خبرگزاری «حوزه»، به مناسبت 26 ربیع الاول سالروز صلح امام حسن علیه السلام در مقاله ای با عنوان «صلح تحمیلی» به بررسی "علل صلح امام حسن علیه السلام" پرداخته است.
متن کامل این مقاله در ذیل می آید.
چیستی صلح امام حسن با معاویه
صلح امام حسن و معاویه واقعه ای است که مانع جنگ بین کوفیان و شامیان گردید و طی آن خلافت با شروطی از حسن ابن علی علیه السلام به معاویه منتقل گردید. این واقعه در سال ۴۱ ه. ق. برابر ۶۶۰ یا ۶۶۱ میلادی رخ داد.
صلح حسن علیهالسلام با معاویه، از دشوارترین حوادثی بود كه امامان اهلبیت پس از رسول اكرم(ص) از ناحیه این امت بدان دچار شدند.
امام حسن علیهالسلام با این صلح، آنچنان محنت طاقتفرسایی كشید كه هیچكس- جز به كمك خدا- قادر بر تحمل آن نیست؛ لیكن او این آزمایش عظیم را با پایداری و متانت تحمل كرد و سربلند و پیروزمند و دستیافته به هدف خود- یعنی مراعات حكم خدا و قرآن و پیامبر و صلاح مسلمانان- از آن بیرون جست و این همان هدفی بود كه او برای هر گفتار و عمل بدان نظر داشت و عشق میورزید (1).
پس از کشتهشدن امام علی بن ابیطالب علیه السلام به دست ابن ملجم مرادی، امام حسن علیه السلام در کوفه به عنوان خلیفه اعلام میشود ولی معاویه، فرماندار شام، این انتصاب را تقبیح میکند و لشکری را برای جنگ به کوفه میفرستد که این لشکر در منطقه مسکن مستقر میشود و در مقابل لشکر امام حسن نیز در مداین مستقر میشود تا پیشنهاد صلح از طرف معاویه به دست امام حسن علیه السلام میرسد.
شرایط زمان صلح
آنچه از ملاحظه تاریخ به دست میآید این است که امام حسن مجتبی(ع) در واقع صلح نکرد، بلکه صلح بر ایشان تحمیل شد. یعنی اوضاع و شرایط نامساعد و عوامل مختلف دست به دست هم داده، وضعی به وجود آوردند که صلح به عنوان یک مسئله ضروری بر امام تحمیل شد و حضرت جز پذیرفتن صلح چاره ای ندید.
خروج سرداران سپاه کوفه (مانند عبیدالله ابن عباس یا طبق بعضی منابع عبدالله ابن عباس برادر وی) به علت رشوههای معاویه و عدم تمایل دیگر سپاهیان ایشان از سویی (2) و خستگی مردم از جنگ از سوی دیگر شرایط را برای امام بسیار دشوار کرده بودند.
پیشنهاد معاویه برای صلح
یک دروغ بزرگ در تاری بیان شده است و آن این است که امام علیه السلام پیشقدم صلح بودند، در حالی که منابع معتبر این را نشان نمی دهند.
شیخ راضی آل یاسین بر اساس یکی از خطابههای امام حسن علیه السلام استدلال میکند که پیشنهاد دهنده صلح معاویه و نه امام حسن بودهاست.
و وقتی به نوشته یعقوبی مراجعه می کنیم میبینیم؛ هنگامی که لشکر امام حسن به مداین میرسد سه میانجیانی از سوی معاویه به لشکر امام میروند و در لشکر شایعه میکنند که امام حسن صلح کردهاست لشکریان هم به امام حسن حمله کرده و چادرش را غارت میکنند و هنگامی که وی به سمت قصر ابیض میرود تا در آنجا سکنی گزیند شخصی به نام الجراح بن سنان الاسدی به وی حمله کرده و ران وی را مجروح میکند و آن شخص کشته میشود. این شورشها موجب رضایت امام حسن به صلح بودهاست .(3)
علل صلح از منظر جبهه معاويه
هدف اصلي معاويه وصول کم هزينه به حکومت بود؛ زيرا ميدانست صاحب اصلي حکومت امام حسن(عليه السلام) است و براي به دست آوردن حکومت بايد ـ هر چند در ظاهر ـ صاحب اصلي آن را قانع و متعهد بسازد و بهترين راه آن صلح بود.
به اين ترتيب معاويه از نتايج نگران کننده جنگ که بارها به آن تاکيد داشت و عواقب درگيري با فرزند رسول الله که جايگاه معنوي و اعتقادي مهمي ميان مردم داشت، در امان ميماند.
تاريخ هم نشان ميدهد هدف معاويه «سلطه» بود که با صلح بهتر تأمين شد. وي در خطبهاش در نخيله گفت: «من با شما جنگيدم که سلطه خود را بر شما ثابت کنم و اين را خدا (با صلح) به من داد و شما ناراضي بوديد .»(4)
در کنار هدف اصلي، وي پنداشته بود کنارهگيري امام حسن از حکومت به نفع او، در افکار عمومي به معناي کنارهگيري از خلافت تلقي خواهد شد و او به عنوان خليفه قانوني معرفي خواهد شد. مؤيد اين نظر بيعتي است که معاويه از مردم به عنوان خلافت خود ميگرفت.
دستاورد ديگر اين بود که در صورت رد صلح از سوي امام و ادامه جنگ و شهادت امام، هيچ دستاويزي براي قيامهاي مخالفان نميماند.
روشن است که با پذيرش مصلحتي صلح از سوي امام حسن (عليه السلام) و به بيان ديگر پذيرش «ترک مخاصمه» دستاورد رفع مسئوليت در صورت قتل امام، از بين ميرفت . (5)
علل صلح از جانب امام حسن علیه السلام
نگاه بین المللی امام
وقتی که گزارش صف آرایی سپاه امام حسن و معاویه در برابر یکدیگر، به سران روم شرقی رسید زمامداران روم فکر کردند که بهترین فرصت ممکن را برای تحقق بخشیدن به هدف های خود به دست آورده اند؛ لذا با سپاهی عظیم عازم کشور اسلامی شدند تا انتقام خود را از مسلمانان بگیرند. در چنین شرایطی، امام حسن (ع) که رسالت حفظ اساس اسلام را بر عهده داشت، راهی نداشت جز این که با قبول صلح، این خطر بزرگ را از جهان اسلام دفع کند اگر چه به قیمت فشار روحی و سرزنش های دوستان کوته بین تمام شود.
وضع مردم در زمان امام حسن علیه السلام
از نظر سیاست داخلی هم، مهم ترین موضوع، فقدان جبهه نیرومند و متشکل داخلی بود، زیرا مردم عراق و مخصوصاً مردم کوفه، در عصر امام حسن مجتبی (ع) نه آمادگی روحی برای نبرد داشتند و نه تشکل و هماهنگی و اتحاد. در بررسی علل صلح امام حسن به برخی مشکلات اشاره می کنیم:
خستگی مردم از جنگ
جنگ جمل و صفین و نهروان و همچنین جنگ های توأم با تلفاتی که بعد از جریان حکمیت، در عراق و حجاز و یمن درگرفت، در میان بسیاری از یاران امام علی (ع) یک نوع خستگی از جنگ و علاقه به صلح و متارکه جنگ ایجاد کرد، زیرا در طی پنج سال خلافت امیر مؤمنان (ع) یاران آن حضرت هیچ گاه اسلحه را بر زمین نگذاشتند، مگر به قصد این که فردا در جنگ دیگری شرکت کنند. از طرف دیگر جنگ آن ها با بیگانگان نبود، بلکه در واقع با اقوام و برادران و آشنایان دیروزی آنان بود که اینک در جبهه معاویه مستقر شده بودند.
سپاهی ناهماهنگ با عناصری متضاد
جامعه عراق آن روز، یک جامعه متشکل و فشرده و متحد نبود، بلکه از قشرها و گروه های مختلف و متضادی تشکیل یافته بود که بعضاً هیچ گونه هماهنگی و تناسبی با یکدیگر نداشتند. این چند دستگی و اختلاف عقیده و تشتت و پراکندگی، طبعاً در صفوف سپاه امام حسن (ع) نیز منعکس شده و آن را به صورت ارتشی با ترکیب ناهماهنگ درآورده بود. استاد شیعه، مرحوم شیخ مفید و دیگر مورخان در مورد این ناهماهنگی در سپاه امام می نویسند: عراقیان خیلی به کندی و بی علاقگی برای جنگ آماده شدند و سپاهی که امام حسن (ع) بسیج نمود از گروه های مختلفی تشکیل می شد که عبارت بودند از: 1ـ شیعیان و طرفداران امیرالمؤمنین (ع) 2ـ خوارج که از هر وسیله ای برای جنگ با معاویه استفاده می کردند (و شرکت آن ها در جنگ به خاطر دشمنی با معاویه بود، نه دوستی با امام مجتبی) 3ـ افراد دو دل و شکاک که شخصیت بزرگی مانند امام حسن (ع) در نظر آنان چندان بر معاویه ترجیح نداشت. 4ـ و بالاخره این که نه به خاطر دین، بلکه از روی تعصب عشیرگی و صرفاً به پیروی از رئیس قبیله خود، برای جنگ حاضر شده بودند. بدین ترتیب سپاه حضرت مجتبی (ع) فاقد یکپارچگی و انسجام لازم جهت مقابله با دشمن نیرومندی چون معاویه بود.
پیمان شکنی مردم
همزمان با بحران آرایش سپاه و بسیج نیروهای طرفین، عده ای از رؤسای قبایل و افراد وابسته به خاندان های بزرگ کوفه، به امام خیانت کرده و به معاویه نامه نوشتند و تأیید و حمایت خود را از حکومت وی ابراز نمودند و مخفیانه او را برای حرکت به سوی عراق تشویق کردند و تضمین نمودند که به محض نزدیک شدن وی، امام حسن (ع) را تسلیم او نمایند یا ترور کنند. معاویه نیز عین نامه ها را برای امام فرستاد و پیغام داد که چگونه با اتکا به چنین افرادی حاضر به جنگ با وی شده است .(6)
خیانت افراد
امام حسن (ع) پس از آن که کوفه را به قصد جنگ با معاویه ترک کرد، «عبید الله بن عباس» را با دوازده هزار سرباز، به عنوان طلایه دار لشگر گسیل داشت و «قیس بن سعد» و «سعید بن قیس» را که هر دو از یاران بزرگ آن حضرت بودند، به عنوان مشاور و جانشین وی تعیین کرد تا اگر برای یکی از این سه نفر حادثه ای پیش آمد، به ترتیب، دیگری جانشین ابن عباس گردد. حضرت مجتبی (ع) خط سیر پیشروی سپاه را تعیین کرد و دستور داد در هر کجا که به سپاه معاویه رسیدند جلوی آنها را بگیرند و جریان را به امام گزارش دهند تا بی درنگ با سپاه اصلی به آن ها ملحق شود «عبیدالله بن عباس» سپاه تحت فرماندهی خود را حرکت داد و در محلی به نام «مَسْکِن» با سپاه معاویه رو به رو شد و در آن جا اردو زد. طولی نکشید به امام گزارش رسید که عبیدالله ابن عباس با دریافت یک میلیون درهم از معاویه، شبانه همراه هشت هزار نفر به وی پیوسته است .(7)
توطئه های خائنانه
معاویه تنها به خرید «عبیدالله ابن عباس» اکتفا نکرد؛ بلکه به منظور ایجاد شکاف و اختلاف و شایعه سازی در میان ارتش امام (ع) به وسیله جاسوسان و مزدوران خود، در میان لشکر امام مجتبی (ع) شایع می کرد که قیس بن سعد با معاویه سازش کرده و در میان سپاه قیس نیز شایع می کرد که حسن بن علی با معاویه صلح کرده است! کار به جایی رسید که معاویه چند نفر از افراد خوش ظاهر را که مورد اعتماد مردم بودند، به حضور امام فرستاد، این عمره در اردوگاه ایشان با وی ملاقات کردند و پس از خروج از خیمه امام، در میان مردم جار زدند: «خداوند به وسیله فرزند پیامبر فتنه را خواباند و آتش جنگ را خاموش ساخت. حسن بن علی با معاویه صلح کرد و خون مردم را حفظ کرد»! مردم نیز سخنان آنان را باور کرده بر ضد امام شورش کردند و به خیمه آن حضرت حمله ور شدند.
خیانت خوارج
امام مجتبی (ع) از مدائن روانه ساباط شد که در بین راه یکی از خوارج، ضربت سختی بر آن حضرت وارد کرد. امام بر اثر جراحت دچار خونریزی و ضعف شدید شد و به وسیله عده ای از دوستان و پیروان خاص خود، به مدائن منتقل شد. معاویه با استفاده از این فرصت بر اوضاع تسلط یافت. پیشوای دوم که نیروی نظامی لازم را از دست داده و تنها مانده بود، ناگزیر پیشنهاد صلح را پذیرفت .(8)
بنابراین اگر امام حسن مجتبی تن به صلح داد چاره ای جز این نداشت، چنان که طبری و عده ای دیگر از مورخان می نویسند: «حسن بن علی (ع) موقعی حاضر به صلح شد که یارانش از گرد او پراکنده شده و وی را تنها گذاردند .»(9)
بقاي نظام امامت
اصليترين اثر صلح ،بقاي نظام امامت براي حفظ اسلام بود. امام در جواب ابوذر غفاري فرمود: «اردت ان يکون للدين ناعي»؛ خواستم حافظي براي دين باقي بماند . (10)
بقاي شيعيان
امام به ابوسعيد عقيصا فرمود: «اگر صلح نميکردم، روي زمين از شيعيان ما کسي نميماند .» (11)
سخن امام درباره انگیزه صلح
امام مجتبی (ع) در پاسخ شخصی که به صلح آن حضرت اعتراض کرد، عوامل و موجبات اقدام خود را چنین بیان کرد: «من به این علت حکومت و زمامداری را به معاویه واگذار کردم که اعوان و یارانی برای جنگ با او نداشتم. اگر یارانی داشتم، شبانه روز با او می جنگیدم تا کار یکسره شود. من کوفیان را خوب می شناسم و بارها آن ها را امتحان کرده ام. آن ها مردمی فاسد هستند که اصلاح نخواهند شد، نه وفا دارند، نه به تعهدات و پیمان های خود پایبندند، نه دو نفر ایشان با هم موافقند. بر حسب ظاهر به ما اظهار اطاعت و علاقه می کنند ولی عملاً با دشمنان ما همراهند .»(12)
قرارداد صلح و شرطهاى اساسى آن
چنانچه بیان شد صلح از طرف معاویه پیشنهاد شده بود و به نوشته مورخان در سال 41 ه .ق، در یكى از ماههاى ربیع الاول یا ربیع الثانى و یا جمادى الاولى، معاویه به وسیله عبدالله بن عامر و عبدالرحمان بن سمره نامهاى به عنوان قرارداد صلح، براى حسن بن على(ع) فرستاد. این نامه كاملا سفید بود و فقط در بالاى آن یك خط نوشته شده بود، ان اشترط فى هذه الصحیفة التى ختمت اسفلها ما شئت فهو لك، این نامه را در خصوص قرارداد صلح فرستادم و من آن را امضاء كردهام هر شرطى را كه شما مىخواهید و صلاح مىدانید در آن بنویسید، مورد قبول من است.
معاویه در پایان نامه، جهت اطمینان بیشتر سوگندهاى بزرگى یاد كرد و به امضاى همه بزرگان دربارش رساند.
نامه فوق به دو گونه نقل شده، ما به جهت اختصار به نقل ابن میثم (13) مىپردازیم كه بندهاى آن به صورت جداگانه ذكر شده است.
بندهاى قرارداد صلح
ماده اول: واگذار كردن حكومت به معاویه به شرط آن كه بر اساس كتاب خدا و سنت پیامبر(ص) و سیره و روش خلفاى شایسته عمل كند.
ماده دوم: خلافت بعد از معاویه از آن حسن بن على(ع) است و چنانچه حادثهاى براى او پیش آمد و او موفق نشد، حكومت از آن حسین(ع) است و معاویه حق ندارد، بعد از خود جانشین تعیین كند.
ماده سوم: دشنام دادن و نفرین به امیرمؤمنان(ع) در قنوت نماز ترك شود و كسى از آن حضرت جز به نیكى یاد نكند.
ماده چهارم: همه مردم از هر رنگ و نژادى كه هستند و در هر جا زندگى مىكنند، باید از امنیت كامل برخوردار باشند و آنچه در گذشته انجام دادهاند، مورد عفو قرار گیرد افراد به بهانههاى واهى مورد تعقیب واقع نشوند و با مردم عراق به خشونت رفتار نگردد.
ماده پنجم: یاران و شیعیان على(ع) در هر جا هستند، در امان باشند و به آنها تعرضى نشود و جان و مال و ناموس و فرزند ایشان از امنیت كامل برخوردار باشد. معاویه باید از تعقیب و سوء قصد به آنها بپرهیزد، حقوق هر صاحب حقى را به خودش برساند و آنچه در دستیاران على(ع) استباز پس گرفته نشود.
ماده ششم: هرگز علیه امام حسن و برادرش امام حسین(ع) و هیچ یك از خاندان اهل بیت(ع) آشكارا و نهان توطئهاى نكند و در هیچ نقطهاى از روى زمین براى آنان وحشتى ایجاد نكند.
ماده هفتم: در حضور معاویه اقامه شهادت نشود و معاویه حق ندارد خود را امیرمؤمنان بنامد.
ماده هشتم: از بیت المال كوفه، مبلغ پنج میلیون درهم مستثناست، آن مبلغ ربطى به قرار داد صلح ندارد. معاویه باید بدهىهاى بیت المال را بپردازد و بر اوست هر سال مبلغ دو میلیون درهم به برادرم حسین بدهد.
شروط فوق در نامههاى رسمى امضاء نشده، رد و بدل گردید.
توضیحى پیرامون مواد صلحنامه
بندهاى قرارداد مصالحه كه از سوى سبط اكبر پیامبر مطرح شده، به خوبی نشان می دهد که امام(ع)، در این قرارداد، كوشید پرده از چهره معاویه بردارد و تبلیغات دروغینى كه جهت تثبیت موقعیت اجتماعى او انجام گرفته، خنثى كند.
قرارداد مصالحه و اعلان آن، چنانچه در پانزدهم ربیع الاول سال 41 ه .ق انجام گرفته باشد، خلافت و حاكمیت آن حضرت پنج ماه و 24 روز به طول انجامیده است.
صلح امام حسن از دیدگاه مقام معظم رهبری
در دوران امام حسن علیه السلام ، جریان مخالفى آن چنان رشد كرد كه توانست به صورت یك مانع ظاهر بشود. البته این جریان مخالف ، در زمان امام مجتبى علیه السلام به وجود نیامده بود؛ سالها قبل به وجود آمده بود. اگر كسى بخواهد قدرى دور از ملاحظات اعتقادى و صرفا متكى به شواهد تاریخى حرف بزند، شاید بتواند ادعا كند كه این جریان ، حتى در دوران اسلام به وجود نیامده بود؛ بلكه ادامه یى بود از آنچه كه در دوران نهضت پیامبر- یعنى دوران مكه - وجود داشت .
اسلام دوران غربت و ضعف نبود، اسلام بعد از قدرت اسلام بود. این جریان ، در زمان امام حسن مجتبى (علیه الصلاة و السلام ) به اوج قدرت خودش رسید و همان جریانى بود كه به شكل معاویة بن ابى سفیان ، در مقابل امام حسن مجتبى (ع ) ظاهر شد. این جریان ، معارضه راشروع كرد؛ راه را بر حكومت اسلامى - یعنى اسلام به شكل حكومت - برید و قطع كرد و مشكلاتى فراهم نمود؛ تا آن جایى كه عملا مانع از پیشروى آن جریان حكومت اسلامى شد
بعد از آن كه خلافت در زمان عثمان - كه از بنى امیه بود - به دست این قوم رسید، ابوسفیان - كه در آن وقت ، نابینا هم شده بود - با دوستانش دور هم نشسته بودند. پرسید: چه كسانى در جلسه هستند؟ پاسخ شنید كه فلانى و فلانى و فلانى . وقتى كه خاطر جمع شد همه خودى هستند و آدم بیگانه یى در جلسه نیست ، به آنها خطاب كرد و گفت :تلقفنها تلقف الكرة
یعنى مثل توپ ، حكومت را به هم پاس بدهید و نگذارید از دست شما خارج بشود! این قضیه را تواریخ سنى و شیعه نقل كرده اند. اینها مسایل اعتقادى نیست و ما اصلا از دیدگاه اعتقادى بحث نمى كنیم ؛ یعنى من خوش ندارم كه مسایل را از آن دیدگاه بررسى كنم ؛ بلكه فقط جنبه ى تاریخى آن رامطرح مى كنم . البته ابوسفیان در آن وقت ، مسلمان بود و اسلام آورده بود؛ منتها اسلام بعد از فتح یا مشرف به فتح .
حق عظیم امام مجتبی (ع) بر بقای اسلام
اگر امام مجتبی این صلح را انجام نمی داد، آن اسلام ارزشی نهضتی باقی نمی ماند و از بین می رفت؛ چون معاویه بالاخره غلبه پیدا می کرد .
وضعیت، وضعیتی نبود که امکان داشته باشد امام حسن مجتبی (علیه السلام) غلبه پیدا کند. همه ی عوامل، در جهت عکس غلبه ی امام مجتبی (علیه السلام) بود . معاویه غلبه پیدا می کرد؛ چون دستگاه تبلیغات در اختیار او بود. چهره ی او در اسلام، چهره یی نبود که نتوانند موجه کنند نشان بدهند. اگر امام حسن (ع) صلح نمی کرد، تمام ارکان خاندان پیامبر (ص) را از بین می بردند و کسی را باقی نمی گذاشتند که حافظ نظام ارزشی اصیل اسلام باشد. همه چیز بکلی از بین می رفت و ذکر اسلام برمی افتاد و نوبت به جریان عاشورا هم نمی رسید .
اگر بنا بود امام مجتبی (علیه السلام)، جنگ با معاویه را ادامه بدهد و به شهادت خاندان پیامبر منتهی بشود، امام حسین (ع) هم باید در همین ماجرا کشته می شد، اصحاب برجسته هم باید کشته می شدند ، «حجر بن عدی» ها هم باید کشته می شدند، همه باید از بین می رفتند و کسی که بماند و بتواند از فرصتها استفاده بکند و اسلام را در شکل ارزشی خودش باز هم حف0کند، دیگر باقی نمی ماند . این، حق عظیمی است که امام مجتبی (علیه الصلاه و السلام) بر بقای اسلام دارد.
این هم یک بعد دیگر از زندگی امام مجتبی (علیه الصلاه و السلام) و صلح آن بزرگوار است که امیدواریم خداوند به همه ی ما بصیرتی عنایت کند، تا بتوانیم این بزرگوار را بشناسیم و نگذاریم پرده ی جهالت و غبار بدشناختی یی که تا مدتها بر چهره ی آن بزرگوار بوده، باقی بماند . یعنی حقیقت را باید همه بفهمند و بدانند که صلح امام مجتبی (علیه الصلاه والسلام)، همان قدر ارزش داشت که شهادت برادر بزرگوارش، امام حسین (علیه الصلاه و السلام) ارزش داشت . و همان قدر که آن شهادت به اسلام خدمت کرد، آن صلح هم همان قدر یا بیشتر به اسلام خدمت کرد .
-------------------------------------------------
حدیث ولایت مجموعه رهنمودهای مقام معظم رهبری، جلد چهارم، ص 86-85.
1- نوشتهی شیخ راضی آلیاسین، ترجمهی حضرت آیتالله سید علی خامنهای، دفتر نشر فرهنگ اسلامی
2- جعفری، حسینمحمد. «فصل ششم: صلح امام حسن». تشیع در مسیر تاریخ. دفتر نشر فرهنگ اسلامی، ۱۳۷۳.
3- تشیع در مسیر جعفری، حسینمحمد. «فصل ششم: صلح امام حسن». تشیع در مسیر تاریخ. ص۱۷۲ ، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، ۱۳۷۳.
4- شرح نهجالبلاغه، ابن ابيالحديد، ج 4، ص 16.
5-بحارالانوار، علامه مجلسي، ص 44، ج 10، ص 138و امالي، شيخ طوسي، دارالثقافة، قم، 1413 ق، ص 561.
6- شیخ مفید، الارشاد، قم، انتشارات مکتبه بصیرتی، ص 191.
7-ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبین، ط 2، ص 40.
8- ابن واضح، تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 205.
9- محمد بن جریر طبری، تاریخ طبری، ص 92.
10حياة الامام الحسن بن علي، باقر شريف قرشي، دارالبلاغة، بيروت، 1413 ق، ج 2، ص 269؛ حقايق پنهان، ص 215.
11 بحارالانوار، ج 44، ص 1، و موارد ديگر. ر.ک.به: همان، ص 106، 57؛ و ج 85، ص 212؛ حلية الاوليأ، ج 2، ص 36؛ حياة الامام الحسن بن علي، ج 2، ص 178.
12- بحارالانوار، ج 44، ص 147. طبرسی، احتجاج، ص 157.
13- شجاع الدین شفاء، پس از ۱۴۰۰ سال
تحقیق و تنظیم: حامد حسن زاده