جمعه ۷ اردیبهشت ۱۴۰۳ |۱۶ شوال ۱۴۴۵ | Apr 26, 2024
شهید طیبه واعظی

حوزه/ طیبه، ابراهیم، مرتضی و فاطمه حلقه ای چهارنفره از مبارزان انقلابی بودند که همگی در راه دفاع از آرمان هایشان شهید شدند.

به گزارش خبرگزاری حوزه، مرد اگر ستون خانه باشد زن همیشه سقفی برای پشتوانه بودن است، زن که باشی میفهمی دلواپسی های مادرانه یعنی چه و امان از روزی که سایه ظلم را در آسمان فردای فرزندت ببینی آن زمان است که خون استبداد ستیزی و حق جویی در رگ هایت به جوش می آید و غیرت معنای جنسیتی ندارد همانگونه که در روزهای سخت انقلاب زنان دوش به دوش مردان می آمدند تا یک صدا فریاد زنند " نصرُ من‌الله و فتحٌ قریب".

تورق تاریخ نشان میدهد که در سال های انقلاب دلیل حضور زنان در عرصه های سیاسی و اجتماعی  به اندیشه امام راحل باز می گردد او در خصوص زنان و فعالیت های سیاسی و اجتماعی آنان نگرشی جدید عرضه کرد، در این نگرش، زن، مظهر تحقق آمال بشر است و از دامن او، مرد به معراج می رود. از این رو، زن، انسان ساز است و اگر زن های انسان ساز از ملت گرفته شوند، ملت ها با شکست و انحطاط مواجه می شوند. البته گام های نخستین حضور سیاسی - اجتماعی زنان در سال های قبل از دهه چهل، بیشتر بر اساس ضرورت ها صورت می گرفت و  همیشگی و دائمی نبود؛ ولی رویکرد انقلابی امام خمینی، حضور فعال زنان را در همه عرصه ها می طلبید.

طیبه واعظی دهنوی یکی از این بزرگ زنان انقلاب است کسی که در آن زمان شعار یا زینب را در وجود خود شعله ور ساخت تا صبر، استقامت، بصیرت و ولایتمداری این بزرگ معلم عاشورا را سرلوحه خود قرار دهد و برعلیه یزید زمانه خود قیام کند. او می‌دانست انتهای مسیر شهادت است اما کسی که شهامت در رگ های وجودش جریان داشته باشد شهادت برای او وصال است و بس.

خبرگزاری حوزه در چهل و یکمین سال پیروزی انقلاب اسلامی با زهرا واعظی خواهر کوچکتر، طیبه واعظی به گفت و گو نشسته است و از خاطرات پر فراز و نشیب این شهیده گفته است.

طیبه در 24 تیر ماه 1337 در یکی از روستاهای اصفهان به دنیا آمد پدرم روحانی بود و به دلیل تحصیل در حوزه های علمیه در قم زندگی می کردیم و به همین دلیل در قم بزرگ شدیم این را زهرا واعظی گفته و در رابطه با روحیات خواهر شهیدش افزود: طیبه از کودکی دختری فعال و باهوش بود و در کنار مادرم که معلم قرآن بود توانست در 7 سالگی به صورت کامل روخوانی قرآن را فرا گیرد. او به نماز اول وقت و دعا بسیار مقید بود و با برادرم که دو سال از او بزرگتر بود صمیمیت زیادی داشت.

پسر این خانواده مرتضی دیگر شهید انقلاب است که خواهرش در رابطه با او می گوید: برادرم مرتضی همیشه در کودکی به همراه پدرم به مدرسه فیضیه می رفت و از جریانات حمله های نیروهای شاه و به شهادت رسیدن طلبه ها در مدرسه فیضیه برای خواهرم تعریف می کرد و این‌ها همه سبب شد تا ریشه های ضد شاه و انقلابی بودن در وجود او رخنه کند.

آن طور که واعظی گفته است انقلابی بودن از همان روزهای کودکی در وجود این خواهر و برادر ریشه دوانده بود به طوری که حتی اشعار کودکیشان هم با مضمون انقلابی بود.

این خواهر شهیدان واعظی گفته و با یادآوری خاطره ای که از مادرش نقل می کند ادامه داد: طیبه و مرتضی در حین بازی در حیاط دور حوض آب می دویدند و می گفتند: " ای آقای خمینی شاه به قربان تو/ مملکت ولیعهد خاک زیر پای تو/خمینی عزیزم بگو تا خون بریزم" مادرم به خاطر خفقان و ترس از ساواک آن زمان به آن ها گوشزد می کند که آرام تر حرف بزنید نیروی های امنیتی می شنوند تا اینکه آنان بازی را نیمه تمام رها می کنند و طیبه حین بالا آمدن از پله ها زمین می خورد و بینی اش خون می آید مادرم به او می گوید بس است دیگر خونت را هم برای آقای خمینی ریختی و  طیبه با آن لحن کودکی اش می گوید: نه مادر این خون را نمی گوییم من باید خون گلویم را برای برگشتن آقای خمینی بدهم و مادرم در پاسخ به کودک هفت ساله سکوت می کند چون می داند او آینده ای متفاوت خواهد داشت.

رابطه این خواهر برادر در شاگردی مکتب انقلاب در سال های بعد هم ادامه پیدا کرد، به گفته خواهر شهیدان واعظی مرتضی از نظر سیاسی معلم طیبه بود تا اینکه طیبه در سن 14 سالگی با پسرخاله اش ازدواج کرد و به همراه او به اصفهان رفت همسرش ابراهیم جعفریان نیز با خواهرش رابطه ای شبیه مرتضی و طیبه داشتند و آنان نیز دارای عِرق سیاسی و مذهبی بودند.

