به گزارش خبرگزاری حوزه، روز نهم محرم،معروف به تاسوعای حسینی و روز دلاوری های قمر بنی هاشم حضرت عباس بن علی علیه السلام است.
در منتهی الامال نیز آمده است:«جاء شمر الی کربلاء فی یوم الخمیس الموافق للتاسع من محرم الحرام.»شمر ملعون روز پنج شنبه نهم محرّم الحرام به کربلا وارد شد.زمان ورود شمر به کربلا در مقاتل هم قبل از ظهر و هم عصر ذکر شده است.
ورود شمر بن ذی الجوشن به کربلا
شمر بن ذی الجوشن به همراه چهار هزار نفر سپاهی به سرزمین کربلا وارد شد.او حامل نامهای از سوی عبیدالله بن زیاد خطاب به عمر بن سعد بود که پس از رسیدن به کربلا، نامه را تقدیم پسر سعد کرد. در این نامه، ابن زیاد از او خواسته بود که یا حسین (علیهالسّلام) را مجبور به پذیرش بیعت کند و یا با او بجنگد. عبیدالله همچنین در این نامه عمر بن سعد را تهدید کرد که اگر چنانچه از فرمان او سرباز زند از لشکر کناره بگیرد و مسئولیت آن را به شمر بن ذی الجوشن واگذار نماید.
ابن سعد با خواندن نامه، شمر را مورد سرزنش قرار داد و گفت: «وای بر تو؛ خداوند تو و اهل خانهات را مقرب درگاه خود نسازد و چیزی را که تو به سبب آن پیش من آمدی زشت بدارد. به خدا سوگند، میدانم که تو عبیدالله را از قبول آنچه که من برای او نوشته بودم به همان جایی که آمده باز گردد،باز داشتی و کاری را که من امیدوار بودم با صلح و سازش به سرانجام برسد را تباه ساختی. به خدا سوگند حسین (علیهالسّلام) تسلیم نخواهد شد، زیرا روح پدرش علی بن ابیطالب در کالبد اوست.»
شمر به او گفت: «چه خواهی کرد آیا فرمان امیر را اطاعت کرده و با دشمنش میجنگی و یا کناره خواهی گرفت و مسؤلیت لشکر را به من میسپاری؟» عمر بن سعد گفت: «امارت لشکر را به تو واگذار نخواهم کرد من در تو شایستگی این کار را نمیبینم پس خود این کار را به پایان خواهم رساند؛ تو فرمانده پیاده نظام لشکر باش.»
امان نامه ای برای فرزندان حضرت ام البنین علیهاالسلام
وقتی شمر به کربلا رسید، همراه با شخصی به نام عبدالله بن ابی محل که مادر حضرت عباس علیه السلام، عمه او بود، اماننامهای از طرف عبیدالله دریافت کردند. اماننامه برای حضرت عباس علیه السلام و سه برادر آن حضرت بود تا شمر و عبدالله بن ابی محل آنها را از میدان کربلا خارج کنند.همان روز عبیدالله بن زیاد، اماننامه را به عبدالله سپرده بود و او را همراه غلام خودش، به کربلا فرستاده بود.وقتی شمر در برابر یاران امام حسین علیه السلام ایستاد، فریاد کشید: «پسران خواهر ما کجا هستند؟» منظور او حضرت عباس علیه السلام و برادران ایشان یعنی عبدالله، عثمان و جعفر بود.
حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام و برادران ایشان از خیمه بیرون آمده و فرمودند: «چه میگویی؟» شمر گفت: «ای پسران خواهر ما! شما در امان هستید. خودتان را حسین علیه السلام به کشتن ندهید و به فرمان امیرالمؤمنین یزید درآیید.»در بعضی منابع نوشته شده که در مرحله اول حضرت عباس و برادران ایشان سکوت کردند و جواب شمر را ندادند. امام حسین علیه السلام فرمودند: «پاسخ او ر بدهید، هرچند که فاسق است.»
سپس حضرت عباس علیه السلام و برادرانش پاسخ دادند و فرمودند: «دستت بریده شود ای شمر. اماننامه آوردهای؟ خداوند تو و اماننامهات را لعنت کند. این دشمن خدا! از ما میخواهی که برادرمان حسین علیه السلام فرزند فاطمه زهرا سلامالله علیها و رسول خدا صلواتاللهعلیه را رها کنیم و به فرمان لعنت شدگان و فرزند لعنت شدگان درآییم؟ هرگز! آیا ما در امان باشیم و فرزند پیغمبر را امانی نباشد؟!»شمر با شنیدن پاسخ کوبنده حضرت عباس علیه السلام و برادرانش در حالی که خشمگین بود و ناسزا میگفت، به لشکرگاه خودش برگشت.
عصر تاسوعا آغاز حمله لشگر عمر سعد
عمر بن سعد بعد از نماز عصر لشکر خود را آماده کرد و شعار پیغمبر صلیالله علیه و آله را سرداد که: «یا خلیل الله ارکبی و بالجنه ابشری» یعنی «ای لشکر خدا سوار شوید و مژده بهشتتان باد!»همه لشکر او سوار بر اسب شدند و حرکت خود را به سمت لشکرگاه امام حسین علیه السلام شروع کردند.
امام حسین علیه السلام مقابل خیمه خود نشسته و به شمشیر خود تکیه داده و سر مبارک خود را بر روی زانو گذاشته بودند. در این زمان، حضرت زینب سلامالله علیها که صدای سواران و حرکت لشکر را شنیده بودند، نزد برادر آمده و گفتند: «آیا همهمه و خروش دشمن را میشنوی؟»امام حسین علیه السلام فرمودند: «هماکنون رسول خدا صلواتاللهعلیه را در خواب دیدم که میفرمود بهزودی نزد ما خواهی آمد و آن لحظه بیشک نزدیک شده است.» در بعضی مقاتل نوشته شده که پدرم امام علی و مادرم فاطمه و برادرم امام حسن علیهمالسلام هم در کنار رسول خدا صلواتاللهعلیه در خواب دیده شدند.
در این هنگام امام حسین علیه السلام به برادر خود، حضرت عباس علیه السلام، فرمودند: «فدایت شوم برادر! سوار شو برو و بپرس چه میخواهند؟ اگر میتوانی آنها را منصرف کن و برگردان.»حضرت عباس علیه السلام همراه با ۲۰ نفر ازجمله زهیر بن قین و حبیب بن مظاهر به نزدیک لشکر دشمن رفته و دلیل تهاجم را پرسیدند. آنها گفتند: امیر دستور داده هجوم بیاوریم. حضرت عباس علیه السلام فرمودند: «صبر کنید تا من بازگردم و با حضرت اباعبدالله علیه السلام در میان بگذارم.» آن حضرت برگشته و ماجرا را برای امام حسین علیه السلام بازگو کردند.امام حسین علیه السلام فرمودند: «بازگرد و بگو یک امشب را به تأخیر بیندازید تا ما امشب را به نماز و شبزندهداری و استغفار و دعا بگذرانیم. خدا میداند که من نماز و قرائت نماز و دعا و استغفار را دوست دارم.»در این فاصله زمانی، همراهان حضرت عباس علیه السلام به موعظه و هشدار به لشکر دشمن پرداختند.
عمر سعد شورای فرماندهان را تشکیل داد و از آنها نظرخواهی کرد. عمر سعد اول از شمر پرسید: «نظر تو چیست؟» شمر گفت: «فرمانده لشکر تو هستی.» عمر سعد از دیگران نظرخواهی کرد. عمرو بن حجاج گفت: «سبحانالله! اگر اینان (امام حسین علیه السلام و یارانش) از اهل کفر بودند و امان میخواستند، موافقت میکردیم.» قیس بن اشعث هم گفت: «بپذیر. به جان خودم سوگند، جنگ، فردا صبح زود آغاز خواهد شد.»عمر سعد گفت: «اگر بدانم چنین است، جنگ را به تأخیر نمیاندازم.» در قولی دیگر است که گفت: «کاش هرگز این مأموریت را نمیپذیرفتم و به این مهلکه نمیافتادم.»
عمر بن سعد سفیری همراه با حضرت عباس علیه السلام فرستاد. این سفیر نزدیک لشکرگاه حضرت اباعبدالله علیه السلام آمد و فریاد زد: «یک امشب شما را مهلت دادیم اگر بامداد سر به فرمان فرود آورید شما را نزد عبیدالله بن زیاد خواهم فرستاد و اگر نپذیرید رهایتان نمیکنم تا کار را با شمشیر تمام کنم.»پس از این اعلام، دو سپاه به خیمههای خود برگشتند.امام حسین علیه السلام پس از امان، یاران را جمع کرده و فرمودند که دور خیمهها گودالی همچون خندق حفر کنید و در آن آتش روشن کنید تا از یک طرف درگیر باشیم و به حرم پیامبر دستدرازی نکنند.
شب و روز تاسوعا و توسل به قمر بنی هاشم
حضرت عباس بن علی بن ابیطالب مشهور به ابوالفضل و قمر بنی هاشم پنجمین پسر امام امیرالمومنین علی علیه السلام و اولین فرزندحضرت امالبنین است. مهمترین فراز زندگی او حضور در واقعه کربلا و شهادت در روز عاشورا است. دربارهٔ زندگی و احوالاتش تا قبل از ماه محرم ۶۱ق اطلاعات چندانی وجود ندارد جز اینکه بر اساس برخی گزارشها در جنگ صفین حضور داشته است.
مادر عباس، توسط عقیل که نَسَبشناس بود به امام علی(ع) معرفی شده بود. امام علی(ع) از عقیل خواسته بود همسری برای او پیدا کند که فرزندان دلیر و شجاعی به دنیا بیاورد. ابوالفضل: مشهورترین کنیه حضرت عباس است. سید عبدالرزاق موسوی مقرم به نقل از کتاب «الجریدة فی أصول أنساب العلویین» نقل کرده که عباس (َع) فرزندی به نام فضل داشت. ازاینرو، او را ابوالفضل میخوانند. به دلیل اینکه عباس(ع) فرزندی به نام قاسم داشت، به او ابوالقاسم نیز گفته میشد. این کنیه در زیارت اربعین نیز آمده است.
ابوالقِربَة: برخی معتقدند که این کنیه به این دلیل به او داده شده است که در واقعه کربلا چندین بار مشک آب به خیمهها برد. این کنیه در چند منبع ذکر شده است.قِربَة به معنای مشک آب است و ابوالفَرجَة: دلیل این کنیه این است که عباس(ع) در کار کسانی که به او متوسل میشوند گشایش ایجاد میکند.[۱۵] فرجه به معنای گشایش و برطرف کردن اندوه است.ابوالفرجه لقبی در قالب کنیه میماند. دلیل آن هم برطرف کردن اندوه و گشایش در سختیها در نتیجه توسل به اوست.
نویسنده خصائص العباسیه نوشته است که وقتی به دنیا آمد، امام علی او را در آغوش گرفت و عباس نامید، در گوشهایش اذان و اقامه گفت، سپس بازوهایش را بوسید و گریه کرد و در پاسخ به ام البنین که دلیل گریه او را جویا شد، گفت دو بازوی عباس در راه کمک به حسین(ع) جدا میشود و خداوند در ازای دو دست بریدهاش، دو بال در آخرت به او عطا میکند. کتابهای دیگر نیز با تکیه بر همین نقل، گریه امام برای قطع شدن دو دست عباس(ع) را مطرح کردهاند.
حضرت عباس(ع) با لبابه نوه عباس بن عبدالمطلب بین سالهای ۴۰ تا ۴۵ قمری ازدواج کرد. لبابه برای عباس، دو پسر به نامهای فضل و عبیدالله به دنیا آورد. عبیدالله، فرزند عباس(ع)، با دختر امام سجاد(ع) ازدواج کرد. برخی نویسندگان، فرزندان دیگری به نامهای حسن، قاسم، محمد و دختری برای حضرت عباس نام بردهاند و گفتهاند قاسم و محمد در روز عاشورا پس از پدرشان به شهادت رسیدند.
شهادت جانسوز قمر بنی هاشم
به روایت شیخ مفید، امام حسین و عباس بن علی با هم به میدان رفتند، ولی سپاه عمر سعد بین این دو حائل شدند. امام حسین زخمی شد و به خیمه برگشت و عباس به تنهایی جنگید تا جایی که به شدت زخمی شد و دیگر توان رزم نداشت. در این حال زید بن ورقاء حنفی و حَکیم بن طٌفَیل سِنبِسی او را کشتند.شیخ مفید جزئیات دیگری نقل نکرده است.
در مقتل ابیمخنف نیز جزئیات شهادت حضرت عباس نقل نشده است.[به نقل بَلاذُری در اَنْساب الاَشراف، برخی میگویند حرملة بن کاهل با گروهی، هر کدام به عباس ضربهای زدند و او را کشتند.در روایتی از امام باقر(ع) یزید بن رُقاد وَ حَکِیم بن طُفَیلِ طائِی به عنوان قاتلان حضرت عباس ذکر شدهاند.
بر اساس برخی دیگر از منابع، پس از شهادت همه اصحاب و خاندان بنیهاشم، عباس قصد کرد تا برای خیمهها آب بیاورد. او به سمت شریعه فرات حمله کرد و توانست از بین نگهبانان شریعه خود را به آب برساند. در راه برگشت، دشمن به او حمله کرد. او در نخلستان با دشمن نبرد میکرد و به سمت خیمهها میرفت که زید بن ورقاء جهنی از پشت نخلی بیرون پرید و ضربهای به دست راستش وارد کرد. عباس شمشیر را به دست چپش گرفت و به نبرد با دشمن ادامه داد. حکیم بن طفیل طائی که پشت درختی خود را پنهان کرده بود ضربهای به دست چپش وارد کرد و بعد از آن نیز عمودی بر سر عباس وارد کرد و او را به شهادت رساند. براساس گزارش المناقب و المثالب، روز عاشورا، دست و پاهای عباس را قطع کردند.بر اساس گزارش خوارزمی، وقتی عباس شهید شد امام حسین(ع) بر نعش برادر حاضر شد، به شدت گریه کرد و فرمود: اَلآنَ اِنکَسَرَ ظَهری وَ قَلَّت حیلَتی: اکنون کمرم شکست و چارهام اندک شد.در منابع سن حضرت عباس هنگام شهادت ۳۴ سال ذکر شده است.
حضرت عباس را از شاخصترین و برجستهترین اصحاب امام حسین(ع) و پرچمدار لشکر امام در واقعه کربلا بود.امام حسین(ع) دربارهٔ حضرت عباس، تعبیر «جانم به فدایت برادر» را به کار برده است این سخنان و حرکات را نشانگر جایگاه او نزد امام دانستهاند.در احادیث همچنین بر جایگاه خاص حضرت عباس در بهشت تأکید شده است؛ بر اساس روایتی، امام سجاد(ع) فرمود خداوند عمویم عباس را رحمت کند که خود را فدای برادرش امام حسین(ع) کرد و در این راه دو دستش قطع شد که خداوند عوض دو دست قطعشدهٔ او دو بال در آخرت به او عطا خواهد کرد تا با آن دو بال همراه با فرشتگان در بهشت پرواز کند همان گونه که به جعفر بن ابی طالب نیز دو بال عطا شد.امام در ادامه فرمود عمویم عباس نزد خداوند منزلت و جایگاه بالایی دارد که همه شهدا در روز قیامت به او غبطه میخورند. همچنین ابونصر بخاری روایتی از امام صادق(ع) نقل کرده است که در آن عباس را با تعبیر «نافذ البصیرة» (دارای بینش عمیق) توصیف کرده و او را صاحب ایمانی قوی معرفی کرده است که در کنار امامش جهاد کرد و به شهادت رسید.
بیانات رهبر معظم انقلاب درباره دو ویژگی مهم حضرت اباالفضل(ع)
در زیارات و کلماتی که از ائمه(ع) راجع به اباالفضل العباس(ع) رسیده است، روی دو جمله تأکید شده است: یکی بصیرت، یکی وفا.
بصیرت اباالفضل العبّاس(ع) کجاست؟ همۀ یاران حسینی، صاحبان بصیـرت بـودنـد؛ اما او بصیرت را بیشتر نشان داد. در روز تاسوعا وقتی که فرصتی پیدا شد که او خود را از ایـن بلا نجات دهد؛ یعنی آمدند به او پیشنهاد تسلیـم و امـاننامـه کـردنـد و گفتنـد "ما تــو را امـان مــیدهیـم"؛ چنـان بـرخــورد جوانمردانهای کرد که دشمن را پشیمان کرد، گفت: "من از حسین جدا شوم؟! وای بر شما! اف بر شما و اماننامه شما". نمونـه دیگر بصیرت او، این بـود که به سه نفر از برادرانش هم که با او بودند، دستور داد که قبل از او به میـدان بروند و مجاهدت کنند تا اینکه به شهادت رسیدند. میدانید که آنها چهـار بـرادر از یک مـادر بودنـد: «ابالفضل العبّاس(ع) بـرادر بزرگتـر، جعفـر، عبدالله و عثمان». انسان برادرانش را در مقابل چشم خـود برای حسینبن علی(ع) قـربانی کنـد؛ به فکـر مادر داغدارش هم نباشد که بگویـد یکی از برادران برود تا اینکه مادرم دلخـوش باشد؛ بـه فکــر سرپرستی فرزندان صغیر خودش هم نباشد که در مدینه هستند؛ این همان بصیرت است.
حضرت اباالفضل(ع) را بـرای آوردن آب فـرستاد اما آنچه کـه مـن در نقلهای معتبـر مثـل «ارشاد مفیـد» و «لهوف» ابنطاووس دیدم، اندکـی با ایـن نقل تفاوت دارد که شاید اهمیت حادثـه را هـم بیشتر میکند. در این کتابهای معتبر اینطور نقل شده است که در آن لحظات و ساعت آخر، آنقدر بر این بچـهها و کـودکان، بـر ایـن دختـران صغیر و بـر اهل حـرم تشنگی فشار آورد کــه خود امام حسین(ع) و اباالفضل(ع) باهم به طلب آب رفتند. اباالفضل(ع) تنها نرفت؛ خود امام حسین(ع) هم با اباالفضل(ع) حرکت کرد و بهطرف همان شریعه فرات شعبهای از نهر فرات که در منطقه بود رفتند، بلکه بتوانند آبی بیاورند.
این دو برادر شجاع و قویپنجه، پشت به پشت هم در میدان جنگ جنگیدند. یکی امام حسین در سن نزدیک به ۶۰ سالگی است اما از لحاظ قدرت و شجاعت جزو نامآوران بینظیر است. دیگری هم برادر جوان سی و چند سالهاش اباالفضل العباس(ع) است، با آن خصوصیاتی که همه او را شناختهاند. این دو برادر، دوش به دوش هم، گاهی پشت به پشت هم، در وسط دریای دشمن، صف لشکر را میشکافنـد، بـرای اینکه خـودشان را به آب فرات برسانند، بلکه بتوانند آبی بیاورند. در اثنای این جنگِ سخت است کـه ناگهان امام حسین(ع) احساس میکند دشمن بین او و برادرش عباس(ع) فاصله انداخته است.
در همین زمان است که اباالفضل(ع) به آب نزدیکتر شده و خودش را به لب آب میرساند. آنطور که نقل مـیکنند، او مشک آب را پر میکند که برای خیمهها ببرد. در اینجا هر انسانی به خود حـق مـیدهد که یک مشت آب هـم بـه لبهای تشنه خودش بـرساند امـا او در اینجا وفاداری خویش را نشان داد. اباالفضل العباس(ع) وقتی که آب را برداشت، تا چشمش به آب افتاد، «فذکر عطش الحسین» به یاد لبهای تشنه امام حسین(ع)، شاید به یاد فـریادهای العطش دختران و کودکان، شاید به یاد گریه عطشناک علی اصغر(ع) افتاد و دلش نیامد که آب را بنوشد. آب را روی آب ریخت و بیرون آمد. در ایـن بیرون آمدن است که آن حـوادث رخ مـیدهـد و امام حسین(ع) ناگهان صـدای بـرادر را میشنود که از وسط لشکر فریاد زد «یا اخا، ادرک اخاک».
منابع:
ارشاد شیخ مفید ره
الفتوح ابن اعثم کوفی
نفس المهموم مرحوم محدث قمی ره
ویکی فقه
خبرگزاری تسنیم
چهره درخشان قمر بنی هاشم، ربانی خلخالی










نظر شما