به گزارش خبرگزاری حوزه از تهران، امیر یعقوبی، دانش آموخته دکتری حقوق عمومی در یادداشتی در پاسخ به این سوال که در شرایط کنونی جنگ بهتر است یا صلح؟، نوشت: جنگ و صلح دو وضعیّت کاملاً متمایز از یکدیگرند که بر هرکدام آثار خاص و قواعد حقوقی ویژهای مترتّب است و پیشینهای به اندازه تاریخ بشریّت دارند.
واقعیت این است که هیچ کدام از این دو، در ذات خود سعادتمندی یک ملت را در برندارند. گاه با جنگ می شود به نجات رسید و گاه با صلح. پس باید ملاک و معیاری برای تصمیم سازی وجود داشته باشد و آن، "وطن اسلامی" است که اولاً تمامیت ارضی و ارزش هایش حفظ شود، ثانیاً در امنیت باشد و ثالثاً در مسیر توسعه قرار بگیرد.
جنگ ۱۲ روز ایران و اسرائیل که فارغ از شعارزدگی های معمول، مصداقی از مقاومت و همبستگی ملی ایرانیان بود، توانمندی های ایران عزیز ما و نیز دشمنان را در میدان عمل عیان کرد، زمانی که صدام قرارداد الجزایر را پاره و به ایران حمله کرد، منفعت ملی ایران اقتضا می کرد که گزینه جنگ را انتخاب کنیم چرا که اگر در آن مقطع، از ترس ارتش بعث، تسلیم می شدیم، نه تنها صلح برقرار نمی شد بلکه برنامه دیکتاتور وقت عراق برای فتح یک هفته ای تهران تحقق می یافت؛ این بود که ایرانی ها یکدل و یکصدا شعار "جنگ جنگ تا پیروزی" سر دادند و برای دفاع از میهن، سر از پا نشناختند و آن فصل افتخار آفرین در تاریخ معاصر ایران را رقم زدند، سال ها بعد نیز زمانی که نفع ایران در خاتمه جنگ بود، رهبر کبیر انقلاب دستور پذیرش قطعنامه ۵۹۸ سازمان ملل را صادر کرد و ایران و عراق، بعد از ۸ سال جنگ تمام عیار، پای میز مذاکره رفتند؛ در این ماجرا، هم اراده ایران به جنگ در سال ۱۳۵۹ درست بود و هم تصمیم اش به صلح در ۱۳۶۷ ؛ در واقع، نه جنگ و نه صلح ، بدون توجه به ظرف زمانی و مکانی شان، واجد ارزش ذاتی نیستند ؛ نه جنگ در ذات خود نشان دهنده شجاعت است و نه صلح به خودی خود، معنای ترس دارد. هر کدام که در زمان مناسب انجام شوند ارزشمند هستند و اگر در موعد مقتضی صورت نگیرند، ضد ارزش اند.
پس، دو گانه جنگ و صلح با این ادبیات که اولی حاوی شجاعت و حماسه و وطن دوستی است و دومی دربرگیرنده ترس و زبونی و وطن فروشی، به کل نادرست و به شدت گمراه کننده و ویرانگر است، اما در باب صلح باید گفت صلح به دو صورت امکان تحقق دارد اول صلحی که فتح مبین و درخشان در پی دارد: مانند صلح حدیبیه که در قرآن کریم درباره آن آمده است «إنا فتحنا لک فتحا مبینا» و دوم صلحی که شکست و از دست دادن همه دستاوردهای عزت، قدرت و استقلال را در پی دارد.
بررسی آیات شریفه قرآن، سنت پیامبر و حضرات معصومین(ع) این را نشان میدهد که روح اسلامی، صلح است؛ بر اساس این دیدگاه، رابطه دار الاسلام با بقیه کشورهای غیراسلامی، که از حیث عقیدتی دار الکفر یا دار الشرک هستند، صلح آمیز است که یا عنوان دار العهد یا دار الهدنه و یا دار الحیاد را خواهند داشت؛ بر این اساس، کشوری عنوان دار الحرب را خواهد داشت که بالفعل با تجاوز یا نقض پیمان با کشور اسلامی در حال کارزار باشد. در غیر این صورت، یا کشور بیطرف و جزو دار الحیاد است یا هم پیمان با کشور اسلامی.
دستور به جنگ و جهاد در برخی از آیات قرآن کریم و در برخی دیگر دستور صلح
آیات زیادی به موضوع جنگ با کفار و مشرکین می پردازد، مانند «وقاتلوا فی سبیل الله الذین یقاتلونکم» در راه خدا با کسانیکه با شما می جنگند بجنگید» آیات دیگری نیز در باب صلح وارد شده است، مانند: «وان جنحوا للسلم فاجنح لها وتوکل علی الله انه هو السمیع العلیم »و اگر به صلح گراییدند، تو نیز بدان گرای و بر خدا توکل نما که او شنوای داناست» بنابراین اسلام، صلح را به معنای یک قانون ثابت نمی داند و نیز در همه شرایط سفارش به جنگ نمی کند، بلکه هر کدام را تابع شرایط خاصی می داند، لذا می بینیم پیامبر اکرم (ص) در بدر و احد و احزاب با مشرکین می جنگد و در حدیبیه با سرسخت ترین دشمنان اسلام یعنی مشرکین مکه، قرارداد صلح امضا می کند.
بهطور نظری جنگها زمانی اتفاق میافتند که توازن وجود نداشته باشد. کشورهایی مانند ایران که در منطقهای پراهمیت از لحاظ ژئوپلیتیک و ژئواستراتژیک قرار دارند، همواره برای قدرتهای جهانی موضوعیت داشتهاند، از اینرو وضعیت حکمرانی در ایران و رابطه قدرت مرکزی با قدرتهای جهانی همواره اهمیت داشته است.
تجارب تلخ دخالت بیگانگان در ایران ازجمله در دوران قاجار، جنگ جهانی دوم و حتی عصر صفویه
ملت شریف ایران اسلامی هرگز این تجارب را فراموش و از اینرو مسئله قدرت اهمیت بیشتری پیدا میکند، قدرتهای جهانی که سودای برپاداشتن نظم جهانی بنا بر مصالح خود را در سر دارند نمیتوانند ایران قدرتمند را بپذیرند، چراکه با منافع آنان در تضاد است؛ آمریکا حاضر نیست بپذیرد که یک هژمونی منطقهای در برابرش شکل بگیرد که نظم منطقهای و جهانیاش را به چالش بکشد.
نقش اساسی و محوری مردم در جنگ یا صلح و آینده کشور
جنگها همیشه با انفجار آغاز نمیشوند؛ پیش از شلیک اولین گلوله، یک روایت شکل می گیرد. روایتی که در ذهنها جا خوش میکند: دشمن ضعیف است، بیاراده است، فروپاشیده، و با یک ضربه فرو خواهد ریخت. جنگها با توهم پیروزی ارزان و آسان آغاز می شوند . مارگرت تاچر در همین خصوص می گوید "جنگها از انباشت تسلیحات آغاز نمیشوند؛ از آن لحظهای آغاز میشوند که متجاوز باور کند میتواند با هزینهای قابلتحمل، پیروز شود." این همان توهمیست که هیتلر را به لهستان و شوروی فرستاد، نیکسون را به ویتنام برد ، صدام را به خوزستان کشاند، و حالا اسرائیل را به حریم ایران. تاچر جملهای از بیسمارک نقل میکند که گویی هنوز در دفترچهی راهنمای جنگطلبان جهان جا خوش کرده: "آیا من خواهان جنگم؟ البته که نه! من خواهان پیروزیام! " پیروزیای که سریع باشد، ارزان باشد، بیهزینه باشد.
ملت شریف ایران اسلامی بداند سرنوشت در دست خود ماست. هنوز انتخاب، با ماست؛ اگر دشمنان تصور کنند ایران کشوریست درگیر نزاعهای داخلی، بدون سازمان رزم، مردمانی از حاکمیت بریده، و سیاستمدارانی مردد ، بی تصمیم و بی تدبیر، آنوقت احتمال حمله دوباره فقط یک تهدید نیست؛ یک گزینهی واقعی خواهد بود. چون هزینهاش پایین بهنظر میرسد. اما اگر ایران را کشوری ببینند که با همه مسائل و مشکلات در لحظهی خطر، به یک ارادهی مشترک میرسد؛ اگر ببینند مردمی دارد که برای حفظ وطن، از اختلافهای خود عبور میکنند، و نهادهایی دارد که قدرت یادگیری سیاستی دارند، نقدها را می شنوند ، ضعف را تشخیص می دهند؛ تصمیم گیرانش اسیر توهم اعتبار نیستند، در تلهی مسیرهای غلط پیشین نیستند و همه مردم با هم کنار هم برای هم برای دفاع از سرزمین خودشان ایستاده اند؛ آنگاه روایت صلح قدرت میگیرد؛ اگر ایران را باهمه ضعفهایش اینگونه بفهمند : "معماییست، پیچیده در راز، درون یک رمز" که نه خاکش نه فرهنگش نه ذهنیت مردم قابل فتح نیست آنگاه هزینه جنگ غیرقابل تحمل می شود و صلح شکل می گیرد .
امیر یعقوبی، دانش آموخته دکتری حقوق عمومی










نظر شما