پنجشنبه ۲۲ آذر ۱۴۰۳ |۱۰ جمادی‌الثانی ۱۴۴۶ | Dec 12, 2024
استاد قرائتی

حوزه/ در رژيم شاه وقتى مرا دستگير كرده و به زندان انداختند، مأمورى خيلى مرا اذيت مى ‏كرد. به او گفتم: چرا اين قدر اذيت و آزار مى‏ كنى؟ گفت: آقا ما از شاه حقوق مى ‏گيريم، اگر اينكارها را نكنيم كه حقوقمان حرام مى ‏شود!

خبرگزاری«حوزه» بخش دیگری از سلسله خاطرات خواندنی حجت الاسلام والمسلمین قرائتی در عرصه تبلیغ دین را منتشر می کند.

* روش کاسب کاشانی در مبارزه با دروغگویی

كاسبى در بازار كاشان بود كه به شاگرد خود مى ‏گفت: اگر مشترى آمد و قيمت جنس را پرسيد و من دروغ گفتم، تو به صورت من تُف بينداز تا من دست به چنين كارى نزنم. قرار ما اين است اگر اين كار را كردى نصف مغازه ‏ام را به تو مى ‏دهم و اگر در برابر انحراف و عمل شيطانى من سكوت كنى‏ اخراجت مى ‏كنم.

*‏ حافظ قرآن كم داريم، امّا محافظ قرآن زياد!

در سرزمين حجاز از يكى از شخصيّت‏ هاى ايران پرسيدند: شما در ايران چند نفر حافظ قرآن داريد؟. گفته بود: ما حافظ قرآن كم داريم، امّا محافظ قرآن زياد!!.

* چرا حضرت على عليه السلام در كعبه به دنيا آمد؟

عبدالفتاح عبدالمقصود از دانشمندان بزرگ اهل تسنن در مصر است. مرحوم شهيد مفتح قبل از انقلاب وی را به ايران دعوت كرد. يك روز او را به قم آورد تا در جمع فضلا صحبت كند. از جمله مطالب جالبى كه اين عالم سنّى در جمع علماى شيعه گفت، اين بود: آيا مى ‏دانيد چرا حضرت على عليه السلام در كعبه به دنيا آمد؟. خودش در پاسخ گفت:

به نظر من چون مردم به سوى كعبه نماز مى ‏خوانند خداوند طرحى ريخت تا هر كس كه به كعبه توجّه مى‏ كند به علىّ عليه السلام نيز توجّه كند و به اين دليل محل تولد حضرت على علیه السلام كعبه شد.

*‏ الحمدللَّه! مال ما كه نبود!

يكى از دوستان مى‏ گفت: فكر مى‏ كردم به‏ مراحلى از خودسازى رسيده ‏ام؛ امّا امتحانى پيش آمد كه از خود خجالت كشيدم. در حال مسافرت بودم كه چمدانى از بالاى اتوبوس افتاد، به تصوّر اين كه چمدان من است، فرياد زدم:

آقاى راننده چمدان! چمدان! بعد كه فهميدم چمدان مال ديگرى است، آرام شدم و گفتم: الحمدللَّه مال ما كه نبود.

* يا همۀ پول را ببر و يا همۀ خمس را بده!

شخص سرمايه ‏دارى مبلغ قابل توجهّى پول را به عنوان خمس و سهم امام، خدمت حضرت امام خمينى (ره) آورد و از امام خواست كه خمس ماشينش را نگيرد!. امام (ره) فرمود: شما بر ما منّت ندارى، بلكه ما بر شما منّت داريم، چون شما با دادن خمس نجات پيدا مى ‏كنيد و مسئوليّت چگونگى مصرف آن به گردن ما مى ‏افتد. يا همۀ پول را ببر و يا همۀ خمس را بده.

* با اين برخورد شما تقاضايم را پس مى‏ گيرم

يكى از استانداران در روز معلّم، تمام معلمان دوران تحصليش را جمع كرده و به آنان گفته بود: اگر كارى داريد، من در خدمت شما هستم. يكى از معلمان برخاسته و گفته بود: به دليل‏ مشكلات زياد درخواست بازنشستگى داده بودم، امّا حالا با اين برخورد شما تقاضايم را پس مى‏ گيرم.

* امام خمینی (ره): موقوفه را به خود آيت اللَّه خوانسارى برگردانيد!

مدرسه ‏اى در تهران است كه موقوفات ميليونى و سنگين دارد. در وقف ‏نامه نوشته شده كه موقوفات اين مدرسه بايد زير نظر مجتهد اعلم تهران هزينه شود. اين موقوفه نزد حضرت آيت اللَّه خوانسارى (ره) بود تا اين كه حضرت امام (ره) به تهران تشريف آوردند. آقا فرمود: اگر تا حالا من مجتهد اعلم تهران بوده ‏ام، امّا از اين به بعد به امام خمينى بدهید، چون ايشان اعلم است. خدمت حضرت امام (ره) رسيدند، امام فرمود: اگر هم من اعلم باشم، مجتهد تهران نيستم. من به صورت موقّتى در تهران مستقر شده ‏ام، به خود آيت اللَّه خوانسارى برگردانيد.

* تا دو گروه سياسى شهر با هم آشتى نكنند، جنازه ام را دفن نکنید!

وقتى پيكر پاك يكى از بسيجيان وارد شهر شد، وصيتنامه او را خواندند كه نوشته بود: اگر جنازه مرا به شهر آوردند مرا دفن نكنيد مگر اينكه دو گروه سياسى شهر با هم آشتى كنند. صحنه عجيبى پيش‏ آمده بود، طرف هاى دعوا در حالى كه براى شهيد اشك مى ‏ريختند، همديگر را در آغوش كشيدند. اين گونه يك جوان بسيجى حتّى پس از شهادت، از جنازه ‏اش براى وحدت و آشتى بين مسلمين استفاده كرد.

* سینه زن امام حسین (ع) زنجیر طلا به گردن نمی اندازد!‏

يكى از دوستان مى‏ گفت: در مراسم سينه ‏زنى جوانى را ديدم كه زنجير طلا به گردن آويخته و حسين، حسين! مى ‏گويد. به او گفتم: آقا! اين دستى كه براى حسين (ع) به سينه مى ‏زند، چه قدر خوب است از حرام دورى كند و دل امام حسين (ع) را خوش كند و اين زنجير طلا را از گردن در آوَرد. گفت: چشم آقا و زنجير را در آورد.

* مصلّی، بزرگ ولى ساده‏ باشد

حضرت امام خمينى (ره) در پاسخ نامه آيت اللَّه خامنه ‏اى و رفسنجانى نوشتند كه مصلاى تهران بزرگ باشد، امّا ساده، به طورى كه هر كس وارد مصلَّى مى ‏شود ياد مساجد صدر اسلام بيفتد.

* عالمی که درب مسجد را می بوسید

عالمى بزرگوار را در نجف ديدم كه هنگام ورود به مسجد، درب مسجد را مى ‏بوسيد و وقتى از مسجد بيرون مى ‏رفت، باز درب مسجد را مى ‏بوسيد. اين كار نشان دهنده مقدّس بودن مسجد است.

* از اين به بعد جاى بوسۀ مرا نتراشيد!

يكى از محترمين تهران كه به زيارت حضرت آيت اللَّه شیخ عبدالکریم حائرى (ره) مؤسّس حوزه علميه قم رفته بود، صورتش را تراشيده بود. وقتى خدمت آقا رسيد، آقا پس از آن كه صورتش را بوسيد، فرمود: اگر به من علاقه داريد از اين به بعد جاى بوسه مرا نتراشيد! آن مرد قبول كرد و گفت: چشم آقا.

* حدیثی از سه امام در عظمت حضرت معصومه (س)

در خدمت استادم حضرت آيت اللَّه العظمی فاضل لنكرانى (ره) بودم، صحبت از اين حديث به ميان آمد؛ هركس فاطمه معصومه عليها السلام را در قم زيارت كند، بهشت بر او واجب مى ‏شود. از ايشان پرسيدم؛ چه طور مى ‏توان چنين حديثى را باور كرد؟. ايشان فرمود: اين حديث از سه امام بزرگوار، امام رضا و امام كاظم و امام صادق عليهم السلام نقل شده و سندى بسيار محكم دارد و اين امر نشانه عظمت اين بانو است.

* اگر شکنجه نكنيم، حقوقمان حرام مى ‏شود!

يكى از علماى بزرگوار كه از مدرّسين حوزه علميه قم هستند مى ‏گفت: در رژيم شاه وقتى مرا دستگير كرده و به زندان انداختند، مأمورى خيلى مرا اذيت مى ‏كرد. به او گفتم: چرا اين قدر اذيت و آزار مى‏ كنى؟ گفت: آقا ما از شاه حقوق مى ‏گيريم، اگر اينكارها را نكنيم كه حقوقمان حرام مى ‏شود!

* نتيجه فتواى‏ امام (ره) دربارۀ سلمان رشدی

همسر سلمان رشدى فيلمى ساخته بود كه در آن فيلم به تمام اديان آسمانى توهين شده بود. يكى از آثار فتواى حضرت امام خمينى (ره) اين بود كه اين فيلم امكانى براى پخش پيدا نكرد.

* خداوند افتخار تربيت يكى از بندگانش را به من عطا كرده است!

به يكى از دوستان گفتم: شنيده ‏ام خداوند به شما فرزندى عطا فرموده است؟. در جواب من خيلى زيبا گفت: خداوند افتخار تربيت يكى از بندگانش را به من عطا كرده است!.

* مهلت آرى، بخشش نه!

در زمان رياست جمهورىِ حضرت آيت اللَّه خامنه ‏اى، در خدمت ايشان به عنوان هيأت همراه به‏ يكى از كشورهاى اسلامى رفتم. ايشان به رئيس جمهور آنجا فرمود: بدهى ما را نمى ‏دهيد؟. او در جواب گفت: قرآن مى ‏فرمايد: «وَ إِنْ كانَ ذُو عُسْرَةٍ فَنَظِرَةٌ إِلى‏ مَيْسَرَةٍ» به آدم بدهكار مهلت دهيد. ايشان فرمود: تا اينجا را مى ‏پذيرم، امّا قسمت بعد آيه را نخوانيد كه مى ‏فرمايد: «وَ أَنْ تَصَدَّقُوا خَيْرٌ لَكُمْ» (1) (و در صورتى كه براستى قدرت پرداخت را ندارد) براى خدا به او ببخشيد، بهتر است.

* اقتدار مرحوم آيت اللّه ملاعلى كنى در برابر ناصرالدين شاه

مرحوم آيت اللّه ملاعلى كنى به ناصرالدين شاه فرمود: شنيده ام مى‏ خواهى با خانمت به اروپا بروى آن هم بى‏ حجاب! به شما بگويم: اگر با خانمت به اروپا بروى، در برگشتن نه تو را راه مى‏ دهم و نه خانمت را. ضمناً نخست ‏وزيرى كه اين برنامه را ريخته همين الآن بايد استعفا بدهد. ناصرالدين شاه از ترس، نخست ‏وزير را بركنار و بدون خانمش به اروپا رفت!.

* عاقبت وقت نگذاشتن برای تربیت فرزند

منزل يكى از محترمين تهران بودم، پسرش از منافقين فرارى بود. پدر، عالمى وارسته و پسر، منافقى فرارى!؛ درباره اين كه چطور شد پسرش اين گونه شد، گفت: به تربيت پسرم نرسيدم. از صبح زود تا آخر شب اينجا و آنجا سخنرانى و برنامه ‏هاى علمى و تحقيقى داشتم، ولى از فرزندم غافل شدم. الآن چوبش را مى‏ خورم. همه اعضاى خانواده در اين غم مى‏ سوزيم كه چرا بايد جوانى از خانواده ما به اين راه كشيده شود.

الآن مى ‏فهمم كه على ‏بن ابيطالب عليهما السلام كه فرمود: هركس بچه ‏اى دارد، بايد بچه شود يعنى چه. يعنى پدرها بايد در خانه ژِست پدرى را كنار بگذارند و با بچه ‏ها همبازى و همراز شوند.

* کتابی که بالای همۀ کتاب ها قرار داشت!

شخصى كتابخانه بزرگ و كتاب‏ هاى مهمى داشت. يك كتاب را در جعبه ‏اى بالاى همه كتاب ها گذاشته بود. هر كه مى ‏آمد، سؤال مى‏ كرد كتاب داخل جعبه چه كتابى است؟. يكى مى‏ گفت: شايد خيلى قديمى است، ديگرى مى‏ گفت: لابد جلدش از پوست است و .. . آخر از او پرسيدند: اين چه كتابى است كه اين قدر احترامش را دارى؟.

گفت: كتاب كلاس اوّل است. اگر كتاب اوّل را نمى ‏خواندم، موفق به خواندن كتاب ‏هاى بعدى نمى ‏شدم.

* نماز باران‏ آيت ‏اللّه العظمی خوانسارى و تودهنی به تمسخر انگلیسی ها

حدود پنجاه سال قبل در قم مدّت زيادى باران نيامد و خشكسالى مردم را تهديد مى ‏كرد. مردم جمع شدند و خدمت آيت ‏اللّه خوانسارى رسيدند و از ايشان خواستند نماز باران بخوانند. مردم قم به امامت آيت اللّه خوانسارى براى نماز باران حركت كردند. در آن زمان انگليسى ‏ها در قم قرارگاهى داشتند. وقتى اين حركت را ديدند، مسخره كردند. امّا به كورى چشم كفّار، بعد از اين نماز، چنان بارانى باريد كه سابقه نداشت.

پاورقی:

(1)- بقره، 280.

                       

ارسال نظر

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha