جمعه ۷ شهریور ۱۴۰۴ - ۰۶:۱۷
طنز یا توهین؟ مرز شوخی با مقدسات و اسطوره‌ها تا کجاست؟

حوزه/ اظهارنظرهای غیرمسئولانه برخی بلاگرها، پیامدهای نگران‌کننده‌ای برای هویت ملی و میراث ادبی به همراه دارد. در این مصاحبه، مرز ظریف میان «طنز هنرمندانه» و «توهین ویرانگر» بررسی شده و مسئولیت خطیر چهره‌های پرنفوذ در پاسداری از سرمایه‌های فرهنگی مورد تحلیل قرار می‌گیرد.

به گزارش خبرگزاری حوزه، در عصر حاضر که رسانه‌های دیجیتال و فضای مجازی، کانون اصلی شکل‌دهی به افکار و باورهای عمومی به‌ویژه در نسل جوان هستند، نقش «مرجعیت فرهنگی» دستخوش تحولی شگرف و گاه نگران‌کننده شده است. امروزه سلبریتی‌ها و چهره‌های پرطرفدار، که عمدتاً بر پایه شهرت و جذابیت‌های ظاهری به این جایگاه رسیده‌اند، به پیشوایان فکری بخش عظیمی از جامعه تبدیل شده‌اند. این تغییر کانون نفوذ، پیامدهای عمیق و گاه جبران‌ناپذیری بر پیکره میراث ادبی، هویت ملی و ارزش‌های فرهنگی یک ملت دارد.

با توجه به اتفاقات و قبح شکنی های اخیر نسبت به شاعر بزرگ ایران فردوسی و برای بررسی این موضوع، با حجت‌الاسلام سید سلمان علوی، شاعر و کارشناس حوزوی به گفت‌وگو نشستیم.

در این گفت‌وگو، به تبیین مرز میان طنز متعهدانه و توهینِ ویرانگر پرداخته شده است و با استناد به مبانی دینی و فرهنگی، مسئولیت اخلاقی و اجتماعی چهره‌های اثرگذار را تشریح کرده است. متن پیش رو که ماحصل این مصاحبه است تقدیم شما مخاطبین گرامی می‌گردد.

با سلام و با تشکر صمیمانه از فرصتی که در اختیار خبرگزاری رسمی حوزه قرار دادید بفرمایید:

اینگونه اظهارنظرها توسط افراد پرطرفدار، چه تأثیری بر عموم مردم، به ویژه نسل جوان، از میراث ادبی و هویت ملی ما می‌گذارد؟

بسم‌الله الرحمن الرحیم

به تعبیر امیرالمؤمنین علیه‌السلام: «اَلنّاسُ بِزُعَمائِهِمْ أَشْبَهُ مِنْهُمْ بِآبائِهِمْ»؛ مردم به رهبرانشان شبیه‌ترند تا به پدرانشان.

اگرچه تلخ است، اما واقع‌بین باشیم، امروز زعیمان فرهنگ کشور همین طیف پر طرفدار وطنی و غیر وطنی هستند. افرادی که از ایشان با لفظ «سلبریتی» یاد می‌شود، راهبران فرهنگ بخش وسیعی از جامعه می باشند.

یکی از بحران‌های بزرگ فرهنگی ما این است که میدان رسانه و فضای مجازی، صحنه جولان کسانی شده که نه از خرد بهره‌ای دارند و نه از دانش سهمی. اندیشمندان و فرهیختگان در حاشیه مانده‌اند، شهرت به جای شایستگی نشسته است. به تعبیر دیگر، دین و دانش و اخلاق و فرزانگی که باید معیار مرجعیت فرهنگی باشد، امروز قربانی عدد فالوورها و هیاهوها شده است.

اصحاب رسانه نیز به جای آن‌که راهبر اجتماع و چراغ هدایت فرهنگی باشند، غالباً به رهرو بدل شده‌اند؛ دنباله‌رو ذائقه‌ای که خود، حاصل فقر فرهنگی است. این روَند یک چرخه معیوب می‌سازد: «فقر فرهنگی» تولید می‌کند و سپس همان فقر را با ضریب رسانه‌ای تکثیر می‌کند. حال آنکه به تعبیر والتر لیپمن «رسانه‌ها وظیفه ندارند صرفاً بازتاب جامعه باشند؛ رسالتشان این است که جامعه را به سمت آگاهی و بلوغ هدایت کنند

وقتی رسانه به جای رهبری فکری، دنباله‌روی سطحی‌نگری شود، نتیجه آن نسلی خواهد بود که بیشتر شبیه سلبریتی‌های بی‌ریشه است تا اندیشمندان و فرزانگان تاریخ خود.

این درد را نباید به لودگی یک بلاگر و جسارت او به حکیمی چون فردوسی فروکاست کنیم. سخن از اضمحلال یک نسل است. این رفتارها نماد و معلول بحران‌های عمیق فرهنگی و تربیتی هستند. روسو در جایی گفته است: «نسل جوان، آینه جامعه است و رفتار آن‌ها انعکاسی از محیط تربیتی و فرهنگی است.» واقعیت این است که ولنگاری فضای مجازی و عدم مدیریت محتوایی در کشور، نوجوانان و جوانان ما را در معرض سیل روزانه هنجارشکنی‌ها، شوخی‌های نابهنجار و تحقیر ارزش‌های سنتی قرار داده است.

خود را به خواب نزنیم. فرزندان ما در فضایی تنفّس می‌کنند که گسترده و روزمرّه تابوهای فرهنگی و سنتی و حتی ارزش‌های مقدّس و بنیادینی چون احترام به والدین و حرمت بزرگان دین، در قالب طنز و شوخی به تکرار مورد تمسخر قرار می‌گیرند. طبیعی است که نسل جوان نسبت به میراث ملی و ادبیات بزرگانی چون فردوسی، بی‌تفاوت یا کم‌احترام شود.

این اتّفاق محصول جامعه‌ای است که در آن افراد پرطرفدار نقش معلم و مرجع فرهنگی غیررسمی را ایفا می‌کنند.

اگر محیط فرهنگی و تربیتی رها شده باشد، نمی‌توان انتظار داشت که نسل جوان ارزش فردوسی و شاهنامه را درک و مراعات کند.

طنز یا توهین؟ مرز شوخی با مقدسات و اسطوره‌ها تا کجاست؟

* مرز بین «طنز هنرمندانه» و «توهین و تحریف آشکار» به یک شخصیت تاریخی-ادبی بزرگ مانند فردوسی کجاست؟ چگونه می‌توان این مرز را برای عموم مشخص کرد؟

طنز، خردمندان را به تأمل وا می‌دارد و تمسخر، ابلهان را به خنده.

طنز ابزار قدرتمندی برای نقد است، نه نقدی که بایگانی شود، طنز تأثیر نفوذ دارد. اما این ابزار دقیق است، پیچیده است، تخصص می‌خواهد.

طنز و تمسخر در علل صوری و مادی و غایی متفاوتند. علّت غایی آن ـ برخلاف تمسخر ـ اصلاح و بهبود است، نه تخریب. طنز، بیان هنرمندانه، نقدگونه و نمکین از «کژی‌ها»، «تضادها» و «نادرستی‌ها» در جامعه است به قصد اصلاح.

طنّاز اگر هنرمند باشد، اگر هم در کشف و هم در بیان چیره دست باشد، پیراسته و بی نیاز است از توهین. توهین و تحریف و تحقیر و تخریب توشۀ آنانی است که چنته‌شان از «هنر» خالی است.

دربارۀ نقد شخصیت‌های تمدّن‌ساز، مسأله حساس‌تر است. بی دقتی در این باره، بازی خطرناکی است. اصحاب دانش و فرهنگ و ادب هر ملّت، ریشههای درخت تنومند تمدّن‌اند؛ اگر ریشه را بزنند، تنه و شاخه هم خشک خواهد شد.

* به نظر شما یک هنرمند یا بلاگر پرنفوذ، در قبال حفظ و احترام به سرمایه‌های فرهنگی و هویتی یک ملت، چه مسئولیتی دارد؟

همانقدر که یک شخصیت تأثیرگذار در فضای عمومی حق آزادی بیان دارد، مسئول هم هست. هم باید مسئولیت بیانش را بپذیرد، هم متوجّه باشد که مسئولیت اخلاقی و فرهنگی سنگینی در قبال جامعه و میراث ملی نیز بر دوش اوست.

هنرمند، آینه است، نه آتش‌بیار؛ سوزاننده نیست، سازنده است؛ بنیان‌گر است، نه ویران‌گر.

بنابراین، یک بلاگر یا هنرمند پرنفوذ باید:

- حدّ خود را بشناسد و بیانش را با میزان دانش خود هماهنگ کند، که فرمود: «وَلا تَقْفُ مَا لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ إِنَّ السَّمْعَ وَالْبَصَرَ وَالْفُؤَادَ کُلُّ أُولَئِکَ کَانَ عَنْهُ مَسْئُولاً»؛

- حرمت‌ها را بشناسد و نوش و نیشش در جهت حفظ و سلامت آن باشد؛

- آگاهی مخاطب را افزایش دهد؛

- اگر مدّعی هنر است، در تحصیل هرچه بیشتر ابعاد هنر بکوشد تا در برقراری توازن میان خلاقیت هنری و احترام به تاریخ و فرهنگ ناتوان نباشد.

* بهترین واکنش جامعه ادبی و حامیان فرهنگ در برابر چنین تحریف‌ها و کم‌لطفی‌هایی چیست؟ آیا باید آن را نادیده گرفت یا باید به صورت جدی به آن پاسخ داد؟

واکنش‌های مقطعی و شتاب‌زده دردی دوا نمی‌کند؛ به ویژه در برابر امری که معلول یک فرایند است. کمی عمیق‌تر ببینیم.

عرض شد که ماجرای تحقیر فردوسی، نماد بحران عمیق‌تری در لایه‌های فرهنگی و هویتی جامعه است. مسئله فقط فردوسی نیست؛ بلکه روندی است که جامعه را به سمت بی‌هویتی، سست شدن ارزش‌های اخلاقی و فرهنگی و فاصله گرفتن از میراث تاریخی سوق می‌دهد.

بنابراین، جامعۀ ادبی و هنری و نیز سیاستگزاران فرهنگی اوّلا باید اتّفاقی که افتاده را به مثابه زنگ هشدار ببینند. واکنش جامعه ادبی و هنری نباید محدود به نقد رسانه‌ای یا روشنگری سطحی باشد. بلکه باید بر راهکارهای بنیادین، ساختاری و پیشگیرانه تمرکز کند:

- اصلاح و مدیریت فضای رسانه‌ای و مجازی: جلوگیری از ولنگاری محتوایی و ایجاد چارچوب‌های فرهنگی و تربیتی در عین احترام به آزادی بیان برای نسل جوان.

- بازسازی نظام آموزشی فرهنگی و ادبی در تراز امنیّت ملّی: سیاستگزاران فرهنگ و جامعه بدانند که شاهنامه و دیگر آثار حکمی ما در حکم تزئین بنای هویّت ما نیست، زیربنای این هویّت است.

- ساختارسازی برای گفتگو میان نهادهای نخبگانی و هنری با نسل جوان: ایجاد ساختار برای گفتگوی فرهنگی و هنری و ارتباط نسل جدید با میراث و میراث‌داران فرهنگی ضروری است.

- آشتی با مخاطب عام: جامعۀ هنری و ادبی باید مخاطب عام را جدّی بگیرد و این به معنای گیشه‌گزینی نیست. برگزاری محافل شعر و نقد و کرسی‌های علمی در میان توده‌های مردم باید احیا شود.

_پژوهش و تحلیل مستمر درباره روند بی‌هویتی فرهنگی: بررسی علمی روندهای فرهنگی و اجتماعی که جامعه را به سمت بی‌هویتی سوق می‌دهد، تا واکنش‌ها از سطحی بودن خارج شده و راهکارهای پیشگیرانه و ساختاری ارائه شود.

این نگاه، از واکنش‌های تاکتیکی و مقطعی فراتر رفته و جامعه ادبی و فرهنگی را به سمت بازسازی بنیادین فرهنگی هدایت می‌کند. به این ترتیب، هر حادثه‌ای مانند توهین به فردوسی، نه یک آسیب منفرد، بلکه نشانه‌ای از مسیر بلندمدت فرهنگ و هویت ملّی است که باید با دقت، تحلیل و تدبیر شود. توجّه کنیم که پاسخ بنیادین به بحران فرهنگی، تنها از طریق آموزش، پژوهش و مدیریت هوشمند فضای عمومی ممکن است.

گفت‌وگو از: سمیرا گلکار

اخبار مرتبط

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha