به گزارش خبرگزاری حوزه، أمیرالمؤمنین امام علی علیه السلام در نهج البلاغه نکاتی درباره «وصف یاری شایسته» بیان می کنند که تقدیم شما فرهیختگان می شود:
حکمت ۴۳:
«وَ قَالَ (علیه السلام) فِی ذِکْرِ خَبَّابِ بْنِ الْأَرَتِّ:
[رَحِمَ] یَرْحَمُ اللَّهُ خَبَّابَ بْنَ الْأَرَتِّ، فَلَقَدْ أَسْلَمَ رَاغِباً، وَ هَاجَرَ طَائِعاً، وَ قَنِعَ بِالْکَفَافِ، وَ رَضِیَ عَنِ اللَّهِ، وَ عَاشَ مُجَاهِداً.»
ترجمه:
امام(علیه السلام) به هنگام ذکر نام «خباب بن ارت» فرمود:
خدا رحمت کند خباب بن الارت را او از روی رغبت اسلام آورد و برای اطاعت خداوند هجرت کرد، به زندگی ساده قناعت نمود، از خدا خشنود و در تمام دوران عمرش مجاهد بود.
شرح:
مجاهدی وارسته:
امام(علیه السلام) در این گفتار پرمایه خود تعریف و تمجیدی از یکی از مجاهدان اسلام و مسلمانان راستین به نام «خبّاب بن الارتّ» دارد، اوصافی که می تواند برای همه الگو باشد و از آن پند و اندرز گیرند. آن حضرت(علیه السلام) به هنگام ذکر نام «خبّاب بن الارت» چنین فرمود: «خدا رحمت کند خباب بن الارت را او از روی رغبت اسلام آورد و برای اطاعت خداوند هجرت کرد، به زندگی ساده قناعت نمود، از خدا خشنود و در تمام دوران عمرش مجاهد بود»; (وَقَالَ(علیه السلام): فِی ذِکْرِ خَبَّابِ بْنِ الاَْرَتِّ: یَرْحَمُ اللَّهُ خَبَّابَ بْنَ الاَْرَتِّ، فَلَقَدْ أَسْلَمَ رَاغِباً، وَهَاجَرَ طَائِعاً، وَ قَنِعَ بِالْکَفَافِ، وَرَضِیَ عَنِ اللَّهِ، وَعَاشَ مُجَاهِداً).
امام(علیه السلام) در اینجا پنج وصف مهم برای خبّاب به دنبال طلب رحمت الهی، برای او ذکر می کند: نخست اسلام وی از روی عشق و علاقه و رغبت است نه از روی ترس و نه از روی طمع و نه به سبب تقلید کورکورانه. آری او اسلام را به خوبی شناخت و به آن عشق ورزید و مسلمان شد و بهترین دلیل برای عشق و علاقه او به اسلام این بود که بارها مشرکان او را شکنجه کردند که دست از اسلام بر دارد، شکنجه ها را تحمل کرد و دست از دامان پیامبر نکشید.
وصف دوم اینکه او جزء مهاجران بود و مهاجرتش برای اطاعت خدا صورت گرفت. شاید هجرت بعضی از مکه به مدینه برای ترس از مشرکان یا طمع در آینده اسلام بود; ولی این مرد مجاهد تنها به موجب اطاعت خداوند هجرت کرد و می دانیم هجرت مهاجران فصل جدیدی در تاریخ اسلام گشود، زیرا آنها با انصار مدینه دست به دست هم داده لشکر نیرومندی برای اسلام فراهم شد که در سایه آن توانست در مبارزات خود با دشمنان پیروز گردد و حکومت اسلامی به کمک آنها تحقق یابد. جالب این که در حالات خبّاب نوشته اند که او در میدان بدر و تمام غزواتی که بعد از آن صورت گرفت از پیغمبر(صلی الله علیه وآله) جدا نشد.
سوم اینکه او مرد قانعی بود و زندگی ساده و زاهدانه ای داشت و می دانیم افراد قانع افرادی عزیز و سربلندند و در برابر ثروتمندان از خدا بی خبر هرگز سر تعظیم فرود نمی آورند. در حقیقت او در این کار از پیغمبر گرامی اسلام الگو می گرفت.
در چهارمین جمله خشنودی او را از تقدیرات الهی بیان می کند با این که او دوران های سخت و طوفانی اسلام را از نزدیک مشاهده کرد و زجر بسیار کشید و تحمل شدائد نمود; اما با این حال همیشه از خدا راضی بود; راضی از مقدرات الهی و به پاداش های نیک. قرآن مجید درباره گروهی از مؤمنان راستین می فرماید: «(رَضِیَ اللّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْه); هم خدا از آنها راضی بود و هم آنها از خدا» (۱) و درباره صاحبان نفس مطمئنه می فرماید: «(راضِیَةً مَرْضِیَّةً); هم آنها از خدا خشنود بودند و هم خدا از آنها خشنود».(۲)
در پنجمین و آخرین توصیف می فرماید: او در تمام عمر مجاهد بود; در مکه جهادی آمیخته با شکنجه داشت. مشرکان آتش افروختند، او را به پشت بر آتش خواباندند به گونه ای که قسمت زیادی از پشت او سوخت; ولی هرگز از اسلام باز نگشت. در دوران مدینه که دوران جهادهای سخت و سنگین اسلامی بود در تمام میدان های نبرد حضور داشت و می جنگید و در دوران حکومت امیر مؤمنان علی(علیه السلام) گفته اند در جنگ صفین و نهروان حضور داشت، هرچند بعضی از مورخان معتقدند او در اواخر عمرش بیمار بود و نتوانست در صفین شرکت کند و پیش از جنگ نهروان از دنیا چشم پوشید.
صفات بالا نشان می دهد چه کسانی می توانند محبوب اولیاء الله باشند و چه صفاتی انسان را به خدا و معصومان(علیهم السلام) نزدیک می کند.
نکته:
خباب بن ارتّ که بود؟
«خباب بن ارت» که کنیه او ابو عبدالله یا ابو محمد یا ابو یحیی بود از سابقین در اسلام و بزرگان صحابه. او از طایفه بنی تمیم بود. در زمان جاهلیت او را اسیر کردند و به مکه آورند و فروختند و سپس آزاد شد. در عصر جاهلیت کار او آهنگری و ساختن شمشیر بود.
بعضی می گویند: ششمین نفری است که اسلام را پذیرفت و بعضی معتقدند پس از چند نفری به افتخار اسلام درآمد و همان گونه که قبلاً اشاره کردیم او شکنجه های سختی از مشرکان مکه دید. در بعضی از تواریخ آمده است که خلیفه دوم در ایام خلافتش از او سؤال کرد: مشرکان مکه با تو چه کردند؟ پشت خودش را نشان داد و گفت: نگاه کن. هنگامی که خلیفه آثار آتشی را که بر پشت او افروخته بودند مشاهده کرد که پس از سال ها باقی بود گفت: تا امروز پشت کسی را این چنین ندیده بودم و همان گونه که در بالا اشاره شد، او در جنگ بدر و تمام غزوات اسلامی بعد از آن شرکت داشت. در اواخر عمرش به کوفه رفت و در سال ۳۷ و بعضی گفته اند ۳۹ هجری چشم از جهان بربست.
بعضی گفته اند در جنگ صفین و نهروان در لشکر علی(علیه السلام) بود در حالی که از بعضی از روایات استفاده می شود هنگامی که امیر مؤمنان از صفین بازگشت قبری را در بیرون دروازه کوفه دید. از صاحب آن پرسید عرض کردند: قبر خباب است. او فرزندی داشت، که در زمان پیغمبر اکرم(صلی الله علیه وآله) متولد شده و حضرت نام «عبداللّه» را بر او نهاد. به این ترتیب او هم جزء صحابه محسوب می شد. او مردی پارسا و از شیعیان مخلص علی(علیه السلام) بود که خوارج وی و همسرش را به طرز بسیار بی رحمانه ای کشتند; او را ذبح و شکم همسرش را که باردار بود پاره کردند. امیر مؤمنان هنگامی که جنایات خوارج را برمی شمرد، شهادت عبدالله را مطرح فرمود و آنها را مسئول خون او دانست(۳). (۴)
پی نوشت ها:
(۱). مائده، آیه ۱۱۹.
(۲). فجر، آیه ۲۸.
(۳). استیعاب و أسد الغابه در شرح حال «خباب بن الارت» و شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج ۱۸، ص ۱۷۱.
(۴). سند گفتار حکیمانه: طبق بعضی از روایات، امام(علیه السلام) این جمله حکمت آمیز و جمله ۴۴ را یک جا بیان فرمود و آن زمانی بود که از صفین باز می گشت. هنگامی که به دروازه کوفه رسید هفت قبر در طرف راست دروازه مشاهده فرمود و گفت: این قبرها چیست؟ عرض کردند: ای امیر مؤمنان بعد از آنی که شما به سوی میدان صفین حرکت کردید «خباب بن ارتّ» (که از یاران قدیمی پیغمبر اکرم بود از دنیا رفت و وصیت کرده بود که او را در بیرون دروازه کوفه دفن کنند در حالی که در آن زمان مردم، مردگان خود را در اطراف خانه خویش دفن می کردند (بعضی دیگر نیز که چنین دیدند مردگان خود را در کنار قبر خباب دفن کردند) آن گاه امام(علیه السلام) جمله بالا را بیان فرمود و سپس رو به سوی قبرهای آنان کرد و جمله معروف: «السلام علیکم یا اهل الدیار...» را بیان فرمود. به هر حال این گفتار حکیمانه را پیش از سیّد رضی، نصر بن مزاحم در کتاب صفین و طبری در تاریخ معروف خود و جاحظ در البیان و التبیین و ابو نعیم در حلیة الاولیاء و گروه دیگر نقل کرده اند (مصادر نهج البلاغه، ج ۴، ص ۴۰ با تلخیص).
منبع: کتاب پیام امام امیر المومنین (علیه السلام)، شرح تازه و جامعی بر نهج البلاغه










نظر شما