خبرگزاری حوزه | بهگمانم از نتیجه پیداست که در این سالها در سیاست ما نخواستهاند که جمعیت از مرکزگرایی بیرون رود.
گرایش همچنان بهسوی مرکز است؛ چه مرکز کل یعنی تهران، چه مرکز استانها و چه دیگر نقطههایی که پیشتر مرکز توجه بودهاند. دلیلم اینست که نرخ رشد جمعیت همچنان در تهران بیش از دیگران است و همینجور کاهش مییابد تا به روستاهای دورافتاده و نابودشده میرسیم. گاهی هم انباشتگی در شهری به کل شهرستان یا همسایهها گسترش مییابد.
از موضوع کلی جمعیت که بگذریم، همه ما دنبال زمینهای برای پیشرفت خودیم و پس از آن شاید به دیگران هم توجهی کنیم. پس از آن یعنی در پله دوم و نه لزوماً زمانی دیگر. برای همین اگر دانشجوییم دنبال جایی میرویم که استادهای سرشناس آنجایند و اگر کارجوییم دنبال جایی میرویم که کار بیشتری هست و همینجور زمینها و زمینهها را دنبال میکنیم. ولی آیا این رفتار همیشه درست است؟
امروز با یک دنیای برخط که در آن همه به همهچیز دسترسی مناسب داشتهباشند، روبرو نیستیم و کوچ دانشجویان برای آموختن فراوان است؛ چه برسد به کوچ آنها برای گرفتن امتیازهای ویژهای که برخی شهرها دارند، مانند شهرت جهانی و درآمد بیشتر. جابجایی برای رسیدن به این امتیازها چه هزینهای برای مردم دارد؟ جدای از هزینه سنگین برای دانشجو و خانواده، چه چیزی به زادگاه او برمیگردد؟ آیا عدالتی در زمینه دانشاندوزی و دینپژوهی میان مردم دیده میشود؟ آیا جوانان سراسر کشور به یک اندازه به استاد حوزه و دانشگاه دسترسی دارند؟ آیا مردم سراسر کشور با یک کیفیت از مسجد و مدرسه روبرویند؟ هیچ کمکاریای حس نمیکنید؟
در سیاست کلی ما گام درخوری برای مرکززدایی برداشته نمیشود. چرا از توان و ظرفیت دین و دانش هم بهرهای نمیبریم؟ چرا جوانان برای آموختن فقه و علوم حوزوی هم میکوشند به مرکزهایی در قم و تهران بروند؟ و یا اصفهان و مشهد و چند دانه دیگر! آیا گمان نمیکنید صدای نیاز مردم به دین و دانش در شهرهای پرجمعیت را بیش از روستاها و شهرهای کوچک میشنوید؟ چون صداهای بلندتر بیشتر شنیده میشوند! آیا از دیدن ده جوان تشنه و دو پولدار نیکوکار برای کار فرهنگی در میان ده هزار نفر، بیشتر از دیدن یک جوان تشنه در میان هزار خسته و دستتنگ، احساس وظیفه نمیکنید!؟
مردم در گذشته یک امام معصوم را میدیدند و در شرایط سخت فیزیکی و روانی آن روزها مرکزی پدید میآمد؛ ولی با اینکه همه دلشان میخواست پیش امام باشند، میرفتند تا به دیگران یاری رسانند، بهویژه بهترین شاگردان. از زمینه گسترش سفره دانش هم که بگذریم، چرا حوزویان ما بوی بهشت را تنها از قم و مشهد میشنوند!؟ چرا استادان گرامی بوی دانش را تنها از شهرهای بزرگ و دانشگاهها میشنوند!؟
آیا نمیبینید روستاهای بسیاری هستند که هنوز هیئت امنای مسجد و شورا و بسیج و دیگر ساختارهایش دست مردمی «ویژه» است؟ که نه کار میکنند و نه میگذارند دیگران کار کنند، تنها امام جماعتی را میپذیرند که از آنها پیروی کند . آیا نمیبینید برخی استادان حوزه و دانشگاه در شهرها بیشتر میتوانند به درآمد برسند تا همانها در روستاها و شهرهای کوچک؟ در کلانشهرها از هر سخنرانی و کلاسی چه اندازه بیشتر میتوانند درآمد به دست آورند تا در جاهای دیگر؟ و برای جابجاشدن در میان روستاها هزینه بیشتری باید بپردازند تا منطقههای یک شهر! برنامههای اقتصادی و سیاستگذاریهای خود حوزه و وزارت علوم در راستای مرکزگرایی است یا گستراندن دانش میان همه مردم؟
بهباور من اگر روی دانش و اندیشه مردم در همهجای کشور عادلانهتر کار شود، مردم بهاندازه امروز برای کار و رفاه بیشتر نمیجنگند. بیعدالتی جغرافیایی هم کمکم پایین میآید. شاید کمتر ببینیم جوانانی برای کار به شهر آمده و خانه ندارند و خانهدارهایی در روستا کار و نان شب ندارند! و همینجور دردسرهای دیگر…
شاید باورهایی هستند که این دردسرها را بیشتر کردهاند؛ برای نمونه بسیاری حملونقل عمومی و بیمارستانهای شهرها را بهسود روستاییان هم میدانند یا امکاناتی را بر پایه جمعیت تقسیم میکنند یا برای جذب سرمایه پخش امکانات تازه را از منطقههای پرجمعیت آغاز میکنند یا تفاوت ناچیز هزینه امتیازها و مالیاتها را برای هدایت درخواستها میان شهر و روستا کافی میدانند یا عدالت را در برابری نسبی میدانند و بدتر از آن در توسعه رفاهی مرکزها، یا بسیاری دیگر…؛ که همگی توجیهپذیرند ولی هر روز نتیجهای بدتر را برای مردم رقم میزنند.
گاهی هم میبینیم که راهکارها از همان جنس تخممرغ و سبد سرمایهداران است؛ که برای خاموشکردن گلایهها و افزایش امنیت سرمایهداران، تنها تقسیمبندیهایی ساده انجام میدهند و بهجای یک کشور و یک مرکز، چند بخش یا زمینه سرمایهای با چند مرکز پدید میآورند. در اینجور جاها میبینیم که دگرگونیها در چند بخش همسو هستند. این در جاییست که باید بینشها و گرایشها و هدفگیریها و ساختارها دگرگون شوند.
آیا درست نیست که بخش علمی و دینی کشور پیشگام راههای تازه باشند و پس از آن دیگران را یاری کنند؟ آیا درست نیست که آموزش فراگیر و عادلانه و همچنین ساختار اقتصادی پایدار را از سرپرستان دین و دانش الگو بگیریم؟
آیا کسی هست؟
بهنام کریمی محمدی