شنبه ۸ اردیبهشت ۱۴۰۳ |۱۸ شوال ۱۴۴۵ | Apr 27, 2024
قرآن

حوزه/ آیا می توان ادعا کرد که در قرآن اقتصاد اسلامی است؟ اگر بله، توصیف قرآن از شاخصه ها و ویژگی های اقتصاد اسلامی چیست؟

به گزارش خبرگزاری حوزه، ماه مبارک رمضان، بهار قرآن است که در این ماه برای انس و الفت قلب ها با این هدیه الهی، به بررسی شبهات قرآنی در شماره های گوناگون خواهیم پرداخت.

* سؤال

آیا می توان ادعا کرد که در قرآن اقتصاد اسلامی است؟ اگر بله، توصیف قرآن از شاخصه ها و ویژگی های اقتصاد اسلامی چیست؟

پاسخ اجمالی:

«اقتصاد اسلامی» در مقایسه با «کمونیسم» و «کاپیتالیسم» داری چهار ویژگی عمده است:

۱. در اقتصاد اسلامی، از عنصر ایمان و اخلاق و کاربرد آن در تولید، مصرف و خدمات استفاده می شود.

۲. در اقتصاد اسلامی مالک اصلی خداست و انسان امانتدار خداوند در روی زمین است.

۳. اقتصاد اسلامی هر گونه تولید و یا هر کیفیت از مصرف را آزاد ندانسته و برای آن یک سلسله از دستورات حلال و حرام مطرح کرده است.

۴. در اقتصاد اسلامی برخلاف سایر مکاتب، «مالکیّت» هدفدار است و اسلام دنیا و مواهب آن را به عنوان مزرعه آخرت می داند.


پاسخ تفصیلی:

هنوز زیادند کسانی که فکر می کنند «اقتصاد اسلامی» شباهتی به یکی از دو مکتب اقتصادی شرق و غرب دارد.

آنان غالباً می پرسند: اقتصاد اسلامی به کدامیک از سیستم های شرق و غرب «کمونیسم» و «کاپیتالیسم» شباهت دارد؟ یا به کدامیک نزدیکتر است؟ گوئی جهان، اقتصاد است و این دو راه، و راه سومی مطلقاً وجود ندارد. جالب اینکه در این وسط در حالی که گروهی سعی دارند اقتصاد اسلامی را متّهم به حمایت از سیستم سرمایه داری کنند، گروه دیگری می کوشند که رنگ کمونیستی و سوسیالیستی به آن بدهند، به گمان اینکه ریشه های مشترکی با آن دارد، و گوئی این سیستم به عدالت اجتماعی که هدف نهائی اقتصاد اسلامی است کمک بیشتری از مکتب رقیبش می کند.

در صورتی که توجّه به ویژگی های اقتصاد اسلامی نشان می دهد نه شباهتی به این مکتب دارد، و نه شباهتی به آن مکتب، و نه حتی به یکی نزدیکتر از دیگری است. و از سوی دیگر توجّه به ماهیت و طبع سیستم اقتصادی شرق و غرب نیز این واقعیت را روشن می سازد که هیچ کدام در نفی عدالت اجتماعی، و نفی جامعه توحیدی، و ایجاد جامعه طبقاتی و شرک آلود و مبارزه با آزادی و کرامت انسان دست کم از دیگری ندارند.

با توجّه به این اجمال به شرح ویژگی های اقتصاد اسلامی می پردازیم، تا بیگانگی این مکتب از مکاتب دیگر کاملا مشخص گردد. روی هم رفته اقتصاد اسلامی داری چهار ویژگی عمده است که هر یک به تنهائی برای جدا ساختن آن از دیگر مکتب ها کافی به نظر می رسد تا چه رسد به مجموع آن:


۱. بهره گیری از عنصر ایمان و اخلاق و کاربرد آن در تولید و مصرف و خدمات

بسیارند کسانی که مرز نفوذ ناپذیری میان مسائل اخلاقی و ایمانی و مسائل اجتماعی و سیاسی و اقتصادی قائلند؛ ولی فکر می کنیم انقلاب اسلامی ایران که پیروزیش بر ارتش نیرومند شاه و قدرت های عظیمی که از او حمایت می کرد برای هیچ کس باور کردنی نبود این مرز خیالی را در هم شکست، و کاربرد عظیم مسائل مذهبی و اخلاقی را در زمینه های سیاسی اجتماعی کاملا روشن ساخت.

روشن ساخت که چگونه تکبیرها جای گلوله ها را می گیرد، و شعارهای متّکی به ایمان جای سلاح های سبک و سنگین را، و چگونه مبانی عقیدتی به یک ملت، آگاهی وسیع و سپس فداکاری در حد اعلا می بخشد؟! در اقتصاد اسلامی نیز از عمل عقیده و ایمان و اخلاقی که متکی به آن است در همه جهت با کاربرد زیاد، استفاده شده و این مفاهیم در طرز تولید و مصرف حضور دارند. فی المثل هنگامی که می شنویم: با یک اعلامیه رهبر انقلاب دائر بر کشت گندم، زمین های فراوانی زیر کشت می رود. به هنگام برداشتن محصول گروه زیادی از جوانان محصّل و تحصیل کرده و دکتر و مهندس بعنوان یک خدمت مقدسِ مذهبی به روستاها می ریزند و روستائیان را کمک می دهند.

با استفاده از علائق دینی، جهاد سازندگی شروع به کار می کند و در دور افتاده ترین نقاط برنامه های عمرانی فراوان و خدمات بهداشتی و فرهنگی بسیار صورت می گیرد. با یک تشویق در مساجد و حسینیه ها، جمعیّت برای دادن خون به سوی بیمارستانها می شتابند و در صف می ایستند، و به هنگام نیاز راهروهای بیمارستان ها را از کمک های جنسی پر می کنند تا آنجا که صدای سرپرستان بیمارستان ها بلند می شود که بس است !... و ما معتقدیم که هنوز به درستی از این خمیر مایه معنونی در مسائل اقتصادی بهره گیری نشده و الا آثار شگفت آور و فوق العاده ای از خود به جا خواهد گذارد.


۲. مالکیّت در شکل نمایندگی خدا

در حالی که سوسیالیسم و کمونیسم روی مالکیّت کمون ها و جامعه تکیه می کنند، و کاپیتالیسم روی مالکیّت فرد، اسلام مالکیّت را به معنی واقعی کلمه برای خدا می داند و طرح کاملا جدیدی در این زمینه ارائه می دهد و در آیه ۷ سوره «حدید» می فرماید: «وَ أَنفِقُوا مِمَّا جَعَلَکُم مُّسْتَخْلَفِینَ فِیهِ»؛ (از آنچه خداوند شما را جانشین و نماینده خود در آن قرار داده انفاق کنید).

این احساس که «در حقیقت مالک اصلی خداست، و این امانت چند روزی دست ماست»، دید و درک تازه ای به انسان در مسائل مربوط به تولید و مصرف می دهد، و او را در تمام زمینه ها به صورت یک «امانت دار» همان امانت داری که موظّف به رعایت نظر صاحب امانت در تمام زمینه هاست و نمی تواند هرگز، فعال ما یشاء باشد و آن کند که شخصاً می پسندد و علائق خاص یا تمایلات و هوس های او ایجاب می نماید، در آورد. این احساسِ لطیفِ روحانی در مسئله مالکیّت، سرچشمه دگرگونی های فراوانی است که با ادغام در عامل گذشته اثر آن را مضاعف و چندین برابر می کند.


۳. کنترل دقیق روی تولید و مصرف

ویژگی دیگری که از یک نظر محصول و ثمره دو ویژگی گذشته است و از یک نظر استقلال و اصالت دارد، این است که هر فرد مؤمن به مبانی مکتب اسلام خود را در هر گونه تولید و یا هر کیفیت از مصرف آزاد نمی بیند. برای او یک سلسله از دستورات حلال و حرام ـ بی آنکه در انتظار یک اصل قانونی توام با جریمه مادی بنشیند ـ مطرح است، و خود را ملزم به رعایت آنها می بیند بدون آنکه حتماً مقیّد باشد یک فلسفه مادّی برای آن بیاید: او می گوید: من موظفم رباخواری نکنم که جنگ با خداست! من کسب حلال را بزرگترین عبادت می دانم که «الکاسِبُ حَبِیبُ الله‏»(۱) و «اَلْکَادُّ عَلَی عِیَالِهِ کَالْمُجَاهِدِ فِی سَبِیلِ اللهِ».(۲)

من هر گونه معامله ای که ضرر و زیانی به دیگری یا به جامعه اسلامی برساند به حکم شرع حرام می دانم، فروختن مواد مخدر، مشروبات الکلی، فروختنِ اسلحه به دشمنان خدا و دشمنانِ خلق خدا ـ هر چند معاملات پر سودی باشد ـ و مانند اینها همه بر من حرام است. از این گذشته در زمینه مصرف، هر گونه «اسراف» و «تبذیر» بر من حرام است، همان گونه که اسراف کاری و تبذیر در تولید و سرمایه گذاری های جنون آمیز و هوس آلود نیز تحریم شده است. این حلال و حرام ها نقش مؤثری در روند اقتصادی جامعه دارد و کاربرد آن به مراتب از مواد قانونی و مجازات های متخلّفان بیشتر است و اصولا یک شکل خودکار به جریان اقتصادی می دهد.


۴. هدف مالکیّت

دیگر از ویژگی های مکتب اقتصادی اسلام که آن را از همان گام های نخستین از مکتب های شرق و غرب که همه بدون استثناء ریشه ماتریالیستی دارند جدا می سازد، هدفِ مالکیّت است. در مکتب های دیگر، هدفِ مالکیّت تنها یک سلسله مفاهیمی محدود و مادّی است که کاربردشان مثل خود آنها محدود و یک بُعدی است و هیچ گاه در خدمت مفاهیم عالی تر قرار نمی گیرد.

در مکتب اقتصادی اسلام، مسئله مالکیّت و اهداف آن چهره کاملا جدیدی به خود می گیرد و اصول تازه ای بر آن حکومت می کند مانند: اصل «وَ مَنْ أَبْصَرَ بِهَا بَصَّرَتْهُ وَ مَنْ أَبْصَرَ إِلَیْهَا أَعْمَتْه‏ُ»(۳)؛ (کسی که به «وسیله» آن بنگر او را بینا می کند، و کسی که به سوی آن ـ به عنوان یک هدف ـ بنگرد نابینایش می سازد!) و اصل «الدُّنْیَا مَتْجَرُ أَوْلِیَاءِ الله ‏... دَارُ غِنًی لِمَنْ تَزَوَّدَ مِنْهَا ... الدُّنْیَا مَزْرَعَةُ الْآخِرَةِ»(۴)؛ (دنیا تجارتخانه اولیاء خداست ... سرای بی نیازی است برای آنها که از آن زاد و توشه بر گیرند ... مزرعه و کِشتگاه سرای دیگر است آن را در مسیر یک زندگی متعالی تر سوق می دهد).

مخصوصاً با توجّه به گفتاری که روشن بینانِ بنی اسرائیل به استثمارگر بزرگِ عصرِ خود قارون، آن مرد گم کرده راه و متظاهر و بی مغز، گفتند و در قرآن آمده است این هدف مشخص تر می شود: آنها چهار اصل اساسی را که قارون در مسئله هدف و ابعاد مالکیّت فراموش کرده بود به یاد او آوردند: نخست اینکه در لابلای تمام امکاناتی که خدا به تو عطا کرده سرای آخرت را جستجو کن که گمشده تو مال و ثروت نیست؛ بلکه چیزی است که به وسیله آن می توانی به آن برسی، آن را بجوی که گمشده اصلی تو آن است: «وَ ابْتَغِ فِیمَا آتَاکَ اللهُ الدَّارَ الْآخِرَةَ».(۵)

دیگر اینکه هر کس بهره و سهمی در این مواهبِ خداداد دارد تو سهم خویش را فراموش مکن و سهم دیگران را که در دست تو است بجای سهم خود مگیر «وَ لَا تَنْسَ نَصِیبَکَ مِنَ الدُّنْیَا».(۶) سوم اینکه پایه این جهان بر اساس «احسان متقابل» است همانگونه که خدا به تو نیکی کرده تو هم نیکی کن که اگر نیکی های خدا نبود تو مالک چیزی نبودی، هم چنین فراموش نکن که به دست آوردن یک ثروت با کوشش فردی ممکن نیست؛ بلکه فعالیت های اجتماعی دست به دست هم می دهد: از جاده ها استفاده می کنی، از امنیت بهره می گیری، از فعالیت بازار استفاده می کنی، از کار دیگران کمک می گیری، از راه هائی که دانشمندان در گذشته و امروز اندیشیده اند، از فرهنگ جامعه، از رشد فکری، از تلاش های سربازان، و از تمام کوشش هائی که در یک جامعه انجام می گیرد بهره مند می شوی تا بتوانی مالی بدست آری، بنابراین اگر خوب بیندیشی تمام این گروه هائی که به طور مستقیم یا غیر مستقیم فعالیت داشته اند تا این سرمایه به دست تو برسد آنها هم در آن حقّ دارند و سهیم اند هر چند قانوناً این سرمایه امروز تنها در دست تو است. بنابراین (همانگونه که جامعه به تو کمک و نیکی کرده به همان اندازه مدیون آن هستی)؛ «وَ أَحْسِن کَمَا أَحْسَنَ اللهُ إِلَیْکَ».(۷)

چهارم اینکه مالکیّت اگر به صورت ناموزونی متمرکز گردد و تشکیل غدّه سرطانی ثروت دهد سرچشمه فساد و تباهی خواهد شد موجب فساد و تباهی فرد به خاطر غرور و غفلت و هوس بازی و خودکامگی و استثمار و همکاری با ستمگران برای حفظ موقعیت خویش از یک سو، و فساد و تباهی جامعه بر اثر فاصله طبقاتی و در هم ریختن نظام توحیدی از سوی دیگر، می شود. بنابراین فراموش مکن که انباشتن این همه ثروت و گنج که حمل کلیدهای آن بر دوش گروهی زورمند است مشکل و مایه فساد است، و تو فساد مکن: «وَ لَا تَبْغِ الْفَسَادَ فِی الْأَرْضِ»(۸) چرا که خداوند مفسدان را دوست ندارد: «إِنَّ اللهَ لَا یُحِبُّ الْمُفْسِدِینَ».(۹)

این توصیه های چهارگانه - که امروز نیز واکنش های شدیدش به خوبی در جامعه سرمایه داری غربی و کاپیتالیسمِ شرقی به چشم می خورد - خطوطِ اصلی اهداف و ابعاد مالکیّت را در اسلام مشخص می کند. امروز در غرب هیچ کس مفاهیم معنوی و سعادت انسان ها را به معنی واقعیش در مالکیّت خود جستجو نمی کند. هیچ کس به نصیب و سهم واقعی خود قانع نیست.

هیچ کس تمام جامعه را در اموال خود شریک از طریق «کمک متقابل» نمی داند، و اگر دولتها فشار روی مالیاتها نیاورند شاید اصلا خود را مدیون جامعه نداند. به همین دلیل مالکیّتِ آنها سرچشمه تباهی جامعه آنان شده است، تباهی از نظر اخلاق، تباهی بر اثر جنگ، تباهی بر اثر انواع تجاوزها و دزدیها و ظلم و فسادها و فشردن گلوی مستضعفانِ جهان.

جالب اینکه منطق آنها در مسئله مالکیّت کاملا با منطق قارون شبیه است و می گفت: من این سرمایه ها را با علم و تدبیر خود به دست آوردم «قَالَ إِنَّمَا أُوتِیتُهُ عَلَیٰ عِلْمٍ عِندِی».(۱۰) و بنابراین تنها اراده من است که سرنوشت این اموال را تعیین می کند.

ثروت اندوزانِ غرب نیز درآمد عالی سرانه کشورهای خود، و ثروت های عظیم شخصی را مدیون تکنیک و صنعت برتر، و علم و هوش بیشتر خود می دانند، و نقش قشرهای وسیع مستضعف را که از طریق مختلف در تولید این صنایع، و یا در مصرف که مقدّمه تکامل تولید است، شرکت داشته اند، به کلی فراموش می کنند.

در نظام اقتصاد بلوک شرق باز تمام این اصول چهارگانه به دست فراموشی سپرده شده است، و سران حکومت که هم قدرت سیاسی و نظامی در خود متمرکز ساخته اند، و هم قدرت اقتصادی را، و به همین دلیل خودکامگی آنها در حد اعلاست سهم اصلی خویش را فراموش کرده، و سهم ملت زحمتکش خود را در ایجاد این قدرت های سه گانه به طاق نسیان زده اند؛ به همین دلیل آنها نیز در تولید فساد و تباهی جامعه خود دست کمی از رقبای غربی خود ندارند.

با توجه به این امور چهارگانه که قسمتی از ویژگی های اقتصاد اسلامی است روشن می شود که ما با یک مکتب کاملا جدید روبرو هستیم؛ مکتبی که به همان اندازه از کمونیسم فاصله دارد که از کاپیتالیسم فاصله دارد.(۱۱)

پی نوشت ها:

برچسب‌ها

ارسال نظر

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha