به گزارش خبرگزاری حوزه، بی شک عوامل متعددی در نافرمانی و جدایی مردم از امیرالمؤمنین علی علیه السلام نقش داشتند، اما عاملی که سهم ویژه و حداکثری در این مقوله را داشت لغزش خواص بود.
منظور از عوام و خواص چه کسانی هستند؟
در ادبیات فرهنگی، سیاسی و اجتماعی، اصطلاحات «عوام» و «خواص» به دو قشر متمایز از جامعه اشاره دارند. «عوام» به کسانی اطلاق میشود که در مسائل گوناگون فرهنگی، سیاسی و اجتماعی، فاقد تحلیل مستقل بوده و در تصمیمگیریها تابع نظرات و تحلیلهای دیگران، بهویژه خواص، هستند.در مقابل، «خواص» افرادی هستند که با درک عمیقتر از مسائل و مشکلات فرهنگی، سیاسی و اجتماعی جامعه، توانایی تجزیه و تحلیل این مسائل را دارا میباشند.
بر این اساس، یکی از مهمترین وجوه تمایز خواص نسبت به سایر اقشار جامعه، برخورداری از نفوذ اجتماعی و توانایی تأثیرگذاری در فرآیند تصمیمسازی و تصمیمگیریهای کلان جامعه به شمار میرود.
دامنه تأثیرگذاری خواص به تناسب تواناییها و موقعیت آنان متفاوت است. برخی در محدودهای محدود نظیر یک روستا تأثیرگذارند، برخی دیگر در سطح یک شهر یا استان، و گروهی نیز دارای نفوذی فراگیر در یک یا چند کشور و حتی بر نسلهای آینده میباشند.
شواهد تاریخی حاکی از آن است که یکی از عوامل اصلی در بروز مشکلات متعدد برای حکومت امیرالمؤمنین علی علیهالسلام و عدم تداوم حکومت امام حسن مجتبی علیهالسلام، لغزش خواص از میان اهل حق بوده است.
خواصی که از ابتدا در جبهه باطل حضور داشتند، هرچند دشمن بودند، اما تأثیر مستقیمی بر تضعیف حکومت آن حضرت نداشتند؛ زیرا سابقهای در تبعیت از ارزشهای دینی و اسلامی نداشتند که انحراف آنان موجب گمراهی جامعه علوی شود.
در مقابل، خواص اهل لغزش که از نفوذ اجتماعی گستردهای برخوردار بودند و سابقهای درخشان در تبعیت از ارزشهای دینی داشتند، در صورت انحراف از مسیر حق، گروهی گسترده از مردم را با خود همراه کرده و موجب انحراف و سقوط آنها میشدند.
سهم خواص در تضعیف حکومت امیرالمؤمنین علیهالسلام
در هر نظام سیاسی، توانایی مقابله با تهدیدها و بحرانها، معیاری برای سنجش میزان اقتدار آن نظام به شمار میآید. اقتدار هر نظام نیز تا حد زیادی وابسته به میزان پشتیبانی مردم از آن است. از این منظر، یکی از نشانههای تضعیف یا افول یک حکومت، از دست دادن توانایی پاسخگویی به تهدیدات دشمنان است. هرگاه یک نظام سیاسی قدرت دفاع از خود را از دست بدهد، به سوی زوال و فروپاشی سوق داده خواهد شد. حکومت امیرالمؤمنین علیهالسلام نیز به دلیل عهدشکنی و یا بیبصیرتی برخی از خواص، از این قاعده مستثنا نبوده است.
سؤال اساسی اینجاست که چه اتفاقی رخ داد که موجب شد انبوه مردمی که در سال ۳۵ هجری، پس از کشته شدن عثمان، پیرامون امیرالمؤمنین علیهالسلام گرد آمده بودند ـ بهگونهای که امام حسن و امام حسین علیهماالسلام در ازدحام جمعیت در خطر آسیب قرار گرفتند ـ در مدت کوتاهی از گرد آن حضرت پراکنده شدند؟ چگونه گروهی از همان مردم بعدها در نهروان به روی آن حضرت شمشیر کشیدند و حتی ایشان را واجبالقتل خواندند؟ و چرا کار به جایی رسید که آن حضرت با لحنی تند، مردم کوفه را سرزنش کرد و آرزوی مرگ یا جدایی از آنان را ابراز داشت؟
پاسخ به این پرسشها نیازمند در نظر گرفتن مجموعهای از عوامل پیچیده و درهمتنیده است؛ چراکه پدیدهها و رخدادهای اجتماعی به ندرت معلول یک عامل واحد هستند. در این زمینه میتوان به عواملی چون «شیوع دنیاگرایی»، «رفاهطلبی»، «القاء شبهههای دینی»، «رواج شایعات علیه امیرالمؤمنین علیهالسلام توسط معاویه»، «نسبت دادن ناروا و ناحق قتل عثمان به آن حضرت» و نیز «عدم تحمل عدالت علوی توسط برخی از مردم» اشاره کرد. با این حال، در میان تمام این عوامل، آنچه سهم برجستهتری دارد، «لغزش خواص» بوده است.
لغزش خواص
با بررسی علل اصلی جدایی مردم عراق و حجاز از جبهه امیرالمؤمنین علیهالسلام، مشاهده میشود که توطئهها علیه آن حضرت عمدتاً با تحریک برخی شخصیتهای برجسته و چهرههای با نفوذ صورت پذیرفته است.
برای نمونه، مردم بصره با تحریک عایشه، طلحه و زبیر در جنگ جمل در برابر آن حضرت صفآرایی کردند. در کوفه نیز عدهای از شمشیرزنان، با تحریک ابوموسی اشعری، از یاری امیرالمؤمنین علیهالسلام در همان جنگ خودداری نمودند.
در جریان جنگ صفین نیز هزاران تن از سپاه امیرالمؤمنین علیهالسلام، تحت تأثیر خیانت افرادی چون أشعث بن قیس، زید بن حصین و مسعر بن فدکی، آن حضرت را وادار به پذیرش حکمیت کردند. این مسئله فرصتی را برای بازیابی قوای سپاه شام و تداوم حکومت معاویه فراهم آورد.
زمانی که برخی از چهرههای نامدار سپاه امیرالمؤمنین علیهالسلام آتشبس را پذیرفتند، بیست هزار نفر از سپاه از ادامه جنگ خودداری کرده و خواستار توقف پیشروی مالک اشتر و پذیرش حکمیت شدند. از سوی دیگر، افرادی چون خِرّیت بن راشد، عبدالله بن کوّاء یشکری، حرقوص بن زُهیر (ذوالخویصره)، عروه بن ادیّه و عبدالله بن وهب راسبی، با اعتراض به حکمیت تحمیلی، امیرالمؤمنین علیهالسلام را کافر دانستند. در پی این رویداد، گروهی از ناآگاهان تحت عنوان خوارج از حضرت جدا شده و جنگ نهروان را علیه ایشان برپا کردند.
مجموع این وقایع به روشنی نشان میدهد که یکی از عوامل اساسی در تضعیف حکومت علوی، لغزش و سقوط خواص و نخبگان جامعه بوده است. بنابراین، اگرچه عوامل متعددی در تنهایی و غربت امیرالمؤمنین علیهالسلام نقش داشتند، اما در میان آنها، سهم خواص، قابل توجه و با اهمیتی ویژه بوده است. بررسی دقیق وقایع عصر حکومت امیرالمؤمنین علیهالسلام نشان میدهد که همزمان با انحراف و عصیانگری خواص، نافرمانی و بیوفایی عوام نیز شدت یافت و به دنبال آن، پایههای حکومت آن حضرت سست شد.
در همین راستا، حضرت آیتالله خامنهای یکی از ریشههای اصلی انحرافات صدر اسلام، بهویژه در دوران حکومت امیرالمؤمنین علیهالسلام را در انحراف خواص جبهه حق دانستهاند. ایشان تصریح میکنند:
«خواص دوران ایشان، خواص طرفدار حق، یعنی کسانی که حق را میشناختند، اکثرشان کسانی بودند که دنیا را بر آخرت ترجیح میدادند.»۱
پی نوشت:
۱.بیانات درجمع فرماندهان لشکر۲۷ محمد رسول الله(ص)، ۱۳۷۵/۳/۲۰
منبع: کتاب ریزش خواص در حکومت امیرالمؤمنان علیه السلام/جواد سلیمانی










نظر شما