به گزارش خبرگزاری«حوزه»، استاد سید علی اکبر پرورش، یکی از اعضای حزب جمهوری اسلامی در کنار حضرات آیات، بهشتی، خامنهای، هاشمی رفسنجانی و دیگر بزرگان بود که فعالیت های سیاسی بسیاری در زمان انقلاب داشته است. مرتضی نجفی قدسی خاطراتی از این شخصیت انقلابی را در قالب کتاب «خاطراتی از استاد پرورش» به رشته تحریر درآورده که در شماره های گوناگون تقدیم حضور علاقمندان خواهد شد.
* اشكالات استاد پرورش بر انجمن حجتيه
اشكالات جناب استاد پرورش بر انجمن حجتيه چه بود؟ ايشان سه اشكال را به اساسنامه انجمن و متمم آن داشتند كه عبارت بودند از:
1. ولی فقيه را مبسوط اليد نمي دانند و معتقدند هر فقيهي در حوزة كارش ولايت دارد. اين اعتقاد با فلسفة تشكيل حكومت اسلامي و ادارة آن توسط فقيه مبسوط اليد (ولي فقيه) تعارض دارد.
2. بر اساس متمم اساسنامة انجمن، مرجعيت از زعامت جداست و ميتوان فقيهي را مرجع و كسي ديگر را رهبر قرار داد كه اين هم با نظرية ولايت فقيه سازگاري ندارد.
3. انجمن حجتيه، حركت خودش را صرفاً يك حركت فرهنگي معرفي مي كند و معتقد به حركت سياسي نيست و بُعد نظامي را هم قائل نيست و معلوم است چنين ديدگاهي نمي تواند بسيج مستضعفين در مقابله با مستكبرين را ايجاد كند.
استاد پرورش معتقد بودند: مقوله هاي فرهنگي و سياسي و نظامي اجزاي مختلف يك حركت اسلامي است؛ كما اينكه حوزه هاي علميه هم اكنون بعد عقيدتي و ايدئولوژيك نظام را پشتيبان هستند، حزب جمهوري اسلامي حركت سياسي نظام را پيش مي برد و سپاه پاسداران بعد نظامي را تأمين ميكند كه البته در عين حال عقيدتي، سياسي هم هست.
خلاصه دين و سياست از هم جدا نيستند و همان جملة مرحوم شهيد مدرس كه فرمود سياست ما عين ديانت ماست و ديانت ما عين سياست ماست، فرمايشي صحيح است.
ضمناً استاد پرورش اشكالي را هم متوجه عملكرد انجمن مي دانستند و اظهار مي داشتند كه بنده درطول فعاليت هايم با انجمن پي بردم كه توازني بين انجمن حجتيه و بهائيت برقرار است و اين توازن را نيز ساواك ايجاد كرده است.
ايشان گفتند: من ديدم هرگاه انجمن حجتيه كارش به اوج ميرسد، ساواك به سراغ برخي از اعضاي انجمن مي آيد و آنها را دستگير ميكند و مدت محدودي بازداشت و مورد مؤاخذه قرار مي دهد تا انجمن به تحليل برود و بهائي ها كارشان رونق پيدا كند و همين كه بهائيها يكه تاز ميدان ميشوند، مجدداً ميدان را براي انجمن باز ميگذارند تا به مقابله با آنها برخیزد.
خلاصه ساواك به عنوان سازمان امنيتي و اطلاعاتي رژيم شاه تسلط بر جريانات داشت و هميشه حالت توازن را بين انجمن و بهائيت حفظ مي كرد.
استاد پرورش گفتند: اين موضوع را نيز با رهبران انجمن مطرح كردم كه بياييد خودمان را از تسلط ساواك خارج كنيم، ولي آنها اصلاً اين موضوع را از اساس قبول نداشتند.
من شخصاً به اين مسأله مهم پي بردم و عجيب آنكه وقتي بنده از انجمن حجتيه بيرون آمدم، ساواك بلافاصله بنده را دستگير كرد و عجيبتر آنكه بازجوي بنده در ساواك از قطع ارتباط من با انجمن با خبر بود. حتي ميگفت: اگر ميخواستي فعاليت مذهبي و ديني بكني چرا در همان انجمن نماندي و آمدي بيرون؟! مگر آنها چه عيبي داشتند؟! مي خواهي كجا بروي فعاليت كني؟!
خلاصه از طرز سئوالات بازجوي ساواك فهميدم كه برداشت بنده مبني بر ايجاد توازن بين انجمن و بهائيت توسط ساواك صحيح بوده است.
البته بعيد هم نيست كه برنامه ريزان اين سازمان هاي امنيتي براي اينكه پتانسيل نيروهاي فعال و مذهبي جامعه را نگذارند كه برای مقابله با رژيم شاه مصرف شود، سمت و سوي آن را به سوي بهائيت كه شاخه اي از درخت فاسد رژيم بود، متوجه كنند و يا اينكه غائله اي را به نام «شهيد جاويد» ايجاد كنند و سال ها پتانسيل نيروهاي مذهبي را به آن مشغول دارند.
خدا مي داند كه در همين داستان «شهيد جاويد» در زمان شاه چه غوغاهايي به پا شد و حال آنكه اصل ماجرا توليد رژيم شاه بود. يعني آن كسي كه كتاب «شهيد جاويد» را نوشت و علم و عصمت امام معصوم را زير سؤال برد، يك حركت وهابي گونه بود كه استاد آن شخص، فردي به نام «قلمداران» از عناصر وهابي و به ظاهر فرهنگي مقيم قم بود كه به كمك ساواك و پهلبد وزير فرهنگ شاه اين كار صورت گرفت و تله اي شد براي گرفتار كردن و مشغول كردن جامعة مذهبي آن روز ايران تا از آن طرف، هم شاه و رژيم پهلوي در امان باشند و با خيال راحت بخوابند و هم آمريكاي جنايتكار نفت و ثروت كشور را ببلعد و در داخل هم، همة نيروها به جان هم بيفتند و غافل از دشمن اصلي شوند.
همگان ميدانند سالها چه تواني از نيروهاي مذهبي و متدين كشور برد و حال آنكه بسياري از افراد از اين نكته غافل بودند كه چه بسا كتاب «شهيد جاويد» نسخه اي باشد كه ساواك و سازمان سياي آمريكا آن را مديريت كرده باشند.
هم اكنون نيز كه جهان اسلام گرفتار عناصر بيرحم تكفيري است، توطئهاي صهيونيستي، آمريكايي است كه شيعه و سني را به جان هم بيندازند.
بايد از مفتيان وهابي و عناصر تكفيري سؤال كرد آيا از نظر شما در دنيا فقط شيعه كافر است؟! آيا كافر ديگري وجود ندارد؟! پس چرا شما يك اسرائيلي را تا كنون نكشته ايد؟! چرا به جنگ آمريكاي جنايتكار نمي رويد؟!
پس معلوم است بحث شما، بحث كفر و دين نيست، شما به اسم دين، آلت دست آمريكا و اسرائيل هستيد و براي خوشايند آنها اين وحشيگري ها را مي كنيد و خون بيگناهان و مظلومان را به زمين ميريزيد. غافل از آنكه «وَ مَنْ قُتِلَ مَظْلُوماً فَقَدْ جَعَلْنا لِوَلِيِّهِ سُلْطاناً؛ و آن كس كه مظلوم كشته شده، براى ولي او سلطه (و حق قصاص) قرار داديم.»
----------------------------------------------
* عشق به امام زمانﹸ و بيتعلقي به دنيا
وَ نُريدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوارِثين؛
ما مىخواهيم بر مستضعفان زمين منّت نهيم و آنان را پيشوايان و وارثان روى زمين قرار دهيم!
اين آية شريفه نيز يكي از آياتي است كه در قرآن كريم بر ظهور قطب عالم امكان، و واسطة غيب و شهود، يعني حضرت امام زمان، مهدي موعود (عجل الله تعالي فرجه الشريف) دلالت دارد. تا اينكه حضرتش به اذن الهي بر قدرت نشسته و حاكميت جهان را به دست گيرد.
پیش از این گفتیم: استاد پرورش از دوران جواني، واله و شيفتة وجود مقدس حضرت وليعصر (عج) گرديد و اصل ورودش در انجمن حجتيه نيز بر اساس همين عشق و ارادات بود، وليكن پس از سالها تلاش در اين راه، آن تشكيلات هم نتوانست، مقصد او را حاصل كند. از این رو پس از خروج از انجمن در شعاعي وسيعتر به فعاليتهاي ديني، مذهبي و انقلابي خود ادامه داد.
اما اگر كسي شبها و سحرهاي اين مرد بزرگ را درك ميكرد، ميديد كه چگونه او در عشق به امام زمانش ميسوزد و چگونه پيوسته در غم فراق يار اشك ميريزد و چنین اشعاري را زمزمه ميكند:
خوشا جاني كه جانانش تو باشي // همه شادي و عشرت باشد اي دوست
خوشا دردي كه درمانش تو باشي // در آن منزل كه مهمانش تو باشي
و يا اين اشعار حافظ را با اشك و آه ميخواند:
جان بيجمال جانان ميل جهان ندارد // با هيچكـس نشاني زان دلستان نديد
دردي است در دل مـا درمـان نميپـذيـرد // هـركسكه اين ندارد، حقا كه آن نـدارد
يا من خبـر ندارم يا او نشان نـدارد // حقا كه اين معما، شرح و بيان ندارد
استاد پرورش، بارها اين اشعار و بسياري از اشعار ديگر شعراي بزرگ را كه در مدح و منقبت و فراق از امام زمان (عج) سروده شده است، ورد زبان خود داشت و پيوسته همانند كسي كه گمشدهاي دارد، به دنبال يافتن گمشده خود بود.
او حقيقتاً دل خود را به محبوب جهان پيوند زده بود و خود را نميديد و همة وجودش را معشوق عالم پر كرده بود. سينه او مالامال از عشق بود و چشمان او همواره در اين عشق و محبت، همانند دو مشك آب هميشه جاري بود.
اين عشق آنچنان وجود او را فرا گرفته بود كه غيرممكن بود آثار آن را در وجودش نبيني، اگر چند كلامي كوتاه هم صحبت ميكرد، اين عشق و دلدادگي عميق و نهفته در آن پديدار بود. از این رو ميگفت:
اگر بر جاي من غيري گزيند دوست حاكم اوست // حرامم باد اگر من جان به جاي دوست بگزينم
بسيار مناسب است در اينجا به نامهاي ديگر از نامههاي ارسالي ايشان به بنده كه مربوط به ايام جبهه است، استشهاد كنم.
- نامهای دیگر از استاد پرورش
بسمهتعالي
برادر عزيز و گراميام، جناب آقاي نجفي قدسي. سلام عليكم!
نامة نامي و خامة گراميتان را زيارت كردم. در سطر سطر آن، صفا و وفاي ديرينه شما مشهود بود. اين هم از الطاف خداي لطيف است كه بعضي از روحها را لطيف ميسازد و آن لطيفه پردازان مهر گستر نيز بر بُراق برقپاي لطافت خدادادي سوار ميشوند و راه چند ساله را يك شبه طي ميكنند. به هر جهت:
اگر بر جاي من غيري گزيند دوست، حاكم اوست // حرامم باد اگر من جان به جاي دوست بگزينم
جهـان فـاني و بـاقي، فـداي شاهـد و سـاقي // كه سلطاني عـالم را طـفيل عشـق ميبـينم
نور چشم عزيزم، جناب آقاي نجفي، خدايتان شما و ديگر رزمندگان راهش را از جرعة گواراي شراب عشقش سرشارتر فرمايد و پيروزي نهايي و بهروزي هميشگي را بدرقه راه شما قرار دهد.
در مورد من بسيار لطف فرموده بوديد، ولي بهتر است به شعري از همان غزل زيباي حافظ كه استشهاد كرده بوديد، تمثل جويم كه ميفرمايد:
چندانكه زدم لاف كرامات و مقامات // هيچم خبر از هيچ مقامي نفرستاد
در پايان بار ديگر موفقيت و سعادت روز افزون آن عزيز را در خدمت به اسلام و مسلمين خواستارم.
برادر شما پرورش ـ 31/6/66
آري، او مدتها بود كه حاضر نبود عشق و دلدادگي خود را با چيزي عوض كند. «حرامم باد اگر من جان به جاي دوست بگزينم» را حقيقتاً در زندگي خود پياده كرده بود. از این رو مسائل مادي و جاذبههاي دنيايي اصلاً براي او ارزشي نداشت. حقيقت را يافته بود و حاضر نبود آن را با چيز ديگري معاوضه كند.
همه شنيدهايد كه ايشان سه سال مسئوليت گروه فرهنگي «اكو» را برعهده داشتند و حقوقشان در اين مدت بر حسب دلار بود، ولي ايشان حتي يك دلار آن را برداشت نكردند و مجموع هفتاد و پنج هزار دلاري را كه به ايشان داده بودند را تقديم به جناب آقاي ولايتي در مجمع جهاني اهل بيت(ره) نمودند.
حتي زماني كه ايشان سه دوره نمايندگي مردم اصفهان در مجلس شوراي اسلامي را داشت، هيچ حقوقي از مجلس دريافت نكرد و صرفاً با همان حقوق آموزش و پرورش و بازنشستگي آن، گذران زندگي ميكرد. از این رو هميشه ميگفت:
هرگز حسد نبردم بر منصبي و مالي // الا كسي كه دارد با دلبري وصالي
او حقيقت را چيز ديگري يافته بود و حاضر نبود عشقش را به امام زمانش كه حقيقت عالم وجود است، از دست بدهد، و يا با چيز بيارزشي معاوضه كند. او هرگونه حب و عشق ديگري به مال، جاه و يا مقام و منصب و امثال آن را برخورد حرام كرده بود.