به گزارش خبرنگار خبرگزاری حوزه، حجت الاسلام والمسلمین محمدعالم زاده نوری، معاون تهذیب و تربیت حوزه های علمیه کشور طی سخنانی در همایش راهنمایان تهذیبی و تربیتی حوزه های علمیه که در مشهد مقدس برگزار شد، پیرامون «حوزه پیشرو و سرآمد» نکاتی را مطرح کرد که مشروح آن را در ذیل می خوانیم؛
در صدمین سال گشت بازتأسیس حوزه علمیه قم پیام ارزشمند ویژه ای از جانب رهبر معظم انقلاب خطاب به حوزویان صادر شد. این پیام ارزشمند نقطه عطفی و پرونده ویژه ای در حوزه های علمیه به شمار میرود. کنشگران تربیت در حوزه های علمیه باید به این پیام توجه خاص داشته باشند و آن را از زوایای مختلف استنطاق کنند.
توجه به دال مرکزی پیام
این پیام مشحون از مفاهیم ارزشمند اخلاقی معنوی انقلابی و معارفی است. به همین جهت در فهم آن باید به دنبال دال مرکزی و سخت هسته محتوایی اش بگردیم تا آنچه بر سر بیانیه گام دوم آمد بر سر این پیام نیاید. شواهد نشان می دهد در فهم بیانیه گام دوم خطاهای بزرگی رخ داد و همین باعث شد که لطف آن از بین برود؛ عمدتا به خاطر اینکه بسیاری افراد، بیانیه گام دوم را تخت و تک لایه فهمیدند و جوهر محتوایی اش را درک نکردند. از جمله شواهد اینکه برای این بیانیه عنوان زدند «بیانیه گام دوم خطاب به ملت ایران» در حالی که به تصریح خود حضرت آقا در متن، این بیانیه خطاب به ملت ایران نیست بلکه خطاب به جوانان است. این عنوان منشأ بدفهمیهای فراوانی شد. شاهد دیگر اینکه بعضی از نهادهای بزرگ حوزوی در سالگرد صدور بیانیه و به هدف ترویج آن، همایشی گرفتند با عنوان «بیانیه گام دوم و تمدن نوین اسلامی». در حالی که موضوع اصلی بیانیه تمدن اسلامی نیست. تمدن اسلامی را آقا بیست سال پیش مطرح کردند و همان موقع هم همایشهایی برای آن برگزار شد، رشته های دانشگاهی، کتاب های درسی، مقالات متعدد، برای آن تدوین شد.
موضوع بیانیه گام دوم نه تمدن اسلامی است، نه سبک زندگی است، نه ماهیت انقلاب اسلامی است، نه دستاوردهای انقلاب و نه خیلی چیزهای دیگر. گرچه همه اینها در بیانیه هست. اگر قرار است در باره بیانیه گام دوم همایش بگذاریم باید بدانیم که این بیانیه برای چه صادر شده و موضوع اصلیاش چیست؟
موضوع اصلی بیانیه «نقش جوانان در تمدن سازی» یا «پذیرش مسئولیت های انقلاب توسط جوانان» است. اگر این مسئله اصلی را فراموش کردیم و به مسائل دیگر پرداختیم خطا کردهایم. اساساً این بیانیه صادر شده بود برای اینکه بگوید: «جوانان نوبت شماست، بیایید مسئولیت انقلاب اسلامی را بر عهده بگیرید» ما اگر میخواهیم از بیانیه گام دوم استقبال کنیم باید به این سوال پاسخ دهیم که «چگونه می توان جوانان را زیر بار مسئولیت های نظام اسلامی قرار داد و بار انقلاب را به آن ها منتقل کرد؟»
حضرت آقا که می خواهد نسل جوان را به میدان بیاورد و بار مسئولیت انقلاب را بر دوش او بگذارد باید به او بگوید که در این حرکت امدادی تمدنی و تاریخی که از یک نقطه ای شروع شده و تا به اینجا رسیده است ما از کجا آمده ایم؟ به کجا می خواهیم برویم؟ الآن کجا هستیم؟ و چگونه باید برویم؟ آقا متن بیانیه را این گونه تنظیم کرده است: ۱. از کجا آمدهایم؟ این همان بحث ماهیت انقلاب است در اول بیانیه. ۲. به کجا باید برویم؟ تمدن اسلامی. ۳. الآن کجا هستیم؟ دستاوردهای انقلاب اسلامی. ۴. چگونه باید برویم؟ توصیه های آخر این بیانیه.
اما چون هدف و مقصد و مدلول اصلی بیانیه درک نشد ساختار بیانیه هم درک نشد.
شاهد سوم اینکه بعد از چند سال از صدور بیانیه بعضی از نهادها بیلان کار خود را درباره آن داده بودند. همه آن کارهایی را که قبلاً انجام می دادند را فهرست کرده بودند و هر کدامش را به بندی از بیانیه استناد داده بودند. از آنجا که این بیانیه مشحون از مفاهیم انقلابی و اسلامی است شما هر کار خوبی در هر جایی از عالم انجام دهید قطعاً به گوشه ای از این بیانیه می توانید استناد دهید. ولی برای آن کار اصلی مد نظر آقا که آوردن نسل جوان به وسط میدان انقلاب و رو به سوی آن افق آرمانی و تمدنی بود چه کار کردهاید را کسی پاسخ نداد.
با کمی مبالغه عرض میکنم که کمی تا قسمتی بیانیه گام دوم نابود شد و آن لطفی را که باید منتقل می کرد و گفتمانی را که باید می ساخت نساخت. الآن هم چنان آقا از ما طلبکار است که برای به میدان آوردن نسل جدید زیر بار مسئولیت های انقلاب چه کردید؟ بله خود حضرت آقا در اول خرداد سال ۹۸ در دیداری با دانشجوها مقداری این بحث را پیش بردند.
این را به عنوان مقدمه عرض کردم که این تجربه تلخ در پیام حوزه پیشرو و سرآمد تکرار نشود. اگر این متن را ده پانزده بار بخوانیم و به دنبال آن سخت هسته محتوایی و نقطه تأکیدش بگردیم آن خطا تکرار نمیشود.
زمینهسازی برای تحقق تمدن اسلامی دال مرکزی پیام حوزه پیشرو و سرآمد
سختهسته محتوایی و مدلول مرکزی این متن عبارت است از: «زمینه سازی برای تحقق تمدن نوین اسلامی»، آقا در بند پنجم میفرمایند: «نوآوری های تمدنی در چارچوب پیام جهانی اسلام»، پیام جهانی اسلام قرآن است و نوآوری تمدنی یعنی پدیدآوردن تمدن نو، فرمودند: «این برجسته ترین انتظار از حوزه های علمیه است» یعنی «پدید آوردن تمدن نوین اسلامی» بزرگترین انتظار از حوزه است و حوزه انقلابی باید به سوی آن حرکت کند. بلاغ مبین هم مقدمه آن است.
حوزه باید تبدیل شود به حوزه برون گرای تمدن ساز و فقه باید تبدیل شود به فقه امت ساز. بنابراین حضرت آقا اساساً این پیام را نوشتند تا برجسته ترین انتظار از حوزه های علمیه را بیان کنند که حوزه علمیه در عصر امام خمینی به دنبال مهندسی جوامع انسانی و پدیدآوردن تمدن نوین اسلامی باشد.
تفاوت حوزه پیش از انقلاب با حوزه پس از انقلاب
تفاوتی که حوزه امروز با حوزه پیش از انقلاب دارد دقیقاً در همین جاست. پیش از انقلاب حوزه علمیه در مسیر فهم دین تلاش می کرد و عالمان و معلمان و پژوهشگران دین را تحویل می داد. در مسیر تبلیغ دین تلاش می کرد و مبلغان و مروجان و مدافعان دین را تحویل میداد. در زمینه تربیت انسان کار می کرد و جوانان رشید تربیتیافتهای تحویل میداد.
اما آن چیزی که بعد از انقلاب به رسالت های حوزه افزوده شد عبارت بود از ساخت و مهندسی نظامات اجتماعی بر اساس اسلام، همچنین ساخت تمدن نوین اسلامی در ابعاد گسترده، این امکان و فرصت برای حوزه های علمیه پیش از انقلاب وجود نداشت ولی بعد از انقلاب پدید آمد. وظیفه اقامه دین و اجرای دین و عینیت بخشیدن به دین در سطح کلان جامعه و نظامات اجتماعی در ابعاد گسترده تمدنی پس از انقلاب پدید آمد.
حضرت امام در جایی فرمودند که حرکت و قیام لله فردی، منتهی می شود به «معرفت الله» و حرکت و قیام جمعی منتهی می شود به تحقق «مقاصد الله»، معرفت الله را با مقاصد الله در عرض هم فرمودند. یعنی ما دو چیز را باید دنبال کنیم یکی معرفت الله را در وجود فردی خودمان، یکی مقاصد الله را در سطح کلان جامعه. حاکمیت توحید هدف ماست: حاکمیت توحید در ابعاد فردی منتهی میشود به تربیت انسان مؤمن موحد و حاکمیت توحید در ابعاد اجتماعی منتهی میشود به پدیدآوردن جامعه ایمانی توحیدی. عبارت حضرت امام این است:
«برای خدا قیام کنید انَّما اعِظُکُمْ بِواحِدَةٍ انْ تَقُومُوا للَّهِ، از تمام موعظهها خدای تبارک و تعالی انتخاب کرده این یک موعظه را: قُلْ انَّما اعِظُکُمْ بِواحِدَةٍ یعنی همین یکی را من موعظه میکنم، چون همه چیز تو اینجاست انَّما اعِظُکُمْ بِواحِدَةٍ انْ تَقُومُوا للَّهِ همه چیز در قیام للَّه است. قیام للَّه معرفت الله میآورد. قیام للَّه فدایی برای الله میآورد. قیام للَّه فداکاری برای اسلام میآورد. همه چیز در این قیام للَّه است، و لهذا تنها موعظهای که انتخاب کرده خدای تبارک و تعالی از بین موعظهها همین موعظه است که انْ تَقُومُوا للَّهِ مَثْنی وَ فُرادی: اجتماعی و انفرادی قیام للَّه بکنید. انفرادی برای وصول به معرفت الله، اجتماعی برای وصول به مقاصد الله» (صحیفه امام، ج۱۸، ص ۱۲۶).
پیش از انقلاب حوزه های علمیه تمام تلاش شان برای انسان سازی بود و پس از انقلاب اتفاق جدیدی در عالم افتاده و دین، فرصت و مجال ساخت جامعه را پیدا کرده است. پیش از انقلاب تکنوازی توحیدی بود پس از انقلاب سمفونی بزرگ ایمانی و توحیدی دنبال میشود. یعنی فراتر از اینکه آدمها اصلاح شوند و مؤمنانه زندگی کنند نظامات اجتماعی اصلاح شوند؛ نظام اقتصادی جامعه، توحیدی ایمانی قرآنی و عبودی شود و مبتنی بر بندگی باشد. نظام سیاسی جامعه، توحیدی ایمانی قرآنی عبودی و مبتنی بر بندگی باشد، نظام تعلیم و تربیت جامعه، توحیدی ایمانی قرآنی و مبتنی بر بندگی خدا باشد، نظام حقوقی و جزایی جامعه، ایمانی عبودی قرآنی و مبتنی بر بندگی خدا باشد، نظام بهداشتی درمانی و سلامت جامعه این ویژگی را داشته باشد. نظام معماری و شهرسازی جامعه، و سایر نظامات اجتماعی که بعضی تا پنجاه تا فهرست کردهاند این گونه باشد.
برجسته ترین انتظار از حوزه علمیه
این بزرگ ترین و برجسته ترین انتظار از حوزه های علمیه است. حوزه علمیه نباید خود را صرفاً در اندازه فردی تعریف کند. باید به سوی فقه امتساز برود. قبل از انقلاب علم فقه، برای آحاد انسان ها تکلیف بیان میکرد. یعنی احکام افعال المکلفین را عن أدلتها التفصیلیه استخراج و عرضه میکرد و مکلف را یک فرد می گرفت که احکامی دارد: باید نماز بخواند، روزه بگیرد، حج برود، خمس و زکات بدهد، امر به معروف و نهی از منکر کند، معاملاتش چنین باشد، ازدواجش چنان باشد. این احکام فقهی را فقه قبل از انقلاب بیان می کرد اما بعد از انقلاب علاوه بر اینکه آحاد انسان ها تکلیفشان مشخص می شود امت ها هم تکلیفشان روشن می شود: فقه امت ساز. امت سازی به سوی افق تمدن سازی به فقه نظامات اجتماعی احتیاج دارد. فعالیت های پیش از انقلاب حوزه کفایت نمی کند و در تحول حوزه های علمیه باید به این ظرفیت جدید تاریخی که برای نهاد دین و عالمان دین پدید آمده توجه کنیم. طلبهی مطلوب و استاندارد پس از انقلاب با طلبهی مطلوب و استاندارد پیش از انقلاب متفاوت است. یعنی الگوهای بزرگی که پیش از انقلاب فعالیت می کردند پس از انقلاب برای ما الگوهای کاملی نیستند. حوزه پس از انقلاب باید دغدغه بزرگ تری داشته باشد فراتر از تربیت آحاد انسان ها. به همین جهت حضرت آقا فرمودند: کلمه حوزه علمیه کوتاه و نارساست: حوزه یک نهاد علمی تربیتی با کارکردهای اجتماعی سیاسی است. کارکردهای اجتماعی سیاسی ناظر به ساخت یک امت بزرگ و تمدن نوین است. این وظیفه پس از انقلاب حوزه است.
تربیت عالمان ربانی مجاهد راهبر
خوب، پروژه ما چیست؟ تربیت عالمان ربانی مجاهد راهبر. توجه به ماهیت حوزه های علمیه به ما کمک می کند که آن عالمی که می خواهیم تربیت بکنیم چگونه باشد؟
وظیفه تبیین دین برای توده مردم و برای عالمان
در تبیین معارف دینی یک وظیفه، توده مردم دارند یک وظیفه ای عالمان دارند یک وظیفه فراتری هم وجود دارد که به آن اشاره میکنم. در روایات دوگانهای داریم که همه مستحضرید: دوگانه عالم و عابد. در روایات بین عالم و عابد مقایسه شده و توضیح دادند که عالم ارزشش از عابد خیلی بیشتر است. یکی از روایاتش این است: عالم یُنتفع بعلمه أفضل من سبعین ألف عابد یعنی یک عالم که مردم از علمش سود ببرند از هفتاد هزار عابد ارزشمندتر است. شما عابد را تجسم بکنید عابد کیست؟ یک انسان اهل عبادت، اهل سلوک، اهل مراقبات معنوی، أهل سجده¬های طولانی و نماز شب، اهل تلاوت قرآن، اهل ذکر، اهل محاسبه و مشارطه و مراقبه. در این روایت می فرماید عالمی که از علمش بهره گیرند از این عابد، هفتاد هزار مرتبه ارزشمندتر است.
در روایات مرتبط با عالمان دین که در اول اصول کافی و بحارالانوار جمع آوری شده ملاحظه می کنید که عالم دین را وقتی معنا کردند یک وظیفه اجتماعی بر عهده او قرار داده اند. یعنی فراتر از اینکه خودش آدم خوبی است و علم و معرفت به دین دارد یک وظیفه و رسالت مهم اجتماعی دارد. عابد هم آدم خوبی است عبادت می کند و ان شاءالله به معارف الهی هم دست پیدا میکند ولی فرق عالم با عابد در این است که برای عالمان کارکردهای اجتماعی قرار دادند یعنی کاملاً عالمان دین را فراتر از کمالات شخصی خودشان ناظر به یک کنشگری اجتماعی تعریف کردند و بعد توجه دادند به اینکه آن کسی که علاوه بر اینکه به خودش فکر می کند به دیگران هم فکر می کند و کنشگری اجتماعی دارد آن خیلی ارزشش بیشتر است از کسی که فقط به خودش فکر می کند. این دوگانه عالم و عابد را در روایات حتماً دیدهاید.
عابد یک زندگی مؤمنانه فردی دارد و وظایفی دارد. عالمان هم به خاطر اینکه مجهز به معارف اسلامی هستند زبان گویایی پیدا کردند قدرت تحلیل دارند و بالأخره با این علوم نظری مرتبط هستند وظایفشان سنگین تر می شود همه مؤمنان موظف به امر به معروف و نهی از منکر هستند. امر معروف و نهی از منکر فقط برای آخوندها نیست فقط مال چهل ساله ها نیست فقط مال درسخواندگان و فرهیختگان نیست بر همه مؤمنان واجب است؛ حتی آن بچه دوازده سیزده ساله ای که دیشب بالغ شده از همان لحظه ای که بالغ شده نماز و روزه به گردنش واجب می شود و امر به معروف و نهی از منکر هم به گردنش واجب می شود. هیچ فاصلهای هم بین این دو نیست. امر به معروف و نهی از منکر یعنی حساسیت اجتماعی؛ یعنی تلاش برای اصلاح جامعه، یعنی موضع گرفتن در مقابل ارزش ها و ضد ارزش ها، یعنی کنشگری در میدان جامعه. بچه دوازده سیزده ساله ای که دیشب بالغ شده همان طور که نماز و روزه به گردنش واجب هست حضور اجتماعی، موضع گیری در مقابل ارزش ها و ضدارزش ها، حساسیت نسبت به محیط پیرامونی خودش، تلاش برای اصلاح جامعه برایش واجب شده، البته به اندازه وسعش ...؛ زیرا آن وجوبی که برگردن او هست با وجوبی که بر گردن من و شما هست متفاوت است. او نمی تواند بگوید من عجالتاً می روم کنج عزلت و خودسازی می کنم تا ان شاءالله یک روزی به جامعه بازگردم و وظایف خودم را انجام بدهم! نخیر از همان روز بلوغ این وظیفه اجتماعی به تناسب وسع و توانش بر گردن او هست.
پس توده مؤمنان وظایفی دارند عالمان هم به خاطر اینکه مجهز به تجهیزات ویژه ای هستند وظایف سنگین تری دارند. وظیفه بلاغ مبین برای عالمان است. بلاغ مبین از عالِم برمی آید از غیرعالم به اندازه خودش وظیفه ارشاد و امر به معروف دارد.
دو گونه عالم
خود عالمان که وظیفه بلاغ مبین دارند بر دو قسماند: دسته اول عالمانی که وظیفه شان را به اندازه متعارف انجام می دهند. آنچه از دستشان برمی آید معارف الهی را به مردم می رسانند این یک قسم، این ها ان شاءالله ثواب دارند و بهشت می روند و طوبی لهم و حسن مآب، یک دسته دیگر از عالمان هستند که فراتر از اندازه متعارف در عرصه بلاغ مبین وارد می شوند: «عالمان مجاهد» کلیدواژه مجاهد فرهنگی که در این بیانیه آمده اشاره ای به این گروه دوم است. این ادامه همان بحث تربیت آرمانی توحیدی است با استناد به فرمایش حضرت آقا و کلیدواژه مجاهد فرهنگی.
عالمان مجاهد
پس سه قسم داریم: عابدان، عالمان، و مجاهدان، عالمان معمولی بالأخره تلاش می کنند که وظایف خودشان را در حدود متعارف انجام بدهند؛ اما مجاهد، جهد می کند جهد یعنی از انرژی خودش بیش از حدود متوسط استفاده می کند یعنی خودش را به زحمت می اندازد آن کسی که وظایف خودش را در حدود متعارف دارد انجام می دهد چندان به زحمت نمی افتد ولی مجاهد، در انجام کارش به تعبیر عرفی خودکشی می کند یعنی از توان خودش بیش از اندازه ای که توده مردم از خودشان کار می کشند کار می کند. از جان مایه می گذارد.
نکته دومی که کلمه مجاهد دارد حضرت آقا هم جاهای مختلف فرمودند این است که جهاد در مقابل دشمن است ممکن است شما جاهایی جهد می کنید در امور معمولی و با کسی در نمی افتید. در یک امر گرد ژلهای کار می کنید زحمت می کشید جهد هم می کنید؛ خوب! جزاکم الله خیرالجزاء، ان¬شاءالله مأجور باشید ...
ولی مجاهد تکلیفش فرق می کند مجاهد در عرصه ای حضور دارد که در آن عرصه دشمن هست مجاهد در سرحدات حضور پیدا می کند دشمن را می زند و نفی می کند کاری می کند که برای بعضی زحمت ایجاد میکند و منافع دشمنان را به خطر میاندازد.
پیامبران مجاهد، امامان مجاهد
تصویر ما از انبیای الهی چیست؟ ما فکر کنیم که انبیا، موجودات مقدس نورانی مبارکی بودند که مثلاً مسئله شرعی برای مردم می گفتند و مردم را نصایح اخلاقی و موعظه می کردند و به سوی خدا دعوت می کردند، به ذکر و تقرب و سجده و عبادت و ... دعوت می کردند. حضرت آقا در جایی فرمودهاند اگر پیامبران الهی موجودات مقدس این جوری بودند کسی با این ها دشمنی نمی کرد. در حالی که انبیای الهی همه شان دشمن داشتند. همه شان! این همه را از کجا آوردیم؟ از آیه شریفه قرآن: «و کذلک جعلنا لکل نبیٍ عدواً» این آیه دو بار در قرآن آمده است: همه پیامبران دشمن داشتند. اگر پیامبران موجودات گرد و گوگولی و مقدس و نورانی بودند و یک گوشه نشسته بودند درس اخلاق می گفتند و مردم را موعظه و نصیحت می کردند کی با این ها کار داشت و دشمنی میکرد؟ چه ضرری داشتند؟
همه انبیاء دشمن داشتند بعضی را لای تنه درخت گذاشتند از وسط دو نیم کردند. در روایت آمده که بنی اسرائیل بین طلوع فجر تا طلوع خورشید هفتاد پیغمبر خدا را سر بریدند! چه کسی با آدم مقدسی که یک گوشه نشسته عبادت و نصیحت می کند دشمنی دارد؟ این ها چطوری زندگی می کردند که دشمن داشتند؟ چرا همه ائمه اطهار علیهم السلام دشمن داشتند؟ نشان آن هم این است که همه شان را کشتند! هم آن امامی را که در صحنه مقابله ایستاده و شمشیر می کشد، هم آن امامی که در سجاده عبادت و دعا نشسته و گریه می کند و سیدالساجدین و زین العابدین است، هم آن امامی که او را در سیاه چال (فی ظلم المطامیر و قعر السجون) انداختند. هم آن امامی که کرسی بحث و درس تشکیل داده است و دارد فقه و اصول تدریس میکند، هم آن امامی که ولیعهدی را قبول کرده است و به حسب ظاهر تحت فرمان خودشان آمده و مراقبت های ویژه در حقش داشتند. هم آن امامی که در عسگر تحت مراقبت است ... همه را کشتند. ائمه اطهار چطوری زندگی می کردند که طاغوت زمانشان وجود آنها را نمی توانست تحمل کند. این یک زندگی گِرد گوگولی نیست این یک زندگی تیز و برنده است؛ یعنی کسی که عبادت می کند کسی که کرسی درس تشکیل می دهد کسی که به حسب ظاهر ولایت عهدی را پذیرفته است جوری زندگی کرده که طاغوت زمان خود را به ستوه می آورد، عرصه مجاهدت، یک عرصه دیگری است.
ما می توانیم یک جوری آخوندی بکنیم که خیلی گرد و ژله ای باشد. می توانیم یک جوری آخوندی بکنیم که فاسدان و ظالمان و کافران چشم دیدن ما را نداشته باشند. چرا سردار قاسم سلیمانی را کشتند چون یک جوری زندگی کرد که خار چشم دشمن بود. چرا شهید رئیسی را و شهید بهشتی را و مطهری و مفتح و سید حسن نصرالله و هاشم صفی الدین را تحمل نمی کنند؟ این ها چطوری زندگی کردند که در معرض دشمنی قرار می¬گیرند؟
شهید فخری زاده یک دانشمند فیزیک است مصطفی احمدی روشن، تهرانی مقدم، و شهید شهریاری چگونه زندگی کردند؟ فرق قاسم سلیمانی با نظامیان بزرگ دنیا در چیست؟ فرق فخری¬زاده و احمدی روشن و علیمحمدی و تهرانی¬مقدم با سایر دانشمندان فیزیک در چیست؟ فرق بهشتی و مطهری با سایر عالمان در چیست؟ در مجاهدت است. در آرمان انقلابی است.
به این کلمه مجاهد تأکید کنیم؛ مجاهد همان انقلابی¬ست مجاهد در مقابل دشمن است یعنی در یک نبرد اجتماعی و در یک نبرد تاریخی و تمدنی، سمت درست تاریخ قرار گرفته است، یعنی در جبهه حق بودن، نه این که این وسط ها آهسته برو آهسته بیا! البته لازمهی مجاهدت شناخت درست جبهه است: گاهی طرف می خواهد مجاهدت بکند اما چون جبهه را نمی شناسد بیشتر از این که دشمن را بزند دوست را می زند. این هم غلط است.
توحید پیامبر اکرم (ص)
پس مجاهد فرهنگی، چیزی فراتر از بلاغ مبین است بلاغ مبین ممکن است گرد باشد!
پیغمبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم تا پیش از اینکه مبعوث به رسالت بشوند در بین مردم انسان محترمی بودند: اخلاق خوشی داشتند، به ایشان لقب محمد امین داده بودند، در مرافعات و نزاع های خودشان حضرت را حَکَم می کردند. همین پیامبر به محض این که مبعوث شدند و فرمودند قولوا لا اله الا الله تفلحوا در این جامعه مورد دشمنی قرار گرفت. اول تطمیعش کردند که نپذیرفت و فرمود اگر خورشید را در کف راستم و ماه را در دست چپم قرار بدهید من از رسالت خودم دست برنمی دارم بعد که دیدند با تطمیع نمی شود از میدان بیرونش کنند شروع کردند به هو کردن و فحش دادن و متلک گفتن و آزار دادن. از ساحر و مجنون و خُل و سفیه و دیوانه و جادوگر و امثال این ها به او گفتند تا انواع اهانت ها: سنگ به او زدند، دندان مبارکش را شکستند، خاکستر، زباله، شکمبه گوسفند به سر مبارکش ریختند، اصحابش را شکنجه کردند، تحریم اقتصادی و شعب ابوطالب و ...
حضرت آقا در کتاب «روح توحید نفی عبودیت غیر خدا» سوالی را مطرح می کنند. می گویند: قبل از بعثت پیغمبر مسئله لا اله الا الله در همین جزیره العرب و در همین شهر مکه مطرح بوده است. شما می دانید در مکه اقوام مختلفی زندگی می کردند یک عده مشرکان بت پرست بودند یک عده نصارا بودند یک عده یهودی ها بودند یک عده هم گروهی بودند که به حُنَفا معروف بودند و پیروان ابراهیم خلیل الرحمن بودند شعارشان لا اله الا الله بوده است. این ها موحدبودند. پس لا اله الا الله حرف تازه ای نبود در جزیره العرب! پیغمبر اکرم شعارش چی بود؟ فرمود قولوا لا اله الا الله تفلحوا. سؤال حضرت آقا این است که این لا اله الا اللهِ پیغمبر اکرم با آن لا اله الا اللهِ پیش از پیغمبر در همین جزیره العرب چه فرقی داشت که پیش از پیغمبر اکرم خیلی به صلح و صفا و صمیمیت با همه زندگی می کرد و مشکلی هم پدید نیاورد اما لا اله الا اللهِ پیغمبر همین که عرضه شد یک عده احساس خطر کردند مقاومت کردند و با او درافتادند و تمام تلاش خود را برای خاموش کردن صدای لا اله الا الله به کار گرفتند؟ این لا اله الا الله با آن لا اله الا الله چه فرقی می کرد؟ چرا این لا اله الا الله آن قدر تیز بود؟
آن کتاب را حتما ببینید. بحث خیلی مهمی است و در نگرش اسلامی ما خیلی اثر دارد. لا اله الا الله اگر خاکشیرمزاج و صلح کلی باشد و کار به کار کسی نداشته باشد و گوشه ای نشسته و عبادت خدا کند هیچ دشمنی ندارد. ولی این لا اله الا الله، لا اله الا الله هیچ¬یک از پیامبران نبوده است: نشانه اش هم این است که همه شان دشمن داشتند. لا اله الا اللهی که ما به آن معتقد هستیم، أن اعبدوالله واجتنبوا الطاغوت است. در مسیر مقاصدالله است
بنابراین ما ممکن است عالِمی تربیت بکنیم که اتفاقاً کار بلاغ مبین را هم انجام می دهد ولی در آستانه مجاهد فرهنگی نیامده باشد. چیزی که حضرت آقا میفرمایند این است: مجاهدت فرهنگی در یک رویارویی تمدنی بزرگ و در یک مصاف تاریخی بین جبهه حق و جبهه باطل.
جبهه باطل، تمام قوای خودش را برای از بین بردن جبهه حق به میدان آورده است. سرعت حوادث اجتماعی در این دوره آخرالزمان به شدت افزایش پیدا کرده است روز به روز با حوادث جدید مواجه می شویم. در یک پیچ تاریخی و نقطه عطف قرار گرفتهایم؛ جبهه اهل ایمان فرصت معطلی ندارد که با آرامش و فراغت کار کند، باید از انرژی خودمان فراتر از حدود متعارف استفاده بکنیم و اگر حضرت آقا فرمودند دروس حوزه را این قدر معطل نکنید به خاطر این است که ما شرایط مان شرایط یک رویارویی بزرگ تمدنی است؛ شرایط عادی نیست. در این تغییرات شتابنده اجتماعی و سرعت تحولات ما با فراغت کار کنیم عقب میافتیم و اهداف دین حاصل نمیشود. ما در دوران مجاهدت قرار گرفتهایم. حضرت آقا در این اتمسفر با حوزوی ها صحبت می کنند. این جا احتیاج به مجاهدت داریم.
مجاهدت فرهنگی
مجاهدت فرهنگی یعنی فراتر از آدمهای خوب و عالمان خوب، حالا برگردیم به آن سه گانه در قرآن کریم: قرآن کریم در کنار اصحاب المیمنه و آدمهای خوب از گروهی به نام السابقون نام میبرد؛ یعنی پیشکسوتان، جلوداران و پیشتازان که همان مجاهدان هستند.
منتها مجاهدت، عرصه های مختلفی دارد: یک موقع در کسوت نظامیان است، می شود چمران و صیاد و حججی و باکری و خرازی و سلیمانی. یک موقع در کسوت هنرمندان است که می شود سید مرتضی آوینی. یک موقع در کسوت دانشمندان فیزیک است که می¬شود شهریاری و علی محمدی و احمدی روشن و تهرانی مقدم و فخری زاده و یک موقع در کسوت عالمان دین است که وظیفه بلاغ مبین دارند: این می شود مطهری و بهشتی و رئیسی و سیدحسن نصرالله که برای تحقق مقاصدالله، تلاش میکنند. مقاصدالله یعنی همان طرح خدا و پروژه خدا که ساخت تمدن اسلامی است.
ما الآن باید بنشینیم و فکر بکنیم که در دنیای امروز انجام دادن این کارهای معمولی آخوندی که البته انجام دادنش برای ما خیلی سخت هم نیست آیا کفایت می کند؟ یا فراتر از این کارهای معمولی آخوندی باید کار دیگری انجام داد؟ یک عرصه حضور دیگر که عالم ربانی مجاهد در آن وارد شود.
این رگه فکری حضرت آقا واقعاً لُبّ تعالیم اسلامی است و در خیلی از آثار ایشان آمده است. از آثاری که در دهه پنجاه تولید کردهاند در حوالی سن سی سالگی مثل همین روح توحید که قلم خود آقاست تا طرح کلی که سخنرانی بوده و پیاده شده است تا کتابهای تاریخ اسلام ایشان، در همه حضرت آقا این معنا را به خوبی نشان می دهند. مثلا کتاب دو امام مجاهد درباره امام حسن و امام حسین علیه السلام است. ما تصورمان شاید این باشد که امام حسین مجاهد بودند ولی امام حسن قاعد بودند: پیغمبر اکرم هم فرمودند الحسن و الحسین امامان قاما او قعدا؛ قاما را می زنیم به امام حسین قعدا را می زنیم به امام حسن، در حالی که حضرت آقا می فرمایند دو امام مجاهد، هر دو تا در صحنه جهاد بودند نشانه اش هم این است که امام حسن را هم کشتند! اگر در صحنه جهاد نبود و قاعد بود که کسی نمی کشتش!
در آیه شریفه قرآن قاعد را با مجاهد مقایسه کرده و مرتبه مجاهد را برده تا سقف: فَضّل الله المجاهدین علی القاعدین اجرا عظیما، ولی قاعد را گفته که فقط بهشت می رود: «و کلاً وعد الله الحُسنی؛ یعنی هر دوتا بهشت می روند و خدا به هر دو وعده حسنی داده است» آیا شما باورتان می شود امام معصوم که در اوج مرتبه بندگی و تقرب است یک آدم قاعد باشد؟ یعنی یک مؤمن حداقلی که فقط بهشت می رود باشد؟ هرگز امکان ندارد. بنابراین هم امام حسن و هم امام حسین هر دو مجاهدند.
کتابی دارد حضرت آقا با عنوان هم رزمان حسین، هم رزمان امام حسین چه کسانی و چند نفر هستند؟ یک تصور این است که هم رزمان امام حسین هفتاد و دو نفر بودند در صحنه کربلا که مقابل لشکر عبیدالله ایستادند و شهید شدند. حضرت آقا می فرمایند: موضوع خیلی از این عمیقتر است: امام سجاد هم همرزم امام حسین بودند. امام باقر هم. امام صادق هم. امام کاظم هم. امام رضا و امام جواد و امام هادی و امام عسکری و امام زمان هم. همه هم رزمان امام حسین هستند. یک جبهه واحد است که همه دارند می جنگند منتها هر کسی به روشی و در عرصهای.
به خاطر همین هم هست که شما در معتبرترین زیارت یعنی زیارت امین الله که زیارت جامعه است و برای همه ائمه خوانده میشود خطاب به همه امامان معصوم می گویید: أشهد أنّک جاهدت فی الله حق جهاده؛ یعنی شما در راه خدا نهایت مجاهدت را به خرج دادهاید. حق جهاده یعنی آخر جهاد، ته مجاهدت. پس همه امامان مجاهد بودند آن هم در اوج مجاهدت. همه جوری مجاهدت کردند که خار چشم طاغوت زمان خود باشند و وجودشان تحمل نشد. امامی که کرسی درس تشکیل داد مجاهدت فرهنگی کرد که خار چشم طاغوت زمانش شد و او را هم کشتند. امامی که ولی عهد خلیفه شد و تحت سیطره و نظارت و مراقبت کامل طاغوت زمانش بود او هم مجاهدت سیاسی و فرهنگی کرد و سایر امامان.
پس العالم علی قسمین، عالم معمولی که یک سری کارهای گرد و معمولی انجام می دهد و عالم مجاهد که ما باید این را تربیت بکنیم و باید وظیفه اجتماعی جهادی خود را به خوبی تشخیص دهد. این کار سخت داستان است. تربیت مجاهدان در مقابل یک جبهه کفر. دشمن کیست؟ و چطوری باید او را براندازیم؟ این را باید تشخیص بدهیم. حضرت آقا در همین بیانیه مشخص کردهاند: که ما دو تمدن داریم یک تمدن توحیدی ایمانی عبودی الهی و یکی تمدن دنیاگرای مادی، درگیری تمدن دنیاگرای مادی با تمدن ایمانی و توحیدی ما برای برانداختن تمدن دنیاگرای مادی. باید کار بکنیم؛ حوزه علمیه باید تمام تلاش خودش را به کار بگیرد تا موجودیت و حیات تمدن مادی را به خطر بیندازد یعنی اقتصاد دنیاگرای مادی را باید نابود کرد، تعلیم و تربیت دنیاگرای مادی را باید نابود کرد و بجایش تعلیم و تربیت الهی ایمانی توحیدی و خداگرا را بنیان نهاد. روان شناسی دنیاگرای مادی را باید نابود کرد و بجایش روان شناسی توحیدی الهی عرضه کرد؛ نظام اداری طاغوتی یعنی نظام اداری دنیاگرای مادی را باید نابود کرد و به جای آن نظام اداری مدیریتی توحیدی و ایمانی بارگذاشت. تمام وجوه تمدنی را از سیاست و فرهنگ و نظام ارتباطی و نظام شهرسازی و نظام سلامت و نظام حقوقی و نظام جزایی و قضایی و تمام نظامات اجتماعی را در نظر بگیرید: هر کدام از این ها دو وجه دارد؛ یکی وجه الهی ایمانی توحیدی قرآنی معنوی ملکوتی و مبتنی بر بندگی خدا و یکی هم وجه دنیاگرا مادی و طاغوتی، مبارزه این دو تا جریان اجتماعی با همدیگر در این دوره که ما در آن قرار گرفتیم به نقطه حساسی رسیده است یعنی تمام جبهه دنیاگرای مادی و تمدن طاغوتی کفر در مقابل جبهه ایمان قرار گرفته است. در این مبارزه و رویارویی تاریخی ما باید تبدیل بشویم به عالمان ربانی مجاهد راهبر و باید این رقم آدم ها را تربیت کنیم.
انتهای پیام











نظر شما