با ازدواج خواهر ابراهیم با مرتضی هم حلقه چهارنفره این گروه انقلابی تکمیل شد، این را زهرا واعظی گفته و ادامه داد: این حلقه چهار نفره شروع فعالیت های ضد انقلابی آنان با سرگروهی ابراهیم بود. در آن سال طیبه و فاطمه با گذاشتن کلاس های قرآنی زمینه بیداری زنان را ایجاد می کردند و ابراهیم همانطور که در منطقه سمیرم اصفهان معلم پرورشی بود روی فرزندان آینده مملکت کار می کرد.

آن طور که وی گفته است بعد از عروسی مرتضی و فاطمه آنان به قم آمدند و طیبه  هم که  در آن زمان ماههای آخر بارداری خود را سپری می کرد به همراه آنان به قم آمد اما در نبود این سه نفر ساواک به دنبال حلقه چهارم که ابراهیم بود در اصفهان افتاده بود. «دیگر اصفهان جای امنی برای آنان نبود برای همین بعد از به دنیا آمدن پسر طیبه به دلیل احتمال خطر به همراه فرزند 2 ماهه خود متواری شدند و در آن زمان ما فقط هر از چندگاهی نامه ای از آنان توسط گروه مهدویون دریافت میکردیم و از سلامتی خود به ما خبر می دادند.»

وی ادامه می دهد: در آن سالها مرتضی دانشجوی دانشگاه شیراز بود و در آنجا فعالیت سیاسی می کرد و دانشجویان را با استبداد و ظلم رژیم پهلوی آشنا می کرد اما به دلیل اینکه آنجا نیز شناخته شده بود مجبور به برگشت شد و دوباره در کنکور شرکت کرد و وارد دانشگاه علم و صنعت تهران شد و این بار فعالیت های سیاسی خود را بیرون را از دانشگاه ادامه می داد.

در سال 55 مرتضی به دلیل فعالیت های سیاسی اش شناسایی شده بود و او نیز همراه فاطمه متواری و به طیبه و ابراهیم ملحق شدند، این را خواهر شهیدان واعظی گفت و ادامه داد: این از شهری به شهر دیگر رفتن به دلیل فعالیت های سیاسی ادامه پیدا کرد به طوری که زمانی که آنان در مشهد بودند در یکی از روزنامه های سراسری عکس چهار نفر آنان به عنوان خرابکار و تحت تعقیب چاپ می شود و آنان تصمیم می گیرند به تبریز بروند.

آن طور که وی می گوید: در 30 فروردین 56 به دلیل مشکوک شدن ماموران ساواک ابراهیم در خیابان دستگیر می شود و بعد از شناسایی در جیب لباس او اجاره نامه را پیدا و خانه اش را تحت نظر قرار می دهند، طبق قرار قبلی که ابراهیم و طیبه داشتند اگر ابراهیم دیر به خانه می آمد، طیبه می بایست اسناد و مدارک را می سوزاند و خانه را ترک می کرد. طیبه همین کار را انجام داد، غافل از آنکه خانه زیر نظر است. صبح بر سر قرار با برادرش مرتضی می رود، غافل از آنکه مأموران در پی او هستند. در قرار با مرتضی ماجرای نیامدن ابراهیم را می گوید و بدین ترتیب، مرتضی هم شناسایی می‌شود. سپس به خانه باز می گردد تا خانه را از نارنجک و اسلحه پاکسازی کند اما ساواک در خانه منتظر او بود.

دغدغه های انقلابی والدین سبب شده بود که نوزاد خانواده هم از همان روزهای اول تولد در اتمسفر جهاد و انقلابی گری نفس بکشد «طیبه و مرتضی با ماموران ساواک درگیر می شوند و نهایتا طیبه به همراه فرزند چهار ماهه اش مهدی دستگیر می شود، با دستگیری طیبه، مرتضی که از دور شاهد ماجرا بود در دفاع از طیبه به مأموران شلیک می کند و در درگیری به شهادت می رسد. از خانه طیبه برگه اجاره خانه مرتضی را پیدا می کنند و به خانه آنها می روند. فاطمه همسر مرتضی حدود سه ساعت مقاومت می کند اما او هم در این درگیری ها  به شهادت می رسد.»

وقتی ساواک طیبه را دستگیر و به دست هایش دستبند زده بودند، گفته بود: مرا بکشید ولی چادرم را برندارید. این را خواهر شهیدان واعظی گفته و ادامه می دهد : طیبه و ابراهیم در 3 خرداد 56 زیر شکنجه های ساواک به شهادت رسیدند و محمد مهدی فرزند این خانواده انقلابی در شیرخوارگاه روزگار یتیمی را سپری کرده است تا اینکه بعد از پیروزی انقلاب پدربزرگ و عمویش او را در یکی از شیرخوارگاه های تهران یافتند و در کنار آنان بزرگ شد و امروز در لباس دندانپزشکی خدمتگذار مردم است.»

هم اکنون قطعه 39 بهشت زهرا آرامگاه این چهار مبارز جوانی است که پایان زندگی آنان شروع راهی بی انتها بود انقلابی که زمینه ساز عزت برای ملت است و هنوز دنیا می داند زنان و مردان سرزمین ما لبیک گویان پای تمام آرمان هایشان مردانه و زنانه ایستاده اند.

گفت‌وگو: راضیه رضایی

313/61

ارسال نظر

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha