در بخش اول، به نقد فیلم رسوایی ساخته مسعود ده نمکی پرداختیم و اینک به دومین فیلم این عرصه با عنوان «آفتاب، مهتاب، زمین» ساخته علی قوی تن میپردازیم.
امید آنکه رصد محصولات هنری در عرصه ظهور و بروز هویت صنفی روحانیت در رسانه حوزه، بتواند به هرچه غنی تر شدن حوزه هنر به ویژه سینما به جهت فکر و اندیشه و اصالت و حق گرایی گردد.
فیلم سینمایی «آفتاب مهتاب زمین» ساخته علی قوی تن یکی از آثار به نمایش درآمده در جشنواره سی و یکم فیلم فجر با محوریت حضور یک روحانی بود.
فیلم «آفتاب، مهتاب، زمین» ملودرامی اجتماعی با مایههای دینی است که به روابط ساده و بدون پیچیدگی آدمها میپردازد.
فیلم، حکایت قدم گذاشتن یک روحانی در روستایی دورافتاده به منظور احیای میراث خود است که از عالمی برجسته که استاد این روحانی بوده و همه مایملک خود را به او بخشیده به او رسیده.
در این میان روستائیان که سالهای سال است در این منطقه به کار و فعالیت مشغول بوده و زمینهای این روستا در حکم ممری برای معاش آنهاست، نسبت به این موضوع عکس العمل نشان میدهند.
ضمن اینکه روحانی فیلم هم در طول مدت حضورش در روستا ارتباط عاطفی و تعامل گرم و پدرانه ای با اهالی روستا برقرار میکند.
این ارتباط چه در رابطه روحانی با یکی از کودکان دبستانی و تعامل محبت آمیز آن دو، چه با عموم مردم روستا و چه در برابر یکی از رقبای روحانی در قصه ای عاطفی که در میان آندو و یک زن تنها شکل گرفته ظهور و بروز مییابد.
اساسا چهره ای که از یک روحانی در این فیلم شکل میگیرد، چهره یک انسان عارف مسلک رئوف و بخشنده است که طبیب دوار همه از انسان تا حیوان است و حتی وقتی در ابتدای فیلم، اسبی را که پایش دچار شکستگی شده و مردم قصد ذبح او را دارند، از مهلکه نجات میدهد، پایش را مرهم میگذارد و تا انتهای داستان، با اسب به سیر در روستا میپردازد.
روحانی این فیلم، پرهیبی از یک الهه مهر و رأفت و بخشندگی و گره گشایی دارد.
و همین امر در تلاقی با آن قصه میراث استادش، زمینه هایی فراهم میآورد تا هم روحانی و هم مخاطب فیلم بتواند در ذهن و فکر و عمل و بازاندیشی و نوع مراوده با مردم نگرشی دیگر فراهم آورد و به قول شاعر «چشم ها را بشوید و جور دیگر ببیند».
فیلم در واقع روایت ساده و بی آلایشی است از زندگی چند روزه یک روحانی در روستایی که جلوه های طبیعی و محیطی زیبای آن موقعیتی فراهم میآورد برای روایت یکی از وجوه زندگی انسان که عبارت است از سادگی و عاری بودن از پیچیدگی های روزمره جهان امروز و دلبستگی به رهایی و علو درجه ای که از خلال ارتباط محبت آمیز با انسان و طبیعت و حیوانات به پدید میآید.
در واقع روحانی این فیلم در بستر روایت داستانش تلاش میکند تا سلوکی عارفانه و آسمانی داشته باشد و هم با خود و هم با مردمان اطراف خود و هم با طبیعت به داد و ستدی زیبا و ناشی از حقیت روح توحیدی حاکم بر هستی برسد.
در واقع در این فیلم با یک هرم روایی و مضمونی روبروییم:
میراثی که از استادی بزرگ به یک روحانی رسیده
مردمی که سالهاس سال است در پهنة همین میراث، مشغول کار و زحمت و کسب و امرار معاش هستند.
و بالاخره کودکی که ارتباطی عاطفی با مرد روحانی برقرار میکند و تبدیل به یکی از دوستان و همراهان صمیمی اش میشود.
در واقع در این فیلم در بستری ساده و روستایی و بی غل و غش، فضایی فراهم میآید تا مخاطب بتواند «روحانیت» یک روحانی را از دل سلوک رفتاری و منش او در میان مردم و رابطه اش با طبیعت و کودک دریابد و به خاطر آورد که آفتاب و مهتاب و زمین همگی مسخر انسانند تا بتواند زیبا و رها و عاشقانه زندگی کند و در پهنة هستی به خلق زیباترین و آزادانه ترین وقایع دست یازد.
آری؛ فیلم حکایت قدم گذاشتن یک روحانی در روستایی دورافتاده به منظور احیای میراث خود است که از عالمی برجسته که استاد این روحانی بوده و همه مایملک خود را به او بخشیده به او رسیده.
اما در انتهای فیلم، مرد روحانی با قطع تعلق از همه آنچه در «زمین» به او رسیده، «زمان» را به تصرف خود درمی آورد و پرهیبی از صفا و سادگی و «روحانیت» حقیقی را برای مردم آن سامان به یادگار میگذارد و میگذرد.