به گزارش خبرگزاری حوزه، کاروان امام حسین علیه السلام در روز هفتم محرم شاهد آغاز رسمی قطع و قحط آب در کربلا بودند. عبدالله بن حصین ازدی در این روز خطاب به امام حسین علیه السلام گفت: «آیا آب را نمیبینی که به روشنی آسمان است؟ به خدا یک قطره از آن نمیچشی تا از تشنگی کشته شوی.»حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام در حق او نفرین کرد که: «خدایا او را از تشنگی بکش و هرگز او را نبخش.» حمید بن مسلم میگوید او مرض استسقا گرفت.مرضی که آب میخورد و سیراب نمیشد و آن قدر آب خورد تا جان داد.
فرمان قطع آب
در کتب “ارشاد” و “تاریخ طبری” آمده: عبیدالله بن زیاد به عمر سعد چنین نوشت: یابن سعد میان حسین و آب فرات حائل شو و کار را برایشان تنگ بگیر و نگذار یک قطره آب بنوشند چنانکه با عثمان کردند ( و این دروغ تاریخی بنی امیه بود)، ابن سعد همان وقت عمر و بن حجاج را بر فرات گماشت و با پانصد سوار در کنار شریعه فرات مستقر کرد و مانع دسترسی امام حسین و یارانش به آب شدند، و این رفتار غیر انسانی سه روز قبل از شهادت امام حسین علیهالسلام صورت گرفت.
عطش بر اصحاب به خصوص اطفال و زنان حرم غالب شد.در بعضی منابع نوشته شده پس از چیره شدن تشنگی بر خیمهها و یاران، امام حسین علیه السلام پشت خیمههای زنان، نوزده قدم به سمت قبله برداشته و زمین را با تبر حفر کردند. ناگاه آبی زلال جوشیدن گرفت. تمام کاروان امام نوشیدند و مشکها را پر کردند. سپس چشمه در زمین فرورفت و هیچ نشانی از آن به جا نماند.در مناقب ابن شهر آشوب نُه گام نوشته شده و در مدینه المعاجز هم این طور ثبت شده که فرشتهای نازل شد و پشت خیمهها خطی کشید و جوی آب جاری شد.
حضرت سیدالشهدا برادر و علمدارش حضرت ابالفضل العباس را فراخواند. ایشان با سی نفر سواره و بیست پیاده شبانه با بیست مشک شجاعانه به سمت فرات یورش بردند. عمروبن حجاج سر کرده موکلین آب صیحه زد شما کیستید نافع بن هلال جواب داد منم پسر عموی تو آمدم بیاشامم گفت بخور گوارا باد.نافع گفت وای بر تو می گوئی من آب بخورم حسین و اهلبیتش تشنه بمیرند عمرو گفت راست گفتی اما به ما دستور داده اند مانع شویم نافع باصحاب صیحه زد داخل فرات شوید و عمرو هم صیحه زد مانع شوید و بجنگید عده ای از اصحاب جنگ می کردند و عده ای مشکها را پر می نمودند و کسی از اصحاب امام کشته نشد و آب را به خیام رساندند.
رسیدن مسلم بن عوسجه به کربلا
در این روز بود که خبر رسیدن مسلم بن عوسجه که شبانه از کوفه به کربلا آمده و خود را به سپاه امام رساند، یاران را خوشحال و شادمان کرد.پیرمردی بزرگوار از طایفه بنیاسد و از چهرههای درخشان کوفه و از هواداران اهل بیت (ع) بود. او از اصحاب پیامبر (ص) و از مسلمانان باسابقه به شمار میرفت و از آن حضرت هم روایت شده است که پارسا، شجاع و سوارکاری نامی بود.
مسلم بن عوسجه پس از ورود مسلم بن عقیل به کوفه، به یاریاش شتافت و از مردم برای حمایت از امام حسین (ع) بیعت گرفت. او هم چنین، کار خرید سلاح، دریافت کمکهای مردمی و فرماندهی جنگجویان طایفه مذحج و بنی اسد را بر عهده داشت. مسلم بن عوسجه پس از پراکنده شدن کوفیان و شهادت مسلم بن عقیل و هانی بن عروه، خود را از دید سربازان عبیدالله مخفی ساخت و شبانه همراه خانواده خود از کوفه خارج گردید و به سپاه امام حسین علیه السلام پیوست.
در روز عاشورا وقتی دو لشکر به هم درآمدند، عدهای از سپاه ابن سعد که عمرو بن حجاج سرکردگی آنان را بر عهده داشت، از سمت رودخانه فرات به لشکر امام علیه السلام حمله کردند و با میسره سپاه به فرماندهی زهیر بن قین درگیر شدند. در این میان مسلم بن عوسجه سرسختانه به نبرد با دشمن پرداخت.وی حدود پنجاه تن از جنگجویان ابن سعد را به خاک افکند و همچنان با شمشیر خود به قلب سپاه دشمن میزد. از شدت نبرد گرد و غبار زیادی بلند شد، ساعتی گذشت؛ گرد و غبار تا حدودی فروکش کرد. پیکر نیمه جان مسلم بر زمین کربلا افتاده بود. امام حسین علیه السلام به سوی او شتافت و فرمود: ای مسلم خدا تو را رحمت کند. سپس این آیه را تلاوت فرمود: فَمِنْهُم مَنْ قَضَی نَحْبَهْ وَ مِنْهُمْ مَنْ ینْتَظِرْ وَ ما بَدَّلُوا تَبْدیلا.
شب و روز هفتم و توسل به باب الحوائج شش ماهه
علی اصغر طفلی شیرخواره بود؛ که نه آبی در خیمهها بود تا وی را سیراب کنند ، و نه مادرش «رباب» شیری در سینه داشت که به وی دهد. در روز عاشورا امام(ع) قنداقه علی اصغر را در دست گرفت و به سوی دشمن رفت؛ در مقابل لشکر یزید ایستاد و فرمود:«ای مردم! اگر به من رحم نمیکنید بر این طفل ترحم نمایید ... »
اما گویی که بذر رحم بر دل سنگ آنان پاشیده نشده بود و تمامی رذالت دنیا در اعماق وجودشان ریشه دوانده بود ؛ زیرا به جای آنکه فرزند رسول خدا (ص) را به مشتی آب میهمان کنند، تیراندازی از بنیاسد (که گفته شده است «حرملة بن کاهل» بود) تیری در کمان نهاد و گلوی طفل را نشانه گرفت. ناگاه دستان و سینه امام(ع) به خون رنگین شد... سر کوچک و گردن ظریف طفل شیرخواره از بدن جدا شده بود...
امام(ع) دستان خود را از خون علی اصغر پر کرد و به آسمان پاشید و گفت: «هون علی ما نزل بی انه بعین الله» یعنی: «تحمل این مصیبت بر من آسان است چرا که خداوند آن را میبیند»... در همین حال، «حصین بن تمیم» تیر دیگری افکند که بر لبان مبارک امام(ع) نشست و خون از دهان حضرت جاری شد. امام روی به آسمان کرد و اینگونه نیایش نمود: «خدایا! سوی تو شکایت میکنم از آنچه با من و برادران و فرزندان و خویشانم میکنند»...
آنگاه از سپاه دشمن دور شد ؛ با شمشیرش قبر کوچکی کند؛ بدن علی اصغر را به خون او آغشته نمود ؛ بر او نماز گزارد و جنازهی کوچک را دفن کرد...
شهادت علی اصغر (ع) از سختترین و جانگدازترین مصیبتها در نزد ائمه بوده است... «مـنهال بن عمرو کوفی» گوید: در مدینه خدمت علی بن الحسین(ع) رسیدم. امام پرسید: «حرمله چه شد؟» عـرض کردم: مـوقـعـی که من از کوفه بیرون آمدم زنده بود. امام دستها را به طرف آسمان بلند کرد و سه بار دعا کرد: «اللّهمّ أذقـه حرَّ الحدید، اللّهمّ أذقه حرّ الحدید، اللّهمّ أذقه حرّ النّار». یعنی: «خدایا حرارت آهن را به او بچشان»...
همچنین «عقبة بن بشیر اسدی» میگوید امام باقر(ع) به من فرمود: «ما از شما بنیاسد خونی طلب داریم!» و سپس داستان ذبح شدن علی اصغر را بر من خواند.
این نمونهها، نشاندهنده آن است که این داغ چگونه بر دل اهلبیت مانده است و این داغ بر دل ما نیز هست؛ و بر دل انسانیت نیز؛ تا زمانی که مهدی آلمحمد (عج) قیام کند...
منابع:
ارشاد شیخ مفید ره
تاریخ طبری محمد بن جریر طبری
عاشورا ریشه ها، انگیزه ها، رویدادها، پیامدها آیت الله مکارم شیرازی
وقایع الایام محدث قمی










نظر شما