خبرگزاری حوزه | من امام را ندیدهام. حتی توفیق دیدار رهبری نیز نصیبم نشده است. اما یکی از فانتزیهایم این است جوانی بودم در خیابانهای دههی ۵۰ تهران که اعلامیه بهدست و سینهای مالامال از عشق خمینی'ره' از دست ساواک فرار کرده و در کوچهای که درب آخرین منزلش باز است پناه گیرم! آنوقت پیرمردی عصا بهدست که در گوشهی حیاط نشسته است کتابهایی از شریعتی و بهشتی و مطهری هدیه بدهد و نصیحتی کند: اینها را هم بخوان، تا بتوانی بهتر "مبارزه" کنی!
از خدا که پنهان نیست از شما چه پنهان، بارها مشق مبارزه کرده و خودم را در میان معترضین خیابانی دیدهام که در طرفداری از بهشتی'ره' با مجاهدین خلق، بنیصدرچیها و کمونیستها دست بهیقه میشوم و با تیری به مچ پا خورده لنگانلنگان خودم را به دفتر روزنامه میرسانم. اینها همان زندگی نازیستهای است که بارها در خیالم زندگی کرده و حسرتش را خوردهام. ای کاش به اندازهی پرتاب سنگی به پیکره و تمامیت نظام طاغوتی شاهِ ملعون هم که شده در تحقق انقلابِ اسلامِ خمینی'ره' نقش داشتم. اسلامی که گرچه شور داشت ولی شعار نبود، اسلامی سیاسی که برخاسته از عرفانِ غدیر بود و حماسهی عاشورا؛ و در انتها حاکمیتی منطبق با کتابِ خدا.
حال که چنین نبوده، خودم را وقف تحقق "آرمانهای انقلاب" میکنم. یعنی من انقلابیام، پس هستم.
یعنی من همانقدر خمینی را دوست دارم که انقلاب را، و همانقدر پای انقلابم که پای ولایت.
عهدی که من با انقلاب بستهام نه با گرانی کمرنگ میشود و نه با سهیمشدن در سفرهاش پررنگ! من خودم را سرباز انقلاب میدانم. سرباز رهبری و سرباز خاک و میهن. خاکی که برای پاسداریاش، پاسدارانی چون همّت و باکری و زینالدین و سلیمانی دادهایم، و مرزداران مصلحی چون مطهری و شریعتی و بهشتی و باهنر.
گرچه از مسئولین گلهمندیم، اما عهد ما با خمینی و انقلابش در بند اعتباریات دنیا نیست، ما در گهواره بودیم که او روی مشتهای گرهکردهمان حساب باز کرده بود. حال بیانصافیست دِینمان را ادا نکنیم. البته انقلاب دیگر مردی شده برای خود، ما به او محتاجتریم تا او بهما. امام و انقلاب امام مارا از بیهویتی و بیصورتی رهانید و بهما اصالت بخشید، تاریخ بخشید و زندگی بخشید. ما مدیون اسلام خمینی هستیم. والله اگر امام و اسلام سیاسیاش نبود، متحجرین دوزاری مارا در دوگانههای کذایی خانهوجامعه، مصلحتوحکمت گرفتار کرده بودند. جگر شیر میخواست بالای منبر علیه طاغوت حماسه ساختن؛ که به جگر کار برآید به سخنرانی نیست! امام، اسلامسرا نبود و منبر و وعظ را نیز در خدمت حاکمیت منطبق با قرآن میخواست. و چه خون دلها میخوریم از دست نااهلانی که میخواهند انقلاب اورا تحریف کنند.
پس من دست بر دست این انقلاب و سکاندار مجاهدش، تا شخمزدن تلآویو دست ازپا نخواهم شناخت و عاقبتبخیری را در ارتباط قلبی با این سید نورانی خواهم جست.
امیرحسن اوصالی










نظر شما