلامی ندارد؛ بلکه همۀ مردم و همۀ مسلمانان باید در جامعۀ اسلامی، با هوس ها و خواسته های نامشروع خود مبارزه کنند؛ اما مبارزه با نفس و این ویژگی در حاکمان اسلامی باید تبلور و جلوۀ دیگری داشته باشد.
در بیانی نورانی امیرالمؤمنین علیه السلام اینگونه خودسازی و تهذیب نفس برای حاکمان و زمامداران بیان می فرمایند:« مَنْ نَصَبَ نَفْسَهُ لِلنَّاسِ إِمَاماً [فَعَلَیْهِ أَنْ یَبْدَأَ] فَلْیَبْدَأْ بِتَعْلِیمِ نَفْسِهِ قَبْلَ تَعْلِیمِ غَیْرِهِ وَ لْیَکُنْ تَأْدِیبُهُ بِسِیرَتِهِ قَبْلَ تَأْدِیبِهِ بِلِسَانِهِ وَ مُعَلِّمُ نَفْسِهِ وَ مُؤَدِّبُهَا أَحَقُّ بِالْإِجْلَالِ مِنْ مُعَلِّمِ النَّاسِ وَ مُؤَدِّبِهِمْ».[۱۹] توضیح این کلام نورانی به این صورت است که حضرت اینگونه ضرورت خودسازی و تهذیب نفس برای حاکم را بیان می کنند که کسی که خود را زمامدار و پیشوای مردم قرار می دهد، باید قبل از اینکه به تربیت دیگران بپردازد، به تعلیم و تربیت خودش بپردازد؛ علت این مسئله این است که نمی شود به عنوان مثال قانون گذار در یک بخشی، خود به قانون هایی که گذاشته احترام نمی گذارد و پایبند نیست، اما از مردم انتظار داشته باشد که به قوانین پایبند و عامل باشند. وقتی مردم ببینند که زمامدارانشان و مسئولین کشورشان، خود قناعت نمی کنند و اسراف می کنند، بعد از مردم انتظار قناعت و اسراف نکردن داشته باشند. اگر مسئولین بخواهند مردم را به راه و روشی هدایت کنند، ابتدا باید خودشان به این سمت بروند و در آن مسیر حرکت کنند تا مردم هم به همین سمت گرایش پیدا کنند؛ به همین جهت است که در ادامۀ این کلام نورانی، امام اینگونه می فرمایند که تادیب و جهت دهی زمامداران باید ابتدا با سیرت و روش خودشان باشند و قبل هدایت زبانی، هدایت عملی داشته باشند و الگوی عملی مردم باشند.
امیرالمؤمنین علیه السلام در ادامه اینگونه از این دسته از حاکمان تجلیل کرده و بیان می کنند که آن کسی که به خود می آموزد و خود را تأدیب و تربیت می کند، بیشتر شایستۀ احترام و تجلیل است تا کسی که به مردم می خواهد بیاموزد، اما خود را ابتدا تربیت نکرده و قصدی هم برای چنین کاری ندارد.
مقام معظم رهبری در مورد وظایف زمامدار اسلامی و لزوم خودسازی حاکمان می فرمایند:
«... از بزرگترین وظایف زمامدار اسلامی، خودسازی است و اصلاح سلوک شخصی. اخلاق شخصیِ خودش را باید اصلاح کند، دچار شهوت رانی نشود، دچار هوای نفس نشود، تمایلات، او را در پنجۀ خود نگیرد، محبت مردم را در دل خود تبدیل به بغض و عداوت نکند. مثل پدری به حال همۀ مردم مهربان باشد، حتی نسبت به گناهکاران. زمامدار اسلامی جانشین پیغمبری است که نسبت به کفارِ قوم خودش از پروردگار عالم درخواست می کرد و هدایت می خواست،«اللهمَّ اهدِ قَومی فَإِنَّهُم لا یعلمونَ»[۲۰]. ... در جریان های اجتماعی، زمامداران و مسئولین جامعه باید سعی کنند همۀ آحادی را که در جامعه هستند و در جریان های مختلف هستند، زیر بال بگیرند، همۀ آنها را دوست بدارند. همۀ دل های پاک و مخلص، همۀ انسان هایی که در این جامعه زندگی می کنند، همۀ کسانی که به محبت و رعایت و هدایت زمامداران نیازمندند؛ همه را باید دوست بدارند؛ این یکی از بزرگترین وظایف حاکم اسلامی است».(۱۱/۸/۱۳۶۳)
انسان مجموعه ای از تمنّیات و تمایلات و هوس های نفسانی است که او را به این طرف و آن طرف می کشاند. کسی که می خواهد بار سنگین ادارۀ جامعۀ اسلامی را به دوش بکشد و بتواند به سر منزل مقصود برساند، باید مبارزه با تمایلات نفسانی را سرلوحۀ کار های خود قرار دهد. بنابراین کسی که بر جمعی از مردم حکومت می کند، مخصوصا در جوامع اسلامی که مبنای کار بر اخلاق و تعالیم دینی قرار گرفته است، شایسته و قابل قبول نیست که حاکم رفتار و حکومت خود را بر طبق هوس ها و خواهش های نفسانی قرار دهد؛ این هوس ها می تواند انواع گوناگونی داشته باشد که شامل جنبه های حیوانی و یا مراتب پست وجود بشری؛ به عنوان مثال حاکم حق ندارد وقت خود را بیهوده تلف کند، حق ندارد نیروهای خود را برخلاف مصالح مسلمین به کار ببندد.
این مبارزه با هوس و تمایلات نفسانی، سرتاسر زندگی امیرالمؤمنین علیه السلام را فرا گرفته است که البته احدی نمی تواند در مقام مقایسه برآمده و خود را با آن امام همام مقایسه کند ولی به توصیه خود حضرت که در نامه به عثمان بن حنیف والی ایشان در بصره آمده-در ویژگی های قبل به این سخن حضرت اشاره شد-، حضرت عثمان را به اجتهاد و تقوا دعوت کرده اند.
اگر حاکم اسلامی توانست این قله را هدف خود قرار دهد و بتواند با تمایلات نفسانی مبارزه کند، این رأس تمام موفقیت ها به حساب آمده و دیگر آفت هایی مثل مقام پرستی، پول پرستی، دروغ گویی، کتمان حقایق از مردم و... دامن گیر حکومت و حاکم اسلامی نخواهد بود.
مقام معظم رهبری در بیاناتی اینگونه می فرمایند:
«اگر مدیریت و رأس جامعه، از صلاح و سلامت و عدل و تقوا و ورع و استقامت دور باشد، و لو در میان مردم صلاح هم وجود داشته باشد، آن صلاح بدنۀ مردم، نمی تواند این جامعه را به سرمنزل مطلوب هدایت کند».(۲۰/۴/۱۳۶۹،بیانات در دیدار اقشار مردم و کارگزاران نظام جمهوری اسلامی ایران در سالروز عید سعید غدیر)
۶ شجاعت
این صفت اگرچه در پیامبران وجود دارد و ما پیامبری فاقد این ویژگی نمی یابیم اما در اینجا می خواهد به صورت مخصوصی با تکیه بر فرمایشات مقام معظم رهبری، این ویژگی را در حاکمان جوامع اسلامی را تبیین کنیم. این ویژگی طبق فرمایشات معظم له، با ویژگی قبل یعنی مخالفت با تمایلات نفسانی ارتباط دارد که در ادامه به آن می پردازیم.
مقام معظم رهبری وجود صفت شجاعت را در حاکم اسلامی از ضروری ترین ویژگی ها می دانند، و تحقق اهداف جامعه اسلامی را منوط به وجود صفت شجاعت می دانند.
اساسا برای پیاده ساز اسلام در سطح کلان جامعه، نیاز به وجود صفت شجاعت در زمامداران دارد که در مواقع خطر جز از اجرای فرمان الهی از چیز دیگری بیم نداشته باشند.
شجاعت نیز خود انواع و اقسامی دارد:
- اولین شجاعت این است که انسان با نفس خود بتواند مقابله کند؛ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم می فرمایند:«اَشجَعُ النّاسِ مَن غَلَبَ هَواهُ»[۲۱]
شجاع ترین مردم کسانی هستند که بر هوای نفس خود غالب بشوند؛ اینکه طبق بیانات مقام معظم رهبری، صفت شجاعت و مخالفت با تمایلات نفسانی با هم ارتباط دارند، این همین جهت است که با فرمایش حضرت رسول فهمیده شد.
آن وقتی که تمایلات و خواهش های نفسانی ما را به یک سمت می کشاند و تکلیف هم انسان را به سمت دیگر هدایت می کند، در این تقابل شجاعت آن است که انسان بر هوای نفس چیره شود و آنچه را که انسان و به خصوص حاکم اسلامی وظیفه دارد، بتواند انجام دهد.
- شجاعت دیگر بنابر فرمایشات مقام معظم رهبری، شجاعت در مقابل دشمنان است که اگر این نباشد، حق در جایگاه خود نخواهد توانست استقرار پیدا کند.
- شجاعت دیگر این است که حتی در مقابل دوستان هم انسان بتواند شجاعت داشته باشد و این شجاعت مقابل دوستان به این معنا است که گاهی دوستان انتظار و توقعاتی دارند که حاکم مسئول است آنچه را که به صلاح مسلمین است را بر طبق احساس مسئولیتی که دارد انجام دهد و آنچه را که خلاف مصالح عمومی مسلمین است را اگرچه با جوسازی عده ای همراه شود، بتواند با شجاعت خود مقابل آن ایستاده و مانع سودجویی عده ای شود.
یکی از بزرگترین بلا ها این است که حاکم اسلامی در مواجه با جوسازی هایی که در جامعه شکل می گیرد، دچار تزلزل در تصمیمات و وظایف الهی خود شود. امیرالمؤمنین علیه السلام در بیانی نورانی راهکار مقابله با این آسیب ها را اینگونه بیان می کنند:
«لا تَستَوحِشُوا فِی طَرِیقِ الهُدی لِقِلّهِ اَهلِهِ»[۲۲]
چون در راه حق جبهۀ حق طرفدار کمی دارد، نباید دست از حق خواهی برداشت.
مقام معظم رهبری در تبیین این ویژگی حاکم اسلامی، امیرالمؤمنین علیه السلام را الگویی برای حاکمان جوامع اسلامی می دانند و می فرمایند:
«تواضعِ بدون ضعف و اقتدارِ بدون تکبّر، از خصوصیات امیرالمؤمنین است. در همان حالی که با متخلف، با منحرف، با آن کسی که مورد حدّ الهی است و با دشمن-در میدان های خود- در نهایت قاطعیت عمل می کند، در عین حال برای خود-برای آن منِ شومی که در هر وجودی سر برآورد، او را ضایع و بیچاره خواهد کرد- هیچ جایی در وجود علی نیست. هرچه هست، هضم در ارادۀ الهی است؛ عبد و بندۀ خداست. بزرگترین تعریف برای یک انسان-در معیار های الهی و اسلامی- عبودیت خداست. «اَشهَدُ اَنَّ مُحَمَّداً عَبدُهُ وَ رَسُولُهُ»، رَسول را بعد از عَبد ذکر می کند. امیرالمؤمنین این است».(۱۶/۱/۱۳۷۸)
در همین جهت باید بیان شود که از اصول اساسی حکومت امیرالمومنین علیه السلام پایبندی و قاطعیت به اصول اسلامی و مبارزه با ظلم طبق تعالیم دینی بود. به عنوان مثال زمان شروع حکومت امیرالمؤمنین علیه السلام، عده ای به گمان خود می خواستند به ایشان مشورت بدهند تا پایه های حکومت ایشان استوار و محکم شود؛ آنان به حضرت می گفتند شما که در اول مسیر هستید، اگر افراد ذی نفوذ و دارای جایگاه را از رأس کار ها عزل کنید، این کار به صلاح حکومت و خلافت شما برای ادامۀ مسیر نیست. حضرت در جواب می فرمودند:«اَتَأمُرونّی اَن اَطلُبَ النَّصرَ بِالجَورِ فیمَن وُلّیتُ عَلَیهِ».[۲۳] یعنی شما از من میخواهید که با ظلم کردن بر زیردستانم که حاکم بر آن ها شده ام، پیروزی را به دست آورم. سپس در ادمه هیمن خطبه، حضرت اینگونه موضع خود را اعلام می کنند:«وَ اللَّهِ لَا أَطُورُ بِهِ مَا سَمَرَ سَمِیرٌ وَ مَا أَمَ نَجْمٌ فِی السَّمَاءِ نَجْماً» به خدا قسم، تا شب و روز برقرار است، وستارگان از پیِ هم طلوع و غروب می کنند، به چنین کاری دست نمی زنم.
نکته قابل توجه این است که این قاطعیت ممکن باعث ناکامی و شکست یک قیام و ایده و باز ماندن از رسیدن به آرمان ها بشود، اما نتیجه به صورت کلی و در طول تاریخ، این می شود که همۀ حق خواهان عالم و کسانی که ظلم ستیز هستند، مشی و سیره علی بن ابی طالب را به عنوان امیرِ مؤمنین و حاکم جامعۀ اسلامی، الگو بگیرد و سرلوحه حرکت خود قرار دهند.
۲ قانون
دومین از عناصر و ساختار کلی نظام و حکومت اسلامی قانون است.
از آنجایی که انسان در زندگی اجتماعی در حال حیات است، نبود یک منشور برای حیات اجتماعی، باعث هرج و مرج و بی نظمی در جامعه می شود؛ جوامع گوناگون با هر فکر و ایدئولوژی، سعی در تنظیم قوانینی دارد تا بتواند جامعه را به صورت صحیح اداره کند.
مقام معظم رهبری در تبیین جایگاه والای قانون، در دیدار با مردم قم به مناسبت سالروز ۱۹ دی اینگونه می فرمایند:
«هیچ چیزی از قانون بالاتر و عزیز تر نیست. در دنیا معروف است، می گویند قانون بد هم از بی قانونی بهتر است. بعید نیست آدم این را قبول داشته باشد؛ چون بی قانونی، هرج و مرج است؛ قانون بد لااقل یک ضابطه ای است؛ خب، انسان اصلاحش می کند».(۱۹/۱۰/۱۳۹۰)
به طور کلی رفع مشکلات و معضلات فرهنگی، اجتماعی، سیاسی، اقتصادی هر کشور در شناخت دقیق مشکلات و وضع قوانین متناسب است. از این روست که امر قانونگذاری از اهمیت زیادی در اداره کشور دارد. مقام معظم رهبری در دیدار با نمایندگان مجلس می فرمایند:« نباید قانونگذاری را به چشم یک امر کوچگ و فردی و جدای از یکدیگر نگاه کرد. مجموعه قوانینی که شما می گذارید-چه به صورت قانون های جدا جدا، چه به صورت قانون بوجه یکساله، چه به صورت برنامه های بلند مدت پنج ساله و یا اگر همت کنند، بیشتر- همه اینها عبارت اند از آن چیزی که این کشور در آن طریق سیر خواهد کرد».(۲۹/۳/۱۳۷۵)
از نظر مقام معظم رهبری، قانون راهی است که توسط مجلس بر سر راه ملت و دولت گذاشته می شود که دولت و ملت با آن به مقاصد خود می رسد؛ ایشان قانونگذاری توسط مجلس را مسیری برای پیشبرد کشور، توسط دولت می دانند. از نظر ایشان قانون، علاوه بر اینکه مسیری است که دولت و ملت را به سمت آرمان ها حرکت می دهد، در عین حال قانون و قانونگذاری درمان مشکلات و راهگشای معضلاتی است که در طی رسیدن به آرمان های ممکن است برای کشور ایجاد شود.
در تفکرات غربی، قانون گذاری به مردم محوّل شده است که مجالس منتخب مردم عهده دار این مهم هستند؛ اما در اسلام و تعالیم اسلامی و به تبع آن حکومت اسلامی-و در زمان ما جمهوری اسلامی- حق قانون گذاری را برای خداوند متعال می داند، که در قالب مردم سالاری دینی، مجالس منتخب مردم با توجه به تعالیم اسلامی و وحیانی، وضع قوانین را به عهده می گیرند.
در همین راستا و در جهت اهمیت وجود قانون، تبیین مقام معظم رهبری به این صورت است:
«دربارۀ پیغمبران و در آن آیۀ سورۀ بقره {می فرماید}:«کانَ النَّاسُ أُمَّةً واحِدَةً فَبَعَثَ اللَّهُ النَّبِیِّینَ مُبَشِّرِینَ وَ مُنْذِرِینَ وَ أَنْزَلَ مَعَهُمُ الْکِتابَ بِالْحَقِّ لِیَحْکُمَ بَیْنَ النَّاسِ فِیمَا اخْتَلَفُوا فِیه...».[۲۴] مشخص شده که پیغمبر-که حاکم بین مردم است- هم نمی تواند بر میل خودش و هوای نفس خودش عمل کند؛ بلکه کتاب است که حکم می کند، میزان و معیارِ حاکمیت و قالب کلیِ نظام را کتاب الهی است که معیّن می کند و پیغمبر از طرف پروردگار منصوب شده برای اینکه آن را اجرا کند و این اصل دوم از اصول پذیرفته شدۀ ماست. یعنی بعد از آنکه ما قبول کردیم که افرادِ انسان حق ندارند که بر یکدیگر حکومت بکنند و هر حکومتی مادام که منتهی به خدا نباشد، غاصبانه و غیر منطقی است، آن وقت می رویم سراغ اینکه حاکم الهی برطبق چه باید حکم کند، بر طبق کتاب خدا. این همان قانون است که عنصر دوم است در عناصر سه گانۀ حاکمیت اسلام و نظام اسلامی.... در این نظام سیاسی آیین حکمرانی از کتاب خدا گرفته میشود و از آنچه خدای متعال بر پیغمبر نازل میکند که میفرماید: «فَبَعَثَ اللهُ النَّبِیِّینَ مُبَشِّرِینَ وَمُنذِرِینَ وَأَنزَلَ مَعَهُمُ الکتاب بالحق لیحکم بین النّاس فیمَا اختَلَفوا فیه». «لِیَحکُمَ» یعنی لیحکُمَ کتاب این کتاب حکم کند بین مردم در آنچه باید انجام بدهند و حاکم اوست در همه تنظیم های اجتماعی این در سوره بقره است. در سوره مائده «وَ لیَحکُم أهل الإنجیلِ بِما أَنزَلَ اللهُ فِیهِ » انجیل حاکم است یعنی دستور حکمرانی از انجیل گرفته میشود برای اهل انجیل و همچنین در پیغمبران دیگر که در آیات «وَمَن لم یحکم بما أنزل اللهُ فَأُولئِکَ هُمُ الکافِرونَ» و «أُولئِکَ هُمُ الظَّالِمونَ» و «أُولئِکَ هُمُ الفاسقون، هست در همه اینها آن چیزی که منبع و منشأ حکمرانی است و دستور حکمرانی و برنامه های حکمرانی از آن گرفته می شود، عبارت است از کتاب الهی که به پیغمبر نازل شده است؛ این اصول و اساس در آن [کتاب] است و همه برنامه های بشری در چهارچوب این اصول بایستی گذاشته بشود.۲۱/۱۲/۱۳۹۹
نکتۀ مهم این است که به فرمایش بنیانگذار جمهوری اسلامی (قدّس سرّه) وجود قوانین، یکی از دلایل بر لزوم تشکیل حکومت است؛ ایشان می فرمایند:
«دلیل دیگر بر لزوم تشکیل حکومت، ماهیت و کیفیّت قوانین اسلام (احکام شرع) است. ماهیت و کیفیّت این قوانین می رساند که برای تکوین یک دولت و برای ادارۀ سیاسی و اقتصادی و فرهنگی جامعه تشریع گشته است.... اولاً احکام شرع حاوی قوانین و مقررات متنوعی است که یک نظام کلی اجتماعی را می سازد.... ثانیاً، با دقت در ماهیت و کیفیت احکام شرع در می یابیم که اجرای آنها و عمل به آنها مستلزم تشکیل حکومت است؛ و بدون تأسیس یک دستگاه عظیم و پهناور اجرا و اداره نمی توان به وظیفۀ اجرای احکام الهی عمل کرد».[۲۵]
نکتۀ دیگری که در مورد اهمیت وجود قانون در حکومت اسلامی و به طور کلی در هر ساختاری می توان بیان کرد، بیان مقام معظم رهبری در پیامی به مناسبت آغاز به کار یازدهمین دوره مجلس شورای اسلامی است:
«اگر قانون، درست و بسنده و قابل اجرا باشد و از ضمانت های اجرای آن به درستی استفاده شود، کشور به هدف های والای خود دست می یابد».(۷/۳/۱۳۹۹)
و نکات بسیاری دیگر نیز در فرمایشات مقام معظم رهبری نیز در مورد اهمیت قانون و عمل به آن نیز وجود دارد که به همین مقدار نیز بسنده می شود و پژوهشگر گرامی با مراجعه به سایت معظم له، می تواند به نکات بیشتری در این مسئله دست یابد که از جمله این موارد دیدار ایشان با ادوار مختلف مجلس شورای اسلامی است.
تعریف قانون
معنای لغوی
در مورد واژه قانون اتفاق نظری وجود ندارد؛ عده ای آن را از ریشه «قنّ» دانسته آن را عربی می دانند که در بر وزن فاعول به کار رفته است و عده ای نیز آن را عربی نمی دانند. از این می دانند که معنای آن خط کش است.kanonافراد، عده ای این واژه را از واژه لاتین
برخی دیگر ریشه آن را از واژۀ یونانیِ «نوموس»[۲۶] می دانستند که از زبان سریانی وارد زبان عربی شده است. این واژه ابتدا در معنای خط کش بوده و سپس به صورت تدریجی به معنای قاعده استفاده شده و در اروپا به معنای شریعت کلیسایی یه کار می رفته است.[۲۷] قانون در فارسی به معنای رسم، قاعده، نهج و... استفاده می شود.[۲۸]
معنای اصطلاحی
مفهوم قانون در اصطلاح حقوق، در دو معنای عام و خاص مورد استفاده قرار می گیرد:
- قانون در مفهوم عام، شامل هر نوع قاعدۀ حقوقی می شود که به صورت یک گزارۀ مکتوب، توسط یک مقام ذی صلاح مثل قوه مقننه یا غیر آن مثل مجلس مؤسسان، هیئت دولت یا هر یک از وزیران وضع می شود؛ این قوانین دارای سلسله مراتبی است که از مهم ترین تا کم اهمیت ترین مرتبه است که معمولاً در مرتبۀ اول، قانون اساسی قرار دارد که متولی ایجاد آن مجلس خبرگان یا مؤسسان است.
در مرتبۀ دوم قوانین عادی ای است که توسط مجالس قانون گذاری هر کشوری وضع می شود. در مرتبۀ سوم، مصوبات قوه مجریه است که شامل مصوبّات، آیین نامه ها و بخش نامه ها است.[۲۹]
- اما قانون در مفهوم خاص به بخشی از قواعد حقوقی اطلاق می شود که از سوی قوه مقننه و با تشریفات خاص وضع می شود.[۳۰]
مقام معظم رهبری در دیدار با جمعی از دانشجویان استان قزوین، در این باره تعریفی از قانون ارائه کرده اند که فرموده اند:
«قانون یعنی چی؟ قانون یعنی سرنوشت یک کشور؛ قانون یعنی سرنوشت انسان ها در یک جامعه. چون همه متّبع هستند و مجبورند از قانون تبعیّت کنند. دولت هم باید از قانون تبعیّت کند؛ رهبر هم باید از قانون تبعیّت کند».(۲۶/۹/۱۳۸۲)
ویژگی های قانون
در این بخش با رعایت اختصار، چند ویژگی برای قانون از نگاه مقام معظم رهبری بیان می شود:
- عادلانه بودن قانون
مقام معظم رهبری، در بیاناتشان در دیدار با کارگزاران نظام، وجود عدالت در نظام اسلامی را اینگونه تبیین می کنند:
«در جمهوری اسلامی، عدل یک پیام شخصی نیست؛ بلکه یک نظام اجتماعی است. اینطور نیست که هر کس فقط در محیط خود، عادلانه رفتار کند. این کافی نیست. عدل معنایش این است که باید جامعه قائم به قسط باشد... قانون، عادلانه؛ اجرا، عادلانه؛ نظارت، عادلانه؛ قضاوت، عادلانه؛ تقسیم، عادلانه. این، خصوصیتی است که برای جمهوری اسلامی ارزش محسوب میشود».(۱۷/۱۰/۱۳۷۱)
ایشان در این دیدار، تاکیید می کنند که اگرچه ایران مثل سایر کشور های مادی، به امکانات و شرایط مادی خوبی هم برسیم، اما در نظام اسلامی ما عدالت نباشد، هیچ ارزشی نیست.
- مستحکم بودن و با ثبات بودن قوانین
از دیگر ویژگی های قانون، این است که مستحکم و با ثبات باشد؛ یعنی قانون باید به صورتی باشد که در مدت کم به اصلاح، تغییر و یا منسوخ شدن نیاز نداشته باشد؛ مقام معظم رهبری در دیدار با نمایندگان مجلس این ویژگی را اینگونه بیان می کنند:« سعی شود قوانینی که در مجلس میگذرد، مستحکم و باثبات باشد... شما، هم در کمیسیونهای اختصاصی و هم بخصوص در مرکز پژوهشها حقیقتاً میتوانید بر این پایه، طراح نظام اقتصادیِ باثباتی باشید که قوانین خودش را هم با خود داشته باشد؛ بعضی از قوانین حذف شود و بعضی از قوانین بیاید؛ منتها با یک ساخت مستحکم و پایدار که هر روز نخواهیم قوانین را وصلهپینه کنیم. یکی از اشکالات بزرگ این است که قوانین طوری با بیدقتی یا عدم مراجعهی لازم به مواردی که باید مراجعه کرد، تنظیم شود که اندکی نگذشته، احتیاج به تجدیدنظر پیدا کند و... یک روز قانون را درست کنیم، یک روز قانون را رد کنیم و یا تغییر کلی بدهیم؛ اینطوری نباشد؛ قوانین با ثبات و مستحکم باشد».(۸/۳/۱۳۸۴)
- آرمان گرایی و واقع بینی درقانون گذاری
از دیدگاه مقام معظم رهبری، قانون گذاری در عین اینکه باید نگاهش به آرمان ها باشد، اما نباید از واقعیت ها غفلت شود؛ ایشان اینگونه این مسئله را بیان می کنند:
«در نگاه به مسائل کشور - که در مورد مسئولیت شما، به شکل قانون و قانونگذاری تجلی میکند - بایستی دو خصوصیت «آرمانگرائی» و «واقعبینی» را در نظر داشت. نگاهتان نگاه آرمانگرا باشد. از آرمانها پائین نیائید، کوتاه نیائید. نگاه باید نگاه آرمانی باشد، منتها با توجه به واقعیت. سقفی را معین میکنیم؛ منتها تکلیفی را که برای خودمان یا دولت یا مسئولین معین خواهیم کرد، بایستی با توجه به واقعیتهای موجود باشد، منتها به طرف آن آرمان، تا هی این توانائیها روزبهروز بیشتر شود. واقعگرائی به معنائی که در مقابل آرمانگرائی است، مطلوب نیست. ملاک این است که ما میخواهیم به آن آرمانها برسیم؛ منتها در کنار این، واقعبینی لازم است؛ نباید دچار توهم شد. گاهی ممکن است انسان در تصمیمگیری، در آنچه که باید انجام بگیرد، دچار توهم باشد؛ خوب، این هم غلط است. آرمانها را باید در نظر داشت. پلهها را باید مطابق با واقعیتهائی که وجود دارد، یکی پس از دیگری چید و به سمت آن آرمانها پیش رفت. این یک نکته است».(۱۸/۳/۱۳۸۹ در دیدار با نمایندگان مجلس)
- رعایت اولویت ها در قانون گذاری برای نفع به قشر ضعیف جامعه
از دیگر ویژگی های قانون از دیدگاه مقام معظم رهبری این است که قانون باید در جهت رفع مشکلات قشر ضعیف مردم و طبقات ضعیف باشد که در این جهت باید اولویت های داخلی را رعایت کنند. در این جهت مقام معظم رهبری در دیدار با نمایندگان و کارکنان مجلس این گونه بیان کرده اند:
«قانون باید در پی حل مشکلات مردم باشد؛ اولویت های داخلی را باید رعایت کند؛ در درجۀ اول در صدد رفع مشکل مردم ضعیف و طبقات ضعیف باشد. در کشور طبقاتی هستند که ضعیفند یا متوسطینند یا زیر حد توسطند؛ قانون بیشتر باید متوجه رفع مشکل اینها باشد. البته قانون برای همه است و خیرِ همۀ طبقاتِ کشور را می خواهد-فرقی نمیکند- اما این در اولویت است، چون مسئلۀ طبقات ضعیف، مشکلات فعلی زندگی است؛[قانون] درصدد برطرف کردن این مشکلات باشد».(۳۰/۳/۱۳۹۷)
ویژگی های دیگری نیز در مورد قانون وجود دارد که برای رعایت اختصار می توان به مقالات مرتبط در این مسئله به آن ها دست یافت و یا از راه مراجعه به سایت حفظ و نشر آثار آیت الله خامنه ای، بیانات ایشان را در دیدار با نمایندگان ادوار مختلف مجلس مشاهده و مطالعه کرد.
۳ مردم
سومین عنصر از عناصر ساختار کلی حکومت اسلامی از دیدگاه مقام معظم رهبری مردم هستند.
در طول تاریخ، اغلب حکومت های دینی که عنوان دین را به دوش می کشیدند و ادعای دیانت و دینداری می کردند، حکومت های مستبد و دیکتاتوری بودند که مردم و افکار آنها، جایی و جایگاهی در حکومت نداشتند.
اگر از حکومت کوتاه چند سالۀ صدر اسلام بگذریم که با حکومت الهی و دینی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم، مردم توانسته بودند نقشی در حکومت ایفاء کنند، حکومت ها و خلافت های چند صد سالۀ اسلامی از همان قبیل حکومت های خود رأی و خود کامه ای بودند که ارزشی برای مردم قائل نبودند.
در همین راستا اگر بخواهیم بررسی و تفحص همه جانبه ای در تاریخ حکومت های بشری داشته باشیم، می بینیم که حکومت های قرون وُسطی که به نام مسیحیت بود و حاکمیت و اعمال قدرت روحانیون مسیحی به وضوح دیده می شود، جزو استبدادی ترین حکومت هایی است که تاریخ حکومت های بشری به چشم خود دیده است.
با این بررسی آشکار می شود که به دوش کشیدن عنوان دین در حکومت ها، بهانه ای بوده است برای اینکه حاکمان بتوانند رأی مردم را در نظر نگیرند و به آنها اعتنا نکنند.
در صدر اسلام نیز بعد از حکومت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم که حضور مردم در آن محسوس بود، خلفای بنی امیه با نام خلافت پیامبر، سخت ترین و سیاه ترین حکومت های استبدادی را بر جامعه تبدیل کردند.
عبدالملک مروان یکی از خلفای معروف بنی امیه است که قبل از خلافتش، معروف به تقدّس و انس با قرآن بود، اما بعد از رسیدن به خلافت، اوضاع جامعه اسلامی را به گونه ای دید که نمی تواند بدون استبداد و دیکتاتوری حکومت را ادامه دهد و به همین سبب روزی خطاب به مردم گفت:«لا یَأمُرُنی أحدٌ بِتَقوَی اللهِ بَعدَ مَقامی هذا اِلّا ضَربتُ عُنُقَهُ»[۳۱] یعنی هیچ کس مرا امر به تقوا نمی کند، مگر آنکه گردن او را می زنم؛ این یعنی مردم در یک حکومت به ظاهر دینی اصلا قدرت بیان حتی تقوای الهی را هم ندارند و این همان معنای کنار رفتن جایگاه مردم است.
این کار دقیقا همان کار حکومت کلیسا در قرون وُسطی در اروپا هست که با هر گونه مخالفین خود به اشدّ وجه و مجازات برخورد می کردند به این صورت که یا او را می کشتند یا دچار شکنجه می کردند.
همین مشی و منهاج در تاریخ معاصر ایران هم دیده می شود که حکومت های طاغوت با توسل با ظواهر دینی می خواستند یک وجهۀ دینی و الهی به خود بگیرند.
در هر صورت این نوع روش حکومت داری در حکومت هایی که خود را حکومت دینی می خواندند این شد که حکومت دینی هیچ گاه نمی تواند مردمی باشد و اساسا این دو نوع حکومت داری مخالف یکدیگر است. مقام معظم رهبری در تبیین این پیامد اینگونه بیان می کنند:
«عکس العمل این طرز فکر این شد که آن کسانی که دموکراسی و حکومت مردمی را مطرح کردند، کسانی بودند که عملاً به دین گرایش نداشتند. در حقیقت حکومت مردم در مقابلِ حکومت خدا شمرده شد. و این دو جریان، جریان معتقدان به دین و جریان مخالفان دین، هر دو یک حقیقت را، هر دو یک مطلب را به عنوان حقیقت بیان می کردند. هم معتقدان به دین وانمود می کردند که حکومت دین یک حکومت استبدادی است، هم مخالفان دین و غیر معتقدان به دین، با گرایش به حکومت مردمی در حقیقت می خواستند ثابت کنند که حکومت دینی نمی تواند مردمی باشد و اگر جایی حکومت مردمی هست، مجالی برای حکومت دیگر نیست. نتیجه این شد که در ذهن بسیاری از اندیشمندان و نویسندگان و هوشمندان حتی، این فکر مسجِّل شد که حکومت دینی با حکومت مردمی دوتاست و این دو با یکدیگر قابل جمع نیستند. این یک فکر خطاست، حکومت الهی به طبیعت و به ذات خود با حکومت مردمی و دخالت آرای مردم در حکومت، نه تنها منافاتی ندارد، بلکه حکومت های الهی بهترین و شیواترین وسیله هستند برای اینکه دخالت مردم در ادارۀ امور تأمین شود».(۲۷/۳/۱۳۶۲)
تا به اینجا که به بیان تاریخچه حضور مردم در حکومت های دینی پرداختیم و آسیب شناسی حکومت های دینی مستبد را بیان کردیم، حال باید به جایگاه صحیح و منطقی مردم در حکومت های اسلامی از دیدگاه مقام معظم رهبری بپردازیم که سومین عنصر از عناصر سه گانۀ حاکمیت اسلامی است.
جایگاه مردم در حکومت اسلامی
زمانی که حکومت اسلامی را حکومت مردمی می خوانیم به این معنا نیست که حکومت اسلامی دیگر حکومت خداوند نیست؛ همۀ ادیان الهی و همۀ پیامبران الهی و جانشینان آنان، مردم را به نظامی فراخوانده اند که حاکمیت از آنِ خداوند و قوانین خداوند است. اما نکتۀ مهم در اینجا این است که حکومت خداوند با حاکمیت مردم بر سرنوشت خود منافات ندارد. حکومت مردمی آن چنان که در دموکراسی های غربی بیان می شود نیست.
برای بیان فرق بین حکومت مردمی در دید حاکمیت الهی و در دید دموکراسی غربی باید بیان کرد که در اسلام پایۀ مشروعیت حکومت فقط رأی مردم نیست، بلکه پایۀ اصلی تقوا و عدالت است، با این نکته که بون تقوا و عدالت بدون بودن رأی و مقبولیت مردمی نیز کارایی ندارد؛ یعنی همۀ اساس مشروعیت در گرو رأی مردم نیست چرا که اگر کسی برای حکومت انتخاب شود که از تقوا و عدالتِ لازم برخوردار نباشد، اگر همۀ مردم نیز بر آن شخص اتفاق نظر کنند، از نظر تعالیم اسلامی این حکومت مشروعیتی نخواهد داشت. در همین جا فرق بین دموکراسی غربی و مردم سالاری دینی که از تعالیم دینی برداشت می شود فهمیده می شود.
مقام معظم رهبری در بیانی، مردم سالاری غربی را اینگونه به تصویر می کشند:
«دموکراسیِ غربی - یعنی دموکراسیِ متّکی بر لیبرالیسم - منطقی برای خودش دارد. آن منطق پایهی مشروعیت حکومتها و نظامها را عبارت از رأی اکثریت میداند. مبنای این فکر هم همان اندیشهی لیبرالی است؛ اندیشهی آزادیِ فردی، که هیچ قیدوبند اخلاقی ندارد، مگر حدّ و مرز ضرر رساندن به آزادی دیگران. تفکّر لیبرالیسمِ غربی این است: آزادیِ شخصی و فردیِ مطلق انسان در همهی زمینهها و در همهی عرصهها که تجلّیگاه آن در تشکیل نظام سیاسی کشور هم خواهد شد. چون در جامعه، اقلیّت و اکثریّتی هستند، چارهای نیست جز اینکه اقلیت از اکثریت پیروی کند. این پایهی دموکراسی غربی است».(۲۶/۹/۱۳۸۲)
معنای مردمی بودن حکومت اسلامی
مردمی بودن حکومت اسلامی در اندیشه مقام معظم رهبری به دو صورت معنا می شود:
- معنای اول این است که مردم در ادارۀ حکومت و تشکیل حکومت و تعیین حاکم و شاید در تعیین رژیم حکومتی و سیاسی نقش دارند. مردمی بودن حکومت، یعنی به مردم نقش داده شود.
- معنای دوم برای مردمی بودنِ حکومت اسلامی این است که حکومت اسلامی در خدمت مردم است؛ یعنی حاکم خود را حافظ منافع عامۀ مردم می داند نه صرفاً منافع اشخاص معیّن یا یک قشر معین و یا یک طبقۀ خاص.
اسلام در هر دو معنا می تواند یک حکومت مردمی داشته باشد. اما تا زمانی که حکومت مردمی به معنای اول ایجاد نشود، نمی توان گفت که حکومت به معنای دومی مردمی است. یعنی اگر مردمی در حکومت نقش نداشته باشند، نمی توان گفت که آن حکومت در خدمت مردم است. در دنیا حکومت هایی که ادعای خدمت به مردم را دارند بسیار هستند؛ این حکومت هایی که خود را سوسیالیستی[۳۲] و وابستۀ به عموم افراد جامعه قلمداد می کنند، در حالی که مردم در تعیین این حکومت و در تشکیل نظام حاکمیت آن اصلا نقشی ندارند و حتی در تعیین حاکمان بعدی هم اطلاعی ندارند و یا اگر اطلاعی هم داشته باشند، از او چیزی نمی دانند و یا تمایلی به او و به حکومت او ندارند.
اینکه حکومتی بدون ارتباط مستقیم با مردم خود و بدون اتکاء به آرای مردم خود، ادعا کند که در خدمت مردم است، این قابل پذیرش نیست. لذا ادعای مردمی بودن یک حکومت زمانی صحیح است که مردم در صحنه های فعالیت اجتماعی در کنار دستگاه حاکمیت حاضر بوده و مشارکت فعال داشته باشد.
نمونۀ کامل یک حکومت مردمی همان حکومت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم و امیرالمؤمنین علیه السلام است که مردم به معنای واقعی در امور حق مشارکت داشتند و نظر می دادند.
نکتۀ قابل توجه این است که مسئله حکومت در یک زمانی یک حکومت تعیین شدۀ از جانب خداوند متعال است که این مورد پذیرش مسلمین نیز هست؛ اهل سنت این مقطع زمانی را مختص زمان رسول اکرم می دانند اما شیعه ادامه این زمان را در دوران امامت نیز قائل هستند. در این زمان مردم چه بخواهند و چه نخواهند حاکم اسلامی رسول خدا و یا جانشینان ایشان هستند؛ اگر مردم دانستند و پذیرفتند، این حاکمیت هم حقیقی است و هم حقوقی خود را خواهد داشت، اما اگر مردم ندانستند، نشناختند و یا نپذیرفتند، آن کسی که واقعا حاکم است از منصب حقوقی برکنار می ماند اما حاکم حقیقی همانی است که خداوند متعال آن را برگزیده است. این مسئله در زمان امیرالمؤمنین علیه السلام واقع شد که حاکم حقیقی ایشان بودند اما به دلیل نپذیرفتن مردم، از این منصب برکنار ماندند اما جنبۀ حقیقی همچنان بر سر جای خود باقی است.
در اینجا نقش مردم در همراهی ایشان با حکومت منتخب نیز تأثیر دارد؛ مقام معظم رهبری در بیانی این تأثیر این نقش را در همراهی با حکومت را اینگونه بیان می کنند:
«وقتی که مردم حاکم را انتخاب کردند، در کنار او هم قرار میگیرند. مردم از آن زمامداری بیزار یا نسبت به او بیاعتنا هستند که در انتخاب او نقشی نداشتهاند. شما در میان حکومت های سلطنتی عالم، کدام حکومت را پیدا می کنید که عامّهی مردم، تودهی مردم، نسبت به زمامدار علاقهمند باشد، در خدمت او قرار بگیرد، با حرف او حرکت کند، به او اعتماد بکند. مردم حق دارند اعتماد نکنند، زیرا در تعیین این حاکم نقشی نداشتهاند. پادشاهی مرده است، کسی بعد از او به وراثت منصب پادشاهی را به ارث گرفته است. و همینطور است رژیم های غیر پادشاهی که در تعیین حاکم - که یا با کودتا روی کار آمده، یا با تقلّب روی کار آمده - مردم نقشی نداشته باشند؛ امّا وقتی مردم خودشان نقش داشتند و این رژیم را، این شخص حاکم را، این سیاستمدار را به این مقام رساندند، همانطور که امام بارها فرمودند، [آنوقت] مردم ولینعمت دولتمردانند؛ چون خود آنها این دولتمردان را به این مسئولیت ها و این مأموریت ها گماشتهاند. وقتی اینجور شد، مردم در کنار این دولتمردان هم قرار میگیرند».(۱۴/۵/۱۳۶۲)
رابطۀ دولت و مردم
در فرهنگ سیاسی و اجتماعی در مورد رابطۀ دولت و مردم دو نوع تلقی وجود دارد. تلقی اول زمامداری است؛ به این معنا که مردم زِمامی و مهاری دارند و این مهار به دست یک دستگاه حاکمیتی قرار دارد. این دستگاه حاکمیتی ممکن است به هر سمتی بخواهد مردم را بکشاند و این جهت ممکن است به مصلحت مردم باشد و یا حتی ممکن است به زیان تودۀ مردم باشد.
تلقی دیگر این است که اگرچه مردم نیاز به راهبری و هدایت دارند و حتی در موارد تخلّف نیاز به قاطعیت و مواجهه قوی از جانب حاکمیت دارند، اما حرکتِ اصلی به عهدۀ خود مردم است و این خود مردم هستند که باید حرکت کنند و اگرچه این هدایت باید از جانب خود خداوند باشد یا از جانب جانشین خداوند؛ تلقی اسلام از حکومت این تلقی دومی است. چرا که تحکّم و زور در جامعۀ اسلامی جایی ندارد.
در چنین جامعه ای که مردم خود وظیفۀ اصلی در پیشبرد جامعه را به عهده دارند، دو امر نیاز است؛ مقام معظم رهبری در بیان این دو امر را اینگونه بیان می کنند:
«وقتی که در جامعۀ اسلامی و نظام اسلامی مردم یک چنین وظیفه ای و نقشی در حرکت کلی جامعه دارند، یعنی این مردمند که باید حرکت کنند؛ پس باید مردم بدانند، آگاهی داشته باشند، این یک شرط برای حرکت کلی جامعه. دوم، اینکه مرم بخواهند حرکت کنند. دو شرط اصلی برای حرکت جامعه ای و نظامی که در آن مردم همه کاره هستند، وجود دارد. یک شرط آگاهی است، یک شرط خواستن، میل به راه درست، رشد؛ دو چیز لازم است. می توانیم این دو چیز را در تعبیرات فرهنگ اسلامی، به علم و تقوا مثلاً تعبیر کنیم. .. در نظام اسلامی، مردم باید بفهمند و بدانند، و تصمیم بگیرند و بخواهند، و این احتیاج دارد به آگاه بودن مردم و احتیاج دارد به آن خواست قلبی و میل باطنی».(۲/۱۰/۱۳۵۹)
مشارکت و آزادی سیاسی مردم در اسلام
در مقدمۀ این عنوان نقش مردم در انقلاب اسلام را در بیان مقام معظم رهبری می خوانیم که:
«در نظام اسلامی، ملت تصمیم گیرنده است. مردم، حقیقتاً مالک و مسلط بر سرنوشت و امور خودشان هستند. این، یک امر واقعی است».(۷/۲/۱۳۶۹)
آزادی سیاسی مردم این است که افراد آن جامعۀ اسلامی در ایجاد و همچنین هدایت نظام سیاسی جامعه، دارای نقش مؤثر باشند. یعنی حق و توانایی تصرّف در ادارۀ امور یک کشور اسلامی از آنِ یک قشر و گروه خاص و یا یک نژاد خاص در جامعه باشد؛ بلکه آزادی سیاسی آن است که همۀ مردم، با قطع نظر از ویژگی های قومی و زبانی و نژادی و دینی در یک جامعه، ضمن اینکه بتوانند نظام سیاسی مورد نظر خود را ایجاد کنند، بتوانند در اداره و هدایت نظام به سمت مطلوب خود مشارکت داشته باشند.
نکتۀ قابل توجه این است که بدیهی است در صورت پیش آمد اختلاف در جامعه، آن عقیده ای که طرفداران بیشتری داشته باشد، با توجه به رعایت قوانین و مبانی اتخاذ شده در آن نظام، رأیش بر دیگران غالب خواهد شد و برای سایرین نیز نافذ خواهد بود.
در دنیای امروز همچنان نظام های سیاسی هستند که در ادارۀ آن فقط یک عدۀ خاصی از مردم حق دخالت دارند و بقیه باید تسلیم جریانی باشند که آن عدۀ صاحب قدرت به وجود آورده اند. نمونۀ این نظام ها مثل نظام های فاشیستی[۳۳] دنیا، نظام های نژاد پرست، نظام صهیونیستی، بسیاری از نظام های پادشاهی و بسیاری از نظام هایی که به صورت تک حزبی اداره می شود.
بحث ما در مورد نظر اسلام است؛ اسلام برای رأی مردم جایگاه قائل است و حتی شخصیتی مثل امیرالمؤمنین علیه السلام که واقعا حاکم و جانشین پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم از جانب خداوند است، آن وقتی که امر خلافت به رأی مردم کشیده می شود، روی نظر مردم تکیه می کند و آن را معتبر می داند، چرا که بیعت(و به تعبیری همان رأی مردم) در نظام اسلامی، شرط برای حقانیت زمامداریِ زمامدار است. اگر مردم با زمامداری بیعت نکردند، آن زمامدار کنار خواهد رفت و مثل امیرالمؤمنین علیه اسلام خانه نشین خواهد شد.
دلیل بر مطلب فوق این است که زمانی که مردم بعد از قتل عثمان به اطراف خانۀ امیرالمؤمین آمدند، امیرالمؤمنین علیه السلام به مردم فرمودند:«دَعُونی و التَمِسُوا غَیرِی»[۳۴] یعنی مرا رها کنید و به سراغ دیگری بروید؛ این یعنی ارادۀ و خواست مردم تعیین کننده است و به همین جهت که حضرت می خواستند از پذیرش امر خلافت اجتناب کنند، از مردم خواستند به سراغ دیگری بروند.
مؤید دیگری بر حق سیاسی و آزادی مردم در مشارکت های سیاسی این است که در مکاتباتی که امیرالمؤمنین علیه السلام با معاویه لعنه الله علیه داشت، حضرت برای توجیه حکومت خود در بیانی اینگونه فرمودند:«إِنَّهُ بَایَعَنِی الْقَوْمُ الَّذِینَ بَایَعُوا أَبَا بَکْرٍ وَ عُمَرَ وَ عُثْمَانَ عَلَی مَا بَایَعُوهُم»[۳۵] حضرت به معاویه فرمودند که همان مردمی که با ابوبکر و عمر و عثمان بیعت کردند، با همان شرایط با من نیز بیعت کردند.
لذا به خاطر همین اصل پذیرفته شده در اسلام است که حتی حکومت های جبّاری مثل بنی امیه و بنی عباس هم به زور و جبر هم که شده از مردم می خواستند که بیعت بگیرند؛ چون آنها نیز می دانستند که این اصل بیعت برای مشروعیت حکومتشان نیاز است و به همین علت نیز دست به زور و قدرت می زدند.
حال اگر اکثریت مردم با حاکمی بیعت کردند، در اینجا بر بقیه اطاعت لازم است اگرچه که خود بیعت نکنند مثل کسانی که با امیرالمؤمنین علیه السلام بیعت نکردند و حضرت هم بیعت را تحمیل نکردند. البته اگر کسی مثل اصحاب جمل عَلَم طغیان به دست بگیرد، حاکم وظیفه مقابله با آنها را به عهده دارد.
بنابراین آزادی مردم در انتخاب دستگاه حاکمیتی در نظام اسلامی یک امر روشن و مورد قبول همگان است.
حقوق مردم بر حکومت
در ادامۀ بحث در عنصر سوم از عناصر سه گانۀ حکومت اسلامی به صورت اختصار حقوق مردم بر حکومت اسلامی را متذکر می شویم؛ علت پرداختن به این موضوع این است که در اندیشه مقام معظم رهبری، مردم فقط یکی از عناصر تشکیل دهنده حکومت نیستند، بلکه صاحبان حقوقی هستند که رعایت آن ها از وظایف حکومت اسلامی محسوب می شود
به دیدگاه مقام معظم رهبری حقوقی که مردم بر حاکمیت دارند، به سه دست کلی تقسیم می شود:
الف) قسمت اول که مربوط به وظایف معنوی حکومت می شود؛ یعنی حکومت اموری را که به معنویت مردم ارتباط دارد را پیگیری کند مثل سواد آموختن به مردم، شکوفا کردن استعداد های مردم، بالابردن تربیت های مردم، مردم را با اخلاق اسلامی آشنا کردن و... .
ب) قسمت دوم که مربوط به وظایف مادی حکومت می شود؛ اموری که به زندگی روزمره مردم مربوط است مثل ادارۀ امور رفاهی مردم، ادارۀ امنیت مردم، تنظیم دستگاه های کارآمدی برای رسیدگی به کار های مردم، تشکیلات اداری منظم و صحیح و کارآمد، ارتش و نیروهای مسلح منظم برای دفاع از مرز های جامعه و... .
ج) قسمت سوم که در رابطۀ با جهان است؛ یعنی بر عهدۀ حاکم جامعۀ اسلامی است که ملت اسلامی را در دنیا سربلند کند و پیام این ملت را به دنیا برساند که این مسائل به سیاست خارجی مربوط می شود.
همین سه وظیفه ای که مقام معظم رهبری فرموده اند، برگرفته از فرمایش نورانی امیرالمؤمنین علیه السلام است که می فرمایند:«...فَأَمَّا حَقُّکُمْ عَلَیَ فَالنَّصِیحَةُ لَکُمْ وَ تَوْفِیرُ فَیْئِکُمْ عَلَیْکُمْ وَ تَعْلِیمُکُمْ کَیْ لَا تَجْهَلُوا وَ تَأْدِیبُکُمْ کَیْ مَا تَعْلَمُوا...»[۳۶] اولی حقی که امیرالمؤمنین علیه السلام در این بیان نورانی می فرمایند همان حق معنوی است که ایشان خیرخواهی برای مردم را حق بر حاکمیت می دانند؛ حاکم در تضاد بین منافع خود و منافع مردم، یک لحظه نباید تردید کند که باید مصلحت شخصی خود را رها کرده و به مصحلت عمومی مردم بپردازد؛ دومین حقی که حضرت بیان می کنند همان حق مادی است که می فرمایند باید غنیمت شما را تماما حاکم دهد باید حاکم اسلامی کاری کند که فقر در زندگی مردم نباشد و احتیاجات مادی در جامعه وجود نداشته باشد؛ حق دیگری که حضرت بر می شمردند، تعلیم مردم است تا مردم در جهل خویش نمانند چرا که جامعه ای که جاهل است، روی سعادت و خوش بختی را نخواهد دید و حق دیگر پرورش دادن مردم است؛ پرورش روحی و اخلاقی مردم و شکوفا کردن استعداد های مردم برای پیشرفت ها.
در سایر روایات هم صحبت از وظایف حاکمان در جوامع اسلامی شده است که برای اطلاع بیشتر باید به آنها مراجعه کرد.
نکتۀ قابل توجه در اینجا این است که با توجه به آنچه بیان شد، سنگین بودن وظایف حاکم اسلامی فهمیده می شود، که انجام این وظایف سنگین از عهدۀ هیچ حکومت و ساختار بر نمی آید مگر به وسیله و کمک خود مردم؛ مقام معظم رهبری در تبیین این همکاری میان حکومت و ملت، اینگونه می فرمایند:
«در هیچ جهت، یک حکومت بریدۀ از مردم نمی تواند کار بکند. در جهاد، در سازندگی کشور، در ادارۀ امور مالی کشور، در ادارۀ امور اداری کشور. در هیچ بخشی از بخش ها نیست که بدون کمک مردم، دولت اسلامی بتواند این کار را انجام بدهد. لذا می بینید آن آیه ای که در اول صحبت خواندم، خدای متعال به پیغمبر می فرماید:«یا أیّهَا النبِیُّ حَسبُکَ اللهُ وَ مَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ المُؤمِنینَ»[۳۷] یعنی خدا و پیروان تو، مومنین، تو را بس هستند. مومنین را در کنار خدا قرار می دهد. نمی گوید:«حَسبُکَ اللهُ» بندگان خدا را هم از لحاظ کمک کاری به پیغمبر، از لحاظ دست و بازوی پیغمبر بودن، از لحاظ احتیاجی که حتی پیغمبر به کمک مردم دارد، در ردیف خدا قرار می دهد. پیغمبر هم حتی که حاکم اسلامی است، بدون کمک مردم نمی تواند انجام بدهد».(۷/۱۰/۱۳۶۳)
حقوق حکومت بر مردم
در نگاه مقام معظم رهبری، ساختار حکومت اسلامی مبتنی بر تعامل دو طرفه و مسئولیت های متقابل بین مردم و حکومت است. به همین جهت همانطور که حقوقی برای مردم بیان شد که دستگاه حاکمیتی وظیفه تامین آن حقوق را داشت، در اینجا با تکیه بر بیانات مقام معظم رهبری، حقوق حکومت بر ملت را نیز بیان می کنیم.
- اطاعت از قانون و نظام اسلامی؛ مقام معظم رهبری در این باره می فرمایند:
«قانون باید محترم شمرده شود. هیچ کس حق ندارد قانون را نقض کند؛ حتی اگر قانون را قبول نداشته باشد».(۲۳/۴/۱۳۸۷)
با توجه به دیدگاه معظم له، اگر مردم از لحاظ شرعی، موظف نباشند که به این قوانین عمل کنند، تشکیل حکومت نقض غرض خواهد بود؛ چون ادارۀ کامل جامعه توسط حکومت اسلامی، زمانی امکان خواهد داشت که قوانین با دقت کامل توسط همگان اجرا شود.
- مشارکت در امور سیاسی و اجتماعی
یکی از وظایفی که مردم در قبال حکومت دارند، حفظ اقتدار نظام با مشارکت فعال خودشان است؛ مقام معظم رهبری می فرمایند:
«حضور مردم در صحنه های مختلف، از جمله انتخابات، یکی از مهم ترین عوامل اقتدار نظام اسلامی است».(۱۹/۱۰/۱۳۹۵)
نقش مردم در مشارکت های اجتماعی، با صرف نظر از به نمایش کشیدن اقتدار نظام اسلامی است و نشان از حمایت مردم از نظام منتخب خود است، تأثیر مهم و تعیین کننده ای در سرنوشت سیاسی کشور دارد؛ امام خمینی در وصیت نامۀ سیاسی-الهی خود فرموده اند:«نظر به اصل یکصد و نهم و یکصد و دهم قانون اساسی، وظیفه سنگین ملت در تعیین خبرگان و نمایندگان در تعیین رهبر یا شورای رهبری روشن خواهد شد که اندک مسامحه در انتخاب، چه آسیبی به اسلام و کشور و جمهوری اسلامی وارد خواهد کرد که احتمال آنکه در سطح بالای از اهمیت است برای آنان تکلیف الهی ایجاد می کند».[۳۸]
- دفاع از نظام اسلامی
همانطور که در ادامه در جمع بندی نکات بیان نورانی امیرالمؤمنین علیه السلام خواهد آمد، حکومت اسلامی حق دارد که از مردم بخواهد در برابر تهدیدات داخلی و خارجی از نظام اسلامی دفاع کنند؛ مقام معظم رهبری در این باره می فرمایند:
«دفاع از نظام اسلامی، وظیفه ای همگانی است. همه باید در برابر دشمنان این نظام، موضع داشته باشند».(۱۴/۳/۱۳۹۰)
- حفظ وحدت و پرهیز از فتنه انگیزی
مقام معظم رهبری در این رابطه می فرمایند:
«فتنه انگیزی، تفرقه افکنی و شایعه پراکنی، خیانت به ملت و نظام اسلامی است».(۱/۱/۱۳۹۴)
در این بیان رهبری تاکید دارند که مردم باید از اقدامات ضد وحدت خودداری کنند؛ این هم از حقوق حکومت بر مردم است.
- پرداخت مالیات و کمک های مالی
مقام معظم رهبری در این خصوص می فرمایند:
«پرداخت مالیات، یک وظیفۀ شرعی و ملی است. حکومت اسلامی برای ادارۀ کشور به منابع مالی نیاز دارد».(۲۵/۹/۱۳۹۲)
پرداخت مالیات توسط مردم، حق حکومت است که طبق فرمایش معظم له برای ادارۀ کشور یک امر ضروری است.
در خطبۀ شریف۳۴ نهج البلاغه که در قسمت قبل بیان شد، آن قسمتی بود که در مورد حقوق مردم بر حکومت بود؛ اما در این بخش به بخش دیگر آن که در مورد حقوق حکومت بر مردم است که امیرالمؤمنین علیه السلام اینگونه می فرمایند:«...وَ أَمَّا حَقِّی عَلَیْکُمْ فَالْوَفَاءُ بِالْبَیْعَةِ وَ النَّصِیحَةُ فِی الْمَشْهَدِ وَ الْمَغِیبِ وَ الْإِجَابَةُ حِینَ أَدْعُوکُمْ وَ الطَّاعَةُ حِینَ آمُرُکُم»[۳۹] حضرت در این بخش در مورد حقوق خودشان که به عنوان حاکم و نماد حاکمیت محسوب می شوند، می فرمایند که حق من بر شما این است که در مرحله اول باید به بیعتی که صورت گرفته است وفا دار باشید؛ یعنی این تعهدی که من را به عنوان حاکم خود انتخاب کرده اید، این تعهد را زیر پا نگذارید؛ حق دیگری که حضرت متذکّر می شوند این است که در حضور و در غیاب، خیرخواه من باشید. یعنی روش زندگی تان به گونه ای باشد که همواره خیرخواه حکومت باشید؛آنچه که موجب پیشرفت بیشتر است را به حاکمیت متذکر بشوید و عیوب موجود را گوشزد کنید.
حق دیگر این است که آن وقتی که شما را برای یاری فرا می خوانم، اجابت کنید؛ برای جنگ و دفاع از کیان نظام اسلامی حضور پیدا کنید. و آخرین حقی که حضرت آن را می فرمایند این است که وقتی که به شما امری می کنم، و به چیزی دستور می دهم، اطاعت کنید چرا که این همان قوانین و مقررات است که باید از جانب مردم اطاعت شود.
این حقوقی که امیرالمؤمنین علیه السلام آن ها را بیان می کنند و آن را واجب الاطاعه می دانند، به خاطر امامت وجود یک معصوم نیست، چرا که حضرت در جایگاه یک حاکم اسلامی یک سری وظایفی را برای مردم خاطر نشان می کنند.
تا اینجا ضمن تبیین سومین عنصر از عناصر سه گانۀ ساختار حکومت اسلامی، به تبیین جایگاه و نقش مردم در در حکومت و ساختار سیاسی و بالاخص در مورد نقش مردم در نظام اسلامی از دیدگاه مقام معظم رهبری پرداختیم و سپس در ادامه بحث به بیان وظایف متقابل مردم و حکومت پرداختیم. در اینجای بحث و در بخش پایانی، به صورت تفصیلی در بخش عنصر سوم، به تبیین جایگاه انتخابات در حکومت اسلامی می پردازیم و نقش آن را در پیشبرد اهداف جامعۀ اسلامی بیان خواهیم کرد.
انتخابات
انقلاب مشروطه، منشأ ورود مفاهیم مدرن از جمله انتخابات به تمدن های بشری است. گسترش تجدد و مدرنیته در کشور های مختلف جهان و از جملۀ آنها ایران، باعث دوگانگی و تزلزل در تفکر سیاسی شده و به گونه ای که هم دولت های حاکم بر جهان مثل قاجار و پهلوی را به چالش کشید و هم اندیشۀ سیاسی شیعه در مورد این نوع مسائل به باز اندیشی وادار کرد. سؤال آن است که انتخابات در اندیشۀ اسلامی معاصر و به خصوص در تشیّع از چه جایگاهی برخوردار است و آیا اصلا انتخابات جایی در اندیشۀ اسلامی دارد؟ این سؤالات و این دست دغدغه ها باعث شکل گیری اندیشه های متفاوتی در شیعه در مورد مفاهیمی مثل انتخابات، اعتبار رأی اکثریت، مجلس، دموکراسی و... شد.
انتخابات در اصطلاح علم سیاسی اینگونه تعریف می شود:«انتخابات، مجموعه عملیاتی است که در جهت گزینش فرمانروایان، واضعان قوانین موضوعه و یا تعیین ناظرانی از سوی مردم تدبیر شده است».[۴۰]
در جمهوری اسلامی همۀ مسئولان به طور مستقیم یا غیر مستقیم به وسیلۀ مردم انتخاب می شوند؛ اولین اصلی که در قانون جمهوری اسلامی ایران به انتخابات می پردازد و آن را به صراحت مطرح می کند، اصل ششم قانون اساسی است:«در جمهوری اسلامی ایران، امور کشور باید به اتکای آرای عمومی اداره شود، از راه انتخابات، انتخاب رئیس جمهور، نمایندگان مجلس شورای اسلامی، اعضای شوراها و نظایر اینها، یا از راه همه پرسی در مواردی که در اصول دیگر این قانون معین می گردد».
از دیدگاه مقام معظم رهبری در اسلام راه تعیین حاکم و ولیّ امر، از دو طریق ممکن است؛ دیدگاهی که از مقام معظم رهبری بیان خواهد شد، دیدگاه شیعه در این مسئله است اما دیدگاه اهل سنّت در این باب، کمی با تشیّع متفاوت است؛ از دیدگاه شیعه، برای تعیین حاکم دو راه وجود دارد. یکی نصب الهی است و دیگری از راه انتخاب است که در مورد هر کدام به تشریح دیدگاه مقام معظم رهبری خواهیم پرداخت.
مقام معظم رهبری در این باره اینگونه تبیین می کنند که از دیدگاه شیعه نصب توسط اشخاص صورت نمی گیرد؛ یعنی نه تنها کسی نمی تواند حاکمی را نصب کند، بلکه حتی حاکمی که خود نیز منصوب از جانب خداوند متعال است هم نمی تواند حاکم بعد از خود را نصب کند؛ البته اگر حاکم و خلیفه ای مثل امیرالمؤمنین علیه السلام هم توسط پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم منصوب می شوند، اعتبارش از این جهت است که از جانب خداوند است.
راه دیگر انتخاب است؛ انتخاب در دو جا صورت می گیرد. یکی در جایی که نصب وجود ندارد مثل دوران غیبت امام معصوم علیه السلام که در این حال در متون روایی معیار هایی از جانب معصومین علیهم السلام بیان شده است که نصب فقها به معنای تعیین معیار است؛ در این حال مردم متناسب با آن معیار های بیان شده، راهبری برای هدایت جامعه بر می گزینند.
موضع دوم که انتخاب امکان پذیر می شود در جایی است که نصب از جانب خداوند متعال و نمایندۀ او صورت می گیرد، اما به این نصب توجه نشده و مردم به آن عمل نمی کنند؛ مثل دوران خلافت امیرالمؤمنین علیه السلام که حضرت بنا به اعتقاد خودشان و یاران و پیروانشان، خود را منصوب از جانب خداوند متعال توسط پیامبر اکرم می دانستند که حقیقت هم همان بود اما در تاریخ ثبت شد که مردم نسبت به این نصب تمکین نکردند و پس از سال های طولانی مردم خود به امیرالمؤمنین مراجعه کردند و با اصرار خواستند که حضرت خلافت را به دست بگیرند که تقریبا به اجماع تمامی امت، حضرت به خلافت انتخاب شدند.
نکتۀ بسیار مهم این است که انتخاب به صورت مطلق دارای اعتبار و حجیّت نیست؛ یعنی اگر تمامی مردم جمع بشوند و کسی را انتخاب کنند که در چهارچوب معیار ها و ملاک های بیان شده در کتاب و سنت نباشد، این انتخاب حجّت نخواهد بود. در دموکراسی های غربی که برای مردم حق رأی قائل هستند، معتقد هستندکه ورای خواست مردم و ارادۀ آنان مصلحتی وجود ندارد. اما اسلام برای مردم حق حاکمیت را به خودیِ خود قائل نیست، چرا که حق حاکمیت ذاتا از آنِ خداوند متعال است و کسی که حق وضع قانون دارد خود خداوند است. به همین علت یک سلسله اصول و ظوابط و معیار هایی است که آنها حق حاکمیت برای مردم را معتبر می کنند و به همین جهت اگر از این چهارچوب خارج شد و مردم دور از این ملاک های و معیار ها انتخاب کردند، انتخاب آن ها اعتبار و حجّیتی نخواهد داشت.
در اینجای بحث به بیان روایتی می پردازیم که نشان دهندۀ این است که در اسلام مسئله انتخابات مورد تایید اسلام است؛ در کتاب معروف سُلَیم بن قَیس هِلالی از امیرالمؤمنین علیه السلام نقل شده است: «وَ الْوَاجِبُ فِی حُکْمِ اللَّهِ وَ حُکْمِ الْإِسْلَامِ عَلَی الْمُسْلِمِینَ بَعْدَ مَا یَمُوتُ إِمَامُهُمْ أَوْ یُقْتَلُ ضَالًّا کَانَ أَوْ مُهْتَدِیاً مَظْلُوماً کَانَ أَوْ ظَالِماً حَلَالَ الدَّمِ أَوْ حَرَامَ الدَّمِ أَنْ لَا یَعْمَلُوا عَمَلًا وَ لَا یُحْدِثُوا حَدَثاً وَ لَا یُقَدِّمُوا یَداً وَ لَا رِجْلًا وَ لَا یَبْدَءُوا بِشَیْءٍ قَبْلَ أَنْ یَخْتَارُوا لِأَنْفُسِهِمْ إِمَاماً عَفِیفاً عَالِماً وَرِعاً عَارِفاً بِالْقَضَاءِ وَ السُّنَّة...».[۴۱]
امیرالمؤمنین علیه السلام در این بیان می فرمایند که وقتی رئیس و حاکم یک جامعه از دنیا رفت و یا کشته شد و حال آنکه آن حاکم امام به حق یا گمراه بوده باشد و یا اینکه امام[۴۲] ظالم و یا مظلومی بوده باشد یا اینکه خونش به حق یا نا حق ریخته باشد، در هر صورت بر مردم واجب است که هیچ کاری نکنند و هیچ اقدامی را شروع نکنند، تا اینکه یک راهبر و امامی را معیّن و اختیار بکنند.
در اینجا مشاهده شد که در بیان امیرالمؤمنین علیه السلام مسئلۀ اختیار مطرح شده است. یعنی یک حاکمی برای به دست گرفتن زمام و سررشتۀ امور برگزینید که این به عنوان یک واجب برای مردم مطرح شده است که باید بر هر کاری مقدم بدارند؛ پس از بیان اصل وجوب چنین اقدامی توسط مردم، حضرت شرایط و معیار های یک حاکم را بر می شمارند که مردم طبق این معیار ها به سمت انتخاب و گزینش بروند.
بنابراین با توجه به تشریح بیانات مقام معظم رهبری از دیدگاه اسلام و با بیان روایتی در این مسئله و همچنین روایات دیگری در این زمینه، به دست می آید که مِذاق اسلام این است که در جایی که نصب الهی نیست و یا اگر هم نصب الهی هست اما توسط مردم جامعه به آن عمل نشده و مطرود شده، در اینجا یک راه بیشتر وجود ندارد و آن حق انتخاب مردم است. مقام معظم رهبری در بیانی جمع بندی این مباحث را اینگونه تبیین می فرمایند:
«باز هم تاکید می کنم که این به معنای نفی آن نظرِ قطعی و مورد اتفاقِ شیعه، که خلیفۀ معصوم و امام معصوم را جز با نصب الهی که به وسیلۀ پیغمبر یا امام معصومِ قبل انجام می گیرد، حجّت نمی دانند؛ این با آن منافات ندارد، این همان است؛ این ادامۀ اوست. انتخاب مردم در عرض نصب الهی نیست، یعنی آن وقتی که خدا کسی را منصوب بکند و قابل عمل و مورد عمل باشد، آنجا انتخاب جایی ندارد؛ اما آن وقتی که مورد عمل قرار نگرفته، مثل صدر اسلام-همان طور که ملاحظه کردید- آنجا انتخاب باز حجیّت پیدا می کند و انتخاب مردم در زمان غیبت، مثل دوران ما، آن وقتی که نصبی وجود ندارد».(۱۲/۴/۱۳۶۶)
در اینجا می پردازیم به بیاناتی از مقام معظم رهبری در مورد وجوب شرکت و حضور در انتخابات:
- «به اعتقاد من این [انتخابات] هم تکلیف شرعی و هم تکلیف عقلی-عقلایی است».(۲۳/۸/۱۳۸۸)
- «... هر عملی و اقدامی از شما که دشمن از آن ناخشنود باشد، در پیشگاه پروردگار یک عمل صالح است. می بینید که دشمنان دین، دشمنان اسلام، دشمنان ایران با انتخابات شما به شدّت مخالفند، بنابراین اقدام به انتخابات یک عمل صالح است. همۀ کسانی که دنبال عمل صالحند -إلّا الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحات- میخواهند عمل صالح انجام بدهند، بدانند حضور در انتخابات یک عمل صالح از طرف اینها است».(۲۶/۳/۱۴۰۰)
- «انتخابات، هم حق مردم است، هم وظیفۀ مردم است؛ هم باید حق را استنقاذ کنیم، هم باید وظیفه را به خوبی انجام دهیم».(۱۶/۲/۱۳۹۲)
- «همۀ کسانی که به نظامی جمهوری اسلامی و به استقلال کشور معتقدند، به آیندۀ کشور اهمیت می دهند، دلشان برای منافع ملی می سوزد، باید در انتخابات شرکت کنند».(۱/۱/۱۳۹۲)
جایگاه انتخابات در نگاه مقام معظم رهبری
- انتخابات حل مشکلات
مقام معظم رهبری در این باره اینگونه می فرمایند:«انتخابات پایۀ تحول و راه حل مشکلات است. اگر مشارکت ضعیف باشد، مجلس ضعیف تشکیل می شود».(۲/۱۰/۱۴۰۲)
بیان ایشان این را به ما می فهماند که انتخابات فقط یک فرایند سیاسی نیست، بلکه ابزاری برای حل مشکلات کشور است.
- انتخابات، ضامن جمهوریت و اسلامیت نظام
ایشان در این باره اینگونه می فرمایند:«جمهوریت و اسلامیت نظام هر دو به انتخابات وابسته است؛ تحقق حاکمیت مردم هیچ راهی جز انتخابات ندارد».(۲/۱۰/۱۴۰۲)
- انتخابات، مانع دیکتاتوری و هرج و مرج
ایشان در این باره اینگونه می فرمایند:«نبود انتخابات موجب برقراری دیکتاتوری یا هرج و مرج و ناامنی و اغتشاش می شود».(۲/۱۰/۱۴۰۲)
با توجه به بیاناتی که از مقام معظم رهبری بیان شد، در می یابیم که در اندیشه معظم له، انتخابات نه تنها ابزار تحقق جمهوریت و اسلامیت نظام است، بلکه ضامن امنیت، وحدت ملی و پیشرفت کشور است. مشارکت حداکثری مردم باعث حل مشکلات و پایۀ تحولات مثبت خواهد بود؛ بنابراین می توان گفت که انتخابات در اندیشه مقام معظم رهبری، جایگاهی بنیادین و راهبردی دارد.
نتیجه گیری
تحقیق حاضر با هدف بررسی ساختار حکومت اسلامی از منظر آیت الله خامنه ای مدّظله العالی، تلاش کرد که با بیان سازمان یافته ای از بیانات، آثار و مواضع معظم له، تصویری جامع از ساختار ها و ارکان های یک نظام تراز اسلامی را بیان کند. از این پژوهش صورت گرفته در یافتیم که مطابق با اندیشه و منظومۀ فکری مقام معظم رهبری، حکومت اسلامی یک ساختار مردمی و عدالت گرا است.
از مهم ترین یافته های تحقیق پیش رو این است که سه رکن و سه عنصر اساسی نظام اسلامی، حاکم جامعه، قانون و مردم جامعۀ اسلامی است. همچنین بیان شد که انتخابات تجلی ارادۀ عمومی است و طبق منظومۀ فکری مقام معظم رهبری، اصلا وجود مردم است که اسلامیّت نظام اسلامی و همچنین جمهوریت جمهوری اسلامی را به عنوان حاکمیت اسلامی، قوام می بخشد.
پیشنهاد می شود که بعد از این پژوهش صورت گرفته که به لطف خداوند متعال انجام شد، در تحقیقات آینده، به بررسی تطبیقی نگاه مقام معظم رهبری با سایر نظریه های سیاسی در باب حکومت با سایر اندیشمندان اسلامی و غربی صورت بگیرد تا مزیت این نوع حکومت، بیش از پیش روشن و همچنین چالش ها در زمینه های اجرایی برای تحقق هر چه بیشتر مردم سالاری دینی و نظام تراز اسلامی صورت پذیرد.
در پایان کلام امید است که این تحقیق صورت گرفته گام کوچکی در تبیین مبانی حکومت اسلامی و نقطه عطفی در افزایش تقویت گفتمان دینی در عرصه کلان سیاست بوده باشد.
فهرست منابع
قرآن کریم
نهج البلاغه
۱.امام خمینی ره،سید روح الله،ولایت فقیه،انتشارات مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی ره،۱۳۷۸
۲.آیت الله خامنه ای،سید علی،(۱۳۱۸)،ولایت و حکومت(مباحثی در باب مفهوم ولایت،حکومت الهی و حاکم اسلامی)،۱۴۰۰،انتشارات موسسه ایمان جهادی،قم
پایگاه اطلاعرسانی دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آیتاللهالعظمی سیدعلی خامنهای KHAMENEI.IR۳.
https://farsi.khamenei.ir/
۴.جعفری لنگرودی،محمد جعفر،مقدمه عمومی علم حقوق،تهران،انتشارات گنج دانش،۱۳۷۱
۵.حویزی،عبد علی بن جمعه،(۱۱۱۲ه.ق)،تفسیر نورالثقلین،۱۴۱۵ه.ق،انتشارات اسماعیلیان،قم، به تصحیح هاشم رسولی
۶.خمینی (ره)،روح الله، آخرین پیام، سازمان حج و زیارت و اوقاف امور خیریه، ۱۳۶۹
۷.سیوطی،محمد بن ابی بکر،تاریخ الخلفاء،مؤسسه عزالدین،بیروت،۱۴۱۲ه.ق
۸.قاضی (شریعت پناهی)،ابوالفضل،مبانی علم سیاست،تهران،انتشارات دانشگاه تهران،۱۳۸۰
۹.کاتوزیان، ناصر، مقدمه علم حقوق، شرکت سهامی انتشار،۱۳۷۸
۱۰.مجلسی،محمدباقر،(۱۱۱۰ه.ق)، بحارالانوار الجامعه لدرر اخبار ائمه الاطهار،دار احیاء التراث العربی،بیروت،۱۴۰۳ه.ق
۱۱.محامد، علی،(۱۳۴۴)،مبانی قرآنی حکومت دینی،۱۳۸۹،انتشرات زائر (پژوهشکده علوم و معارف قرآنی علامه طباطبائی)،قم
۱۲.محمصانی،صبحی،فلسفه قانون گذاری در اسلام، امیرکبیر،تهران،۱۳۵۸
۱۳.معین،محمد،فرهنگ فارسی معین، انتشارات امیرکبیر،تهران،۱۳۷۱
۱۴.مکارم شیرازی،ناصر،(۱۳۰۵)،بررسی فشرده ای پیرامون طرح حکومت اسلامی،انتشارات هدف،۱۳۵۷،قم
۱۵.موسوی،سید فضل الله،چرایی تصویب یک قانون و زمان مناسب آن، مجموعه مقالات همایش یکصدمین سال قانونگذاری،تهران، مرکز پژوهش های مجلس شورای اسلامی،۱۳۸۶
۱۶.ورام بن ابی فراس،مسعود بن عیسی،(۶۰۵ ه.ق)،تنبیه الخواطر و نزهه النواظر،۱۴۱۰ه.ق،انتشارات مکتبه فقی(چاپ اول)،قم
۱۷.هاشمی،سید محمد،(۱۳۹۰)،حقوق اساسی و ساختار های سیاسی،میزان
۱۸.هلالی، سلیم بن قیس(متوفی۷۶ه.ق)،کتاب سُلَیم بن قَیس هِلالی،انصاری زنجانی خوئینی،محمد،انتشارات الهادی،قم،۱۴۰۵ه.ق
۱ دهخدا، جلد۱، صفحه۹۱۵۴
۲ «هیئة مؤلَّفة من الَّذین یتولَّون السُّلطةَ و إدارةَ الشُّؤون فی دولة کرئیس الوزراء و سائر الوزراء» المنجد فی اللغه العربیه المعاصره،صفحه ۳۱۲
۳ قاضی، :۱۶۳۵ ۱۱۲ـ۱۱۱
۴ قاضی، :۱۳۶۵ ،۱۰۲
۵ عمید زنجانی، :۱۳۸۹ ،۷۵۱
۶ جمشیدی،۱۳۸۷ :۱۱
۷ مبانی قرآنی حکومت دینی،ص ۲۰
۸ هاشمی، ۱۳۹۰: ۱۷۲-۱۰۱
۹ قاضی،۱۳۸۵: ۱۰۴-۱۰۳
۱۰ آیت الله مکارم شیرازی: ۱۳۵۷، ص۲۰تا۲۳
۱۱ اصول کافی،کتاب الحجه،باب فیمن دان الله عزّ وجلّ بغیر امامٍ من الله، حدیث ۴)
۱۲ تفسیر نورالثقلین/ذیل تفسیر آیه۶۹ سوره زمر
۱۳ ولایت و حکومت، صفحه ۱۴۰ الی ۱۴۲
۱۴ نهج البلاغه،نامه۳۱
۱۵ یا داوُدُ إِنَّا جَعَلْناکَ خَلِیفَةً فِی الْأَرْضِ فَاحْکُمْ بَیْنَ النَّاسِ بِالْحَق(ص/۲۶)
۱۶ ولایت و حکومت-مباحثی در باب مفهوم ولایت،حکومت الهی و حاکم اسلامی(آیت الله خامنه ای)،صفحه۲۰۵
۱۷ نهج البلاغه،نامۀ۴۵
۱۸ تنبیه الخواطر و نزهه النواظر،جلد۱، باب ما جاء فی الصدق و الغضب لله، ص ۴۸
۱۹ نهج البلاغه،حکمت۷۳
۲۰ بحارالانوار،ج۲۱،باب۲۶،حدیث۱۷
۲۱ بحارالانوار،جلد۷۴،کتاب الروضه،ابواب المواعظ و الحکم،باب جوامع وصایا رسول الله،حدیث۲،ص۱۱۲
۲۲ نهج البلاغه،خطبه۲۰۱
۲۳ نهج البلاغه، خطبه۱۲۶
۲۴ سوره بقره،آیه۲۱۳،«مردم یک امّت بودند، پس خدا پیامبران بشارتدهنده و ترساننده را بفرستاد، و بر آنها کتاب بر حق نازل کرد تا آن کتاب در آنچه مردم اختلاف دارند میانشان حکم کند...»
۲۵ امام خمینی ره،ولایت فقیه،صفحه۲۰الی۲۲
Nomos۲۶
صبحی محصانی،فلسفه قانون گذاری در اسلام،امیرکبیر،تهران،۱۳۵۸ ۲۷
۲۸ محمد معین، فرهنگ فارسی معین، انتشارات امیرکبیر،تهران،۱۳۷۱
۲۹ سید فضل الله موسوی، چرایی تصویب یک قانون و زمان مناسب آن، مجموعه مقالات همایش یکصدمین سال قانونگذاری، تهران، مرکز پژوهش های مجلس شورای اسلامی،ص ۲۲
۳۰ ناصر کاتوزیان، مقدمه علم حقوق، ص۱۲۰
۳۱ تاریخ الخلفاء(جلال الدین سیوطی)صفحه ۲۲۸
۳۲ سوسیالیسم به معنای وسیع کلمه، طیف متنوعی از اندیشه ها و متفکران را در بر می گیرد که تنها ویژگی مشترک آنها اعتقاد به لزوم برابری بیشتر برای انسان ها و افزایش نقش کارگران در ادارۀ جوامع است.
۳۳ در اصطلاح به همۀ رژیم هایی که بقایشان بر پایۀ دیکتاتوری، زور و کشتار است، اطلاق می شود. یکی از ویژگی های اصلی چنین حکومتی، نژاد پرستی و انکار اصل اساسی مساوات بشری است.
۳۴ نهج البلاغه،خطبه۹۲ هنگام بیعت مردم با ایشان پس از قتل عثمان
۳۵ نهج البلاغه،نامه۶،نامۀ امام به معاویه
۳۷ انفال،آیه۶۴
نهج البلاغه،خطبه۳۴،برای تحریک مردم در جنگ با معاویه ۳۹
۴۰ قاضی،مبانی علم سیاست،۶۷۹:۱۳۸۰
۴۱ کتاب سلیم بن قیس هلالی،جلد۲،صفحه۷۵۲
۴۲ مراد از امام همان حاکم اسلامی است که زمام امور را به دست داشته است.










نظر شما