جمعه ۲۳ آذر ۱۴۰۳ |۱۱ جمادی‌الثانی ۱۴۴۶ | Dec 13, 2024
کد خبر: 356913
۴ شهریور ۱۳۹۴ - ۱۵:۰۸
حجت الاسلام قرائتی

حوزه/ اينها كه خوانده ‏اى علم حقيقى نبوده، اگر علم حقيقى و واقعى بود، تواضع انسان زيادتر مى ‏شد.

سرویس علمی فرهنگی خبرگزاری «حوزه»، بخش دیگری از خاطرات حجت الاسلام والمسلمین قرائتی را منتشر می کند.

دوش آب سرد در مِنا

در ايام حج و يكى از سال هاى كم آبى در مِنا‏ خيمه را گُم كردم. مقدارى گشتم و پيدا نكردم. خيلى اذيّت شدم.

يكى از دوستان به من رسيد و گفت: اينجا چه مى‏كنى؟. داستان را گفتم. گفت: خوب الآن چه مى‏خواهى؟. من از روى مزاح گفتم: يك دوش آب سرد و يك انار يزد! دست مرا گرفت و به خيمه خودشان برد كه در آن خيمه، دوش آب بود. پس از دوش گرفتن، وقتى در خيمه نشستم، آن سيّد، انارى را جلوى من گذاشت و گفت: به جدّم اين انار يزد است!!.

زیاد مهمانی کنید تا دعا را حفظ شوم!

در پايان سفره مهمانى، دوستان گفتند: دعاى سفره بخوان! گفتم: بلد نيستم. تعجّب كردند! گفتم: تعجّب نكنيد، شما كم مهمانى مى‏ كنيد، اگر زياد مهمانى كنيد من دعا را حفظ مى ‏شوم.

يك بار هم براى خواندن نماز ميّت، كتاب دعا را برداشتم تا از روى آن بخوانم! گفتند: چرا حفظ نيستى؟. گفتم: شما كم مى ‏ميريد، اگر زياد بميريد من زياد مى ‏خوانم و حفظ مى‏شوم!.

عمامه ای که به يادگارى رفت!‏

در جبهه شخصى به من رسيد و گفت: حاج آقا! يه چيزى به من يادگارى بده! فكرى كردم و گفتم: چيزى ندارم. گفت: عمامه ‏ات را بده! من نگاهى‏ كردم و چيزى نگفتم. او عمّامه ‏ام را برداشت و بُرد!

چند تا باطوم بخوری، خواهی دانست!‏

در جلسه ‏اى خواستم روى تخته بنويسم «باطوم»، شك كردم كه باطوم است يا «باطون»؛ از حضّار پرسيدم، يكى از ميان جمعيّت گفت: حاج آقا بايد چند تا از آن را بخورى تا بدانى!.

عبوديّت، ثمرۀ علم واقعى‏

به علامه طباطبائى (ره) گفتم: سال هاى اوّل تحصيل وقتى عبادت مى‏ كردم حال بهترى داشتم، هر چه علمم زيادتر شد، حال و توجّهم كمتر شده، دليلش چيست؟.

ايشان فرمود: دليلش اين است كه اينها كه خوانده ‏اى علم حقيقى نبوده، اگر علم حقيقى و واقعى بود، تواضع انسان زيادتر مى ‏شد.

اميرالمومنين علی عليه السلام مى ‏فرمايد: «ثمرة العلم العبودية» علم واقعى آن است كه هر چه زيادتر مى ‏شود، خشوع و عبادت انسان زيادتر شود.

حديث مهمان‏

عدّه‏اى از خانم ‏ها به دعوت حاجيه خانم، مهمان ما و مشغول غذا خوردن بودند. تا وارد منزل شدم، خانم ‏ها گفتند: حاج آقا! براى ما هم حديثى بخوان!. گفتم: حديث داريم قبل از سير شدن دست از غذا بكشيد!!.

احتجاج در پاكستان‏

گردهمايى بسيار مهمى در پاكستان بود. من هم با دعوت در آن جلسه شركت كرده بودم. هرچند بعضى‏ ها تعريف ‏هايى درباره شيعه داشتند، ولى اكثراً علما و دانشمندان اهل سنّت بودند و بر ضدّ شيعه صحبت مى‏ شد.

نوبت به من رسيد، فكر كردم چه بگويم. رفتم پشت تريبون و گفتم: نه شيعه و نه سنّى! همه خوشحال شده و برايم كف زدند. بعد گفتم: البته براى شيعه بودنم سه دليل از قرآن دارم:

اوّل: قرآن مى ‏فرمايد: «السّابقون السّابقون اولئك المقرّبون» (واقعه 11-10)

حضرت على و امام حسن و امام حسين عليهم السلام از سابقين هستند و ائمه چهارگانه اهل ‏سنت (اعمّ از مالكى، شافعى، حنبلى و حنفى) همه از متأخّرين مى ‏باشند.

دوّم: قرآن مى ‏فرمايد: «و لاتحسبنّ الّذين قُتلوا فى سبيل اللَّه امواتا» (آل عمران 196)

و «فضل اللَّه المجاهدين على القاعدين» (نساء 95)

 تمام‏ پيشوايان شيعه، جهاد كرده و در راه خدا شهيد شده ‏اند، ولى ائمّه چهارگانه اهل ‏سنت چطور؟.

سوّم: قرآن درباره اهل ‏بيت عليهم السلام مى ‏فرمايد: «انّما يريد اللَّه ليُذهب عنكم الرّجس اهل‏البيت و يُطهّركم تطهيراً» (احزاب 33)

 ولى درباره ائمه چهارگانه يك آيه هم نداريم. دوباره كف زدند و مرا تشويق كردند.

پيروى از امام رضا عليه السلام‏

قبل از انقلاب براى تبليغ و كلاسدارى به شهرستان خوانسار رفتم؛ امّا از جلسات استقبالى نشد. يك روز در حمّام عمومى بودم كه جوانى براى زدن كيسه به پشتش از من كمك خواست. يك لحظه به ذهنم رسيد كه امام رضا عليه السلام هم در حمام چنين كارى كرد. بدون تأمل كيسه و صابون را گرفته و كمك كردم.

من زودتر از او از حمّام بيرون آمده و لباس هايم را پوشيدم. او وقتى مرا با لباس روحانيّت ديد جلو آمد و شروع به عذرخواهى كرد. گفتم: اشكالى‏ ندارد، من به وظيفه ‏ام عمل كرده‏ ام. پول حمام او را هم حساب كردم.

از حمّام كه بيرون آمديم گفت: حاج ‏آقا! مرا خجالت داديد، من هم بايد براى شما كارى بكنم.

گفتم: من احتياجى ندارم، ولى داستان آمدنم به خوانسار و استقبال نكردن از كلاس را برايش تعريف كرده و از هم جدا شديم.

از آن روز به بعد ديدم جلسه شلوغ شد و جوانان بسيارى شركت كردند، متوجّه شدم كه اين به بركت تقليد از امام رضا عليه السلام و تأثيرپذيرى و پى‏گيرى آن جوان بوده است.

شوخی با علامه جعفرى‏

در مشهد مقدس به مرحوم علامه محمد تقى جعفرى (ره) برخورد كردم. به ايشان گفتم: كجا تشريف مى ‏بريد. گفتند: به جلسه سخنرانى. عرض كردم: من نيز به جلسه سخنرانى مى ‏روم، ولى مى ‏دانى فرق من با شما چيست؟. پرسید: چيست؟. گفتم: شما مظهر آيه: «سَنُلقى عليك قولاً ثقيلاً» مى ‏باشى و من مصداق آيه: «هذا بيانٌ للناس». ايشان بسيار خنديد.

قرائتى خط شكن!‏

در زمان رياست جمهورىِ مقام معظم رهبرى به عنوان هيأت همراه به چند كشور رفته بوديم. در يكى از كشورها در هتل محلّ اقامت ما استخرى بود؛ در حضور همه شخصيّت ‏ها و حتّى آنها كه از آن كشور بودند به استخر پريدم و بعد از من بقيّه نيز آمدند و گفتند: چه خوب شد شما خط شكنى كردى، ما هم مى ‏خواستيم ولى خجالت مى ‏كشيديم.

برچسب‌ها

ارسال نظر

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha