به گزارش خبرگزاری حوزه، یکی از شاگردان مرحوم میرزای شیرازی داستانی راجع به آشنائی مرحوم میرزای شیرازی با شیخ اعظم انصاری ره نقل کرده است که میرزای شیرازی فرموده بود:
من در اوائل جوانی در یکی از دهات شیراز مشغول تحصیل بودم بر اثر استعداد فوق العاده در مدت زمان کوتاهی به مرحله ای رسیدم که دیگر در آن منطقه کسی را یارای مقابله علمی با من نبود، برای تحصیل بیشتر به شیراز آمدم و پس از مدتی احساس کردم در شیراز عالمی نیست که من از او استفاده نمایم و از آنجا آمدم به اصفهان.
میرزای شیرازی تا بیست و نه سالگی در اصفهان ماند ولی جان عطش زده او که برای یافتن حقیقت و فراگیری دانش قراری نداشت اینک قصد دیار نجف و کربلا نموده بود. او می رفت تا در کنار مرقد مطهر امیر مؤمنان (علیه السلام) و در دیار عاشقان کربلای حسینی گمشده خویش را بجوید و اساتید دیگری بیابد و از خرمن دانش آنها خوشه و توشه بر گیرد. میرزا مدتی را در کربلا اقامت گزید و در این دوران از درس استادانی همچون آیت الله شیخ حسن کاشف الغطا، آیت الله شیخ حسن نجفی(صاحب جواهر)، آیت الله سید ابراهیم قزوینی (صاحب ضوابط) و آیت الله شیخ مشکور حولائی بهره ها گرفت ولی چون خود را از این درسها بی نیاز دید و قصد برگشت به اصفهان نمود.صاحب جواهر که در این دوران به عظمت مقام علمی و معنوی میرزای شیرازی پی برده بود نامه ای به حاکم شیراز و مردم آن سامان نوشته و در آن میرزای شیرازی را با عظمت بسیار ستود و خواستار قدردانی و بهره جوئی کامل از شخصیت والای او شد.
میرزای شیرازی کربلا را ترک گفته و قبل از رفتن به اصفهان وارد نجف شد و در درسهای مهم آن روزگار شرکت جست ولی با این همه برای ماندن در نجف قانع نشده دوباره قصد برگشت به اصفهان کرد تا اینکه شیخ علی نهاوندی از شاگردان آیت الله العظمی شیخ مرتضی انصاری به ایشان خبر داد که طلبه بسیار با استعدادی بنام میرزا محمد حسن شیرازی از اصفهان به نجف آمده است ولی درسها او را قانع نکرده، قصد برگشت به اصفهان را دارد . شیخ انصاری پیشنهاد کرد تا در جلسه ای که بعد از ظهر همان روز در حرم مطهر امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) برگزار می شود با میرزای شیرازی ملاقات کند. شیخ علی نهاوندی به میرزای شیرازی خبر داد و هردو به دیدار شیخ شتافتند. شیخ اعظم مسئله ای علمی از میرزای شیرازی سؤال کرد. میرزای شیرازی پاسخ گفت ولی شیخ انصاری با استدلال محکم آن جواب را ابطال کرد و فرضیه دیگری را مطرح کرد میرزای شیرازی جواب شیخ را قبول کرد و به بطلان جواب خویش اعتراف نمود شیخ انصاری مجدداً جوابی را که خود بیان کرده نیز باطل کرد و جواب سومی را بیان نمود و میرزا به بطلان جواب دوم و صحت جواب سوم معترف شد ولی شیخ باز جواب سوم را ابطال کرده و جوابی دیگر داد. این سؤال و جوابها هفت بار ادامه یافت میرزای شیرازی با مشاهده قدرت استدلال و تسلط فوق العاده علمی شیخ شگفت زده شد و با استفاده از ذوق سرشار خویش، بیتی از اشعار سعدی را خواند که بیانگر انصراف از تصمیم خویش (هجرت از نجف) بود:
چشم مسافر چو بر جمال تو اُفتد *** عزم رحیلش بدل شود به اقامت
بدین سان میرزای شیرازی به حلقه یاران خاص شیخ انصاری می پیوندد رابطه ای که تا پایان عمر شیخ استوار مانده و از استادی و شاگردی بسی فراتر می رود تا جایی که شیخ انصاری چون کتاب مهم «فرائد الاصول» خویش را می نگارد با اصرار زیاد از میرزای شیرازی می خواهد که آنرا تصحیح کند.
منبع:
فرهیختگان تمدن شیعه










نظر شما