به گزارش خبرگزاری حوزه، در قلب شهراصفهان، میان هیاهو و شتاب زندگی روزمره، جایی به نام چهارباغ وجود دارد که نه یک مکان فیزیکی ساده، بلکه نقطهای از نور و هدایت است.
اینجا، پاتوقی است که هر سنگفرش آن روایتی از تحول و هر دیوارش زمزمهای از امید را در خود جای داده است.
روحانی های حاضر در چهار باغ، مردانی هستند که با کلامشان جانها را جلا میدهد، در اینجا مینشیند و قلبهای تشنه را سیراب میکند.
حجت الاسلام محمد مهدی قربانی یکی از مشاوران و روحانیان حاضر در چهار باغ گفت:
«ما پاتوق گفتوگو چهار باغ عباسی را در سال ۱۴۰۱ راهاندازی کردیم؛ تقریباً سه چهار ماه قبل از جریان "زن، زندگی، آزادی". اصلاً اطلاعی نداشتیم که چنین اتفاقی قرار است بیفتد. خیابان چهارباغ عباسی که یک خیابان تفریحی-فرهنگی است، محل رفتوآمد ما شد. این خیابان پر از فستفودها، آبمیوهفروشیها و بستنیفروشیهاست و از یک طرف به میدان امام (نقش جهان) و از طرف دیگر به سیوسهپل متصل میشود. اینجا بهترین و جامعترین مکان گردشگری اصفهان است که مردم با هر فکر و اعتقادی به آنجا میآیند.

در ابتدا هر هفته یکشنبهها برنامه داشتیم؛ اما از فروردین ۱۴۰۴، به چهارشنبهها منتقل شد و بعد از چهار ماه، پنجشنبهشبها نیز در گلستان شهدای اصفهان برنامهریزی کردیم. در این پاتوق، حدود ده میز قرار میدهیم و سر هر میز یک روحانی قرار دارد و در حال حاضر، با افزایش تعداد کارشناسان به ۳۰ کارشناس روحانی، در حال ارائه خدمت بوده و سه الی چهار نفر نیز مسئول جذب داریم.
این افراد با رهگذران بهصورت دوستانه و با روی گشاده احوالپرسی میکنند و آنها را به گفتوگو دعوت مینمایند. افراد میپرسند: «چرا اینجا نشستهاید؟» و ما پاسخ میدهیم: «برای شنیدن حرفهای شما.» همین گفتوگوی ساده، گاهی سرنوشتها را تغییر میدهد.
اینجا در کنار حضور افراد گوناگون با عقائد و قیافه های مختلف، محل حضور دو دلداده نیز بود که پس از دوره ای دوستی که آن ها را از مسیر حق دور کرده بود، با توصیههای حاج آقا حالا در آستانه ازدواج قرار گرفتند، و روزی برای تشکر به حضورش رفتند. اینجا، حتی کسانی که روزی برای یافتن مواد مخدر به این محل میآمدند، امروز در جستوجوی معنویت هستند.
حجتالاسلام علیرضا خوشقامت یکی از روحانیون و مشاورین حاضر در پاتوق گفتوگوی چهارباغ، خاطره خود از تحولات شیرین افراد را اینگونه بیان کرد:
در یکی از روزهای سرد، دختر جوانی با ظاهری غیرمعمول وارد شد. کلاه بر سر داشت و بلوز و شلوار تمرین پوشیده بود. در حال کشمکش درونی عمیقی بود که سرانجام تصمیم گرفت بماند و با ما گفتوگو کند.
گفتوگوی ما با لطف الهی آغاز شد. آنچه قرار بود یک دیدار کوتاه باشد، به گفتوگویی دو ساعته تبدیل شد. او با اشتیاقی غیرمنتظره به سخنانم گوش میداد و سوالاتی عمیق می پرسید.
پس از خداحافظی جلسه اول، هفته بعد مجدد آمد و تغییرش محسوس بود. مانتویی بلندتر پوشیده بود، حجابش کاملتر شده بود و نگاهش عمق دیگری یافته بود.
با صداقت گفت: کاپیتان یکی از رشته های ورزشی هستم؛ اما اکنون میفهمم در مسیر اشتباهی قدم میزدم. او با معارف دینی بیگانه بود، وقتی ابراز کرد میخواهد از تیم کنارهگیری کند، با قاطعیت گفتم: "نه! باید بمانی و حتی با حجابت روی سکوهای جهانی حاضر شوی و این علم را بلند کنی!"
در جلسات بعدی، کتاب هایی که ما به او معرفی کردیم را خواند و سوالاتش را از من میپرسید.
کتاب "جوان و انتخاب بزرگ" اثر اصغر طاهرزاده تأثیر شگرفی بر او گذاشته بود. با اصرار میخواست گفتوگوها ادامه یابد، اما به او گفتم: "آنچه لازم بود گفتم؛ اکنون انتخاب مسیر با خود توست."
و در نهایت، گفتم فقط در ادامه راه یکی میتواند با تو ادامه دهد و راه را با تو بیاید و او را به سوی کربلا و امام حسین(ع) راهنمایی کردم و گفتم ادامه مسیرت را بتو نشان میدهد. چند وقت بعد، عکسی از حرم مطهر امام حسین (ع) برایم فرستاد و گفتم خود آقا مسیر را به تو نشان خواهد داد و این یکی از اتفاقات خوب بود که شروعش از همین پاتوق گفتوگو رقم خورد.

سوالات اعتقادی، قلب تپندهی چهارباغ
بیشترین پرسشها در چهارباغ، حول محور اعتقادات و مسائل کلامی میچرخد.
جوانان میپرسند: "چرا حجاب؟" یا "چرا نماز؟" و روحانی های حاضر در پاتوق گفتوگو با استدلالهایی روشن و بهدور از شعار، پاسخ میدهند.
گاهی نیز سوالات از مرزهای معمول فراتر میرود؛ مانند پسر جوانی که پس از سیوپنج سال، برای اولین بار وضو میگیرد و نماز میخواند.
اینجا، حتی کسانی که روزی وجود خدا را زیر سوال میبردند، پس از چند جلسه گفتوگو، بهسوی ایمان گام برمیدارند.
پرسشهای سیاسی و تاریخی از گذشته تا امروز
پاتوق گفتوگو در چهارباغ تنها محدود به مسائل دینی نیست. سوالاتی دربارهی اقتصاد، حکومت پهلوی، یا ضرورت رفراندوم در جمهوری اسلامی، نشاندهندهی دغدغههای متنوع مراجعین است. روحانیون مشاور حاضر در آنجا با تسلط بر تاریخ و سیاست، به این پرسشها پاسخ میدهد و گاه با مقایسهای منطقی، ابهامات را برطرف میکند.
فضای چهارباغ، روزی محل تجمع معتادان بود؛ اما امروز بهبرکت حضور روحانیون و گفتوگوهای سازنده، به مکانی امن و الهامبخش تبدیل شده است.
این تحول، نه با اجبار، که با شنیدن و پاسخگویی صادقانه ممکن شد. پاتوق گفتوگو در چهارباغ ثابت کرده است که حتی در تاریکترین شرایط، میتوان با نور دانایی و مهربانی، راهی به سوی روشنایی گشود.
چهارباغ اصفهان، بیش از آنکه یک مکان باشد، یک "تجربهی زنده" است. جایی که هر پرسش، هر اشک، و هر لبخند، روایتی از تحول را در خود دارد. اینجا، روحانیون مشاور به همراه همکارانش، نه با شعار، که با عمل نشان میدهند که گفتوگوی صمیمانه میتواند دنیایی را تغییر دهد.
دستنوشتههایی که آیینه ی جان شد
دستنوشتههای مراجعین پس از تحولشان گواهی زنده بر این تحولات است.
برخی با خطی لرزان از حال خوبی مینویسند که پس از گفتوگو با روحانی به آن رسیدهاند.
برخی دیگر، روحانیای که با آن گفتوگو داشته اند را فرشتهای میگویند که در هیبت یک انسان با آنها سخن گفته است و دستنوشته هایشان روایتی از نجات، امید و بازگشت است.

روحانیون ما با عمل به تعالیم اسلام ناب محمدی(ص) و با الهام از سیره اهل بیت(ع) نشان دادند که چگونه میتوان با زبان محبت و خردورزی، راه هدایت را به روی تشنگان حقیقت گشود. آنان با پیروی از روشهای تربیتی قرآن کریم و سنت نبوی، ثابت کردند که دین اسلام توانایی پاسخگویی به همه نیازهای بشر در همه اعصار را دارد.

چها باغ جایی که دیوارهای بی اعتمادی فرو میریزد
میان سنگفرشهای تاریخی چهارباغ، چیزی عمیقتر از معماری باشکوه رخ مینماید: تحولی آرام اما انقلابی در نگاه مردم. بسیاری از مراجعین، روز اول با چهرههایی درهمرفته و نگاهی آمیخته به بدبینی میآمدند، همان تصور کلیشهای از روحانیون خشک و دور از واقعیت. اما پس از دقایقی گفتوگو، چهرههایشان باز میشد، گویی دیواری نامرئی فرو ریخته بود.
حتی مخالفان سرسخت نیز پس از گفتوگو اعتراف میکردند: «ما فکر میکردیم دین یعنی تحمیل... اما اینجا کسی مجبورمان نکرد. فقط شنیدند و پاسخ دادند.» این همان معجزهی چهارباغ بود، جایی که دین نه به عنوان مجموعهای از بایدونبایدها، بلکه چون دستی مهربان برای یاری دادن تجربه میشد.
نمونهای از دلنوشتههای مراجعین پاتوق گفتگوی چهارباغ
دوست داشتم نظر دین و اسلام را درمورد ازدواج و روابط دختر و پسر پیش از ازدواج را بیشتر بدونم و با علم امروز تطبیق دهم .
ممنون از وقتی که گذاشتید.
این در دسترس بودن این تعامل باید بیشتر اتفاق بیفته چرا که برای جامعه امروز به نظر من بسیار نیازه.
سپاس که باعث این اتفاق شدید. همچنین ممنونم به خاطر هدیه با ارزش و قشنگتون

این گفتگو واقعاً به گونهای حالمو دگرگون کرده و قسمت بوده که بیام و حالم و فکرم و احساسم بهتر از قبل بشه و امیدوارم که بهتر از این هم میشود به لطف نماز خدای یکتا و کارشناس کاردرست آقای..... عزیز

من قبل از اومدن به اینجا و قبل از دیدن حاج آقا احساس داشتم که اگر آخوند یا آدم مذهبی با من روبرو میشد، خیلی با لحن بد و رفتار بد از کنارم رد میشد.
ولی با صحبتهای دلنشین حاج آقا فهمیدم که ما هم خیلی به چشم بد دیده نمیشیم و در دل من چراغی روشن شد برای نماز خواندن و روی آوردن دوباره به نماز و اعتقادات خود.

تقدیر و تشکر فراوان از حاج آقای عزیز که یک تاثیر اساسی بر روی زندگی ما گذاشتند
ما قبلاً خیلی با خدا بودیم اما راه خود را گم کرده بودیم وقتی توی جمعهای اینجوری نشستیم و حرفهای شما واقعاً تاثیر بزرگی بر روی ما گذاشت انشاالله عمری با عزت نصیبتان شود که جوانان را به راه هدایت فرمایید
پایدار باشید

پاتوق گفتوگو در چهارباغ ثابت کرد که میتوان بیهیاهوی تبلیغات، بیآنکه کسی را شرمنده کرد، قلبها را لمس کرد.
امروز، بسیاری از همان کسانی که روزی با تمسخر از کنار میزهایی که در پشت آن روحانیون نشسته بودند میگذشتند، خود مبلغان این نگاه شدهاند؛ نه با شعار، بلکه با زندگیشان.
هر سنگ این خیابان، روایتی از بازگشت را در خود حک کرده است: بازگشت به فطرت، به امید، و به باوری که اینبار از جنس "اختیار" بود، نه اجبار.
گزارش از: سمیرا گلکار














نظر شما