به گزارش سرویس علمی فرهنگی خبرگزاری «حوزه»، حجت الاسلام والمسلمین عالم زاده نوری محقق و پژوهشگر در حوزه اخلاق و تربیت به بررسی شیوههای ایجاد، نگهداری و افزایش ایمان پرداخته اند .
«ایمان» حقیقتی قلبی، اختیاری، مدرّج (دارای مراتب و درجات) و متحول (افزایشپذیر، کاهشپذیر و حتی زوال پذیر) است؛ یعنی اتصاف به آن ذاتی یا تصادفی نیست؛ بلکه حدوث، بقا و بالندگی آن وابسته به ارادة انسان و تلاش و مجاهدت اوست.
طبیعتاً نمیتوان منتظر ماند تا گوهر ایمان، بیسابقه و خودبهخود در جان ما پدید آید؛ بلکه باید اقدامی کرد. اقدامات ما نیز تابع قوانین عالم و تحت سیطرة نظام اسباب و مسببات است؛ یعنی یکباره و دفعی نتیجه نمیدهد. برخلاف انتظارِ پنهانِ برخی از مردم، پیدایش یا تقویت ایمان عاملی مانند قرص و آمپول، افسون و کیمیا یا اکسیر و چوب جادو ندارد! حتی جذبه و نظر مرحمت، دست عنایت و گوشۀ چشم، نَفَس اهل معنا و نسیم روحبخش معنوی هم بهنحو حیرتانگیزی آن را پدید نمیآورد! لَيسَ الإِيمَانُ بِالتَّحَلِّي وَ لا بِالتَّمَنِّي وَ لَكِنَّ الإِيمَانَ مَا خَلَصَ فِي القُلُوبِ وَ صَدَّقَتهُ الأَعمَال (حرانی، حسن بن شعبة، تحف العقول، ص370) البته توسل به ذیل عنایات اولیای الهی، لازمۀ ایمان و عامل مهم تقویت آن است؛ اما هرگز نباید انتظار داشت که این توسل، بهصورتی معجزآسا و غیرطبیعی عمل کند و ما را از تلاش و مجاهدت بینیاز گرداند. دعا، توسل و شفاعت موجب برهمزدن قوانین عالم نمیگردد؛ بلکه در نظام علی و معلولی، دارای قانون و ضابطهای هماهنگ با سایر علل و اسباب است.
استاد مصباح یزدی دراین باره می گویند:هیچ معلولی بیعلت نیست و ایمان نیز معلول عواملی است. به صرف اینکه بخواهیم و اراده کنیم ایمانمان تقویت شود، کار از پیش نمیرود، بلکه زحمت دارد و برای تحقق این خواسته باید رنجهایی را متحمل شویم. هرچه کالایی نفیستر و گرانبهاتر باشد دسترسی به آن نیز مشکلتر است؛ و «ایمان» نفیسترین و گرانبهاترین کالایی است که خدای متعال آفریده است.[1]
با این وصف باید عوامل پیدایش، پایداری و تقویت ایمان را کشف و شماره کرد.
یکم: تحصیل علم و معرفت
همانگونه که پیشتر گفته شد علم و شناخت از اجزای ماهیت ایمان است و ایمان با تردید و شک شکل نمیگیرد؛ بنابراین اولین اقدام برای پیدایش یا تقویت ایمان، علمآموزی و تحصیلِ معرفتِ حصولی است. مراد از علم، سوادِ خواندن و نوشتن یا تحصیلِ شیمی و ریاضی و تاریخ نیست. حتی علم فقه و اخلاق و روانشناسی هم به بالندگی ایمان کمک شایانی نمیکند. اگر میخواهیم باور به خدا و ایمان به غیب را تقویت کنیم باید دانشی متناسب با آن بهدست آوریم؛ ایمان به خدا نیازمند خداشناسی است. اثبات اصل وجود خدا، درک درست اسماء و صفات و افعال او، دانستن هدف او از پدید آوردن عالم، تلقی روشن از جایگاه او در مجموعة هستی، شناخت قوانین و سنتهای او در ادارة جهان و فهم نسبت او با مخلوقات و رابطة فعل و اراده و مشیت او با فعل و اختیار بندگان و ... دانشی است که مقدمة ایمان قرار میگیرد.
مرحلة اول این شناخت، شناخت ذهنی و حصولی است که با درس و تحصیل و مطالعه و تحقیق حاصل میشود. تلاش برای بهدست آوردن چنین دانشی واجبی عینی و الزامی اخلاقی برای همگان است که اختصاص به شخصیت یا رشتة خاص ندارد و بدون آن کسب هیچ ارزش اخلاقی امکانپذیر نیست.
مراد از این علم، همان خداشناسی و معرفت حصولی به خدا و افعال و صفات و اسمای اوست که ایمان عوامانه یا جاهلانه و تلقی کودکانة ما را از خدا و عوالم دیگر اصلاح میکند. این خداشناسی در فلسفه و کلام اسلامی ارائه شده است.
*ایمان بر اساس جهل مرکب
گرچه ایمان بدون معرفت حاصل نمیشود؛ اما میتوان فرض کرد که بر اساس جهل مرکب و معرفت نادُرست شکل گرفته باشد؛ یعنی جوهر ایمان که همان تسلیم قلبی است نه به یک حقیقت، که به یک امر موهوم یا خیالی تعلق گرفته باشد؛ در این صورت چه بسا شخص حاضر باشد در راه ایمانِ متوهّم خود فداکاری کند، یا بهسان خوارج و تروریستهای تکفیری جان خود را هم ببازد؛ اما بهرهای از این ایمان نمیبرد. معنای مورد نظر ما از ایمان، اصطلاح «صحیحیِ» آن است نه اصطلاح «أعمّی» و تأکید بر عنصر علم و معرفت در ایمان برای اخراج همینگونه مصادیق از تحت شمول آن است.
دوم: بسط و تفصیل آموزهها
اصل علمآموزی مرحلة آغازین تربیت است. در این مرحله شناخت ما از خدا، اتقان مییابد و بر پایة محکمی استوار میگردد؛ تصورات کودکانه و برداشتهای عوامانه رخت برمیبندد و حقایق روشن جایگزین توهمات بدوی میشود؛ اما این شناخت کلی و اجمالی همچنان کافی نیست. پس از آن باید این دانش مَتین، مُتقن و متیقّن را تفصیل داد و بر موارد و مصادیق تطبیق نمود؛ یعنی این خداشناسی باید گسترش یابد و در همة زندگی جاری شود. این تعمیم و تطبیق، فهم عمیقتر و کاملتری به ارمغان میآورد و بنمایة تقویت ایمان میگردد؛ نظیر اینکه در علوم کاربردی ـ مانند صرف و نحو و منطق و اصول و فیزیک ـ پس از آموختن فرمولها و قواعد کلی، برای تطبیق آنها بر مصادیق نیز باید کوشش دیگری داشته باشیم تا درک ما از آن کلیات کاملتر شود.
در همین راستا نیز میتوان به تأثیر بیان داستانهای شگفت و مشاهدة کرامات اولیا و یادآوری امدادهای غیبی الهی در تقویت ایمان اشاره کرد؛ زیرا این نمونهها، مصادیق روشنی از حضور صفات خدا در هستی و در زندگی مادی ماست. در قرآن کریم، روایات اهل بیت:و دعاهای مأثور، نمونههای فراوانی از عنایات الهی بر بندگان مؤمن ـ خصوصاً انبیای گذشته ـ گوشزد شده است.
تبدیل علم و باور عقلی به ایمان و باور قلبی
خداشناسیِ نظری، «شرط لازم» و «مقدمة ضروریِ» ایمان است ولی الزاماً بدان نمیانجامد، یعنی رابطهای ضروری میان معرفت و ایمان برقرار نیست و «علم» و «ایمان» تلازم عقلیِ طرفینی ندارند؛ بلکه علم، علت ناقصة ایمان است و بدون آن، ایمان تحقق پیدا نمیکند.
ایمان امری قلبی و در عین حال اختیاری است؛ در حالی که علم ممکن است بهصورت غیراختیاری نیز برای انسان حاصل گردد؛ بنابراین ملازمهای میان علم و ایمان به یک حقیقت وجود ندارد؛ یعنی ممکن است فرد به حقیقتی عالم باشد ولی نسبت به آن کفر ورزد.[2]
حقیقت ایمان عقد القلب و از مقولة دلبستگی است. «دلبستگی و تسلیم قلبی» به یک امر مُدرَک ـ هرچند از قبیل جهل مرکب ـ تعلق میگیرد؛ یعنی تسلیم و تعلق قلبی بدون علم و شناخت امکانپذیر نیست و معنایی ندارد؛ گرچه علم و شناخت بدون تسلیم قلبی فرض میشود؛ بنابراین «شناخت» متعلَق ایمان است نه خود ایمان، و «تحصیل علم» مقدمة تقویت ایمان است نه مستقیماً تقویت ایمان.
اکنون این پرسش وجود دارد که چگونه میتوان علم را به آستانة ایمان رسانید؟ یعنی چگونه میتوان تغییری در آگاهیها ایجاد کرد بهصورتی که این سرمایههای عقلی و ذهنی به آستانة ایمان و تسلیم قلبی برسد؟
سوم: تلقین، تکرار و ذکر
آموزههای ایمانی ـ مانند همة آگاهیهای دیگر حتی با صورت جزئی و مبسوط خود ـ اگر به حال خود رها شوند بر اثر مرور زمان، مشمول غفلت میگردند و از اثرگذاری و شورآفرینی میافتند؛ بنابراین نباید اجازه دهیم ارتباط ما با این معارف در گذرِ زمان قطع شود؛ بلکه لازم است نسبت به این شناختها، توجه مستمر داشته باشیم و پیوسته آنها را مد نظر قرار دهیم. «تکرار آموزهها» مانع فراموشی و موجب بقای آن در سطح توجه ذهن میگردد؛ یعنی آگاهیهای پشت پرده و ناهشیار را بر صفحة خودآگاه ضمیر میآورد و تثبیت میکند.
طبیعتاً هرچه این ذکر و تکرار بیشتر باشد ثبات و پایداری آن آموزه در جان بیشتر خواهد شد؛ بنابراین پس از تصحیح باورها و فهم جزئی و کامل آن باید برای وارد کردن آن به دل نیز تلاش کنیم. بسیاری از آیات قرآن، بیانات و برنامههای دینی و دعاهای مأثور با استفاده از همین روشِ تلقین و تکرار و القای قلبی درصدد تثبیت باورهای دینی هستند.
چهارم: ایمان ورزیدن و اعتنا کردن به ایمان
عمل کردن به مقتضای ایمان، بهمعنای جدی گرفتن، اعتنا کردن و بهرسمیت شناختن آن است و آگاهی ذهنی را آرام آرام به باور قلبی تبدیل میکند؛ مثلاً اگر علم و احاطه و حضور خدا را قبول داریم باید از او شرم کنیم. اگر خدا را بزرگ میدانیم باید حرمتش را نگاه داریم، به یاد او باشیم و از او بترسیم. اگر خدا را قابل اعتماد میدانیم باید کارهای خود را به او واگذاریم و به او تکیه کنیم. اگر خدا را توانا میدانیم باید از عوامل ترسناک یا تهدیدکننده به او پناه بریم. اگر خدا را مهربان میدانیم باید از او درخواست و به او اعلام نیاز کنیم. اگر غیرخدا را در جهان تأثیرگذار نمیدانیم نباید از کسی جز خدا بترسیم یا به کسی جز او امید داشته باشیم یا از کسی اطاعت کنیم. اگر خدا را راستگو میشناسیم باید به وعدههایش اعتماد کنیم.
وقتی ایمان میورزیم؛ یعنی به دانستههای خود اعتنا و به مقتضای علم و ایمان خود عمل میکنیم آن علم در وجود ما مستقر میشود و از ساحت ذهن به ساحت دل راه مییابد. متقابلاً اگر به علم خود اعتنا و به ایمان خود عمل نکنیم ایمان ما ضعیف خواهد شد؛ یعنی معرفت ما در معرض تردید قرار میگیرد و یقینیات ما مشتبه میگردد.
پی نوشت:
[1]مصباح یزدی، محمدتقی، به سوی او، ص220.
[2]ر.ک: طباطبایی [علامه] سید محمدحسین؛ المیزان فی تفسیر القرآن، ج18، ص259.










نظر شما